معارف اسلامی

تشرف غانم بن سعید هندى‏ خدمت امام زمان

تشرف غانم بن سعید هندى‏ خدمت امام زمان (عج)

و نیز در کمال الدین از محمد بن على بن محمد بن حاتم از عبد اللَّه بن محمد بن جعفر از محمد بن جعفر فارسى و او از محمد بن اسماعیل بن بلال و او از ازهرى مسرور ابن عاص از مسلم بن فضل روایت نموده که گفت: در کوفه بملاقات ابو سعید غانم بن سعید هندى رفتم و مدتى نزد وى نشستم، سپس احوالش را که قبلا چیزى شنیده بودم جویا شدم. گفت: من از اهل هندوستان و شهرى بنام کشمیر داخلى هستم و ما چهل نفر مرد بودیم …
سفری برای تحقیق در مورد دین اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
و هم صدوق (ره) در کتاب مزبور می نویسد: پدرم از سعد بن عبد اللَّه اشعرى و او از علان کلینى و او از على بن قیس و او از غانم بن سعید هندى نقل نموده که بگفته علان جماعتى از محمد بن محمد اشعرى از غانم نقل کردند که گفت: ما چهل نفر مرد بودیم که در حضور پادشاه هند بسر می بردیم، ما در اطراف تخت او مى ‏نشستیم همه ما تورات و انجیل و زبور خوانده بودیم هر وقت مسأله ‏اى براى سلطان پیش آمد می کرد بما رجوع می نمود. روزى با ما در باره محمد (ص) گفتگو نمود. ما گفتیم: نام وى در کتب آسمانى ما آمده است. آنگاه همه نظر دادند که من براى پیدا کردن او و تحقیق در باره وى‏ بمسافرت اقدام کند.
مناظره علمای شهر بلخ با غانم سعید بن هندی و اسلام آوردن وی
پس بار سفر بسته و اموالى هم با خود برداشته از هند بیرون آمدم، در بین راه جمعى از ترکان راهزن راه را بر من گرفتند و آنچه داشتم به تاراج بردند سپس به کابل آمدم و از آنجا به بلخ رفتم. حکمران بلخ در آن موقع ابن ابى شور بود. علت مسافرت و مقصدى را که داشتم باطلاع وى رساندم و او هم فقهاء و علماى شهر را براى مناظره و گفتگوى با من احضار نمود.
من از دانشمندان مجلس پرسیدم: محمد (ص) کیست؟ گفتند: او محمد بن عبد اللَّه (ص) پیغمبر ما است که رحلت فرموده. گفتم: از کدام طایفه است؟ گفتند از طایفه قریش. پرسیدم: جانشین او کیست؟ گفتند: ابو بکر است. گفتم: آنچه ما در کتابهاى آسمانى خود یافته‏ ایم موضوع جانشینى و خلافت پسر عموى او و شوهر دختر او و پدر فرزندان او می باشد! دانشمندان مجلس (که همه از اهل تسنن بودند) بحاکم گفتند: این مرد از شرک بیرون آمده و بکفر گرویده است، فرمان ده تا گردنش را بزنند! گفتم: من بدینى چنگ زده ‏ام و بدون دلیل از آن دست بر نمی دارم. در این موقع حاکم حسین بن شکیب را خواست و بوى گفت: اى حسین با این مرد مناظره کن! حسین گفت: علما و فقهاء در اطراف مجلس نشسته ‏اند، بآنها فرمان ده تا با وى مناظره نمایند حاکم گفت: چنان که بتو میگویم با وى مناظره کن و در جاى خلوت و با لطف و مهربانى گفتگو نما.
غانم بن سعید گفت: با حسین بجاى خلوتى رفتیم و من از وى پرسیدم: محمد کیست؟ گفت: همان است که علماء گفتند جز اینکه جانشین وى پسر عمش على بن ابى طالب (ع) است! که شوهر دخترش فاطمه و پدر فرزندانش حسن و حسین می باشد.
من هم گفتم: گواهى میدهم که جز خداى یکتا خالقى نیست و محمد فرستاده اوست سپس رفتم نزد حاکم و اسلام آوردم و او هم مرا بحسین سپرد و او احکام دینى را بمن یاد داد.
من بحسین گفتم: ما در کتابهاى خود خوانده‏ ایم که هیچ جانشین پیغمبرى نمی میرد، مگر اینکه قبلا جانشین او تعیین گردد بنا بر این جانشین على کیست؟
گفت: جانشین وى فرزندش حسن و جانشین او حسین و یک یک ائمه را نام برد تا بامام حسن عسکرى علیه السّلام رسید، سپس گفت: براى شناسائى جانشین او لازم است بر وى و فحص و تحقیق نمائى و اینک من در پى این مطلب آمده ‏ام.
تشرف غانم بن سعید هندى‏ خدمت امام زمان علیه السلام
راوى خبر محمد بن محمد گفت: غانم بن سعید با ما ببغداد آمد. او نقل کرد که قبلا باتفاق رفیقى بجستجوى این مطلب پرداخته بود، ولى بعضى از اخلاق او را نپسندیده و بهمین جهت از وى جدا گشته بود.
غانم بن سعید می گفت: روزى تنها از راهى می گذشتیم و در باره مقصد خود می اندیشیدم، ناگاه دیدم کسى نزد من آمد و گفت: دعوت آقایت را اجابت کن! سپس مرا از راههائى عبور داد تا بخانه و باغى رسیدیم. دیدم آقایم نشسته است. چون نظر مبارکش بمن افتاد بزبان هندى با من سخن گفت و بمن سلام نمود.
حضرت مرا باسم صدا کرد و از احوال چهل نفر رفقایم که در مجلس پادشاه هند بودیم جویا شد، و یک یک را نام برد. آنگاه فرمود: قصد دارى امسال با اهل قم بحج بروى، ولى امسال به حج مرو و بخراسان برگرد و سال آینده حج کن. بعد کیسه پولى بمن داد و فرمود: این را صرف مخارج راه خود کن، و در بغداد بخانه کسى مرو و آنچه دیدى بکسى مگو! محمد راوى خبر گفت: آن سال نتوانستم بمکه برسم و از منزل عقبه (واقع در سرزمین حجاز) برگشتیم و غانم بن سعید هم بجانب خراسان رفت و سال بعد بقصد حج مراجعت نمود، در آن سفر بالطاف حضرت ولى عصر (عجّل اللَّه فرجه) نائل گشت. او دیگر بقم نیامد و بعد از حج بخراسان رفت و سپس وفات کرد.رحمة اللَّه علیه.
تشرف محمد بن شاذان
محمد بن شاذان از کابلى نقل میکرد که او گفت: من ابو سعید (غانم) را دیدم که میگفت: حقیقت این دین (اسلام) را در انجیل یافته بودم، و از کابل بجستجوى‏ آن پرداختم تا بدان رسیدم.
سپس صدوق (ره) میگوید: محمد بن شاذان در نیشابور براى من نقل کرد که خبر تشرف غانم بخدمت امام زمان (ع) بمن رسید، از این جهت مترصد او بودم تا اینکه او را دیدم و جریان را از وى پرسیدم و او گفت: همواره در جستجوى حضرت بودم، و مدتى در مدینه اقامت نمودم و مطلب را بهر کس اظهار میداشتم مرا منع میکردند، تا اینکه پیر مردى از بنى هاشم را بنام یحیى بن محمد عریضى دیدم و او گفت: آنچه تو میخواهى در صریاء «1» است.
من بصریاء رفتم و بدهلیزى که جاروب کرده بودند آمدم و خود را بدکانى که در آنجا بود انداختم. در آن وقت غلام سیاهى بیرون آمد و بمن گفت: برخیز و از اینجا برو! گفتم: نمیروم. غلام بدرون خانه رفت و سپس برگشت و گفت بیا تو، من وارد خانه شدم دیدم مولایم در وسط خانه نشسته است. چون نظرش بمن افتاد، مرا با اسمى که هیچ کس جز بستگانم در کابل نمیدانستند، نام برد و چیزهائى بمن اطلاع داد.
من عرض کردم: خرجى را هم تمام شده بفرما که خرجى بمن بدهند! فرمود:
بدان که بواسطه این دروغى که گفتى بزودى آنچه دارى از دست میدهى، سپس مقدارى خرجى بمن عطا فرمود، چیزى نگذشت که آنچه با خود داشتم گم شد و فقط آنچه حضرت لطف فرموده بود برایم ماند! سال بعد که بمدینه برگشتم کسى را در آن خانه ندیدم.
پی نوشت:

(1) البته مطابق تاریخ نقل این روایت یعنى سال 279 امام زمان که در سال 255 متولد شده، در آن موقع 24 سال داشته و مرد فارسى در حدیث اشتباه نموده است.

منبع: مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار) ، ص754 تا 757

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا