فلسفه چیست

فلسفه چیست – بخش اول

فلسفه چیست؟
شامل: رابطه موضوع با مسائل، مبادی علوم و رابطه آنها با موضوعات و مسائل، موضوع و مسائل فلسفه، تعریف فلسفه.
رابطه موضوع با مسائل
پس از آشنائی با اصطلاحات مختلف فلسفه لازم است که موضوع بحث روشن شده و توضیح دهیم که منظور ما از فلسفه چیست و از چه مسائلی گفتگو می‏شود ولی پیش از آنکه به تعریف فلسفه و معرفی اجمالی مسائل آن بپردازیم خوبست توضیح بیشتری پیرامون موضوع و مسائل و مبادی علوم و روابط آنها با یکدیگر بدهیم .
واژه علم طبق چهار اصطلاح از اصطلاحات پنجگانه نامبرده به مجموعه‏ای از قضایا اطلاق می‏شود که مناسبتی بین آنها لحاظ شده باشد و این مناسبتهای گوناگون‏اند که علوم را از یکدیگر جدا و متمایز می‏کنند و نیز معلوم شد که بهترین مناسبتهایی که بین مسائل مختلف لحاظ می‏شود و ملاک تمایز علوم قرار می‏گیرد مناسبت موضوعات آنها است‏یعنی مسائلی که موضوعات آنها اجزاء یک کل یا افراد یک کلی را تشکیل می‏دهند به صورت علم واحدی درمی‏آیند .
بنابر این مسائل یک علم عبارت است از قضایایی که موضوعات آنها زیر چتر عنوان جامعی کل یا کلی قرار می‏گیرند و موضوع یک علم عبارت است از همان عنوان جامعی که موضوعات مسائل را در بر می‏گیرد .
در اینجا خوبست‏یادآور شویم که ممکن است‏یک عنوان موضوع دو یا چند علم قرار گیرد و اختلاف آنها به حسب غایات یا روشهای تحقیق باشد اما نکته دیگری را نباید از نظر دور داشت و آن این است که گاهی عنوانی که برای موضوع یک علم در نظر گرفته شده بطور مطلق موضوع آن علم نیست و در واقع قید خاصی دارد و اختلاف قیودی که برای یک موضوع لحاظ می‏شود موجب پدید آمدن چند علم و اختلاف آنها می‏گردد مثلا ماده از حیث ترکیبات درونی و خواص مربوط به تجزیه و ترکیب عناصر موضوع علم شیمی و به لحاظ تغییرات ظاهری و خواص مترتب بر آنها موضوع علم فیزیک قرار می‏گیرد یا کلمه از جهت تغییراتی که در ساختمان آن حاصل می‏شود موضوع علم صرف و از نظر تغییرات اعرابی موضوع علم نحو واقع می‏شود .
بنا بر این باید دقت کرد که آیا عنوان جامع بطور مطلق موضوع علم معینی است‏یا با قید و حیثیت‏خاصی و بسا هست که عنوان جامعی بطور مطلق موضوع علم عامی قرار داده شود و بعد با افزودن قیودی به صورت موضوعاتی برای علوم خاصی در آید مثلا در تقسیم معروف فلسفه به اصطلاح قدیم جسم موضوع همه علوم طبیعی است و با اضافه کردن قیودی به صورت موضوع معدن شناسی گیاه شناسی حیوان شناسی و غیرها در می‏آید و در کیفیت انشعاب علوم اشاره شد که قسمتی از انشعابات به وسیله محدود کردن دایره موضوع و با افزودن قیودی به عنوان موضوع مادر حاصل می‏شود .
از جمله قیودی که ممکن است به عنوان موضوع افزوده شود قید اطلاق است و معنایش این است که در آن علم از احکامی گفتگو می‏شود که برای ذات موضوع مطلق و بدون در نظر گرفتن تشخصاتش ثابت و در نتیجه شامل همه افراد موضوع خواهد بود مثلا اگر احکام و خواصی برای مطلق اجسام ثابت بود خواه جسم معدنی باشد یا آلی و خواه گیاه باشد یا حیوان یا انسان در این صورت می‏توان موضوع آنها را جسم مطلق قرار داد و اینگونه مسائل را به عنوان علم خاصی مشخص نمود چنانکه حکماء بخش اول طبیعیات را به این احکام اختصاص داده و آنرا به نام سماع طبیعی یا سمع الکیان مشخص ساخته‏اند سپس هر دسته از اجسام را به علم خاصی مانند کیهان شناسی معدن شناسی گیاه شناسی و حیوان شناسی اختصاص داده‏اند .
عین این کار را در مورد انشعابات جزئی علوم نیز می‏توان انجام داد مثلا مسائل مربوط به همه حیوانات را علم خاصی قرار داد که موضوع آن حیوان مطلق یا حیوان بما هو حیوان باشد و سپس احکام خاص به هر نوعی از حیوانات را در علمهای خاص دیگری مورد بحث قرار داد .
بدین ترتیب مطلق جسم موضوع بخش طبیعی از فلسفه قدیم و جسم مطلق موضوع نخستین بخش از طبیعیات سماع طبیعی و هر یک از اجسام خاص مانند جسم کیهانی جسم معدنی جسم زنده موضوعات کیهان شناسی معدن شناسی و زیست‏شناسی را تشکیل می‏دهند و به همین ترتیب مطلق جسم زنده موضوع علم زیست‏شناسی عام و جسم زنده مطلق موضوع علمی که از احکام همه موجودات زنده بحث می‏کند و انواع موجودات زنده موضوعات علم زیستی جزئی را تشکیل می‏دهند .
در اینجا سؤالی مطرح می‏شود و آن این است که اگر احکامی مشترک بین چند نوع از انواع موضوع کلی بود ولی شامل همه آنها نمی‏شد چنین احکامی را باید در کدام علم مورد بررسی قرار داد مثلا اگر اموری مشترک بین چند نوع از موجودات زنده بود نمی‏توان آنها را از عوارض جسم زنده مطلق قرار داد زیرا شامل همه موجودات زنده نمی‏شود و از طرفی طرح کردن آنها در هر یک از علوم جزئی مربوطه هم موجب تکرار مسائل می‏گردد در این صورت کجا باید آنها را طرح کرد .
پاسخ این است که معمولا اینگونه مسائل را نیز در علمی مورد بحث قرار می‏دهند که موضوعش مطلق است و احکام عوارض ذاتیه موضوع مطلق را به این صورت تعریف می‏کنند احکامی که برای ذات موضوع ثابت می‏شود قبل از آنکه مقید به قیود علوم جزئی گردد و در واقع این مسامحه در تعریف را بر تکرار مسائل ترجیح می‏دهند چنانکه بعضی از فلاسفه در مورد فلسفه اولی یا ما بعد الطبیعه گفته‏اند که از احکام و عوارضی بحث می‏کند که برای موجود مطلق یا موجود بما هو موجود ثابت می‏شود قبل از آنکه مقید به قید طبیعی یا ریاضی شود
مبادی علوم و رابطه آنها با موضوعات و مسائل
دانستیم که در هر علمی از یک سلسله قضایای متناسب و مرتبط بحث می‏شود و در واقع هدف قریب و انگیزه تعلیم و تعلم آن علم حل آن قضایا و مسائل یعنی اثبات محمولات آنها برای موضوعاتشان می‏باشد پس در هر علمی فرض بر این است که موضوعی وجود دارد و می‏توان محمولاتی را برای اجزاء یا افراد آن اثبات کرد .
بنابر این پیش از پرداختن به طرح و حل مسائل هر علمی نیاز به یک سلسله شناختهای قبلی وجود دارد مانند: 1- شناخت ماهیت و مفهوم موضوع . 2- شناخت وجود موضوع . 3- شناخت اصولی که به وسیله آنها مسائل آن علم ثابت می‏شود .
این شناختها گاهی بدیهی و بی نیاز از تبیین و اکتساب است و در این صورت مشکلی وجود نخواهد داشت ولی گاهی این شناختها بدیهی نیست و احتیاج به بیان و اثبات دارد مثلا ممکن است وجود موضوعی مانند روح انسان مورد تردید واقع گردد و احتمال داده شود که امری موهوم و غیر حقیقی باشد در این صورت باید وجود حقیقی آن را اثبات کرد همچنین اصولی که بر اساس آنها مسائل یک علم حل و فصل می‏شود ممکن است مورد تشکیک قرار گیرد و لازم باشد که قبلا آنها اثبات گردند و گرنه نتایجی که متفرع بر آنها می‏شود دارای ارزش علمی و یقینی نخواهد بود .
اینگونه مطالب را مبادی علوم می‏نامند و آنها را به مبادی تصوری و تصدیقی تقسیم می‏کنند .
مبادی تصوری که همان تعاریف و بیان ماهیت اشیاء مورد بحث است معمولا در خود علم و به صورت مقدمه مطرح می‏شود ولی مبادی تصدیقی علوم مختلف‏اند و غالبا در علوم دیگری مورد بحث قرار می‏گیرند و چنانکه قبلا اشاره کردیم فلسفه هر علمی در واقع علم دیگری است که عهده دار بیان و اثبات اصول و مبادی آن علم می‏باشد و سرانجام کلی‏ترین مبادی علوم در فلسفه اولی یا متافیزیک مورد بحث و بررسی واقع می‏شوند .
از جمله می‏توان از اصل علیت‏یاد کرد که در همه علوم تجربی مورد استناد دانشمندان می‏باشد ([1]) و اساسا پژوهشهای علمی با پذیرفتن قبلی این اصل انجام می‏گیرد زیرا محور آنها را کشف روابط علی و معلولی بین پدیده‏ها تشکیل می‏دهد ولی خود این اصل در هیچ علم تجربی قابل اثبات نیست و بحث در باره آن در فلسفه صورت می‏پذیرد
موضوع و مسائل فلسفه
از آنچه گفته شد به دست می‏آید که بهترین راه برای تعریف یک علم این است که موضوع آن مشخص گردد و اگر قیودی دارد دقیقا مورد توجه قرار گیرد سپس مسائل آن علم به عنوان قضایایی که موضوع مزبور محور آنها را تشکیل می‏دهد معرفی گردند .
از سوی دیگر تشخیص موضوع و قیود آن در گرو تعیین مسائلی است که برای طرح کردن در یک علم منظور شده‏اند یعنی تا حدودی بستگی به وضع و قرارداد دارد مثلا اگر عنوان موجود را که عامترین مفاهیم برای امور حقیقی است در نظر بگیریم خواهیم دید که همه موضوعات مسائل حقیقی در زیر چتر آن قرار می‏گیرد و اگر آن را موضوع علمی قرار دهیم شامل همه مسائل علوم حقیقی می‏شود و این علم همان فلسفه به اصطلاح قدیم است .
ولی مطرح کردن چنین علم جامع و فراگیری با اهداف تفکیک علوم سازگار نیست و ناچار باید موضوعات محدودتری را در نظر بگیریم تا اهداف مزبور تامین شود آموزشگران باستان نخست دو دسته از مسائل نظری را که محورهای مشخصی دارند در نظر گرفته‏اند و یک دسته را به نام طبیعیات و دسته دیگر را به نام ریاضیات نامیده‏اند و سپس هر یک را به علوم جزئی‏تری تقسیم کرده‏اند دسته سومی از مسائل نظری در باره خدا قابل طرح بوده که آنها را به نام خدا شناسی یا معرفه الربوبیه نامگذاری نموده‏اند ولی یک دسته از مسائل عقلی نظری باقی ماند که موضوع آنها فراتر از موضوعات یاد شده بود و اختصاصی به هیچیک از موضوعات خاص نداشت .
گویا برای این مسائل نام خاصی را مناسب ندیدند و به مناسبت اینکه بعد از طبیعیات مورد بحث قرار می‏گرفت آنها را ما بعد الطبیعه یا متافیزیک نامیدند موقعیت این مسائل نسبت به سایر مسائل علوم نظری همان موقعیت‏سماع طبیعی نسبت به علوم طبیعی است و همانگونه که موضوع آن جسم مطلق قرار داده شده موضوع ما بعد الطبیعه را هم موجود مطلق یا موجود بما هو موجود قرار داده‏اند تا تنها مسائلی را که اختصاص به موضوعات علوم خاص ندارد در پیرامون آن مطرح نمایند هر چند همه این مسائل شامل همه موجودات نشود .
——————————————————————————–
[1] . البته باید پوزیتویستها را استثنا کرد زیرا ایشان معتقدند که پژوهش علمی فقط در راه کشف چگونگی تحقق پدیده‏ها انجام می‏گیرد نه در راه کشف چرایی آنها و اصولا مفاهیم علت و معلول و مانند آنها را مفاهیمی متافیزیکی و غیر علمی به حساب می‏آورند.

فلسفه چیست – بخش دوم

فلسفه چیست؟
بدین ترتیب علم خاصی به نام ما بعد الطبیعه یا متافیزیک به وجود آمد و بعدا به نام علم کلی یا فلسفه اولی نیز نامیده شد .
چنانکه قبلا اشاره کردیم در عصر اسلامی مسائل متافیزیک با مسائل خدا شناسی درهم ادغام شد و به نام الهیات بالمعنی الاعم نامگذاری گردید و گاهی به مناسبت مسائل دیگری مانند مسائل معاد و اسباب سعادت ابدی انسان و حتی پاره‏ای از مسائل نبوت و امامت نیز به آنها ضمیمه شد چنانکه در الهیات شفاء ملاحظه می‏شود و اگر بنا باشد که همه این مسائل به عنوان مسائل اصلی یک علم تلقی شود و بعضی از آنها به صورت تطفل و استطراد نباشد باید موضوع این علم را خیلی وسیع در نظر گرفت و شاید تعیین موضوع واحد برای چنین مسائل گوناگون کار آسانی نباشد و به همین جهت تلاشهای مختلفی برای تعیین موضوع و بیان اینکه همه این محمولات از عوارض ذاتیه آن هستند انجام گرفته گر چه چندان موفقیت آمیز نبوده است .
به هر حال امر دایر است بین اینکه سایر مسائل نظری غیر از طبیعیات و ریاضیات به عنوان علم واحدی در نظر گرفته شود و با تکلف موضوع واحدی برای آنها منظور گردد یا معیار و ملاک همبستگی و وحدت آنها وحدت هدف و غایت قرار داده شود و یا اینکه هر دسته از مسائل که موضوع مشخصی دارد علم خاصی تلقی گردد و از جمله مسائل کلی وجود تحت عنوان فلسفه اولی مورد بحث واقع شود چنانکه یکی از اصطلاحات خاص فلسفه هم همین است .
به نظر می‏رسد که این وجه مناسبتر است و بنابر این مسائل مختلفی را که در فلسفه اسلامی تحت عنوان فلسفه و حکمت مطرح می‏شود به صورت چند علم خاص تلقی می‏کنیم ([1]) و به دیگر سخن سلسله‏ای از علوم فلسفی خواهیم داشت که همه آنها در روش تعقلی شریکند ولی فلسفه را بطور مطلق بر فلسفه اولی اطلاق خواهیم کرد و هدف اصلی این کتاب هم تبیین مسائل آن است ولی چون اثبات آنها متوقف بر مسائل شناخت می‏باشد نخست حث‏شناخت‏شناسی را مطرح می‏کنیم سپس به بررسی مسائل هستی شناسی و متافیزیک می‏پردازیم
تعریف فلسفه
بنابر این که فلسفه را مساوی با فلسفه اولی یا متافیزیک و موضوع آن را موجود مطلق نه مطلق موجود بدانیم می‏توانیم آن را به این صورت تعریف کنیم علمی را که از احوال موجود مطلق بحث می‏کند یا علمی که از احوال کلی وجود گفتگو می‏کند یا مجموعه قضایا و مسائلی که پیرامون موجود بما هو موجود مطرح می‏شود. ([2])
برای فلسفه ویژگیهایی ذکر شده که مهمترین آنها از این قرار است:
1- روش اثبات مسائل آن روش تعقلی است بر خلاف علوم تجربی و علوم نقلی ولی این روش در منطق خدا شناسی روان شناسی فلسفی و بعضی از علوم دیگر مانند فلسفه اخلاق و حتی در ریاضیات نیز به کار گرفته می‏شود بنابر این نمی‏توان آنرا ویژه فلسفه اولی دانست .
2- فلسفه متکفل اثبات مبادی تصدیقی سایر علوم است و این یکی از وجوه نیاز سایر علوم به فلسفه می‏باشد و از این روی بنام مادر علوم نامیده می‏شود .
3- در فلسفه معیار باز شناسی امور حقیقی از امور وهمی و اعتباری به دست می‏آید و از این روی گاهی هدف اصلی فلسفه شناختن امور حقیقی و تمییز آنها از وهمیات و اعتباریات شمرده می‏شود ولی بهتر آنست که آنرا هدف شناخت‏شناسی بدانیم .
4- ویژگی مفاهیم فلسفی این است که از راه حس و تجربه به دست نمی‏آید مانند مفاهیم علت و معلول واجب و ممکن مادی و مجرد این مفاهیم اصطلاحا معقولات ثانیه فلسفی نامیده می‏شوند و توضیح آنها در مبحث‏شناخت‏شناسی خواهد آمد .
با توجه به این ویژگی می‏توان دریافت که چرا مسائل فلسفی تنها با روش تعقلی قابل اثبات است و چرا قوانین فلسفی از راه تعمیم قوانین علوم تجربی به دست نمی‏آید.
خلاصه
1- مسائل یک علم عبارت است از قضایایی که موضوعات آنها تحت عنوان جامعی کل یا کلی مندرج می‏شوند و موضوع علم عبارت است از همان عنوان جامع .
2- ممکن است‏یک عنوان موضوع علم عامی قرار گیرد و با اضافه کردن قیودی به آن موضوعات علوم خاصی در قلمرو آن علم عام پدید آید و از جمله این قیود قید اطلاق است مثلا مطلق جسم موضوع علم عام طبیعی و جسم مطلق موضوع سماع طبیعی و جسمهای مقید موضوعات سایر علوم خاص طبیعی را تشکیل می‏دهند .
3- پیش از ورود در مباحث هر علمی لازم است موضوع آن علم شناخته شود و وجود آن اثبات گردد اگر بدیهی نباشد و همچنین لازم است اصولی که اثبات مسائل آن علم متوقف بر آنها است‏شناخته شوند و این همه را مبادی تصوری و تصدیقی علم می‏نامند .
4- کلی‏ترین مبادی علوم در فلسفه اولی مورد بحث قرار می‏گیرند .
5- موضوع فلسفه به عنوان علم عامی که شامل همه علوم حقیقی می‏شود مطلق موجود است ولی موضوع فلسفه به معنای اخص متافیزیک موجود مطلق است و مسائل آن قضایایی هستند که اختصاص به نوع خاصی از موجودات ندارند .
6- فلسفه به معنای اخص عبارت است از علمی که از احوال کلی وجود و به عبارت دیگر از احوال موجود بما هو موجود بحث می‏کند .
7- مفاهیم فلسفه از قبیل معقولات ثانیه فلسفی هستند که از راه حس و تجربه حسی به دست نمی‏آیند و از این روی مسائل آن با روش تجربی قابل اثبات نیستند و نمی‏توان قوانین فلسفی را از تعمیم قوانین علوم تجربی به دست آورد .
8- در فلسفه معیار بازشناسی حقایق از وهمیات و اعتباریات به دست می‏آید.
——————————————————————————–
[1] . این مطلب را می‏توان از بعضی از سخنان صدر المتالهین بخصوص در اوائل سفر سوم الهیات بالمعنی الاخص و سفر چهارم علم النفس از اسفار استظهار کرد.
[2] . انتخاب واژه موجود به جای وجود این مزیت را دارد که با قول کسانی که قائل به اصالت ماهیت هستند هم کاملا سازگار است و پیش از آنکه اصالت وجود اثبات شود مناسبتر این است که موضوع فلسفه چیزی قرار داده شود که با هر دو قول بسازد.

خروج از نسخه موبایل