فرهنگ واژگان
-
اَسَنْ
معنای واژه اَسَنْ: تغییر یافتن (انهار من ماء غیر ءاسن). (محمد 15)
-
برک
معنای واژه برک: برکت: فایده ثابت، فزونى خیر (لفتحنا علیهم برکات من السّماء). (اعراف 96)
-
حسن
معنای واژه حسن: احسان: بخشش و انعام بر غیر، مفهوم احسان از انعام و بخشیدن وسیعتر و عمومیتر است و بالاتر از عدل است (انّ الله یأمر بالعدل والاحسان). (نحل 90)
-
جِبْت
معنای واژه جِبْت: بت، چیز بیفایده و هر معبود باطل (یؤمنون بالجبت والطاغوت). (نساء 51)
-
حُلُم
معنای واژه حُلُم: (جمع آن احلام) چیزى است که انسان در خواب میبیند (اضغاث احلام). (یوسف 44)
-
بَرَص
معنای واژه بَرَص: بیمارى پیسى (وابرء الأکمه والأبرص). (آل عمران 49)
-
جَبْن
معنای واژه جَبْن: جبین دو طرف پیشانى است، وسط پیشانى را جبهه و دو طرف آن را جبینان گویند (فلمّا اسلما وتلّه للجبین). (صافات 103)
-
حِلّ
معنای واژه حِلّ: (به کسر اول) حلال، مقابل حرام (هذا حلال وهذا حرام). (نحل116)
-
جِذْع
معنای واژه جِذْع: تنه درخت خرما (الى جذع النّخله). (مریم 23)
-
حلاّف
معنای واژه حلاّف: کسى که بسیار سوگند یاد میکند (ولا تطع کل حلاّف مهین). (قلم 10)
-
بَطَن
معنای واژه بَطَن: بِطانه: همراز (لا تتّخذوا بطانه من دونکم). (آل عمران118) معنای واژه بطائن: جمع بطانه و آن باطن و آستر لباس است (بطائنها من استبرق). (رحمن 54)
-
تحسّس
معنای واژه تحسّس: جستجو کردن (فتحسّسوا من یوسف). (یوسف87) * به معناى کشتن نیز آمده است (گرفتن و ابطال حس) (ولقد صدقکم اللّه وعده اذ تحسّونهم باذنه). (آل عمران 152)
-
جدار
معنای واژه جدار: دیوار (وامّا الجدار فکان لغلامین). (کهف 82)
-
اَجَل
معنای واژه اَجَل: مدّت معین (اجل مسمی). (بقره 282)