مقالات

اصول اخلاق نویسندگی

عفّت قلم
«عفّت» در لغت به معنی پارسائی، پرهیزکاری، پاکدامنی، ترک شهوت، خودداری از کار زشت و نارواست و در شرح آن گفته شده: حالت نفسانی است که از غلبه شهوت باز دارد. در اخبار و روایات غالبا در خصوص خودداری از شهوت شکم و فرج به کار رفته است1 واز آن در فارسی به پاکدامنی تعبیر شده است.
امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: «أفضل العباده العفاف»2 بهترین عبادت عفّت و پاکدامنی است..
در قرآن به معنی خودنگه دار و با مناعت به کار رفته است: «یَحْسَبُهُمُ الجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَعَفُّفِ»3آدم بی اطلاع از وضع آنها، آنان را به خاطر مناعت طبعشان غنی می پندارد. «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحا حَتّی یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ»4 آنان که قدرت تزویج ندارند، خودنگه داری و عفّت پیش گیرند تا خداوند از کرم خویش آنها را بی نیاز گرداند.
در نهج البلاغه آمده است: «العِفاف زینه الفقر» تملّک نفس و مناعت طبع زینت فقر است5.
عفّت قلم و بیان ناشی از عفت و پاکدامنی اهل قلم است و نویسنده باید پرهیزکار و پاکدامن، منیع الطبع و صادق باشد تا تراوشهای قلمی او نیز با صفت زیبای عفاف متّصف گردد و اگر نویسنده فاقد این اوصاف باشد، نباید از او انتظار عفت قلم و عفت بیان داشت زیرا که از کوزه همان تراود که در اوست.
البته سخن گفتن یا نوشتن سه مرحله دارد: تفکّر، تعبیر، تقریر یا تحریر، هر سه به فکر و اندیشه نویسنده بستگی دارد. غرض از نوشتن و گفتن منتقل کردن فکر و احساس نویسنده یا گوینده به دیگری است. نویسنده باید در نوشتن صمیمی و با اخلاص باشد تا نوشته اش بر دل نشیند و چگونگی خود را در اثر خود منعکس سازد. جمله صمیمانه و دور از خودستائی و هنرنمائی همیشه بر دل می نشیند در این مرحله است که نویسنده باید خواننده را به محیط احساس خود بکشاند.
جذبه موضوع به فکر واحساس نویسند بستگی دارد. واگر فی المثل چیزی را سرد احساس کند، سرد و بیحال می نویسد و اگر آن را دل انگیز بیابد گرم می نویسد بالاخره نوشته هرکس تصویر گویائی از احساس او است و سخنان هر کس متناسب و همرنگ افکار اوست.
بنابراین نوشته یک نویسنده بی تقوا و بی فضیلت رنگ خود را دارد و نباید از او انتظاری غیر از این داشت.
قداست و صداقت قلم
اسلام ارزش و شرف قلم و زبان را در صداقت آن می داند و در آن روایت معروف امام باقر علیه السلام که می فرماید: «من اصغی الی ناطق فقد عبده» کسی که به سخن ناطقی گوش کند، او را پرستیده است. از این گفته برمی آید که انسان در گفتن و شنیدن و نوشتن و خواندن چه مسؤولیت سنگینی به عهده دارد.
در فرهنگ اسلام «قلم» و نوشته آنقدر ارزش و قداست دارد که می توان به آن سوگند یاد کرد خداوند در آغاز سوره قلم به قلم و نوشته سوگند خورده و فرموده: «ن وَالقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ» سوگند به «قلم» و آنچه را با قلم می نویسند.
عظمت این سوگند هنگامی آشکارتر می شود که توجه داشته باشیم آن روزی که این آیه نازل گشت، نویسنده و ارباب قلم در آن محیط وجود نداشت، بلکه عربها قلم را حقیر می شمردند و نویسندگی را تحقیر می نمودند آنچه در نظر آنها مقدس بود، شمشیر واسب بود و نه نوشته و قلم.
بزرگترین نمودار ارزش مافوق تصویری که اسلام به «قلم» می دهد آن است که پیامبر اسلام در آن هنگام که همه هدفش بسیج توده ها بود و بیش از همه به «مجاهده» و «مبارزه» نیاز داشت نه به دانشمند و نویسنده، اعلام می کند که «مِداد العلماء أفضل من دماء الشهدا» مرکّب قلم دانشمندان از خون شهیدان برتر است6.
جالب اینکه در نخستین آیاتی که در «جبل النور» و «غار حِرا» بر قلب پاک پیامبر نازل شد، نیز به مقام والای قلم اشاره شده آنجا که می فرماید:«إقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الإِنْسانَ مِنْ عَلَقْ، اِقْرَءْ وَ رَبُّکَ الاَءکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالقَلَمِ عَلَّمَ الإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم» : بخوان نام پروردگارت که مخلوقات را آفرید و انسان را از خون بسته ای ایجاد کرد، بخوان به نام پروردگار بزرگ، هم او که انسان را به وسیله «قلم» تعلیم داد و آنچه را که نمی دانست، به او آموخت7.
در بعضی از روایات آمده است که «ان اوّل ما خلق الله القلم» نخستین چیزی را که خدا آفرید، قلم بود. این حدیث را محدثّان شیعه از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند8 و در کتب اهل سنت به عنوان یک خبر معروف نیز آمده است9. در ذیل همین حدیث از امام صادق علیه السلام آمده است که خداوند بعد از آفرینش قلم به او فرمود: بنویس! و او آنچه را بوده و خواهد بود تا روز قیامت نوشت!.
گرچه قلم در این روایت اشاره به قلم تقدیر و قضا و قدر است، ولی هرچه هست نقش قلم را در سرنوشت بشر و مقدرات او روشن می سازد10.
هلال بن یسار می گوید: که دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب خود علم و حکمت بیان می کند. به او گفتم: ای رسول خدا برای من آنچه را که به یاران خود فرمودی، تکرار کن. پیامبر فرمود: «هل معک مُحبِرَهٌ»؟ آیا قلم و دوات همراه داری؟ گفتم: نه. پیامبر فرمود: قلم و دوات را از خود جدا مکن که خیر و برکت تا روز قیامت در مرکب و قلم و نویسندگان آن است11.
هرگاه انسان با ایمانی از دنیا برود و یک برگ و صفحه نوشته علمی سودمند باقی گذارد، آن نوشته فردای رستاخیز حجاب و مانعی شود بین او و آتش دوزخ. و فرمود:
«یوزن یوم القیامه مداد العلماء و دم الشهداء فیرجّح مداد العلماء علی دم الشهداء»12.
فردای رستاخیز مرکب «قلم» دانشمندان و خون شهیدان را باهم می سنجند، مرکب و تراوش قلمی دانشمندان و نویسندگان متعهد و ارزش آفرین بر خون شهیدان برتری یابد.
بعضی از دانشمندان گفته اند: البیان بیانان: بیان اللسان و بیان البُنان بیان اللسان تدرسه الأعوام و بیان الأقلام باق علی مرّ الأیام».13.
بیان دو نوع است: بیان زبان و بیان قلم، بیان زبان با گذشت زمان کهنه می شود و از بین می رود ولی بیان قلمها تا ابد باقی است.
ونیز گفته اند: «ان قوام امور الدین والدنیا بشیئین: القلم و السیف و السیف تحت القلم»14.
پایه امور دین و دنیا بر دو چیز است : قلم و شمشیر، شمشیر زیرپوشش قلم قرار دارد.
شاعری از شعرای عرب با استناد به آیات فوق می گوید:
إذا اقسم الأبطال یوما بسیفهم و عدّوه مما یجلب المجد والکرم
کفی قلم الکتاب فخرا و رفعهً مدی الدهر ان الله اقسم بالقلم!15 آن روز که جنگجویان قهرمان به شمشیرهای خود سوگند یاد کنند، و آن را اسباب بزرگی و افتخار بشمرند، برای قلم نویسندگان همین افتخار و سربلندی در تمام دوران جهان بس که خداوند سوگند به قلم یاد کرده است، نه به شمشیر.
آری پیامبر در آن اجتماع بی قلم و پرشمشیر، جامعه ای را پی رییزی می کند که «قلم» بر «شمشیر» ترجیح دارد و نظام اجتماعی آن بر آزادی بیان و قلم و تراوش فکر و اندیشه استوار است.
در یک حدیث بسیار پر معنائی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: سه صدا و صوت است که حجابها را پاره می کند و به پیشگاه با عظمت خدا می رسد: صریر الأقلام العلماء و وطی اقدام المجاهدین و صوت مغازل المحصنات16: صدای گردش قلمهای دانشمندان به هنگام نوشتن و صدای قدمهای مجاهدان در میدان جهاد و صدای چرخ نخ ریسی زنان پاکدامن.
البته تمام آنچه گفته شد، درباره قلمهائی است که در مسیر حق و عدالت گردش می کنند و عدالت و فضائل انسانی را پاس می دهند و با ریاکاری و ظلم و ستم و تمام زشتیها مبارزه می نمایند اما قلمهای مسموم و گمراه کننده بزرگترین بلا و عظیم ترین خطر برای جوامع انسانی محسوب می شوند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره مسئولیت سنگین صاحبان قلم فرموده:
«یؤتی بصاحب القلم یوم القیامه فی تابوت من نار یقفّل علیه باقفال من نار فینظر قلمه فیما اجراه فان کان اجراه فی طاعه الله و رضوانه فُکَّ عنه التابوت و ان کان اجراه فی معصیه الله هوی التابوت سبعین خریفا»17.
روز قیامت صاحب قلم و نویسنده را در تابوتی از آتش که با قفلهای آتشین بسته شده است می آورند، آنگاه نوشته های او ارزیابی می شود اگر آن را در راه هدایت مردم به سوی خدا و خواسته او به کار گرفته باشد، وی را از جایگاه آتشین آزاد نمایند و اگر قلم را در راه معصیت و فساد و ترویج افکار انحرافی استخدام نموده باشد در آن تابوت آتشین هفتاد سال در عذاب خواهد بود.
قلمهای نویسندگان حقیقت گرا و فضیلت خواه و واقع بین، عامل بقای قدرت سالم در حکومت هستند و هرگز حکومت سالم به جنگ اهل قلم نمی رود و در حکومت سالم شمشیر و سرنیزه در مقابل «قلم» قرار نمی گیرد زیرا همین که قلمها شکسته شد و زبان مردان حقگو و حق شناس در دست حامیان خنیاگری قرار گرفت، به جای غلبه شرف و فضیلت، باطل و رذیلت رشد می کند، حق؛ خرید و فروش می شود، انصاف و مروّت در اختیار وقاحت و نامردی قرار می گیرد و دلائل و شواهد فراوان وجود دارد که چنین جوامعی را اگر کوه های زر و طلای بی غش حمایت کنند در قِبال آتش فشان توفنده تاریخ یارای مقاومت نخواهد داشت و چون دودی بر هوا خواهد رفت.
متانت و عفّت بیان و قلم
هر نویسنده ای می تواند اثرش را در پیرامون موضوعی که نسبت بدان احساس (چه مخالف و چه موافق) دارد، به وجود بیاورد اما این نکته را همه جا باید در نظر داشته باشد که اگر این احساس را به طور عریان و آشکاری در اثر خود نشان بدهد از نفاست و قداست آن کاسته می شود. چه شرط اساسی نویسندگی این است که احساس شخصی نویسنده، خود را در اثر او پنهان کرده باشد .احساس روشن گیرائی اثر را از میان می برد و ابتذال حتی در بیان گناه نیز نوشته را آلوده و پست می نماید.
ما در اینجا خود قرآن کریم را به عنوان یک اثر ادبی و هنری بی نظیر در نقل یک داستان عشقی در نظر می گیریم. اصولاً قرآن کتاب داستان نیست، بلکه کتاب تربیتی و ارشادی است ولیکن با چنان دقت و توجهی بیان شده است و آنقدر قواعد فنی در آن رعایت گردیده که از وجهه نظر هنری و فنی و تاکتیک های تربیتی، داستان را در خدمت اخلاق و فضائل انسانی درآورده است.
قرآن برای «قهرمان داستان» آن نمونه ای را انتخاب می کند که بلندپایه، پاک، پیشرو و با صفا باشد تا شایستگی سرمشق شدن را پیدا کرده و دیگران را به پیشرفت و والاگرائی تشویق کند واز میان قهرمانهای منحرف کسی را انتخاب می کند که سیاهی دلها و بدی کجرویهایشان قابل تصویر باشد تا دیگران با متنفّر شدن از افعالشان خود را اصلاح کنند و از کجرویهایشان پند گرفته بدان راهها نروند. با هدفهائی که قرآن دارد این کارش کاملاً منطقی است، علاوه بر این که همه این داستانها و خصوصیات قهرمانهای داستان همه حقیقت دارد و مخصوصا در داستانهای طولانی که با وسعت و دامنه ای برای تجزیه و تحلیل نمایش می دهد، نفس بشری را با تمام «ناتوانیهایش» به طور کامل در معرض دید عموم می گذارد. هیچ یک از توجیهات و کارهای هنری قرآن مانند کارهای هنری جدید نیست که از انسان تعبیر و برداشتی حیوانی داشته باشد…»18
داستان مورد نظر ما داستان جالب و شیرین حضرت یوسف است که قرآن از آن به «احسن القصص» (بهترین قصه ها) تعبیر آورده است. تمام این داستان در یک سوره بیان شده است و محتوای این سوره برخلاف سوره های دیگر همگی بهم پیوسته و بیان فرازهای مختلف یک داستان است که در بیش از ده بخش با بیان فوق العاده گویا و جذّاب و فشرده و عمیق و مهیّج آمده است و این از ویژگیهای این داستان است که همه آن یکجا بیان شده است.
گرچه داستان پردازان بی تقوا و آلوده سعی کرده اند این داستان آموزنده را یک داستان عشقی محرّک برای هوسبازان بسازند و چهره نورانی یوسف صدّیق را تاریک کنند و حتی در شکل یک فیلم عشقی و سکسی به روی پرده سینما بیاورند، ولی قرآن که از هر لحاظ الگو و اسوه است، در لابلای این داستان، عالی ترین درسهای عفّت و خویشتن داری و تقوی و ایمان وتسلط بر نفس را منعکس ساخته است.
عفّت بیان در قرآن
در این داستان قدرت بیان وحی قرآنی آنچنان تجلّی کرده که صاحبان مغز واندیشه را به حیرت می اندازد زیرا این داستان چنانکه می دانیم در پاره ای از موارد به مسائل بسیار باریک عشقی منتهی می گردد قرآن تمام این صحنه ها را با ریزه کاریهایش طوری بیان می کند که کمترین احساس منفی و نامطلوب در شنونده و خواننده ایجاد نمی گردد، در متن تمام قضایا وارد می شود اما در همه جا اشعه نیرومندی از تقوا و پاکی کلمات را احاطه کرده است.
با این که یک داستان عشقی است، داستان که از عشق سوزان و آتشین یک زن زیبای هوس آلود، با جوانی ماهرو و پاکدل سخن می گوید، ولی هیچ گونه تعبیر زننده و رکیک و ناموزون و مبتذل و دور از عفت بیان، در آن وجود ندارد و حتی کلمه «عشق» و «عاشقی» که از قدیم با رسوائی قرین است، و جنبه ضد اخلاقی دارد، نه تنها در این داستان، بلکه در سرتاسر قرآن استعمال نشده است. نویسندگان هنگامی که با اینگونه صحنه ها روبرو می شوند یا ناچارند برای ترسیم چهره قهرمانان و صحنه های اصلی داستان جلو قلم را رها کنند و با آزادی کامل دقائق جریان را بنویسند. گو این که هزار گونه تعبیرات تحریک آمیز یا زننده و غیر اخلاقی به میان آید و یا مجبور می شوند برای حفظ نزاکت و عفت زبان و قلم پاره ای از صحنه ها را در پرده ای از ابهام بپیچند و یا به کلی حذف کنند و به خوانندگان به طور سربسته تحویل دهند! و از زیبائی آن بکاهند.
ولی قرآن در ترسیم صحنه های حساس این داستان به طرز شگفت انگیزی «دقت در بیان» را با «متانت و عفت» بهم آمیخته و بدون این که از ذکر وقایع چشم بپوشد واظهار عجز کند، تمام اصول اخلاق و عفت را نیز به کار بسته است.
می دانیم از همه صحنه های این داستان، حساس تر شرح ماجرای آن «خلوتگاه عشق» است که «ابتکار» و «هوس» همسر عزیز مصر، دست به دست هم دادند و آن را به وجود آوردند.
قرآن در شرح این ماجرا همه گفتنی هار ا گفته اما کوچکترین انحرافی از اصول عفت سخنش پیدا نکرده است.
تمایل جنسی نیرومندترین خواهش نفسانی جوانان است و اغلب آنان در این پرتگاه دچار سقوط می شوند نیروی عظیم ایمان توانست یوسف جوان را در سخت ترین شرائط هیجان شهوت جنسی حفظ کند و دامنش را هممچنان منزّه و پاک نگاه دارد.
«وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غلّقَتِ الأَبْوابُ وَ قالَتْ هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللّهِ إِنّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ»19
بانوئی که یوسف در خانه او بود از وی تقاضا و خواهش کرد و تمام درها را بست و گفت بشتاب به سوی آنچه برای تو مهیا شده یوسف گفت: از این کار زشت به خدا پناه می برم (عزیز مصر) بزرگ و صاحب من است مرا گرامی داشته، مسلما ظالمان رستگار نخواهند شد.
نکاتی که در این آیه قابل توجه است:
1 – کلمه «راود» در جائی به کار برده می شود که کسی با اصرار آمیخته به نرمش و ملایمت چیزی را از کسی بخواهد. و چون خواسته همسر عزیز مصر روشن بوده قرآن به همین کنایه واضح اکتفاء کرده و نامی از آن نبرده است.
2 – قرآن در اینجا حتی تعبیر «إمرأه العزیز» (یعنی همسر عزیز مصر) را به کار نمی برد، بلکه می گوید: «الَّتِی هُوَ فِی بَیْتها» (بانوئی که یوسف در خانه او بود) تا به پرده پوشی و عفّت بیان نزدیکتر باشد و ضمنا با این تعبیر حس حقشناسی یوسف را نیز مجسم ساخته است.
3 – «غلّقت الأبواب» که معنی مبالغه را می رساند و دلالت می کند تمام درها را به شدت بست و این ترسیمی از آن صحنه هیجان انگیز و سخت طوفانی است.
4 – جمله«قالت هیتَ لک» یعنی: این که من در اختیار تو هستم، آخرین سخن را از زبان همسر عزیز برای رسیدن به وصال یوسف شرح می دهد ولی در عبارتی سنگین و پرمتانت و پرمعنی و بدون هیچ گونه جنبه تحریک آمیز و بدآموز.
5 – جمله «معاذالله انه ربی احسن مثوای» که فرزند برومند یعقوب در پاسخ دعوت آن زن زیبای افسونگر گفت، نشان می دهد که یوسف حتی در آن لحظه حساس کاملاً بر نفس خود مسلط بود و در التهاب ایمان خویش می سوخت به بانوی دلباخته و بی پروا گفت: پناه به خدا می برم آیا من دامن پاک خود را آلوده کنم و به ولیّ نعمت خویش خیانت ورزم. این عزیز مصر همسر توست که تا این حد مرا گرامی داشته و به من محبت می ورزد این کار هم خیانت است و هم ظلم و ستم «و انه لا یفلح الظالمون» و به این ترتیب کوشش یوسف را برای بیدار ساختن عواطف انسانی همسر عزیز مصر تشریح می کند20.
تا اینجا این گفتگوها در محیطی طوفانی و سوزنده در محیطی که یکی از عشق می سوخت و یکی از ایمان، بین آن دو نفر رد و بدل شد و فرزند یعقوب که باید گفت قهرمان ایمان و طهارت روح بلکه فرشته عفت و پاکدامنی است، قهرمان رسوائی عشق را شکست داد و یکسره مأیوسش کرد واز این مبارزه سخت و خطرناک پیروز بیرون آمد21. و به جرم بی گناهی به زنداان رفت و یک صفحه بر افتخار دیگر به تاریخ آزادگان افزود.
در اینجا می بینیم قرآن مجید از مسأله عشق و زن که گویند هر دو چاشنی هنرند با حفظ نزاکت و عفت قلم و بیان استفاده کرده و بدین ترتیب هنر را در خدمت ایمان و اخلاق در آورده است. آری قرآن به همان اندازه که از هنر و ادب پوچ و انحرافی یا «هنر برای هنر» و «هنر آزاد» یعنی لاابالی و بی عفت نفرت دارد، حامی و ستایشگر جدی و قوی «هنر مسؤول» یا به تعبیر امروزی «هنر متعهد» است.
این داستان که جذّابترین داستان قرآن است، می تواند برای داستان نویسان مسلمان بهترین الگو و سرمشق باشد.
نویسنده و واقع بینی
تمدن جدید مردم را از «واقع بینی» دور ساخته و آنان را به «خیال پرستی» سوق داده است تا جائی که مردم امروز از واقعیت فاصله گرفته و در همه جا خیال را بر حقیقت ترجیح می دهند. جهان امروز را جهان تبلیغات نامیده اند و هرکس و هر مؤسسه و هرکارخانه در پیشبرد اهداف خود دست به تبلیغات وسیع و دامنه داری می زنند و برای نمایش متاع خود از وسائل تبلیغاتی مدرن روز استفاده می کنند و فرآورده های خود را بیشتر از واقعیتشان به مردم نشان داده و واقعیت هر چیز را صدها برابر بزرگ جلوه می دهند و به اصطلاح از کاه کوه می سازند و برای فریب مردم به قدری گزافه گوئی می کنندکه دیگر حقیقت و واقعیت به کلی فراموش می شود درست سراب را به جای آب به مردم نشان می دهند. چه پولها و و خرجهای گزاف و کلان در این راه صرف نمی شود، تبلیغات و آگهی های تجارتی در حال حاضر مؤسسات و تجارتخانه ها را فلج کرده است و هر مؤسسه ای برای این که از رقیبان خود عقب نماند، یک سلسله سبقت های جانکاه و طاقت فرسائی به وجود آورده است که در نتیجه منجرّ به اسراف و تبذیر و اتلاف سرمایه های مادی و قوای انسانی گشته و بار زندگی بی جهت سنگین تر شده است.
در صورتی که اگر به جای این همه تبلیغات دروغ و گزافه گوئیهای بی خود در راه بهتر ساختن واقعیت فرآورده های خود سعی می کردند و چیزهای با ارزش تحویل جامعه می دادند نتیجه بهتری می توانستند به دست بیاورند و به کالای خود مارک ثابت «واقعیت» بزنند در این صورت در مقام ارزش «واقعیت» هرچیز معیار و ملاک قرار می گرفت.
سوکمندانه امروز بازار دروغ، فریب، حیله، تزویر و انواع انحرافات اخلاقی رونق گرفته به طوری که نه تنها جامعه امروز اینها را زشت نمی داند، بلکه در ردیف آداب و اصول حقیقی زندگی پذیرفته است.
لاف زنی و گزافه گوئی در سرشت بسیاری از آدمیان وجود دارد و در این باره ما شرقیها دست کمی از غربیها نداریم، گزافه گوئی و افسانه سازی یکی از شاهکارهای شعرای ماست شاعران و داستان نویسان هرقدر دروغهای شاخدار بگویند و افسانه های موهوم بیافرینند آثارشان بیشتر جلب توجه می کند و اگر کسی حوصله داشته باشد و داستانهای دروغ و پنداری شعرا و نویسندگان دوران گذشته را جمع آوری کند «مثنوی هفتاد من کاغذ شود» البته آنها به عقیده خودشان این قصّه ها و افسانه ها را به خاطر آن می خواستند که مایه عبرت خوانندگان باشد و مردم از مطالب آن عبرت گیرند و پند بیاموزند.
هرچند «رؤیاسازی» و «افسانه باقی» در تاریخ سابقه زیادی دارد، ولی در عصر ما که آن را «عصر تحوّل» و «شدت و سرعت» نامیده اند، بیش از هر وقت دیگر شایع است.
رؤیاسازی امروز دارای انواع وسائل گوناگون و شیوع سرسام آوری است که در کمتر دوره ای از تاریخ تمدن انسانی نظیر و سابقه داشته است.
افسونگری های رؤیاسازان این عصر تنها به وسیله کتاب و مقاله نیست، بلکه سینما، تآتر، تلویزیون، مجله های مصوّر، هفته نامه های پرانتشار با تصاویر رؤیائی و وسائل نیرومند دیگری برای رؤیاسازی است.
در سینما و داستان همه چیز رنگ گزافه و اغراق دارد، ستاره های سینما و قهرمانان داستانها را با زیبائیهای خیره کننده و سحرانگیز روی صحنه می آورند و جهانی پرافسون و رؤیائی ایجاد می کنند به طوری که گاه به اصل واقعیت صدها برابر می گردد، همه به خاطر این است که آنچنان را آنچنان تر جلوه دهند22.
در سینما و داستان میزان زیبائی، ثروت، قدرت همه چیز بالاتر از آنچه واقعیت دارد، مجسّم می شود، مقیاسها و معیارهای واهی که سینما و داستان به دست انسان می دهد، مافوق مقیاسهای معمولی است، خوانندگان و تماشاگران همه چیز را با آن مقیاسها و معیارها می سنجند سعی می کنند زیبائی اندامشان و طرز آراییششان و همه کارهایشان مثل قهرمانان و ستاره های سینما باشد و چون از سینما بیرون می آیند در قالب دیگر رفته اند، در قالب قهرمانان داستان و سینما به ویژه آنها که جوانترند، تأثیر پذیرترند و چون نمی توانند خود را با معیارها و مقیاسهای داستان و سینما تطبیق دهند و خود را در برابر زیبائی با قدرت مدهوش کننده قهرمانان کمتر می بینند پیوسته از وضع خود رنج می برند و هرکجای اندامشان با «بت» مورد ستایششان وفق ندهد اگر بتوانند آن را به کلی عوض می کنند و اگر نشد، عمل جراحی روی آن انجام می دهند و لذا جراحی پلاستیک روی سینه ها و پستانها در آمریکا و سایر کشورهای به اصطلاح متمدن مسأله بزرگی است! و گاهی این نوع «نقص آگاهی» و «خودکم بینی» پروسوسه باعث می شود جوانان ناتوان و ناکام دست به انتحار و خودکشی بزنند.
تبلیغات «واقعیت را عوض نمی کند
اسلام با دروغ، تزویر، گزافه گوئی، لاف زنی، رؤیاسازی، افسانه بافی و هر نوع صفت زشت دیگر شدیدا مبارزه کرده است اسلام به ظاهر و باطن هر دو اهمیت می دهد واز نظر اسلام ظاهر باید آئینه باطن باشد، ظاهر اگر آراسته شد، باید باطن آراسته تر گردد. ظاهر وقتی ارزش دارد که حاکی از درون و واقعیت باشد و حتی در بعضی از جاها برای این که مردم فریب ظاهر را نخورند، اسلام نشانه هائی به دست می دهد که انسان بدان وسیله می تواند باطن و درون افراد را بشناسد.
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: به رکوع و سجود طولانی مرد نگاه نکنید (یعنی ظاهر افرا را ملاک قضاوت قرار ندهید) زیرا او به این عمل عادت کرده است به طوری که اگر آن را ترک کند، به وحشت و اضطراب می افتد و لیکن برای شناختن افراد به راستگوئی و امانتداری آنها نگاه کنید23.
در این حدیث شریف توصیه شده است بر این که انسان نباید گول ظاهر را بخورد و باطن و درون افراد را از نظر دور دارد.
ممکن است «درون» و «واقعیت» فراموش بشود و فقط انسان به آرایش ظاهر بپردازد و مردم هم ظاهر را ملاک قرار دهند چنانکه وضع دنیای امروز این چنین است لذا اسلام به واقعیت اهمیت ویژه ای قائل است و اگر در عالم، ملاک ظاهر باشد و هیچ کس به واقعیت اهمیت ندهد بازهم باید مسلمان فریب ظاهر را نخورد و از واقع نگریزد.
پیشوای هفتم می فرماید: اگر گردوئی در دستت بوده باشد و همه مردم بگویند که آن جواهر است سودی برای تو نخواهد داشت زیرا که تو خود می دانی که آن گردو است و اگر جواهری در دستت باشد و همه مردم بگویند که آن گردو است، زیانی به حالت نخواهد داشت زیرا که تو می دانی آن جواهر است24.
در این حدیث تصریح شده است براین که باید «واقعیت» هرچیز را در نظر گرفت، تبلیغات مردم نه از واقعیت چیزی می کاهد و نه بر واقعیت چیزی می افزاید.
قصص و داستانهائی که قرآن مجید نقل کرده است، هیچ کدام جعلی و خیالی نیستند و همه از واقعیات تاریخ و سرگذشتهای اقوام بشری اتخاذ شده اند. داستانهای قرآن خارج از قوانین طبیعی نیستند و صحنه های فریبنده ظواهر نمی باشند و قرآن مجید نخستین کتابی است که «داستان» را به منظور هدایت و راهنمائی و تربیت اجتماع بشری مورد استفاده قرار داده است.
پاورقیها:
12) کنزالعمّال، ج10، ص 28715.
18) روش تربیتی اسلام، محمد قطب، ترجمه محمد مهدی جعفری، ص 4 – 373.
19) سوره یوسف، آیه 23.
1) اصول کافی، ج2، ص 79 و 80.
16) الشهاب فی الحکم والآداب، ص 22 به نقل از تفسیر نمونه، ج24، ص 377.
10) تفسیر نمونه، ج24، ص 375.
11) شرح آداب المتعلّمین، خواجه نصیر، ص 112.
17) کنزالعمّال، ج6، ص86، شماره 14957.
14) مدرک قبل.
15) روح البیان، ج10، ص 102.
13) مجمع البیان، ج10، ص 332.
20) تفسیر نمونه، ج9، ص 380.
21) جمال انسانیت، ص 71.
22) البته این بحثها راجع به فیلمهای خارجی است و حساب برخی فیلمهای آموزنده و ارزشمندی که اخیرا بعد از انقلاب در داخل تولید می شود، از اینها جداست.
2) اصول کافی، ج2، ص 79 و 80.
23) اصول کافی، ج2، ص 105، حدیث 12.
24) تحف العقول.
3) سوره بقره، آیه 273.
4) سوره نور، آیه 33.
5) نهج البلاغه، حکمت 68.
6) اسلام و حقوق طبیعی انسان، ص 42.
7) سوره علق، آیه 1 – 5.
8) نورالثقلین، ج5، ص 389.
9) تفسیر فخر رازی، ج30، ص 78.

داود الهامی
مترجم: عبدالرسول یعقوبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا