شرح دعای روز بیست و سوم ماه رمضان

شرح دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان از آیت الله مجتهدی (ره)

اللَّهُمَّ اغْسِلْنِی فِیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الْعُیُوبِ
وَ امْتَحِنْ قَلْبِی فِیهِ بِتَقْوَی الْقُلُوبِ یَا مُقِیلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِین [1]
اللَّهُمَّ اغْسِلْنِی فِیهِ مِنَ الذُّنُوبِ

خدایا مرا از گناهان شستشو بده، شما وقتی می خواهید به مهمانی بروید، خودتان را پاکیزه و تمیز می کنید و شستشو می دهید، باید بدانیم که در ماه رمضان همه میهمان خداوند هستیم، آیا خودمان را از آلودگی های معنوی تمیز کرده ایم، آیا دلهایمان را از زنگار گناه شستشو داده ایم؟ « شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیَافَهِ اللَّهِ » [2] و شما میهمان سفره پر برکت الهی هستید و باید خودمان را برای این ضیافت آماده می کردیم تا با دلی پاک به این میهمانی برویم، لذا از خداوند می خواهیم که ما را از گناهان شستشو بده و لیاقت آن را بدهد که از این میهمانی استفاده کنیم.

اگر یک مرتبه با اخلاص ازخدا بخواهید که شما را از آلودگی گناه پاک کند، خدا می پذیرد باید مثل کودکی که اشک ریزان نزد پدر می رود و طلب بخشش می کند، به محضر الهی رفت و عذر خواهی کرد.

وَ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الْعُیُوبِ؛ خدایا مرا از عیب هایی که به آن مبتلا هستم پاک کن
غیبت، ریا، تکبر، عجب، حسد و … این ها همه عیب هستند، عمل معیوب مورد پذیرش درگاه الهی نیست.

ارزیابی اعمال
اعمال ما باید از هفت آسمان بالا برود و در هر آسمانی برای هر عیبی می گویند « قف » به معنی « ایست » و ماموران الهی در آسمان اول به نامه عمل ما نگاه می کنند و اگر دیدند امروز من غیبت کرده ام می گویند: بروید و « اضربوا هذا العمل بوجه صاحبه » این عمل را بر صورت صاحب آن بزنید و عمل در آسمان اول متوقف می شود، عمل بعضی ها از آسمان اول می گذرد چون اهل غیبت نبودند، ولی باز ملائکه آسمان دوم می گویند « قِف » عمل را بررسی می کنند و متوجه می شوند که این شخص «عُجب» داشته است، بعض دیگر اهل عُجب هم نبوده اند و عمل به آسمان سوم می رسد و باز دستور به توقف می دهند و اگر آن شخص اهل « حسد » نبود به آن عمل اجازه می دهند که به آسمان چهارم برود و در آنجا برای رذیله « تکبر » عمل را متوقف می کنند، اگر اهل مراقبت نباشیم اموری مانند؛ ریاست، ثروت و علم تکبر می آورند.

سیره امام رضا (ع)

در روایت آمده است؛ زمانی که حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) میل به غذا داشتند تمامی غلامان را دعوت می کردند و با هم غذا می خوردند؛ شخصی گفت: یا علی بن موسی الرضا (ع) این امور برای شما خوب نیست ، چرا با فقرا غذا می خورید؟

حضرت فرمودند: همه ما اولاد حضرت آدم هستیم و تفاوت درجات انسانها به تقوی است [3]

در یکی از ایستگاه ها نیز توقف می کنی تا ببینند آیا این عملت از روی ریا بوده یا نه!

مفهوم ریا به زبان ساده

دلاکی عالمی را کیسه می کشید و در حین کیسه کشیدن از عالم پرسی: ریا یعنی چه؟

آن عالم گفت: همین که کیسه می کشی و می خواهی چرک های مرا به من نشان بدهی تا پول بیشتری بگیری، همین نشان دادن عمل را ریا می گویند ( قدیم تر ها وقتی کیسه می کشیدند، اگر چرک بیشتری در می آوردند انعام بیشتری می گرفتند و این عالم می خواست با زبان خود این دلاک با او حرف بزند )

خلاصه در هر آسمانی ، عمل را از یک جهت بررسی می کنند [4]

خدایا از تو می خواهیم عمل ما را قبول کنی و اگر دنبال عمل خالصی مثل اعمال امیر المومنین (ع) می گردی این حسرتی است که بر دل می ماند!.

انواع بندگی

بندگی خدا سه قسم است: نوع اول، از ترس جهنم است، و گاهی به طمع بهشت است، و نوع سوم؛ «تعظیما لله» است چون خداوند شایسته پرستش است باید او را بزرگداشت [5]

وَ امْتَحِنْ قَلْبِی فِیهِ بِتَقْوَی الْقُلُوبِ؛ خدایا قلب و دل مرا آزمایش کن به تقوی دل نه زبان
ممکن است زبان ما حرف از تقوی بزند ولی قلب و دل ما از آن بی خبراست و بهره ای از تقوی نداشته باشد، شخصی صد میلیون تومان در جاده پیدا کرد و آن را به صاحبش برگرداند این مسائل از آثار تقوی است.

معنی تقوی:

دین چراغ قرمز و سبز دارد، چراغ قرمز مرز حرام است و چراغ سبز محدوده مباحات است؛ تقوی یعنی از چراغ قرمز ها عبور نکن.

رعایت چراغ قرمزها هم دو نوع است گاهی راننده بخاطر ترس از جریمه ترمز می کند و گاهی بخاطر احترام به قانون مملکت، که دومی افضل است.

یَا مُقِیلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِین؛ ای خدایی که همه لغزش های گنهکاران را اقاله می کنی
معنای اقاله:

جنسی را که از کاسب خریدی و می خواهی پس بدهی، مستحب است که فروشنده از مشتری پس بگیرد به این عمل اقاله گویند.

اقاله در مورد خداوند یعنی؛ خدایا گناهان ما را رایگان ببخش.

[1]- بحارالأنوار ج: 95 ص: 169

اللَّهُمَّ اغْسِلْنِی فِیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْنِی فِیهِ مِنَ الْعُیُوبِ وَ امْتَحِنْ فِیهِ قَلْبِی لِتَقْوَی الْقُلُوبِ یَا مُقِیلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِینَ

[2] – وسائل الشیعه ج: 10 ص: 313

عُیُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَکْرَانَ النَّقَّاشِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْمُعَاذِیِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْمُکَتِّبِ کُلِّهِمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَنَا ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ وَ لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِی وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیَافَهِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کَرَامَهِ اللَّه

[3]- الحیاه با ترجمه احمد آرام ج 2 ص 337

عن عبد اللَّه بن الصّلت، عن رجل من أهل بلخ قال: کنت مع الرضا «ع» فی سفره الی خراسان، فدعا یوما بمائده له، فجمع علیها موالیه من السودان و غیرهم؛ فقلت: جعلت فداک! لو عزلت لهؤلاء مائده؟

فقال: «مه! إن الربّ- تبارک و تعالی- واحد، و الأمّ واحده، و الأب واحد، و الجزاء بالاعمال».

ترجمه:

عبد الله بن صلت گوید: مردی از مردم بلخ گفت: در سفر (امام) رضا «ع» به خراسان با او همراه بودم؛ روزی گفت تا سفره انداختند، و غلامان سیاه و غیر سیاه خود را به سر سفره دعوت کرد. به او گفتم: فدایت شوم، آیا بهتر نیست که اینان بر سر سفره ای جداگانه بنشینند؟ گفت: «خاموش! که پروردگار همه یکی است، و مادر یکی، و پدر یکی، و پاداش به اعمال است».

[4] – از آنجایی که روایت حاوی مطالب زیبا و پر مغزی می باشد ترجمه متن کامل روایت ارائه می گردد، باشد که مطالعه این احادیث نورانی راه گشای کوره راه های زندگی انسانی باشد.

بحار الانوار- ترجمه جلد 67 و 68 ج 1 ص 253

مردی گوید بمعاذ بن جبل گفتم:

برای من حدیثی را که خود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شنیده ای و ضبط نموده و هر روز متذکر آن هستی و از احادیث قابل دقت است بازگو نما

معاذ گفت:

بسیار خوب ولی شروع بگریه کرد گفتم خاموش شو و بگو سپس با صدای بلند گفت : پدر و مادرم فدای پیغمبر باد.

روزی حضرت سوار بود و من هم در ردیف او بودم در اثنائی که داشتیم میرفتیم حضرت نظر مبارک را بطرف آسمان افکند و گفت حمد و سپاس خدائی را سزد که آنچه بخواهد و دوست داشته باشد در باره مخلوق خود فرمان داده و انجام میدهد. فرمود معاذ عرضه داشتم لبیک ای رسول خدا و راهنمای خیر و خوبی و ای پیامبر رحمت فرمود مطلبی را که پیامبر بامت خود گوید برای تو میگویم که اگر این حدیث را ضبط کنی زندگی برایت سودمند است و اگر بشنوی و ضبط نکرده و مراعات ننمائی هیچ عذری در پیشگاه حق نخواهی داشت. سپس فرمود: خداوند متعال پیش از خلقت آسمانها هفت فرشته آفرید و پس از خلقت آسمانها که سراسر آنها را پرده ای از عظمت و جلال پوشانیده بود در هر یک از آنها ملائکه ای قرار داد و بر در هر آسمانی ملکی بعنوان دربان مقرر داشت و فرشتگان اعمال که تمامی عمل انسان را از صبح تا شب حفظ و ضبط مینمایند و می نویسند عمل بنده را بطرف عالم بالا میبرند. و این عمل مانند آفتاب میدرخشد هنگامی که به آسمان اول میرسند از عمل بنده تعریف و تمجید مینمایند. فرشته دربان میگوید توقف کن و عبور ننما و این عمل را بصورت صاحب بزن. من فرشته موکل بعینیت هستم هر کس غیبت کسی را نموده باشد نمیگذارم عملش از اینجا عبور نماید این ماموریتی است که پروردگار بمن داده است.

فرمود: روز بعد که می شود فرشته نگهبان عمل باز عمل بنده را بالا میبرد و با تزکیه و تمجید عمل را از آسمان اول عبور میدهد و بآسمان دوم میرسد در آن هنگام فرشته دربان اخطار توقف نموده و میگوید این عمل را برگردان و بصورت صاحبش بزن زیرا منظور صاحب عمل انگیزه دنیوی بوده و من مامور بازرسی اغراض دنیوی اعمال هستم و نمیگذارم این عمل از اینجا عبور کند.

حضرت فرمود: سپس مجددا عمل بعدی را با کمال سرور و خوشحالی بالا میبرد (از قبیل صدقه و انفاق و نماز) و نگهبانان عمل خوشحالند و میرود تا آسمان سوم. آن فرشته دربان میگوید بایست و این عمل را بر پشت و صورت صاحبش بزن من فرشته مأمور متکبران هستم. این شخص با این عمل بر دیگران تکبر نموده و در مجالس خود را برتر از آنها دید پروردگار من فرمان داده که نگذارم چنین عملی از اینجا عبور نماید. و فرمود:

حافظان عمل باز هم عمل دیگر بنده را که مانند ستاره درخشان نورانی و روشن است و صدای تسبیح از او می آید و روزه و حجّش پیدا است بالا میبرند تا آسمان چهارم آن فرشته دربان میگوید توقف کن و این عمل را بصورت و شکم صاحبش بزن. من فرشته عجب و خودبینی هستم این شخص با این عمل بخود خوش بین شده و بخود میبالید پروردگار من دستور داده که مانع از عبور چنین عمل بشوم این عمل را بصورت صاحبش بزن.

فرمود:ملائکه اعمال عمل بنده را که در کمال آراستگی و زینت است مانند عروسی که آرایش و آراسته شده بالا میبرد با جهاد و نماز و نوافل ما بین نمازهای واجب و آثار ناله و تضرع چون ناله شتر از آن عمل پیدا است و مانند آفتاب میدرخشد تا بآسمان پنجم میرسد فرشته دربان فرمان توقف داده و میگوید من مامور بازرسی اعمال حسودان هستم برگرد و این عمل را بصورت صاحبش بزن و بر کول او بار کن که این شخص بر کسانی که علم و دانش فرا میگرفتند و برای خدا اعمال را انجام میدادند حسد ورزیده و رشک میبرد و اگر در کسی امتیاز و فضیلتی در عمل و عبادت میدید ناراحت شده و حسادت مینمود و غیبت و تهمت بر او میزد و این فرشته عمل آن شخص را بر دوش او باز مینماید و همین عمل صاحبش را لعنت میکند. فرمود: باز عمل را بالا برده تا آسمان ششم فرشته دربان میگوید توقف کن من مأمور بررسی رحمت و مهربانی صاحب اعمال هستم این عمل را بصورت صاحبش بزن و چشمش را نابود کن چون این شخص محبت و رأفتی ندارد اگر بنده ای از بندگان خدا در اثر لغزش گناهی را مرتکب میشد و یا اتفاق ناگوار و مصیبت و زیانی برای او رخ میداد این شخص بجای نصیحت و همدردی آن طرف را سرزنش و شماتت مینمود. پروردگار من فرمان و دستور داده که نگذارم عمل چنین اشخاصی از اینجا عبور کند. فرمود: ملائکه اعمال دیگر را که توأم با فقه و فقاهت و کوشش کامل و توأم با ورع و تقوی است بالا میبرد و این عمل صدائی رعد آسا و نور و روشنائی همچو برق درخشان دارد و سه هزار فرشته همراه او هست و تمام آسمانهای شش گانه و درجات و مراتب را پیموده تا بآسمان هفتم میرسد.

ناگهان فرشته آسمان هفتم اخطار توقف داده و دستور میدهد که این عمل را بصورت صاحبش بزن من مامور بازرسی حجاب اعمال هستم هر عملی که بین آن و خدا حجابی باشد و در آن انگیزه غیر خدا باشد برمیگردانم صاحب این عمل منظورش این عمل بود که با این عمل ارتقاء مقامی در نظر فرماندهان بدست آورد و نام بلندی در مجالس و محافل کسب کند و شهره آفاق گردد پروردگار بزرگ بمن دستور داده هر عملی که خالص برای او نباشد بازگردانم و مانع از عبور آن شوم. فرمود: سپس ملائکه عمل بنده را از قبیل اخلاق نیک و سکوت و ذکر فراوان (همه گونه عبادت) با کمال خوشحالی بالا میبرد و تمام ملائکه هفت آسمان در مشایعت آن عمل هستند و مراحل هفتگانه را گذر کرده و می پیمایند تا بحریم خداوندی رسیده و همگی آنها به اعمال صالحه و دعاء و مناجات این شخص گواهی میدهند ولی خداوند متعال میفرماید: ملائکه من شما فقط حافظ و نگهبان عمل هستید ولی من باعماق دل او و خاطرات و نیات پنهان او آگاه و مراقبم در این عمل هدف حقیقی او من نبوده ام (انگیزه های درونی گاهی بگونه ای است که فرشتگان او را دانسته و بر او آگاهند و گاهی بطوری مخفی و پنهان و در باطن قرار گرفته که فرشتگان بآن مرحله از ریاء آگاهی ندارند بلکه ممکن است طوری باشد که خود انسان هم آگاهی کامل باو نداشته باشد فقط در بعضی از مواقع بحرانی و روی داده های شدید و فوق العاده و یا در عالم رؤیا و نظائر آن انسان میتواند بآن ضمیر سرّ و باطن باطن راه یابد اما خداوند عالم السر و الخفیات بتمام اسرار و رموز باطن و حالات و کیفیات درونی کاملا آگاه و مطلع هست) لعنت من بر این شخص باد ملائکه هم میگویند خدایا لعنت تو و لعنت ما بر او باد. راوی حدیث میگوید معاذ بن جبل سخت گریست و سپس گفت برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله عرضه داشتم یا رسول اللَّه با این وضع من چه کنم و چگونه عمل نمایم؟ فرمود: معاذ بپیامبر خود تأسی و اقتداء کن در داشتن حالت یقین گفتم چطور ممکن است؟ چون شما رسول خدا هستید ولی من معاذ بن جبل یک فرد و عادی عامی فرمود اگر در عملت کوتاهی داری و آن طور که باید نمیتوانی عمل کنی برنامه زندگی را چنین تنظیم کن که زبانت را از انتقاد برادران دینی حفظ کن و همچنین از حمله قرآن و افرادی که اهل قرآنند و همیشه بگناه خود اعتراف داشته باش و گناه را بگردن دیگران میانداز و با نکوهش دیگران خود را تزکیه و تصفیه مکن و با کوچک کردن و تحقیر دیگران خود را بزرگ مشمار و ریاء و خودنمائی را در اعمال خود وارد نکن و در اعمال اخروی انگیزه دنیوی را راه مده و فحش و ناسزا بمردم مگو که مردم از تو روی گردان شده و در نتیجه خیرات و عوائد دنیوی از دستت میرود و پرده دری مکن که سگهای دوزخی تو را میدرند خداوند متعال میفرماید وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً درندگان و درهم شکنندگان میدانی ناشطات یعنی چه؟ یعنی سگان دوزخی که گوشت و استخوان را دریده و در هم میشکنند عرض کردم یا رسول اللَّه چه کسی میتواند این برنامه را داشته باشد چون مراقبت باین صفات بسیار مشکل و دشوار است فرمود چنین نیست کسی که توفیق الهی شامل حال او باشد برای او خیلی سهل و آسان است راوی حدیث میگوید معاذ بن جبل این حدیث را همیشه بازگو میکرد و بیشتر از قرآن میخواند.

[5] – کافی ج: 2 ص: 84

عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَهٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَهُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ

ترجمه:

گروهی خدا را عبادت میکنند از روی علاقه و میل(به نعمتهای بهشت) این عبادت تجار است و گروهی نیز از روی ترس عبادت میکنند این عبادت بردگان است و گروهی او را عبادت میکنند بجهت سپاس نعمتش این عبادت آزاد مردان است که افضل عبادات است.

شرح دعای روز بیست و سوم ماه رمضان از جواد محدثی

أَللّـهُمَّ اغْسِلْنى فیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّـرْنى فیـهِ مِـنَ الْعُـیُوبِ
وَ امْتَحِنْ قَلْبى فیهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ یـا مُقیـلَ عَثَـراتِ الْمُذْنِبـینَ.

فرازهای این دعا عبارت است از:

در چشمه طهارتِ توبه
پرواى دل و تقواى قلب

در چشمه طهارتِ توبه
دل، از گناه، گرفته، و… قلب، چرکین است،و زنگ ظلمت و زشتى،گرفته کاسه دل را و «نور»، خاموش است!و جام، مسموم است.شراب ذکر، در این جام، زهرآگین است.بیا، بیا، که بشوییم، خانه دل را.به آب توبه بشوییم، رنگ نکبت را.به اشگ دیده زداییم، ننگ زشتى را.مگرنه اینکه گناه، آفت طهارت ماست؟و بار معصیت و عار زشتىِ طغیان،بزرگ و سنگین است؟!…چرا گناه؟ چرا غفلت و فراموشى؟چرا غرور و تکبّر؟ چرا ریاکارى؟بیا، بیا، که دل از «جرم»، پاک گردانیمبیا که آینه دقّت و «محاسبه» را،به روى خویش نهاده، دو دیده، باز کنیممگرنه غرق گناهیم؟!مگر نه روزنه دل، به روى «حق» بسته است؟مگر که «عیب»، رخ جانمان نیالوده است؟بیا که توبه کنیم.بیا که چهره دل را به آب «توبه» بشوییم و پاکتر گردیم.بیا به فطرت بى عیب خویش، برگردیم.»[1]
و… حرف، همین است و جز این چیزى نیست.

از خدا بخواهیم که باران رحمتش و نظر عنایتش را متوجّهمان کند و گناهانمان را که چهره دل و سیماى جانمان را آلوده است، با توبه پذیرى، پاک کند:

إنَّهُ هُوَ التَّوابُ الرَّحیم.

و بخواهیم که از عیب ها پاکمان کند،

پیش از آنکه با مرگ، خاکمان کند.

نه طاعت ما خدا را سودى می بخشد و نه معصیتمان، به دامن کبریایى او گردى می نشاند. سود برنده و زیانکار خودمانیم. کشتى اگر در دریا غرق شود، از دریا چیزى کم نمی گردد.

پس باید عیب خویش را بشناسیم و در رفع آن بکوشیم.

مگر می توان بى «راهنما» به بهشت رفت؟

مگر می توان بدون «بصیرت»، عیوب را دید؟

و مگر می توان بدون «آینه»، عیوب چهره را مشاهده کرد؟

اگر دیده بصیرت کور باشد، دیده صورت، بى فایده است.

قرآن می گوید:

«دیده ها کور نمی شود، بلکه قلب هایى که در سینه هاست، کور می شود.»[2]

و این کورى دل، همان فقدان بصیرت است. و کورترین کس آن است که عیوب خویش را نبیند.

بینا، کسى است که پیش از دیگران و بیش از دیگران، به عیوب خود واقف شود و در مسیر اصلاح، گام بردارد.

عیب است بزرگ، برکشیدن خود رااز جمله خلق، برگزیدن، خود رااز مردمک دیده بباید آموختدیدن همه کس را و ندیدن خود را
پرواى دل و تقواى قلب
عیساى مسیح گفته است:

«اگر بر مرکبى مدّتى سوار نشوند، بدخلق می شود و دیگر سوارى نمی دهد. دلها نیز چنین است:

اگر قلوب، با یاد مرگ، رام نشود و با عبادت به کار گرفته نشود، به «قساوت» و «خشونت» مبتلا می شود.

چه سود؟ اگر بر پشت یک بام، چراغ برافروزید، درحالى که درون اتاق، تاریک باشد؟ همچنین، چه سود، اگر نور دانش بر زبانتان باشد ولى قلبتان از روشنایى علم، خالى شده و به وحشت گرفتار شود!

پس… بشتابید و در دلهاى تاریکتان، چراغ حکمت برافروزید…»[3]

تقوا، نوعى خویشتن دارى و مالک نفس بودن است. «خویشتن بانى»! رعایت حدّ و مرزها، پا را از محدوده مجاز، فراتر نگذاشتن، بر «خود» مسلّط بودن، چشم و گوش و دست و زبان و قلب را در «اختیار» داشتن!

تقواى هریک از اعضا، به گونه خاصّى است.

ولى…تقواى دل، از همه مشکلتر و مهمتر است.

زیرا، در تقواى قلوب، مسأله نگهدارى دل از وسوسه هاى شیطانى، از ریا و تظاهر، از انگیزه هاى غیرالهى، از شهرت طلبى است، حفظ قلب، از «کینه»، «حسد»، «خودپسندى» و «غرور» است.

تقواى قلب، خضوع و فروتنى است، خدا را دیدن و قیامت را به یاد داشتن و به فکر حساب و کتاب رستاخیز بودن، خانه دل را از غیر خدا خالى کردن، حرص به مال و ثروت نداشتن، محبّت دنیا را در دل نداشتن، اسیر و دلبسته مظاهر فریبنده دنیا نبودن است. تقواى دل، پاکى دل است، صفاى قلب و روشنایى ضمیر و بصیرت درون است.

خدایا… قلبمان را با «تقواى قلوب» بیازماى.

آزمایش، براى بروز جوهره هر چیز، و آشکار شدن خالص از ناخالصى هاست. وقتى طلا را به محک بزنند، عیارش معلوم می شود.

خوش بود گر محک تجربه آید به میانتا سیه روى شود هر که در او غش باشد
و روز مشکل، روز امتحان و آزمایش است.

(عِندَ الإمتِحانِ یُکرَمُ الرَّجُلُ أو یُهان)

اینکه از خدا، آزمایش قلبمان را خواسته ایم، براى آن است که عیار خود را، خودمان بدانیم، و گرنه براى پروردگار، معلوم است. زیرا خداوند، داناى آشکار و نهان است، «عالِمُ السِّرِّ وَ الخَفِیّات» است، و «عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» است، هیچ چیزى از خدا پنهان نیست.

امّا…گاهى خودمان، براى خودمان مجهولیم.

گاهى خود را نمی شناسیم. ـ در خویشتن گمیم ـ

بى طاعت عقل، بنده دل گشتیممشغول زواجب، به نوافل گشتیمآن قدر زحجّیتِ ظاهر گفتندکز باطن کار خویش، غافل گشتیم[4]
اگر خداوند، آزمایشمان کند و صحنه امتحان نسبت به تقواى دل و پرواى درون و پرهیزکارى قلبى و باطنى را پیش آورد، در شناخت و ارزیابى خود اشتباه نخواهیم کرد و دچار غرور نخواهیم شد.

خواجه عبداللّه انصارى، چه خوب خود را شناخته است و دنیاى درون و عالم قلب را… در «مناجات»ش می گوید:

«الهى…اگر مجرمم، مسلمانم، اگر گنهکارم، پشیمانم!

اگر عقابم خواهى، مطیع فرمانم،… و اگر رحمت فرمایى مستحقّ آنم.

الهى… من غلام آن معصیتم که مرا به «عذر» آورد،

و از آن طاعت بیزارم که مرا به «عُجب» آورد.[5]

«الهى… چون توانستم، ندانستم

و…چون دانستم، نتوانستم.»

خدا خطاپوش و عذرپذیر است.

لغزش هاى گنهکاران را می بخشد، و «مُقیلُ عَثَراتِ المُذنِبین» است.

[1] ـ از نویسنده، برگ و بار، ص 28.
[2] ـ سوره حج، آیه 46 (انّها لاتعمی الأبصار ولکن تَعمی القلوبُ الّتى فى الصّدور).
[3] ـ تحف العقول، ص 382.
[4] ـ از نویسنده.
[5] ـ این مضمون کلام علوى است که فرمود: «سَیّئهٌ تَسُوؤکَ خَیرٌ عنِداللّه ِ مِن حَسنهٍ تُعْجِبُکَ نهج البلاغه، حکمت 46.

خروج از نسخه موبایل