تفسیر شیعه امامیّه
شیعه در لغت به معنى «یاران، پیروان» است و اصل آن از مشایعت به معنى متابعت میباشد کلمه شیعه در زبان عربى مفرد بوده و جمع آن «شیع و اشیاع» است ولى در زبان فارسى هرگاه مورد استفاده قرار گیرد از آن «جمع» اراده مىشود و معمولاً وقتى مفرد اراده شود «شیعى» به معنى یک نفر از شیعه، منسوب به گروه شیعه، گفته مىشود. [1]
در قرآن کریم کلمه «شیعه» به همین مفهوم به کار گرفته شده است، مثلاً آنجا که مىفرماید: «و ان من شیعته لابراهیم». [2] یعنى: و ازپیروان نوح در دعوت به توحید به حقیقت ابراهیم بود یا فرمود: «هذا من شیعته و هذا من عدوه» [3] یعنى: این یک از شیعیان وى (از بنى اسرائیل) و آن یک از دشمنان او (از فرعونیان) بود. اما در مفهوم خاص آن «شیعه» به پیروان و یاران امیرالمؤمنین على بن ابیطالب (ع) گفته مىشود که پس از پیامبر اکرم (ص) به امامت او روى آوردند. چرا که اعتقاد داشتند پیامبر گرامى (ص) در دوران حیات خویش به نص روشن بر امامت او صحه گذارده و او را به جانشینى خود برگزیده است. که دراثبات این مدعا به آیات قرآنى که در شأن، امام على (ع) نازل شده و به احادیث نبوى استناد و اتکاء مىنمایند.
ابن خلدون در کتاب مقدمه مىنویسد:
«شیعه در لغت به معنى یاران و پیروان است و در عرف فقیهان و متکلمان خلف و سلف |167|به پیروان و اتباع (على (ع)) و پسران او اطلاق مىشود». [4]
دکتر محمد حسین ذهبى در التفسیر و المفسرون مىنویسد:
«شیعه در اصل کسانى هستند که از على (ع) و اهل بیت او پیروى مىکنند و به آنها محبت و دوستى مىورزند. و مىگویند على (ع) امام بعد از رسول است و خلافت، حق اوست به وصیت پیامبر اسلام و بعد از على (ع) امامت به فرزندانش مىرسد». [5]
شهرستانى در ملل و نحل، شیعه را چنین تعریف مىکند:
«آن طایفه که على (ع) را متابعت کرده و به امامت و خلافت او قائلند به نص جلى و آنکه امامت به اولاد آن حضرت منساق شود و به غیر ایشان نرسد». [6]
علامه فقید محمد حسین طباطبائى در تعریف شیعه فرموده اند:
«شیعه که در اصل لغت به معنى پیرو مىآید و به کسانى گفته مىشود که جانشینى پیغمبر اکرم (ص) را حق اختصاصى خانواده رسالت مىدانند و در معارف اسلام پیرو مکتب اهل بیت مىباشند». [7]
و نیز ایشان در آثار ارزشمند خویش مىنویسد:
«نباید شیعه را در اسلام اقلیتى فرض کرد که با اکثریتى که در مقابل خود داشته در اصول و مبادى دین مقدس اسلام که محتویات کتاب (قرآن کریم) و سنت قطعیه بوده باشد. اختلافات نظر داشته و پارهاى از آنها را نمىپذیرفته اند لذا با اکثریت به مقام مخاصمه و مشاجره در آمده، و مذهب نوبنیادى تأسیس نموده است. یا بعللى سیاسى یا تعصبات قومى یا ملى یا انتقام هاى دینى دستخوش امیال دیگران و بازیچه دست |168|بیگانگان قرار گرفته و در نتیجه گروه قابل توجهى را از جماعت مسلمین جدا کرده و وحدت اسلامى را به هم زده و اختلافات کلمه بوجود آورده است بلکه شیعه طایفه اى هستند که از مسلمین بواسطه مخالفت هائى که از اکثریت نسبت به مسلمات کتاب و سنت مشاهده کردهاند، در مقام اعتراض و انتقاد بر آمده و به ملازمت مسلمات کتاب و سنت برخاسته و دعوت کرده اند. و البته این طایفه را که در راه چنین منظور مقدسى در طول تاریخ و قرن هاى متمادى، هر بلا و مصیبت و هر آزار و شکنجه قابل تصور را از دست مخالفین خود کشیده است، نباید مخالف اصول مسلمه دیانت و هدم کننده سنت و جماعت مسلمین نامید».
پیدایش شیعه
الف: همانطور که جلال الدین سیوطى از مفسرین معروف اهل سنت در کتاب تفسیر الدرالمنثور نوشته است: اولین بار خود پیامبر اکرم (ص) کلمه «شیعه» را براى یاران على (ع) نامگذارى فرمود. سیوطى در اینمورد احادیثى را در کتاب تفسیر مذکور نقل نموده است:
1- جابر مىگوید: «نزد پیامبر (ص) بودم که على (ع) از دور نمایان شد. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: سوگند به کسى که جانم بدست اوست این شخص (امام على «ع») و «شیعیانش» در قیامت رستگارند».
2- ابن عباس مىگوید: وقتى آیه «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة» نازل شد، پیامبر اکرم (ص) فرمود: مصداق این آیه تو على و شیعیانت مىباشید که در قیامت |169|خشنود خواهید بود و خدا هم از شما راضى است». [8]
ب: پیامبر گرامى (ص) بارها امامت و جانشینى على بن ابیطالب (ع) را در زمان حیات خویش در محافل و مجالس مهم بیان فرمودند تا آنکه در یوم مبارک غدیر براساس فرمان و وحى [2]حضرت حق تعالى مأمور به نصب امام على (ع) به امامت گردید. زیرا خداوند متعال همانگونه که مستقیماً ابراهیم خلیل (ع) را براى «هدایت به امر»، مصداق «انى جاعلک للناس اماما» [9]
قرار داد. براى استمرار خط هدایت و ابلاغ و اجراى آخرین شریعت، بنده صالح ومخلص خود على (ع) را بدست حضرت ختمى مرتبت (ص) به مقام «امامت» جعل و نصب فرمود.
این بود که پیامبر گرامى در غدیر خم درحضور تعداد بسیار زیادى از امت اسلامى که صحابه نیز درمیان آنها بودند پس از اخذ اقرار و اعتراف صریح از آنها مبنى بر «ولایت مطلقه رسول الله» و ولایت بر انفس، آنگاه در کنار امام على (ع) نداى ملکوتى:
من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه…
را به آسمان بلند کرد و بدین وسیله على عزیز را به امامت و جانشینى خویش نصب فرمود. پس از ختم خطابه روح بخش آن بزرگوار حاضرین مخاطب، بویژه صحابه و خواص گروه گروه به امام على (ع) تبریک گفتند و حسان بن ثابت شاعر متعهد آن زمان که درجمع حضور داشت پس از رخصت و اجازت از محضر مقام رسالت (ص) ابیات زیبا و پر محتوایى را بمناسبت این روز مبارک و نصب و جعل |170|امام بعد از پیامبر (ص) سروده و در حضور پیامبر گرامى و امت اسلامى قرائت نمود که سبب خشنودى و سرور رسول خدا (ص) گردید و علماى عامه و خاصه این ابیات و صحت سند آن را در کتب خویش ثبت و ضبط کردهاند و جالب توجه آن است که کلمه «مولى» را حاضرین و مخاطبین روز غدیر به معنى «امام» و «هادى» مىفهمیدند نه فقط به معنى «دوست» چنانکه حسان بن ثابت در شعر خود در آن روز تاریخى هر سه کلمه «مولى» و «امام» و «هادى» را به یک معنى آورده است و براى تبرک به ذکر آن ابیات مىپردازیم:
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم
بخم و اسمع بالرسول منادیا
یقول فمن مولاکم و ولیکم
فقالوا ولم یبدوا هناک التعامیا
الهک مولانا و انت ولینا
و لمتر منا فى الولایة عاصیا
فقال له قم یا على فاننى
رضیتک من بعدى اماماً و هادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولیه
فکونوا له انصار صدق موالیا
هناک دعا اللهم ول ولیه
وکن للذى عادى علیا معادیا
ندا مى دهد آنان را پیغمبرشان روز غدیر غم
چه سزاست نداى پیامبر (ص) را شنیدن
مىگوید: کیست مولاى و ولى شما؟
همگى گفتند، و غفلت نورزیدند
که خداى تو مولاى ما و تو ولى ما هستى
و نمیبینى کسى را در میان ما روگردان از ولایتت
پس بدو گفت: اى على (ع) برخیز که من
بعد از خود تو را «امام» و «راهنما» پسندیدم
پس هر که من مولاى اویم این على مولاى اوست
و همگى باشید یاران صدق و دوستداران او
در آن موقع دعا کرد که خدایا دوست بدارد دوستدارنده او را
و دشمن باش کسانى را که دشمنى مىکنند با على (ع)
پیامبر اکرم (ص) پس از اتمام قرائت این شعر توسط حسان فرمود:
لا تزال یا حسان مویدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانک.|171|
از تأییدات روح القدس بهرهمند گردى اى حسان تا آن زمان که ما را با زبان خود یارى مىکنى.
مرحوم علامه فقید عبدالحسین امینى قدس سره در کتاب شریف الغدیر [10] تعداد دوازده نفر از حافظان و راویان از اهل سنت نسبت به این شعر را نام برده و تعداد بیست و شش نفر از بزرگان شیعه را که راوى این ابیات بودهاند ذکر فرموده است. ضمناً این ابیات بعداً بوسیله خودحسان بصورت قصیداى در مدح على (ع) تکمیل نموده است.
براساس مطالب مذکور پیدایش شیعه از زمان حیات پیامبر گرامى و هنگام رشد و توسعه رسالت آن حضرت بوده و در حقیقت تشیع از متن اسلام «ناب محمد» (ص) سرچشمه گرفته و هرگز امامت على (ع) از رسالت رسول خدا (ص) انفصال و انفکاک نداشته است. پشتوانه این مدعا غیر از مطالب ذکر شده قبل، آیات قرآنى بسیارى است که در شأن و امامت امام على (ع) نازل گردیده است که علماى اهل سنت نیز از ذکر بعضى از آنها در کتب تفسیر و آثار روائى خویش ناگزیر بودهاند. و روایات و احادیث متواتر ازمقام رفیع نبوت، حضرت محمد (ص) بحد فراوان وغیر قابل انکار از طریق عامه و خاصه نقل گردیده که در جاى خود تشریح و تفصیل یافته و هرگز شک و شبههاى براى انسان حق طلب و منصف زایل مىنماید براى دستیابى به این واقعیت و رسیدن به حقیقت کافى است از میان آثار بسیار زیاد و ارزشمند دانشمندان شیعه فقط به کتب و آثار مستدل مرحوم علامه سید عبدالحسین شرف الدین [11] و دوره کتاب شریف|172|«الغدیر» تألیف علامه فقد عبدالحسین امینى [12] و تألیف مرحوم سلطان الواعظین [13] مراجعه شود که در این آثار به کتب تفسیرى و روائى مهم و معروف اهل سنت نیز با ذکر سند و منبع استناد گشته است و با رعایت احترام و ادب و بطور منصفانه و خداپسندانه مسائل امامت امام على (ع) و فرزندانش (ع) مطرح شده است بگونهاى که در کتاب المراجعات، ادب و وقار و صداقت مرحوم علامه سید شرف الدین مخاطب اهل سنت خود مجذوب و شیفته نموده و آن مخاطب منصف و عزیز هم کمال محبت و اخوت و رعایت احترام را در مورد علامه نموده و در سطح بسیار خوب و براساس تفاهم کامل گفتگو نموده است که مسلماً اینگونه مباحثه و مناظره کردن و حق و حقیقت را تحرى و جستجو نمودن زودتر انسان را بسر منزل مقصود مىرساند.
چرا اقلیت شیعه جداى از مسلمین شمرده شدند؟
واقعه مبارک و الهى روز غدیر، وضع امام على (ع) و شیعیان آن حضرت را روشن و تثبیت نمود. و امامت و جانشینى آن بزرگوار را بر همگان بویژه خواص و صحابه، قطعى و آشکار کرد. اما متأسفانه هنگام رحلت پیامبر مکرم اسلام (ص)، على رغم آن همه نصوص د رامامت امام على (ع) در حالى که هنوز پیکر پاک پیامبر اکرم (ص) به خاک سپرده نشده بود؛ عدهاى از مسلمین با شتاب هر چه تمامتر در «سقیفه بنى ساعده» در مدینه اجتماع نموده و به انتخاب و نصب خلیفه و جانشین پرداختند و بعداً هم از«اکثریت» مسلمانان با تأیید انتخاب خود |173|به اخذ بیعت مبادرت نمودند.
در این موقع امام على (ع) و یارانش همچون سلمان، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار یاسر، عباس و زبیر و… که در مقابل عمل انجام شده قرار گرفه بودند پس از دفن جسد مطهر و مقدس پیغمبر گرامى نسبت به «انتخاب خلیفه!» در سقیفه اعتراض کردند و در اینجا بود که امام على (ع) و شیعیان آن حضرت بعنوان «اقلیت معترض» از اکثریت جدا بودند. و اکثریت پیروان و یاوران على (ع) را «شیعه على (ع)» شناختند، اگر چه دستگاه خلافت بمقتضاى سیاست مایل به تقسیم مسلمانان به اکثریت غیر شیعه و اقلیت شیعه نبود. و خلافت را امرى «اجماعى» مىخواند و «معترض» به خلافت را، «متخلف» از بیعت و جماعت مى نامید!! و گاهى آنها را «مرتد» [14] یا نزدیک به مرتد معرفى مىکرد!! اگر چه امام على (ع) براساس مصلحت اسلام و وحدت مسلمین دست به سلاح نبرد و قیام و اقدام نظامى نفرمود. ولى امام (ع) و شیعیانش از جهت عقیده هرگز تسلیم اکثریت نشدند و براى خلافت خلیفه انتخابى مشروعیت قائل نبودند و جانشینى و امامت را بطور «منصوص» و مستند پس از پیامبر اسلام (ص) حق مسلم امام على (ع) مىدانستند و شیعیان مراجعه علمى و معنوى را فقط به آن حضرت روا مىدانستند و تعالیم اسلام و معارف قرآن را از آن حضرت مىگرفتند. و در دعوت به راه خود اصرار مىورزیدند و در عین حال براى حفظ هسته و حوزه اسلام و گسترش قدرت مسلمین با حکومت مخالفت علنى نمىکردند و حتى افراد شیعه دوش به دوش اکثریت به جهاد علیه دشمنان اسلام به جبهه مىرفتند. و در امور عموم مسلمانان دخالت مىکردند. و امام على (ع) در موارد ضرورى اکثریت |174|را به نفع اسلام راهنمائى مى فرمودند [15] پس ازشهادت امام على (ع) در سال چهل هجرى قمرى معاویه با تطمیع سپاهیان امام حسن (ع) و توسل به زور و زور و تزویر لشکریان آن حضرت را تضعیف نمود و امام (ع) نیز براى مصالح اسلام و رسوا کردن دشمن مزور، به انعقاد صلح با معاویه مبادرت فرمود. معاویه در سال چهل هجرى بر خلافت اسلامى استیلا یافت و بلافاصله به عراق آمد و در سخنرانى به مردم خطاب و اخطار نمود که:
«من با شما بر سر نماز و روزه نمىجنگیدم، بلکه مىخواستم بر شما حکومت کنم که به مقصودم رسیدم!!». [16]
معاویه اعلام کرد هر کس در مناقب «اهل بیت علیهم السلام» حدیثى نقل کند مصونیت جان و مال و عرض ندارد!! [17] و دستور داد هر کس در مدح و منقبت سایر صحابه و خلفا حدیثى بیاورد جایزه کافى مىگیرد. و در نتیجه اخبار بسیارى در مناقب صحابه و در تضعیف «شیعه» جعل و وضع گردید!.
براى کسب اطلاع در مورد جعل حدیث و وضع روایت در مناقب صحابه و نظام حاکم در عهد خلافت امویان و نیز عباسیان و بطور کلى جعلیات خلفاى جور، مىتوان به آثار و کتب علامه مرتضى عسگرى، مانند کتابهاى «سرگذشت حدیث» و «عبدالله بن سبا» و یکصد و پنجاه صحابى دروغین» و نیز به آثار علامه فقید عبدالحسین امینى مانند «الغدیر» [18] مراجعه نمود.
در اینجا لازم به یادآورى است. با این همه جعل حدیث علیه اهل بیت |175|علیهم السلام و علیه شیعه با تشویق خلفا و بعضى از کسانى که برادران اهل سنت آنها را (صحابه پیامبر «ص») مىدانند مانند «معاویه» مع الاسف آقاى دکتر محمد حسین ذهبى (از برادران اهل سنت) در کتاب معروف التفسیر و المفسرون جلد دوم؛ در بحث موقف شیعه امامیه در تفسیر قرآن؛ شیعه را جاعل واضع حدیث قلمداد مىکند!! و اهل سنت را مبرى از این موارد و مسائل مىشمارد و حتى کسانى از اهل سنت را که در تفسیر خود ناگزیر به ذکر مناقب و مناصب الهى ائمه علیهم السلام شدهاند، زیر رگبار تحقیر مىگیرد.
موقف شیعه در تفسیر قرآن کریم
شیعه فهم و درک قرآن مجید را از سه طریق زیر ممکن مىداند:
الف: فهم ساده در ظواهر آیات قرآن.
ب: فهم عقلى یا تدبر در عمیق آیات.
ج: فهم معنوى یا درک بواطن آیات.
الف: فهم ظواهر آیات قرآن
قرآن مجید در آیات خود عموم مردم «ناس» را مخاطب قرار مىدهد .مانند امر کردن به پذیرش اصول اعتقادات چون، توحید ونبوت و معاد و امر به احکام عملى، مانند: نماز و روزه و مانند آن و نهى از محرمات این بیانات لفظى قرآن کریم «ظواهر» دینى نامیده مىشوند. ظواهر آیات قرآن چون لفظى بوده و به سادهترین زبان القاء شدهاند، در دسترس مردم قرار دارند و هر کس به اندازه ظرفیت فهم خود از آنها بهره مىگیرد. قرآن مجید که سرچشمه زلال و منبع اصلى تفکر مذهبى در اسلام است به|176|ظواهر الفاظ در برابر شنوندگان خویش «حجیت» و اعتبار داده است .
قرآن کریم خود را «نور» [19] و روشن کننده همه چیز [20] معرفى مىکند و نیز در مقام «تحدى» از مردم بویژه منکرین خود مىخواهد در آیات قرآن اندیشه کنند تا نبودن تناقض و اختلاف را که ویژه تألیفات و تصنیفات بشرى است، در آن بنگرند. حال اگر قرآن مجید براى همگان قابل فهم نبود هرگز اینگونه خطابها مورد نداشت. اما از طرفى چون قرآن بخشى از معارف اسلامى که احکام و قوانین شریعت است، بصورت «کلیات» بیان فرموده و متذکر جزئیات نشده است ؛ بنابراین تفصیل و تبیین آن جزئیات متوقف بر سنت رسول الله (ص) و سنت ائمه علیهم السلام «از نظر شیعه» مىباشد که پیامبر مکرم اسلام (ص) و امامان معصوم علیهم السلام در حقیقت «قرآن ناظق و اسلام مجسم» هستند.
مصادر تبیین ظواهر آیات
از نظر شیعه امامیه براى روشن کردن و توضیح جزئیات و تفصیل کلیات از ظواهر آیات، دو مصدر مهم وجود دارد: 1- سنت، 2- عترت .
1- سنت
منظور از سنت در اینجا گفتار و کردار و سکوت و تقریر پیامبر گرامى (ص) است که در ارتباط توضیح ظواهر آیات صورت گرفته است و قرآن مجید، بیان پیامبر الهى را تالى بیان قرآن قرار مىدهد. آیات ذیل بیانگر این واقعیت |177|مىباشد که پیامبر قرآن ناطق است و بیان و تبیین جزئیات بعهده اوست.
1- «هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة». [21]
2- «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون». [22]
3- «لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة». [23]
بدیهى است اگر گفتار و رفتار و حتى سکوت و امضاء پیامبر اکرم (ص) براى ما مانند قرآن مجید «حجت» نبود آیات ذکر شده مفهوم درستى نداشت. پس در بیان ظواهر آیات قرآن، بیان پیامبر و بطور کلى سنت پیامبر حجت و لازم الاتباع مىباشد.
2- عترت (سنت ائمه علیهم السلام)
براساس روایات قطعى و احادیث متواتر از رسول اکرم صلوات الله علیه، بیان اهل بیت علیهم السلام نیز مانند بیان آن حضرت «حجت» است و بیان اهل بیت تالى بیان آن حضرت مىباشد و ائمه اطهار علیهم السلام در اسلام سمت مرجعیت علمى دارند. و در بیان احکام و معارف قرآن هرگز خطا نمىکنند که این بحث در جاى خود (دراصول اعتقادات در مبحث امامت)، اثبات گردیده است. بخصوص که پیامبر گرامى (ص) در حدیث شریف تقلین «عترت» را در معیت قرآن و غیر قابل افتراق از آن معرفى فرموده است و به زبان دیگر آن حضرت قرآن مجید را «ثقل اکبر» و عترت را «ثقل اصغر» نامیده اند که به ذکر چند نمونه از آن |178|احادیث و روایات مىپردازیم:
1- قال رسول الله: انى تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتى ولن یفترقا حتى یردا على الحوض. [24]
2- قال رسول الله: انى مخلف فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتى اهل بیتى و انهما لن یفترقا. [25]
3- قال رسول الله: انى تارک فیکم الثقلین الا ان احدهما اکبر من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بیتى و انهما لن یفترقا حتى یردا على الحوض. [26]
علامه بزرگ سید میر حامد حسین هندى، صاحب عبقات الانوار، حدیث ثقلین را از قریب دویست نفر از بزرگان علماء در طول قرن دوم هجرى تا قرن سیزدهم، و از صحابه بیش ازسى نفر روایت مىکند که طریق آنها همه متصل و مرفوع به پیغمبر اکرم (ص) مىباشد.
احادیث صحابه
به اعتقاد شیعه احادیث و روایاتى منقول ازصحابه اگر متضمن قول یا فعل پیامبر اکرم (ص) باشد و مخالف بااحادیث اهل بیت (عترت) نباشد. قابل قبول است. و اگر متضمن نظر و رأى خود صحابى باشد داراى «حجیت» نیست و حکم صحابه مانند حکم سایر افراد مسلمان مىباشد و فرد صحابى با یک نفر غیرصحابى از این نظر تفاوتى ندارند.|179|
صحابى کیست؟
از نظر شیعه امامیه مراد از صحابى، کسى است که با پیغمبر مکرم اسلام (ص) مصاحبت زمانى و مکانى داشته و با تعلیمات آنحضرت هم آهنگ بوده است. مانند ابوذر وسلمان و… و صرف صحابى بودن «وثاقت» و مصونیت ایجاد نمىکند، بلکه قابل جرح و تعدیل مىباشد. بنابراین لفظ صحابى دراصطلاح امامیه «مشروط» است و استعمال آن بصورت «مطلق» صحیح نمىباشد. با این توضیح که تفسیر صحابیان مىتواند مورد استفاده و بهرهگیرى مسلمانان قرار گیرد.
روش پیامبر (ص) واهل بیت (ع) در تفسیر قرآن
با دقت و تفحص در روایات و احادیث معلوم و روشن مىگردد که بدون شک روشن تفسیر قرآن به قرآن تنها روشن پیامبر مکرم اسلام (ص) و روش ائمه اطهار علیهم السلام بوده است علاوه بر اینکه آن بزرگواران مهبط وحى الهى(پیامبر مورد وحى تشریعى و تسدیدى و ائمه مورد وحى تسدیدى) بودهاند. مىدانیم بخشى از معارف قرآن که مسائل اعتقادى و اخلاقى است اگر چه مضامین آنها براى عموم قابل فهم است ولى در درک معانى درست آنها باید روش پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت اطهار (ع) را اتخاذ نمود. یعنى باید هر آیه قرآن را با آیات دیگر قرآن تفسیر نموده و توضیح داد، نه به رأى و نظر شخصى خود عمل نمود.
چنانکه امام على (ع) فرمودند:
کتاب الله تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به. و ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه على بعض. [27]|180|
کتاب خدا (قرآن کریم) است که بوسیله آن (حق را) مىبینید و مىگوئید و مىشنوید. و بعضى از آن بعض دیگر گویا (پارهاى از آیات آن آیه دیگر را تفسیر مىنماید) و بعضى از آن بربعض دیگر گواه است. (براى فهم مراد آیهاى به آیات دیگر استشهاد مىشود).
و پیامبر گرامى (ص) فرمودند:
«بخشى از قرآن بخشى دیگر را تصدیق مىکند». [28]
و نیز سیوطى در تفسیر خود حدیثى بشرح زیر از پیامبر اکرم (ص) نقل نموده است:
قال رسول الله (ص): ان القرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضا ولکن نزل یصدق بعضه بعضاً… [29]
مثالى ساده براى «تفسیر قرآن به قرآن» مىتوان آیات زیر را مورد دقت و مطالعه قرار داد:
خداى تعالى در قصه قوم لوط در جائى مىفرماید:
«و امطرنا علیهم مطراً فساد مطر المنذرین». [30]
بر ایشان باران بد بارانیدیم.
و در جاى دیگر مىفرماید:
«.. و امرنا علیهم حجارة من سجیل». [31]
بر ایشان سنگ بارانیدیم.
و از انضمام آیه دوم به آیه اول روشن مىشود که مراد از «باران بد»، «سنگهاى آسمانى» است .|181|
ب: فهم عقلى یا تدبر در عمق قرآن
از سوى دیگر قرآن کریم در آیات بسیارى انسان را بسوى «حجیت عقل» رهبرى مىکند و مردم را به «تفکر» و «تعقل» و «تدبر» در آیات قرآن دعوت مىفرماید. و خود نیز در مورد احقاق حق به استدلال مىپردازد. قرآن کریم با چنین بیانات و پرداختن به استدلالات اعتبار حجیت عقل واعتبار دلیل عقلى و استدلال برهانى را مسلم مىشمارد. یعنى نمىگوید که اول حقانیت معارف اسلامى را بپذیرید سپس به استدلال عقلى پرداخته و معارف را از آنها،استنتاج کنید. بلکه مىگوید: با استدلال عقلى حقانیت معارف اسلامى را از آن دریابید و بپذیرید وایمان را از نتیجه دلیل بدست آورید.
به عبارت دیگر نه اینکه اول ایمان بیاورید و بعد دلیل اقامه کنید. پس «تفکر فلسفى» نیز راهى است که حجیت و رسائى آن را قرآن مجید تصدیق مىنماید.
چنانکه خداوند فرموده است:
«کتاب انزلنا الیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولو الالباب». [32]
ج: فهم معنوى و بواطن قرآن کریم
قرآن کریم از طرفى با بیان روشن دلهاى پاک و تزکیه شده را ظرف و محل فهم حقایق خود معرفى مىکند و با ذکر و بیان آیه: «… لا یمسه الا المطهرون» این حقیقت را آشکار مىسازد. قرآن مجید دل پاک و روح مزکى را که با عنوان «قلب سلیم، صدر، و فؤاد» یاد مىکند. آن را ابزار معرفت و محل دریافت حقایق معنوى و روحى مىداند که حتى از قلمرو اندیشه و عقل بشرى فراتر است و خلاصه یکى از طریق |182|
درک حقایق قرآن و دستیابى به بواطن نورانى آن تزکیه نفس و تصفیه باطن است که با اخلاص عمل و دورى از معاصى حاصل مىگردد. بندگان صالح و مخلص خداوند که تمام قواى خود را متوجه عالم ملکوت نموده و دیده به نور حضرت حق تعالى روشن ساختهاند و با چشم واقع بین «حقایق اشیاء» و «ملکوت» آسمان و زمین را دیدهاند و به مقام والاى «یقین» رسیداند و شهد وصال به حق را چشیدهاند، قابلیت و ظرفیت و شایستگى فهم معنوى و درک عمیق آیات الهى را پیدا کردهاند. و آیات ذیل شاهد مدعاى ما است:
1- «و اعبد ربک حتى یا تیک الیقین». [33]
پروردگارت را پرستش نما تا «یقین» بر تو فرا رسد.
2- «و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السماوات و الارض ولیکون من الموقنین». [34]
همچنین ما بر ابراهیم حقیقت و باطن آسمانها و زمین رانشان دادیم تا به مقام «اهل یقین» برسد.
3- «کلا ان کتاب الابرار لفى علیین» .
چنین نیست، همانا کتاب نیکوکاران در علیین است .
«و ما ادریک ما علیون»؟
و تو چگونه بر حقیقت علیین آگاه توانى شد؟
«کتاب مرقوم یشهده المقربون». [35]
مقربان خداوند سرنوشت ابرار را در مقام قرب مىبینند.|183|
بنابر آیات مذکور فوق و مطالب مزبور، فهم معنوى قرآن کریم با تطهیر باطن و تزکیه نفس و تلطیف روح میسر مىگردد منتها چون طهارت نفس از ملکه عدالت تا قوه قدسیه عصمت داراى مراتب عالى و متعالى است فهم بواطن قرآن نیز در این مسیر داراى مراتب است که درک پیامبر اکرم (ص) و معصومین (ع) با اهل تقوى متفاوت است .
ظاهر و باطن قرآن کریم
پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمود:… فعلیکم بالقرآن… ظاهره انیق و باطنه عمیق [36] یعنى: قرآن ظاهرى زیبا و خوش آیند و باطنى ژرف و عمیق دارد.
و نیز در این مورد فرموده:
ان للقرآن ظهراً و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعة ابطن. [37]
و در کلمات اهل بیت رسالت (ع) نیز از «باطن قرآن کریم» بسیار نام برده شده است. [38] ریشه اصلى اینگونه روایات «مثلى» است که خداوند متعال در قرآن مجید آن را بیان فرموده است:
«انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبداً» . [39]
خداى متعال در این آیه شریفه افاضات آسمانى را تشبیه فرموده به بارانى که از آسمان نازل مىشود و حیات زمین و اهل زمین بسته به آن است. با آمدن باران سیل راه مىافتد و سیلهاى گوناگون هر کدام به اندازه ظرفیت خود از آن «سیل» برداشته، |184|جریان پیدا مىکنند…
پس بهرهگیرى و استفاضه از منبع عظیم و بىپایان قرآن کریم بستگى به ظرفیت و قابلیت انسان دارد. محمد حسین ذهبى نویسنده متعصب اهل سنت که در کتاب خود در مورد شیعه امامیه گزنده قلم زده است، درباره ظاهر و باطن قرآن کریم که از اعتقادات محکم و مستند شیعه است مىنویسد:
یقول الامامیة الاثنا عشریة: ان القرآن له ظاهر و باطن. و هذه حقیقة نقرهم علیها ولا نعارضهم فیما بعد ما صح لدینا من الاحادیث التى تقرر هذا المبدء فى التفسیر… [40]
شیعه امامیه مىگوید: قرآن ظاهرى دارد و باطنى، و این سخن حق است. ما به صحت آن اقرار مىکنیم و معارضه و برخوردى با این عقیده نداریم زیرا در نزد ما احادیث در تفسیر هست که صحت دارد و این حدیث از آنها است.
قرآن مجید کلام متجلى خداوند متعال است. که در حقیقت مرتبه عالى و مجرد آن در نزد خداوند مىباشد «فى ام الکتاب لدینا» و مرتبه تنزیل یافته آن بر انسانها در دنیا نازل گردیده است و مرتبه نازله آن همان ظاهر قرآن است که در دسترس همگان قرار دارد ولى اصل آن که بطن قرآن است در نزد پروردگار عالمیان است که در این مورد فرمود:
«انه لقرآن کریم فى کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون» [41]
قرآن در کتابى پنهان است و فقط پاکان به آن دسترسى پیدا مىکنند.
قرآن پنهان و مکنون را چه کسانى مىتوانند دریابند؟ پاکان. پاکان که درک کنندگان حقیقت و بطون قرآن هستند چه کسانى مىباشند؟ پاسخ این سئوال را |185|خود قرآن بیان فرموده و مصادیق پاکان که همان معصومین هستند را ذکر فرموده:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیراً» . [42]
خداوند چنین مىخواهد که رجس و پلیدى را از شما خانواده (نبوت) ببرد و شما را از هر عیب مصون گرداند.
طبق آیه شریفه فوقالذکر روشن است که پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت طهارت علیهم السلام قابلیت و ظرفیت فوق بشرى را دارا هستند. زیرا آنها از گناه و اشتباه مصونیت کامل دارند و معصوم هستند در اینکه اهل البیت همان پنج تن مقدس (محمد «ص» و على و فاطمه و حسن وحسین علیهم السلام) هستند در جاى خود طبق روایات غیر قابل تردید منقول از علماى عامه و خاصه، به اثبات رسیده و در اینجانیازى به ذکر آن ادله نیست. در این بحث با توجه به دو آیه فوقالذکر بطور وضوح نتیجه مىشود که قرآن مجید داراى حقیقتى است که باطن آن نامیده شده و فقط معصومین علیهم السلام (پیامبر اکرم «ص» و امامان معصوم «ع») قابلیت و صلاحیت درک و فهم بطون ومفاهیم ژرف آیات نورانى قرآن را دارند.
و آن حضرات (ع) مىتوانند واسطه فیض بین حضرت فیاض و بندگان حق طلب و تشنگان حقیقت بوده باشند این است که پیامبر گرامى (ص) فرمود:
نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس على قدر عقولهم. [43]
ما طایفه پیامبران مأموریک که با مردم و با هر کس به اندازه فهم و شعورشان صحبت کنیم.
و نیز از حضرت امام صادق (ع) منقول است که در این باره فرموده اند:
کتاب الله عزوجل على اربعة اشیاء: على العبارة و الاشارة و اللطایف و الحقایق |186|
فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء و الحقایق للانبیاء. [44]
کتاب خدا (قرآن) بر چهار گونه است: عبارات، اشاره، لطایف و حقایق.
عبارت قرآن براى عامه مردم است. اشاره براى خواص، لطایف براى اولیاء و حقایق براى انبیاء.
و نیز منقول است که ابن عباس گفت: وجوه تفسیر قرآن، بر چهار نوع است:
1- تفسیرى که هیچ کس نسبت به ندانستن آن معذور نیست.
2- تفسیرى که اعراب (اهل زبان قرآن) به مقتضاى طبیعت و شعور خود آن را درک مىکنند.
3- تفسیرى که دانشمندان از آن آگاهى دارند.
4- تفسیرى که جز خداوند، کس دیگرى از آن اطلاع ندارد.
اما تفسیرى که هیچ کس نسبت به ندانستن آن معذور نیست، آن مقدار از معارف قرآن است که مربوط به شرایع و احکامى است که به عهده مردم واگذار شده است و نیز آن قسمت از معارف که به دلایل اثبات توحید ارتباط دارد.
اما تفسیرى که اهل زبان (اعراب) مىفهمند، عبارت از حقیقت معانى لغوى و مناسبات کلام عرب است .
و اما تفسیرى که علما و دانشمندان مىدانند، عبارت از تأویل آیات متشابه و آیات مربوط به احکام است .
و اما تفسیرى که جز خداوند، دیگر کسان را از آن آگاهى نیست، عبارت از امورى است چون غیب، قیام قیامت و…[45]
و نیز در کتب روائى منقول است که: وقتى جابر از حضرت امام باقر (ع) |187|تفسیر آیه اى را سئوال نمود، حضرت بگونهاى پاسخ دادند و مرتبه دیگر جابر همان آیه را از حضرت پرسید. امام (ع) بگونه دیگر آن را تفسیر فرمودند. جابر عرض کرد قبلاً این آیه را طور دیگر تفسیر فرمودید.
حضرت در جواب فرمودند: یا جابر:
ان للقرآن بطنا و للبطن بطن و ظهراً و للظهر ظهر… [46]
و پیامبر گرامى (ص) قرآن را قرین عترت و ثقل اکبر نامید و فرمود آن ریسمانى است که از عالم اعلى و آسمان به عالم اسفل و زمین کشیده شده و آنان که پیوند و مراتب متصل این ریسمان الهى را واقف اند و مىتوانند بیانگر حقایق مکنون و بواطن آن باشند پیامبر و عترت آن حضرت است که فرمود:
انى تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الاخر کتاب الله تبارک و تعالى حبل ممدود من السماء الى الارض، و عترتى… [47]
و شیعه امامیه در استفاضه از کتاب الهى و آیات نورانى و حقایق و بواطن آن متمسک به مقام نبوت و رسالت و ذوات مقدس و مطهر اهل بیت علیهم السلام است .
عدم تحریف قرآن از نظر شیعه
متأسفانه عدهاى از نویسندگان و مؤلفین اهل سنت در آثار خود شیعه را قائل به تحریف قرآن کریم دانستهاند. و اخیراً ایادى ومزدوران فتنهانگیز و تفرقه انداز استکبار جهانى بویژه فرقه سیاسى و ضاله وهابى براى پیشگیرى از صدور انقلاب اسلامى ایران و شیوع ارزشهاى اسلام ناب محمدى (ص) این |188|«اتهام» را بصورت مکتوب در کشورهاى اسلامى منتشر ساختهاند! در صورتى که اگر هر محقق منصفى با آثار و منابع اصیل شیعه امامیه آشنائى متوسطى داشته باشد این خلاف و اتهام ناروا را که به شیعه نسبت دادهاند نفى خواهد نمود. و در خواهد یافت که در نزد شیعیان مصونیت قرآن مجید از تحریف و نیز «حجیت» این کتاب الهى قطعى و محرز مىباشد و علما و دانشمندان شیعه در کتب و آثار خود با ادله محکم و براهین متقن این حقیقت را اثبات نموده و با استناد به آیات شریفه و روایات و احادیث مأثوره به رفع شبهات اجانب و اغیار و رفع اشتباهات احبا و اخیار پرداخته اند.
منظور از تحریف وقوع مسائل زیر مىباشد:
1- (تحریف به زیاده)، یعنى زیاد شدن لفظ یا الفاظى در قرآن کریم .
2- (تحریف به نقیصه)، یعنى کم شدن لفظ یا الفاظى در قرآن کریم .
3- (تحریف به معنى)، یعنى تغییر معنى لفظ یا الفاظى قرآن خلاف مراد الله تعالى .
قبل از ذکر ادله عدم تحریف قرآن مجید فرازى از سخنان استاد شهید آیت الله مطهرى را ذکر مىکنیم. ایشان فرمودند:
«… احدى نمىتواند ادعا کند و یا احتمال بدهد که نسخه دیگرى از قرآن وجود داشته و یا دارد. هیچ مستشرقى هم در دنیا پیدا نشده که قرآنشناسى را بخواهد از اینجا شروع کند که بگوید، باید بسراغ نسخههاى قدیمى و قدیمىترین نسخههاى قرآن برویم و ببینیم در آنها چه چیزهائى هست و چه چیزهائى نیست. اگر در مورد تورات و انجیل و اوستا و یا شاهنامه فردوسى و گلستان سعدى و هر کتاب دیگر، این نیاز هست براى قرآن چنین نیازى نیست». [48]|189|
دلایلى چند بر اثبات عدم تحریف قرآن کریم
1- قرآن کتاب هدایت:
«کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور». [49]
یعنى: این قرآن کتابى است که ما به سوى تو فرستادیم تا مردم را به امر خدا از ظلمات بیرون آورى و به نور رسانى .طبق مفاد آیه شریفه فوق وآیات مانند آن معلوم است که قرآن مجید، «کتاب هدایت» است. و کتابى است که پیامبر اسلام مأموریت و مسئولیت دارد که بوسیله آن، مردم را از ظلمات کفر و جهل به سوى نور راهنمائى کند.
یعنى نجات و هدایت مردم و راهنمائى پیامبر منوط به قرآن کریم است. حال اگر این کتاب عظیم با چنین برنامه خطیر، مورد تحریف قرار گیرد و اصالت و وثاقت آن مخدوش گردد، دیگر چگونه مىتواند وسیله هدایت و چراغ راه براى رسیدن انسان به کمال باشد؟
2- قرآن آخرین شریعت:
«ما کان محمد ابا احد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین» . [50]
یعنى: محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست (پس زن زید زن فرزندش نبود که پس از طلاق او را نتواند گرفت) لیکن او رسول خدا و خاتم انبیاء است.طبق آیه شریفه مذکور مسلم است که پیامبر اسلام (ص) آخرین پیامبر است و شریعت اسلام آخرین دین الهى است و براى همه زمانها ونسلها مىباشد. و نظام |190|فکرى و معارف اعتقادى و نظام ارزشى و عملى قرآن براى انسان از ظهور اسلام تا ظهور قیامت است. و معقول نیست که چنین شریعتى با چنین هدفى مورد تحریف و تغییر قرار گیرد و ارزش و اصالت و اعتبارش سلب شود. زیرا اگر چنین شود از زبان تحریف و سلب اعتبار قرآن با توجه به نیامدن شریعت دیگر از جانب خداوند متعال، انسانها بدون تکلیف و مسئولیت و به خود وانهاده خواهند بود و در ارتکاب معاصى وجرائم هیچگونه مسئولیت و کیفرى نخواهند داشت که این مسئله با حکمت و هدایت الهى معارض مىباشد.
3- قرآن معجزه جاوید
الف: «ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداء کم من دون الله ان کنتم صادقین». [51]
ب: «لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهیراً». [52]
قرآن کریم براساس آیات شریفه فوق الذکر «تحدى» مىکند و تمام انس و جن را به مقابله دعوت مىنماید. و این تحدى براى همه زمانها و براى همه انسانها است. چون اسلام دین جهانى و پایانى، است. پس نباید هیچ نقص و کاستى و خدشهاى در قرآن راه یابد والا تحدى آن معنى ندارد.
4- قرآن بطلان ناپذیر
«… و انه لکتاب عزیز – لا یاتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم |191|حمید». [53]
قرآن کریم کتابى است گرانمایه که، باطل، نه در عصر نزولش ونه در آینده، در آن راه ندارد. نازل شده از خداى فرزانه ستوده است. از این آیه شریفه بوضوح استفاده مىشود که قرآن مجید از هر زیاده ونقصان و تغییر لفظى محفوظ بوده و خواهد بود.
5- قرآن خالى از اختلاف
«افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً». [54]
در این آیه شریفه خداوند بزرگ دیر باوران و ناباوران را به تدبر و بررسى و تحقیق در قرآن دعوت فرموده و عدم اختلاف در آن را دلیل حقانیت خود قرار داده است. بنابراین هیچگونه اختلاف و زیاده و نقصانى در قرآن وجود ندارد که خداوند این چنین قاطع صحت و اصالت الهى بودن آن را تأیید فرموده است .
6- نگهدارنده قرآن خداوند است
«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون». [55]
ما قرآن را نازل نمودیم و نگهدارنده آن ما هستیم.
علامه طباطبائى قدس سره در شرح و تفسیر آیه شریفه مذکور مطالب ارزشمندى را در تفسیر المیزان و دیگر آثار خود بیان فرموداند. که مجمل آن را مىتوان چنین بیان نمود: سیاق صدر این آیه، سیاق حصر است و ظاهر سیاق |192|نامبرده این است که حصر در آن ناظر به گفتار مشرکین است، که قرآن را هذیان، دیوانگى! و رسول خدا (ص) را دیوانه! نامیدهاند و همچنین ناظر به اقتراح و پیشنهادى است که کرده، نزول ملائکه را خواسته بودند تا او را تصدیق نموده قرآن را بعنوان کتابى آسمانى و حق بپذیرند. بنابراین معنى آیه (و خدا داناتر است) این مىشود که این ذکر را تو از ناحیه خودت نیاوردهاى تا مردم علیه تو قیام نموده و بخواهند آن را به زور و قلدرى خود باطل ساخته و و در نگهداریش بزحمت بیفتى و سرانجام هم نتوانى، و همچنین از ناحیه ملائکه نازل نشده تا در نگهدارى آن محتاج آنان باشى تا بیایند و آن را تصدیق کنند. بلکه ما آن را نازل کردهایم، و تدریجاً نازل کردهایم و خود نگهدار آن هستیم و به عنایت کامله خود آن را با صفت ذکریتش حفظ مىکنیم.
پس قرآن کریم ذکرى است زنده و جاودانى و محفوظ از زوال و فراموشى و مصون از زیادتى که ذکریتش باطل شود و از نقصى که باز این اثرش را از دست دهد و از جابجا شدن آیاتش بطورى که دیگر ذکر و مبین حقایق معارفش نباشد، از همه اینها محفوظ است .
پس آیه شریفه فوق الذکر دلالت بر مصونیت قرآن از تحریف نیز مىکند. چه تحریف بمعناى دستبرد در آن به «زیاد کردن» و چه به «کم کردن» و چه به «جابجا» نمودن باشد. چون قرآن ذکر خداوند متعال است. همانطورى که خود پروردگار الى الابد باقى است ذکرش هم باقى است .
باید دانست در مورد اثبات عدم تحریف قرآن کریم، اگر هیچ دلیل دیگرى وجود نداشته باشد، همین آیه شریفه به عنوان دلیل روشن و بینه متقن، کفایت مىکند. زیرا سلامت و صحت و مصونیت آن از هرگزند و خدشه، مستقیماً از طرف خداوند توانا تضمنین گردیده است که اگر امرى را او اراده کند هیچ مانعى و رادعى در پیش ندارد .|193|
7- حجیت قرآن
اگر قرآن کریم تحریف شده باشد، «حجیت» آن باطل مىگردد. در این صورت نبوت پیامبر اسلام (ص) باطل مىشود، و معارف دینى لغو و عبث خواهد شد. و تکلیف از امت اسلامى ساقط مىگردد چون احکام بىاعتبار خواهد شد و خلاصه قرآن مجید به سرنوشت کتب محرف ادیان قبل دچار و امت مسلمان به سرگردانى و بى تکلیفى گرفتار مىشوند!
8- قرآن کنونى واجد (تمام صفات کلام خدا)
دلیل مهم دیگر بر عدم تحریف قرآن کریم این است که: قرآنى که امروز در دست ما است همه آن صفاتى را که خداى تعالى در قرآن براى «کلام الله» آورده است، واجد است. اگر آن قرآن واقعى که بر رسول خدا (ص) نازل شد (قول فصل) و رافع اختلاف در هر چیزى است، این نیز هست. اگر آن قرآن «ذکر» و «هادى» و «نور» است، این نیز هست. اگر آن قرآن مبین معارف حقیقى وشرایع فطرى است. این نیز هست. اگر آن معجزه است و کسى نمىتواند مانندش بیاورد، این نیز هست و هر صفت دیگرى که آن دارد، این نیز دارد. در این صورت خود قرآن، بر مصونیتش از «تحریف» و بر صحت و حجیت خود گواه و شاهد است.
9- قرآن حلال مشکلات (هنگام بروز فتنه ها)
پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمود:
فاذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم، فعلیکم بالقرآن… و هو الدلیل یدل |194|على خیر سبیل و هو کتاب تفصیل و بیان و تحصیل…. [56]
پس آن هنگام که فتنهها همچون پارههاى شب ظلمانى بر شما هجوم مىآورند، به قرآن پناه آورید. و آن قرآن دلیل و راهنمایى است بر بهترین راه، کتاب تفصیل (جدایى بین حق و باطل) و بیان و تحصیل (سعادت) است .
این حدیث شریف دلالت کامل بر عدم تحریف قرآن کریم و مصونیت آن از هر گزند دارد.
10- قرآن ثقل اکبر
حدیث شریف ثقلین که قرآن کریم (ثقل اکبر) را از عترت (ثقل اصغر) در معیت یکدیگر، و غیر قابل افتراق مىداند، دلالت کامل بر عدم تحریف کتاب خدا دارد.
11- قرآن ملاک صحت و سقم روایات
به سفارش پیامبر گرامى (ص) روایت اسلامى با قرآن کریم سنجیده مىشود و این دلیل عدم تحریف این کتاب الهى است .
12- تلاش پىگیر و بى امان مسلمانان درحفظ و نگهدارى قرآن
براى حفظ و نگهدارى هیچ کتابى به اندازه قرآن مجید تلاش نشده است. زیرا مسلمین از همان ابتداى نزول تدریجى قرآن اهتمام در حفظ آن داشتند و این امر به چند علت انجام مىشد:
الف: از آنجا که قرآن کریم در اوج فصاحت و بلاغت بوده از شیوایى خاصى برخوردار است، مسلمین از خواندن و حفظ کردن آن لذت مىبردند بطورى که |195|حتى مشرکین بطور مخفیانه، نیمه شب مىآمدند و به تلاوت قرآن توسط رسول اکرم (ص) گوش فرا مىدادند.
ب: قرآن کریم بگونه اى است که براحتى مىتوان آن را به حافظه سپردکه این خود از وجوه اعجاز آن است .
ج: عرب جاهلى سواد نداشتند تا بتوانند از روى لوح و نوشته بخوانند. از همین روى بهترین راه براى دستیابى به قرآن مجید، حفظ کردن آن مى دانستند.
د: قرآن مجید براى مسلمانان از ارزش و اصالت ویژهاى برخوردار بوده و هست زیرا اساس احکام و سنج اصلى فرهنگ اسلامى است. بنابراین عموم مسلمانان در صدد حفظ کردن هر چه بیشتر آن بودند. بهترین گواه بر کوشش پیگیر مسلمانان براى حفظ کردن قرآن کریم، واقعه جنگ یمامه است. در این جنگ که در سال دوازده هجرى پس از وفات پیامبر (ص) بین مسلمانان و طرفداران مسیلمه که مدعى نبوت بود، واقع شد. شمار زیادى از حافظان قرآن کریم که تعداد آنها را هفتاد تا هفتصد نفر گفتهاند، شهید شدند و این مسائل صحت و مصونیت قرآن را ثابت مىکند.
علما و مراجع بزرگ شیعه امامیه قائل به عدم تحریف قرآن کریم مىباشند،من جمله:
1- شیخ صدوق (ابن بابویه).
2- شیخ مفید .
3- سید مرتضى علم الهدى.
4- شیخ الطایفه طوسى.
5- شیخ طبرسى صاحب مجمع البیان.
6- علامه حلى .
7- شیخ حر عاملى .
8- قاضى نورالله شوشترى .
9- فاضل تونى .
10- محقق بغدادى.
11- کاشف الغطاء.
12- مولا محسن فیض کاشانى .|196|
13- محقق کرکى.
14- شیخ زین الدین بیاضى.
15- بحرالعلوم (سید مهدى طباطبائى).
16- علامه فقید سید محمد حسین طباطبائى.
17- علامه سید حسین کوه کمرهاى .
18- مولا صالح مازندرانى .
19- سید عاملى شامى (سید محسن عاملى).
20- مولا فتح الله کاشانى.
21- رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران حضرت آیة الله العظمى امام روح الله خمینى قدس سره الشریف.
22- آیة الله سید شهاب الدین نجفى مرعشى (قدس سره الشریف).
23- علامه سید هبة الدین شهرستانى.
24- علامه سید عبدالحسین شرف الدین عاملى.
25- آیة الله سید محمد رضا گلپایگانى مدظله العالى.
26- علامه سید محمد مهدى شیرازى .
27- شیخ آقا بزرگ تهرانى (شیخ محسن).
28- شیخ الفقهاء عبدالحسین رشتى حائرى.
29- شیخ محمد حسین اصفهانى معروف به مسجد شاهى.
30- محقق تبریزى – شارح (الرسائل).
31- شیخ محمد جواد بلاغى.
32- سید میرزا محمد حسین شهرستانى.
33- حاج میرزا حسن آشتیانى .
34- شیخ عبدالله مامقانى.
35- علامه حاج میرزا على ایروانى .
36- حاجى کلباسى (محمد ابراهیم اصفهانى).
37- محقق قمى .
38- حاج شیخ هادى تهرانى.
39- شیخ بهاء.
40- مرحوم آیة الله العظمى حاج سید حسین بروجردى (قده).
پىنوشتها:
[1]. مصاحب: دائرة المعارف فارسى، ذیل کلمه شیعه.
[2]. سوره صافات، آیه 83.
[3]. سوره قصص، آیه 15.
[4]. ابن خلدون: مقدمة العبر، ج 1، ص 376.
[5]. ذهبى: التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 3.
[6]. شهرستانى: محلل و نحل، ج 1، ص یو.
[7]. علامه طباطبائى: شیعه در اسلام، ص 4.
[8]. جلال الدین سیوطى: الدرالمنثور، ج 1، ص 379، غایة المرام، ص 326.
[9]. سوره بینه، آیه 7.
[10]. سوره بقره، آیه 124.
[11]. علامه امینى: الغدیر (ترجمه فارسى)، ج 2، ص 94 و ج 3، ص 56 و سلطان الواعظین: شبهاى پیشاور، ص 625.
[12]. سید شرف الدین: المرجعات (ترجمه فارسى آن به نام رهبرى على «ع» جعفر امامى). الفصول المهمه (ترجمه آن در راه تفاهم، محمد یزدى). النص و الاجتهاد.
[13]. علامه امینى: دوره الغدیر 20 جلدى.
[14]. سلطان الواعظین: شبهاى پیشاور (مناظره در بحث امامت).
[15]. تاریخ طبرى، ج 2، ص 447.
[16]. تاریخ یعقوبى، ص 111 و 126 و 129.
[17]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 124؛ ابن اثیر، ج 3، ص 203.
[18]. علامه طباطبائى: شیعه در اسلام .
[19]. علامه امینى: الغدیر (عربى)، ج 5، و ترجمه فارسى الغدیر، ج 10.
[20]. سوره اعراف، آیه 157، «و اتبعوا النور الذى انزل معه = و پیروى کردند از نورى که با محمد (ص) نازل گردیده است».
[21]. «ان انزلنا علیک الکتاب» «تبیانا لکل شىء» = ما قرآن را براى بیان هر چیز به تو نازل کردیم».
[22]. سوره جمعه، آیه 2.
[23]. سوره نحل، آیه 44.
[3]. سوره احزاب، آیه 21.
[24]. قانون تفسیر کمالى دزفولى، ص 406 به نقل از عیون اخبار الرضا.
[25]. همان مدرک، به نقل از عیون.
[26]. کمال الدین وجامع الاخبار، نقل از قانون تفسیر دزفولى.
[27]. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 133.
[28]. تفسیر صافى، ص 8، به نقل از بحار، ج 19، ص 28.
[29]. سیوطى: الدرالمنثور، ج 2، ص 8.
[30]. سوره شعرا، آیه173.
[31]. سوره حجر، آیه 74.
[32]. سوره ص، آیه 29.
[33]. سوره حجر، آیه 99.
[34]. سوره انعام، آیه 75.
[35]. سوره المطففین، آیه 18 – 21.
[36]. تفسیر صافى، ص 4؛ قانون تفسیر دزفولى، ص 333.
[37]. قانون تفسیر، ص 328 ؛ تفسیر صافى، ص 15.
[38]. التفسیر و المفسرون، ج 2، ص 28.
[39]. سوره رعد، آیه 17.
[40]. التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 28.
[41]. سوره واقعه، آیه 79 – 77.
[42]. سوره احزاب، آیه 33.
[43]. قانون تفسیر دزفولى.
[44]. بحار، چاپ بیروت، ج 89 ،ص 13. مراة الانوار، ص 17.
[45]. مجمع البیان، ج 1، ص 6 و 7.
[46]. بحارالانوار، چاپ بیروت، ج 89، ص 91، 94، 95، 110، 111.
[47]. همان مدرک، ص 107.
[48]. استاد مطهرى(قده): شناخت قرآن، ص 12.
[49]. سوره ابراهیم، آیه 1.
[50]. سوره احزاب، آیه 40.
[51]. سوره بقره،آیه 23.
[52]. سوره بنى اسرائیل، آیه 88.
[53]. سوره فصلت، آیه 42.
[54]. سوره نساء، آیه 82.
[55]. سوره حجر، آیه 9.
[56]. علامه طباطبائى (قده)، تفسیر المیزان (عربى)، ج 1، ص 10.