اجمالی از تاریخ زندگی دوازده امام شیعی

امام اول حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام وی فرزند ابو طالب شیخ بنی هاشم،عموی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود که پیغمبر اکرم را سرپرستی نموده و در خانه خود جای داده و بزرگ کرده بود و پس از بعثت نیز تا زنده بود از آن حضرت حمایت کرد و شر کفار عرب و خاصه قریش را از وی دفع نمود. علی علیه السلام (بنا به نقل مشهور) ده سال پیش از بعثت متولد شد و پس از شش سال در اثر قحطی که در مکه و حوالی آن اتفاق افتاد،بنا به درخواست پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از خانه پدر به خانه پسر عموی خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منتقل گردید و حت‏سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت در آمد (1) . پس از چند سال که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به موهبت نبوت نایل شد و برای نخستین بار در«غار حرا»وحی آسمانی به وی رسید وقتی که از غار رهسپار شهر و خانه خود شد، شرح حال را فرمود،علی علیه السلام به آن حضرت ایمان آورد (2) و باز در مجلسی که‏پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خویشاوندان نزدیک خود را جمع و به دین خود دعوت نموده فرمود: نخستین کسی که از شما دعوت مرا بپذیرد خلیفه و وصی و وزیر من خواهد بود،تنها کسی که از جای خود بلند شد و ایمان آورد علی علیه السلام بود و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان او را پذیرفت و وعده‏های خود را درباره‏اش امضا نمود (3) و از این روی علی علیه السلام نخستین کسی است در اسلام که ایمان آورد و نخستین کسی است که هرگز غیر خدای یگانه را نپرستید. علی علیه السلام پیوسته ملازم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود تا آن حضرت از مکه به مدینه هجرت نمود و در شب هجرت نیز که کفار خانه آن حضرت را محاصره کرده بودند و تصمیم داشتند آخر شب به خانه ریخته و آن حضرت را در بستر خواب قطعه قطعه نمایند،علی علیه السلام در بستر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خوابیده و آن حضرت از خانه بیرون آمده رهسپار مدینه گردید (4) .و پس از آن حضرت مطابق وصیتی که کرده بود،امانتهای مردم را به صاحبانش رد کرده،مادر خود و دختر پیغمبر را با دو زن دیگر برداشته به مدینه حرکت نمود (5) . در مدینه نیز ملازم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و آن حضرت در هیچ خلوت و جلوتی علی علیه السلام را کنار نزد و یگانه دختر محبوبه خود فاطمه را به وی تزویج نمود.و در موقعی که میان اصحاب خود عقداخوت می‏بست او را برادر خود قرار داد (6) . علی علیه السلام در همه جنگها که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرکت فرموده بود حاضر شد جز جنگ تبوک که آن حضرت او را در مدینه به جای خود نشانیده بود (7) و در هیچ جنگی پای به عقب نگذاشت و از هیچ حریفی روی نگردانید و در هیچ امری مخالفت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نکرد چنانکه آن حضرت فرمود:«هرگز علی از حق و حق از علی جدا نمی‏شوند» (8) . علی علیه السلام روز رحلت پیغمبر اکرم 33 سال داشت و با اینکه در همه فضائل دینی سر آمد و در میان اصحاب پیغمبر ممتاز بود،به عنوان اینکه وی جوان است و مردم به واسطه خونهایی که در جنگها پیشاپیش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ریخته با وی دشمنند از خلافت کنارش زدند و به این ترتیب دست آن حضرت از شؤونات عمومی بکلی قطع شد.وی نیز گوشه خانه را گرفته به تربیت افراد پرداخت و 25 سال که زمان سه خلیفه پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود،گذرانید و پس از کشته شدن خلیفه سوم،مردم با آن حضرت بیعت نموده و به خلافتش برگزیدند. آن حضرت در خلافت‏خود که تقریبا چهار سال و نه ماه طول کشید،سیرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را داشت و به خلافت‏خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات پرداخت و البته این اصلاحات به‏ضرر برخی از سود جویان تمام می‏شد و از این روی عده‏ای از صحابه که پیشاپیش آنها ام المؤمنین‏«عایشه و طلحه و زبیر و معاویه‏»بودند،خون خلیفه سوم را دستاویز قرار داده سر به مخالفت‏برافراشتند و بنای شورش و آشوبگری گذاشتند. آن حضرت برای خوابانیدن فتنه،جنگی با ام المؤمنین عایشه و طلحه و زبیر در نزدیکی بصره کرد که به‏«جنگ جمل‏»معروف است و جنگی دیگر با معاویه در مرز عراق و شام کرد که به جنگ‏«صفین‏»معروف است و یک سال و نیم ادامه یافت و جنگی دیگر با خوارج در نهروان کرد که به جنگ‏«نهروان‏»معروف است و به این ترتیب،بیشتر مساعی آن حضرت در ایام خلافت‏خود، صرف رفع اختلاف داخلی بود و پس از گذشت زمان کوتاه،صبح روز نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری در مسجد کوفه در سر نماز به دست‏بعضی از خوارج ضربتی خورده و در شب 21 همان ماه شهید شد (9) . امیر المؤمنین علی علیه السلام به شهادت تاریخ و اعتراف دوست و دشمن در کمالات انسانی نقیصه‏ای نداشت و در فضائل اسلامی نمونه کاملی از تربیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود. بحثهایی که در اطراف شخصیت او شده و کتابهایی که در این باره شیعه و سنی و سایر مطلعین و کنجکاوان نوشته‏اند،درباره هیچیک از شخصیت‏های تاریخ اتفاق نیفتاده است. علی علیه السلام در علم و دانش،داناترین یاران پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وسایر اهل اسلام بود و نخستین کسی است در اسلام که در بیانات علمی خود،در استدلال و برهان را باز کرد و در معارف الهیه بحث فلسفی نمود و در باطن قرآن سخن گفت و برای نگهداری لفظش دستور زبان عربی را وضع فرمود و تواناترین عرب بود در سخنرانی (چنانکه در بخش اول کتاب نیز اشاره شد) . علی علیه السلام در شجاعت ضرب المثل بود در آن همه جنگها که در زمان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پس از آن شرکت کرد،هرگز ترس و اضطرابی از خود نشان نداد و با اینکه بارها و ضمن حوادثی مانند جنگ احد و جنگ حنین و جنگ خیبر و جنگ خندق،یاران پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و لشکریان اسلام لرزیدند و یا پراکنده شده فرار نمودند،وی هرگز پشت‏به دشمن نکرد و هرگز نشده که کسی از ابطال و مردان جنگی با وی در آویزد و جان به سلامت‏برد و در عین حال با کمال توانایی،ناتوانی را نمی‏کشت و فراری را دنبال نمی‏کرد و شبیخون نمی‏زد و آب به روی دشمن نمی‏بست. از مسلمات تاریخ است که آن حضرت در جنگ خیبر در حمله‏ای که به قلعه نمود،دست‏به حلقه در رسانیده با تکانی در قلعه را کنده به دور انداخت (10) . و همچنین روز فتح مکه که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر به شکستن بتها نمود، بت‏«هبل‏»که بزرگترین بتهای مکه و مجسمه عظیم الجثه‏ای از سنگ بود که بر بالای کعبه نصب کرده بودند،علی علیه السلام به امر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پای روی دوش آن حضرت گذاشته بالای کعبه‏رفت و«هبل‏»را از جای خود کند و پایین انداخت (11) . علی علیه السلام در تقوای دینی و عبادت حق نیز یگانه بود،پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ کسانی که نزد وی از تندی علی علیه السلام گله می‏کردند می‏فرماید:«علی را سرزنش نکنید،زیرا وی شیفته خداست (12) ». ابودردای صحابی پیکر آن حضرت را در یکی از نخلستانهای مدینه دید که مانند چوب خشک افتاده است،برای اطلاع،به خانه آن حضرت آمد و به همسر گرامی وی که دختر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود،در گذشت همسرش را تسلیت گفت،دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«پسر عم من نمرده است‏بلکه در عبادت از خوف خدا غش نموده است و این حال برای وی بسیار اتفاق می‏افتد». علی علیه السلام در مهربانی به زیر دستان و دلسوزی به بینوایان و بیچارگان و کرم و سخا به فقرا و مستمندان،قصص و حکایات بسیار دارد.آن حضرت هر چه را به دستش می‏رسید در راه خدا به مستمندان و بیچارگان می‏داد و خود با سخت‏ترین و ساده‏ترین وضعی زندگی می‏کرد.آن حضرت کشاورزی را دوست می‏داشت و غالبا به استخراج قنوات و درختکاری و آباد کردن زمینهای بایر می‏پرداخت ولی از این راه هر ملکی را که آباد می‏کرد و یا هر قناتی را که بیرون می‏آورد وقف فقرا می‏فرمود و اوقاف آن حضرت که به صدقات علی معروف بود در اواخر عهد وی،عواید سالیانه قابل‏توجهی (24 هزار دینار طلا) داشت (13) .
امام دوم امام حسن مجتبی علیه السلام آن حضرت و برادرش امام حسین علیه السلام دو فرزند امیر المؤمنین علی علیه السلام بودند از حضرت فاطمه علیها السلام دختر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پیغمبر اکرم بارها می‏فرمود که:«حسن و حسین فرزندان منند»و به پاس همین کلمه،علی علیه السلام به سایر فرزندان خود می‏فرمود:«شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند» (14) . امام حسن علیه السلام سال سوم هجرت در مدینه متولد شد (15) و هفت‏سال و خرده‏ای جد خود را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که با رحلت‏حضرت فاطمه،سه ماه یا شش ماه بیشتر فاصله نداشت،تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت. امام حسن علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت،به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشتغال کرده نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت و دراین مدت معاویه که دشمن سرسخت علی علیه السلام و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در ابتدا به نام خونخواهی خلیفه سوم و اخیرا به دعوی صریح خلافت) جنگیده بود به عراق که مقر خلافت امام حسن علیه السلام بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد و از سوی دیگر سرداران لشکریان امام حسن علیه السلام را تدریجا با پولهای گزاف و نویدهای فریبنده اغوا نمود و لشکریان را بر آن حضرت شورانید (16) . بالاخره آن حضرت به صلح مجبور شده،خلافت ظاهری را با شرایطی (به شرط اینکه پس از درگذشت معاویه دوباره خلافت‏به امام حسن علیه السلام برگردد و خاندان و شیعیانش از تعرض مصون باشند) به معاویه واگذار نمود (17) معاویه به این ترتیب خلافت اسلامی را قبضه کرد و وارد عراق شده و در سخنرانی عمومی رسمی شرایط صلح را الغاء نمود (18) و از هر راه ممکن استفاده کرده سخت‏ترین فشار و شکنجه را به اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت. امام حسن علیه السلام در تمام مدت امامت‏خود که ده سال طول کشید در نهایت‏شدت و اختناق زندگی کرد و هیچگونه امنیتی حتی در داخل خانه خود نداشت و بالاخره در سال پنجاه هجری به‏تحریک معاویه به دست همسر خود مسموم و شهید شد (19) . امام حسن علیه السلام در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود و تا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قید حیات بود،او و برادرش در کنار آن حضرت جای داشتند و گاهی آنان را بر دوش خود سوار می‏کرد. عامه و خاصه از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده‏اند که درباره حسن و حسین علیهما السلام فرمود:این دو فرزند من امام می‏باشند خواه برخیزند و خواه بنشینند (کنایه است از تصدی مقام خلافت ظاهری و عدم تصدی آن) (20) .و روایات بسیار از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیر المؤمنین علی علیه السلام در امامت آن حضرت بعد از پدر بزرگوارش،وارد شده است.
امام سوم امام حسین (سید الشهداء) فرزند دوم علی علیه السلام از فاطمه علیها السلام دختر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که در سال چهارم هجری متولد شده است.آن حضرت پس از شهادت برادر بزرگوار خود امام حسن مجتبی علیه السلام به امر خدا و طبق وصیت وی،به امامت رسید (21) . امام حسین علیه السلام ده سال امامت نمود و تمام این مدت را به‏استثنای (تقریبا) شش ماه آخر در خلافت معاویه واقع بود و در سخت‏ترین اوضاع و ناگوارترین احوال با نهایت اختناق زندگی می‏فرمود،زیرا گذشته از اینکه مقررات و قوانین دینی اعتبار خود را از دست داده بود و خواسته‏های حکومت جایگزین خواسته‏های خدا و رسول شده بود و گذشته از اینکه معاویه و دستیاران او از هر امکانی برای خرد کردن و از میان بردن اهل بیت و شیعیانشان و محو نمودن نام علی و آل علی استفاده می‏کردند،معاویه در صدد تحکیم اساس خلافت فرزند خود یزید بر آمده بود و گروهی از مردم به واسطه بی بندو باری یزید،از این امر خشنود نبودند،معاویه برای جلوگیری از ظهور مخالفت،به سخت‏گیریهای بیشتر و تازه‏تری دست زده بود. امام حسین خواه ناخواه این روزگار تاریک را می‏گذرانید و هر گونه شکنجه و آزار روحی را از معاویه و دستیاران وی تحمل می‏کرد تا در اواسط سال شصت هجری،معاویه در گذشت و پسرش یزید به جای پدر نشست (22) . بیعت‏یک سنت عربی بود که در کارهای مهم مانند سلطنت و امارت،اجرا می‏شد و زیردستان بویژه سرشناسان دست‏بیعت و موافقت و طاعت‏به سلطان یا امیر مثلا می‏دادند و مخالفت‏بعد از بیعت،عار و ننگ قومی بود و مانند تخلف از امضای قطعی،جرمی مسلم شمرده می‏شود و در سیره پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فی الجمله یعنی در جایی که به اختیار و بدون اجبار انجام می‏یافت،اعتبار داشت.معاویه نیز از معاریف قوم برای یزید بیعت گرفته بود ولی متعرض حال امام حسین علیه السلام نشده و به آن حضرت تکلیف بیعت ننموده بود و بالخصوص به یزید وصیت کرده بود (23) که اگر حسین بن علی از بیعت وی سر باز زند پیگیری نکند و با سکوت و اغماض بگذراند،زیرا پشت و روی مسئله را درست تصور کرده عواقب وخیم آن را می‏دانست. ولی یزید در اثر خودبینی و بی‏باکی که داشت،وصیت پدر را فراموش کرده،بی‏درنگ پس از درگذشت پدر به والی مدینه دستور داد که از امام حسین برای وی بیعت گیرد وگرنه سرش را به شام فرستد (24) !! پس از آنکه والی مدینه در خواست‏یزید را به امام حسین علیه السلام ابلاغ کرد آن حضرت برای تفکر در اطراف قضیه مهلت گرفت و شبانه با خاندان خود به سوی مکه حرکت فرمود و به حرم خدا که در اسلام مامن رسمی می‏باشد پناهنده شد. این واقعه در اواخر ماه رجب و اوایل ماه شعبان سال شصت هجری بود و امام حسین علیه السلام تقریبا چهار ماه در شهر مکه در حال پناهندگی بسر برد و این خبر تدریجا در اقطار بلاد اسلامی منتشر شد.از یک سوی بسیاری از مردم که از بیدادگریهای دوره معاویه دلخور بودند و لافت‏یزید بر نارضایتیشان می‏افزود با آن حضرت مراوده واظهار همدردی می‏کردند و از یک سوی سیل نامه از عراق و بویژه از شهر کوفه به شهر مکه سرازیر می‏شد و از آن حضرت می‏خواستند که به عراق رفته و به پیشوایی و رهبری جمعیت پرداخته برای بر انداختن بیداد و ستم قیام کند.و البته این جریان برای یزید خطرناک بود. اقامت امام حسین علیه السلام در مکه،ادامه داشت تا موسم حج رسید و مسلمانان جهان به عنوان حج،گروه گروه و دسته دسته وارد مکه و مهیای انجام عمل حج می‏شدند،آن حضرت اطلاع پیدا کرد که جمعی از کسان یزید در زی حجاج وارد مکه شده‏اند و ماموریت دارند با سلاحی که در زیر لباس احرام بسته‏اند آن حضرت را در اثناء عمل حج‏به قتل رسانند (25) . آن حضرت عمل خود را مخفف ساخته تصمیم به حرکت گرفت و در میان گروه انبوه مردم سرپا ایستاده سخنرانی کوتاهی کرده (26) حرکت‏خود را به سوی عراق خبر داد.وی در این سخنرانی کوتاه شهادت خود را گوشزد می‏نماید و از مسلمانان استمداد می‏کند که در این هدف یاریش نمایند و خون خود را در راه خدا بذل کنند و فردای آن روز با خاندان و گروهی از یاران خود رهسپار عراق شد. امام حسین علیه السلام تصمیم قطعی گرفته بود که بیعت نکند و به خوبی می‏دانست که کشته خواهد شد و نیروی جنگی شگرف و دهشتناک بنی امیه که با فساد عمومی و انحطاط فکری و بی ارادگی مردم و خاصه اهل عراق تایید می‏شد،او را خرد و نابود خواهد کرد.جمعی از معاریف به عنوان خیرخواهی سر راه را بر وی گرفته و خطر این حرکت و نهضت را تذکر دادند،ولی آن حضرت در پاسخ فرمود که من بیعت نمی‏کنم و حکومت ظلم و بیداد را امضا نمی‏نمایم و می‏دانم که به هر جا روم و در هر جا باشم مرا خواهند کشت و اینکه مکه را ترک می‏گویم برای عایت‏حرمت‏خانه خداست که با ریختن خون من هتک نشود (27) . امام حسین علیه السلام راه کوفه را پیش گرفت،در اثنای راه که هنوز چند روز راه تا کوفه داشت، خبر یافت که والی یزید در کوفه نماینده امام را با یک نفر از معاریف شهر که طرفداری جدی بود، کشته و به دستور وی ریسمان به پایشان بسته در کوچه و بازار کوفه کشیده‏اند (28) و شهر و نواحی آن تحت مراقبت‏شدید در آمده و سپاه بی‏شمار دشمن در انتظار وی بسر می‏برند و راهی جز کشته شدن در پیش نیست.همینجا بود که امام تصمیم قطعی خود را به کشته شدن بی‏تردید اظهار داشت و به سیر خود ادامه داد (29) . در هفتاد کیلومتری کوفه (تقریبا) در بیابانی به نام کربلا،آن حضرت و کسانش به محاصره لشگریان یزید در آمدند و هشت روز توقف داشتند که هر روز حلقه محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونتر می‏شد و بالاخره آن حضرت و خاندان و کسانش با شماره ناچیز،درمیان حلقه‏های متشکل از سی‏هزار مرد جنگی قرار گرفتند (30) . در این چند روز امام به تحکیم موضع خود پرداخته یاران خود را تصفیه نمود،شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود در ضمن سخنرانی کوتاهی اظهار داشت که:ما جز مرگ و شهادت در پیش نداریم و اینان با کسی جز من کار ندارند،من بیعت‏خود را از شما برداشتم هر که بخواهد می‏تواند از تاریکی شب استفاده نموده جان خود را از این ورطه هولناک برهاند. پس از آن فرمود چراغها را خاموش کردند و اکثر همراهان که برای مقاصد مادی همراه بودند پراکنده شدند و جز جماعت کمی از شیفتگان حق (نزدیک به چهل تن از یاران امام) و عده‏ای از بنی هاشم کسی نماند. امام علیه السلام بار دیگر بازماندگان را جمع کرده و به مقام آزمایش در آورده در خطابی که به یاران و خویشاوندان هاشمی خود کرد،اظهار داشت که:این دشمنان تنها با من کار دارند،هر یک از شما می‏تواند از تاریکی شب استفاده کرده از خطر نجات یابد،ولی این بار هر یک از یاران باوفای امام با بیانهای مختلف پاسخ دادند که ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آنی روی نخواهیم تافت و دست از دامن پاک تو نخواهیم برداشت و تا رمقی در تن و قبضه شمشیر به دست داریم از حریم تو دفاع خواهیم نمود (31) . آخر روز نهم ماه محرم،آخرین تکلیف (یا بیعت‏یا جنگ) ازجانب دشمن به امام رسید و آن حضرت شب را برای عبادت مهلت گرفت و مصمم به جنگ فردا شد (32) . روز دهم محرم سال 61 هجری،امام با جمعیت کم خود (روی هم رفته کمتر از نود نفر که چهل نفر ایشان از همراهان سابق امام و سی و چند نفر در شب و روز جنگ از لشکر دشمن به امام پیوسته بودند و ما بقی خویشاوندان هاشمی امام،از فرزندان و برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و عموزادگان بودند) در برابر لشکر بی‏کران دشمن صف آرایی نمودند و جنگ در گرفت. آن روز از بامداد تا وا پسین جنگیدند و امام علیه السلام و سایر جوانان هاشمی و یاران وی تا آخرین نفر شهید شدند (در میان کشته شدگان دو فرزند خردسال امام حسن و یک کودک خردسال و یک فرزند شیرخوار امام حسین را نیز باید شمرد (33) . لشکر دشمن پس از خاتمه یافتن جنگ،حرمسرای امام را غارت کردند و خیمه و خرگاه را آتش زدند و سرهای شهدا را بریده،بدنهای ایشان را لخت کرده،بی اینکه به خاک بسپارند،به زمین انداختند.سپس اهل حرم را که همه زن و دختر بی‏پناه بودند با سرهای شهدا به سوی کوفه حرکت دادند (در میان اسیران از جنش ذکور تنی چند بیش نبود که از جمله آنان فرزند 22 ساله امام حسین-که سخت‏بیمار بود-یعنی امام چهارم و دیگر فرزند چهار ساله وی محمد بن علی که امام پنجم باشد و دیگر حسن مثنی فرزند امام دوم‏که داماد امام حسین علیه السلام بود و در جنگ زخم کاری خورده و در میان کشتگان افتاده بود او را نیز در آخرین رمق یافتند و به فاعت‏یکی از سرداران،سر نبریدند و با اسیران به کوفه بردند) و از کوفه نیز به سوی دمشق پیش یزید بردند. واقعه کربلا و اسیری زنان و دختران اهل بیت و شهر به شهر گردانیدن ایشان و سخنرانیهایی که دختر امیر المؤمنین علیه السلام و امام چهارم-که جزء اسیران بودند-در کوفه و شام نمودند بنی امیه را رسوا کرد و تبلیغات چندین ساله معاویه را از کار انداخت و کار به جایی کشید که یزید از عمل مامورین خود در ملا عام بیزاری جست و واقعه کربلا عامل مؤثری بود که با تاثیر مؤجل خود،حکومت‏بنی امیه را بر انداخت و ریشه شیعه را استوارتر ساخت و از آثار معجل آن،انقلابات و شورشهایی بود که به همراه جنگهای خونین تا دوازده سال ادامه داشت و از کسانی که در قتل امام شرکت جسته بودند،حتی یک نفر از دست انتقام نجستند. کسی که در تاریخ حیات امام حسین علیه السلام و یزید و اوضاع و احوال که آن روز حکومت می‏کرد،دقیق شود و در این بخش از تاریخ کنجکاوی نماید،شک نمی‏کند که آن روز در برابر امام حسین علیه السلام یک راه بیشتر نبود و آن همان کشته شدن بود و بیعت‏یزید که نتیجه‏ای جز پایمال کردن علنی اسلام نداشت،برای امام مقدور نبود،زیرا یزید با اینکه احترامی برای آیین اسلام و مقررات آن قائل نبود و بند و باری نداشت،به پایمال کردن مقدسات و قوانین اسلامی بی‏باکانه تظاهر نیز می‏کرد.ولی گذشتگان وی اگر با مقررات دینی مخالفت می‏کردند،آنچه می‏کردند در لفافه دین می‏کردند و صورت دین را محترم شمرده با یاری پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و سایر مقامات دینی که مردم برای ایشان معتقد بودند،افتخار می‏نمودند. و از اینجا روشن می‏شود که آنچه برخی از مفسرین حوادث گفته‏اند که این دو پیشوا (امام حسن و امام حسین) دو سلیقه مختلف داشتند و امام حسن مسلک صلح را می‏پسندید به خلاف امام حسین که جنگ را ترجیح می‏داد چنانکه آن برادر با داشتن چهل هزار مرد جنگی با معاویه صلح کرد و این برادر با چهل نفر به جنگ یزید بر خاست،سخنی است نابجا،زیرا می‏بینیم همین امام حسین که یک روز زیر بار بیعت‏یزید نرفت،ده سال در حکومت معاویه مانند برادرش امام حسن (که او نیز ده سال با معاویه به سر برده بود) به سر برد و هرگز سر به مخالفت‏برنداشت و حقا اگر امام حسن یا امام حسین با معاویه می‏جنگیدند کشته می‏شدند و برای اسلام کمترین سودی نمی‏بخشید و در برابر سیاست‏حق به جانبی معاویه که خود را صحابی و کاتب وحی و خال المؤمنین معرفی کرده و هر دسیسه را به کار می‏برد،تاثیری نداشت. گذشته از اینکه با تمهیدی که داشت می‏توانست آنان را به دست کسان خودشان بکشد و خود به عزایشان نشسته به مقام خونخواهی بیاید چنانکه با خلیفه سوم نظیر همین معامله را کرد.
امام چهارم امام سجاد (علی بن حسین ملقب به زین العابدین و سجاد)وی فرزند امام سوم بود که از شاه زنان دختر یزدجرد شاهنشاه ایران متولد شده بود و تنها فرزند امام سوم بود که باقی مانده بود، زیرا سه برادر دیگرش در واقعه کربلا به شهادت رسیدند (34) و آن حضرت نیز همراه پدر به کربلا آمده بود ولی چون سخت‏بیمار بود و توانایی حمل اسلحه و جنگ نداشت،از جهاد و شهادت باز ماند و با اسیران حرم به شام اعزام گردید. پس از گذرانیدن دوران اسیری،به امر یزید برای استمالت افکار عمومی محترما به مدینه روانه گردید،آن حضرت را بار دوم نیز به امر عبد الملک خلیفه اموی،با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کرده‏اند و بعد به مدینه برگشته است (35) . امام چهارم پس از مراجعه به مدینه گوشه خانه را گرفته و در به روی بیگانه بسته مشغول عبادت پروردگار بود و با کسی جز خواص شیعه مانند«ابو حمزه ثمالی و ابو خالد کابلی‏»و امثال ایشان تماس نمی‏گرفت البته خواص،معارفی را که از آن حضرت اخذ می‏کردند در میان شیعه نشر می‏دادند و از این راه،تشیع توسعه فراوانی یافت که اثر آن در زمان امامت امام پنجم به ظهور پیوست. از جمله آثار امام چهارم،ادعیه‏ای است‏به نام‏«ادعیه صحیفه‏»و آن 57 دعاست که به دقیقترین معارف الهیه مشتمل می‏باشد و زبور آل محمدش می‏گویند. امام چهارم پس از 35 سال امامت‏به حسب بعضی از روایات‏شیعه به تحریک هشام خلیفه اموی، به دست ولید بن عبد الملک مسموم شد (36) و در سال 95 هجری در گذشت.
امام پنجم امام محمد بن علی (باقر) لفظ‏«باقر»به معنای‏«شکافنده‏»است و لقبی است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به آن حضرت داده بود (37) .آن حضرت فرزند امام چهارم و در سال 57 هجری متولد شده بود،در واقعه کربلا چهار ساله و حاضر بود و پس از پدر بزرگوارش به امر خدا و معرفی گذشتگان خود،به امامت رسید و در سال 114 و یا 117 هجری (به حسب بعضی از روایات شیعه (38) توسط ابراهیم بن ولید بن عبد الملک برادرزاده هشام خلیفه اموی مسموم شده) در گذشت. در عهد امام پنجم از طرفی در اثر مظالم بنی امیه،هر روز در قطری از اقطار بلاد اسلامی انقلاب و جنگهایی رخ می‏داد و از خود خاندان اموی نیز اختلافات بروز می‏کرد و این گرفتاریها دستگاه خلافت را مشغول و تا اندازه‏ای از تعرض به اهل بیت صرف می‏کرد. و از طرفی وقوع فاجعه کربلا و مظلومیت اهل بیت که ممثل‏آن،امام چهارم بود مسلمانان را مجذوب و علاقه‏مند اهل بیت می‏ساخت.این عوامل دست‏به دست هم داده مردم و خاصه شیعه را مانند سیل به سوی مدینه و حضور امام پنجم سرازیر ساخت و امکاناتی در نشر حقایق اسلامی و معارف اهل بیت‏برای آن حضرت به وجود آمد که برای هیچیک از پیشوایات گذشته اهل بیت میسر نشده بود.و گواه این مطلب اخبار و احادیث‏بی‏شماری است که از امام پنجم نقل شده و گروه انبوهی است از رجال علم و دانشمندان شیعه که در فنون متفرقه معارف اسلامی در مکتب آن حضرت پرورش یافته‏اند و در فهرستها و کتب رجال،اسامیشان ضبط شده است (39) .
امام ششم امام جعفر بن محمد (صادق) فرزند امام پنجم که در سال 83 هجری،متولد و در سال 148 هجری (طبق روایات شیعه) به تحریک منصور خلیفه عباسی مسموم و شهید شده است (40) . در عهد امامت امام ششم در اثر انقلابهای کشورهای اسلامی و خصوصا قیامی که مسوده (سیاه جامگان) برای بر انداختن خلافت‏بنی امیه کرده بودند و جنگهای خونینی که منجر به سقوط خلافت و انقراض بنی امیه گردید و در اثر آنها زمینه خوبی که امام پنجم دربیست‏سال زمان امامت‏خود با نشر حقایق اسلامی و معارف اهل بیت مهیا کرده بود،برای امام ششم امکانات بیشتر و محیط مناسبتری برای نشر تعالیم دینی پیدا شد. آن حضرت تا اواخر زمان امامت‏خود که مصادف با آخر خلافت‏بنی امیه و اول خلافت‏بنی عباس بود از فرصت استفاده نموده به نشر تعالیم دینی پرداخت و شخصیتهای علمی بسیاری در فنون مختلفه عقلی و نقلی مانند«زراره‏»و«محمد بن مسلم‏»و«مؤمن طاق‏»و«هشام بن حکم‏»و«ابان بن تغلب‏»و«هشام بن سالم‏»و«حریز»و«هشام کلبی نسابه‏»و«جابر بن حیان صوفی‏»شیمیدان و غیر ایشان را پرورش داد،حتی عده‏ای از رجال علمی عامه نیز مانند«سفیان ثوری‏»و«ابو حنیفه‏»رئیس مذهب حنفیه و«قاضی سکونی‏»و«قاضی ابو البختری‏»و غیر ایشان افتخار تلمذش را پیدا کردند (معروف است که از مجلس درس و حوزه تعلیم امام ششم چهار هزار نفر محدث و دانشمند بیرون آمده است) (41) . احادیثی که از صادقین یعنی از امام پنجم و ششم ماثور است،از مجموع احادیثی که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ده امام دیگر ضبط شده است،بیشتر است. ولی در اواخر عهد خود،دچار منصور خلیفه عباسی شد و تحت مراقبت و محدودیت‏شدید در آمد. منصور آزارها و شکنجه‏ها و کشتارهای بیرحمانه‏ای در حق سادات علویین روا دید که ازبنی امیه با آن همه سنگدلی و بی‏باکی سر نزده بود.به دستور وی آنان را دسته دسته می‏گرفتند و در قعر زندانهای تاریک با شکنجه و آزار به زندگیشان خاتمه می‏دادند و جمعی را گردن می‏زدند و گروهی را زنده زیر خاک می‏کردند و جمعی را در پی ساختمانها یا میان دیوارها گذاشته رویشان بنا می‏ساختند. منصور،دستور جلب امام ششم را از مدینه صادر کرد (امام ششم پیش از آن نیز یک بار به امر سفاح خلیفه عباسی به عراق و پیش از آن نیز در حضور امام پنجم به امر هشام خلیفه اموی به دمشق جلب شده بود) مدتی امام را زیر نظر گرفتند و بارها عزم کشتن آن حضرت را نموده و هتکها کرد ولی بالاخره اجازه مراجعه به مدینه را داده و امام به مدینه مراجعت فرمود و بقیه عمر را با تقیه شدید و نسبتا با عزلت و گوشه نشینی برگزار می‏کرد تا به دسیسه منصور مسموم و شهید شد) (42) . منصور پس از آنکه خبر شهادت امام ششم را دریافت داشت،به والی مدینه نوشت که به عنوان تفقد بازماندگان،به خانه امام برود و وصیتنامه آن حضرت را خواسته و بخواند و کسی را که وصی امام معرفی شده فی المجلس گردن بزند.و البته مقصود منصور از جریان این دستور این بود که به مسئله امامت‏خاتمه دهد و زمزمه تشیع را بکلی خاموش کند ولی بر خلاف توطئه وی وقتی که والی مدینه طبق دستور،وصیتنامه را خواند دید امام پنج نفر را برای وصایت تعیین‏فرموده. خود خلیفه و والی مدینه و عبد الله افطح فرزند بزرگ و موسی فرزند کوچک آن حضرت و حمیده و به این ترتیب تدبیر منصور نقش بر آب شد) (43) .
امام هفتم امام موسی بن جعفر (کاظم) فرزند امام ششم در سال 128 هجری متولد شد و سال 183 هجری در زندان مسموما شهید شد (44) . آن حضرت پس از درگذشت پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرفی گذشتگان خود به امامت رسید. امام هفتم از خلفای عباسی با منصور و هادی و مهدی و هارون معاصر و در عهد بسیار تاریک و دشوار با تقیه سخت می‏زیست تا اخیرا هارون در سفر حج‏به مدینه رفت و به امر وی امام را در حالیکه در مسجد پیغمبر مشغول نماز بود گرفته و به زنجیر بسته زندانی کردند و از مدینه به بصره و از بصره به بغداد بردند و سالها از زندانی به زندانی منتقل می‏نمودند و بالاخره در بغداد در زندان سندی ابن شاهک با سم در گذشت (45) و در مقابر قریش که فعلا شهر کاظمیه می‏باشد مدفون گردید. امام هشتم امام علی بن موسی (رضا) فرزند امام هفتم که (بنا به اشهر تواریخ) سال 148 هجری متولد و سال 203 هجری در گذشته است (46) . امام هشتم پس از پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرفی گذشتگان خود به امامت رسید و مدتی از زمان امامت‏خود با هارون خلیفه عباسی و پس از آن با پسرش امین و پس از آن با پسر دیگرش مامون معاصر بود. مامون پس از پدر،اختلافاتی با برادر خود امین پیدا کرد که منجر به جنگهای خونین و بالاخره کشته شدن امین گردید و مامون به سیر خلافت استیلا یافت (47) .تا آن روز سیاست‏خلافت‏بنی عباس نسبت‏به سادات علوی،سیاست‏خشونت آمیز و خونینی بوده،پیوسته رو به سختی می‏رفت و هر چند گاهی یکی از علویین قیام کرده جنگ خونین و آشوبی بر پا می‏شد و این خود برای دستگاه خلافت گرفتاری سختی بود. و ائمه و پیشوایان شیعه از اهل بیت اگر چه با نهضت و قیام کنندگان همکاری نمی‏کردند و مداخله‏ای نداشتند ولی شیعه که آن روز جمعیت قابل توجهی بودند،پیوسته ائمه اهل بیت را پیشوایان‏دینی مفترض الطاعه و خلفای واقعی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‏دانستند و دستگاه خلافت را که قیافه دربار کسری و قیصر داشت و به دست‏یک مشت مردم بی بند و بار اداره می‏شد،دستگاهی ناپاک و دور از ساحت قدس پیشوایان خود می‏دیدند و دوام و پیشرفت این وضع برای دستگاه خلافت‏خطرناک بود و آن را بشدت تهدید می‏کرد. مامون به فکر افتاد که به این گرفتاریها که سیاست کهنه و هفتاد ساله پیشینیان وی نتوانست چاره کند،با سیاست تازه دیگری خاتمه بخشد و آن این بود که امام هشتم را ولایت عهد بدهد و از این راه هر گرفتاری را رفع کند،زیرا سادات علوی پس از آنکه دست‏خودشان به خلافت‏بند شد دیگر به ضرر دستگاه قیام نمی‏کردند و شیعه نیز پس از آنکه آلودگی امام خود را به خلافتی که پیوسته آن را و کارگردانان آن را پلید و نا پاک می‏شمردند،مشاهده کردند،دیگر آن اعتقاد معنوی و ارادت باطنی را که در حق امامان اهل بیت داشتند،از دست می‏دهند و تشکل مذهبیشان سقوط کرده دیگر خطری از این راه متوجه دستگاه خلافت نخواهد گردید (48) . بدیهی است که پس از حصول مقصود،از بین بردن امام برای مامون اشکالی نداشت،مامون برای تحقق دادن به این تصمیم،امام را از مدینه به مرو احضار کرد و پس از حضور اول خلافت و پس از آن ولایت عهد خود را به امام پیشنهاد نمود و آن حضرت اعتذار جسته نپذیرفت ولی بالاخره به هر ترتیب بود قبولانید و امام نیز به این شرط که در کارهای حکومتی و عزل و نصب عمال دولت مداخله نکند،ولایت عهد را پذیرفت (49) . این واقعه در سال دویست هجری اتفاق افتاد ولی چیزی نگذشت که مامون از پیشرفت‏سریع شیعه و بیشتر شدن ارادت ایشان نسبت‏به ساحت امام و اقبال عجیب عامه مردم و حتی سپاهیان و اولیای امور دولتی،به اشتباه خود پی برد و به صدد چاره‏جویی بر آمده آن حضرت را مسموم و شهید ساخت.امام هشتم پس از شهادت در شهر طوس ایران که فعلا شهر مشهد نامیده می‏شود مدفون گردید. مامون،عنایت‏بسیاری به ترجمه علوم عقلی به عربی نشان می‏داد و مجلس علمی منعقد کرده بود که دانشمندان ادیان و مذاهب در آن حضور یافته به مناظره علمی می‏پرداختند امام هشتم نیز در آن مجلس شرکت می‏فرمود و با علمای ملل و ادیان به مباحثه و مناظره می‏پرداخت و بسیاری از این مناظره‏ها در جوامع حدیث‏شیعه مضبوط است (50) . امام نهم امام محمد بن علی (تقی و گاهی به لقب امام جواد و ابن الرضا نیز ذکر می‏شود) فرزند امام هشتم که سال 195 هجری در مدینه متولد شده و طبق روایات شیعه،سال 220 هجری به تحریک معتصم‏خلیفه عباسی به دست همسر خود که دختر مامون خلیفه عباسی بود مسموم و شهید شده در جوار جد خود امام هفتم در کاظمیه مدفون گردید. پس از پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرفی گذشتگان خود به امامت رسید.امام نهم موقع در گذشت پدر بزرگوار خود در مدینه بود،مامون وی را به بغداد-که آن روز عاصمه لافت‏بود-احضار کرده به حسب ظاهر محبت و ملاطفت‏بسیاری نمود و دختر خود را به عقد ازدواج وی در آورد و در بغداد نگهداشت و در حقیقت می‏خواست‏به این وسیله امام را از خارج و داخل تحت مراقبت کامل در آورد. امام مدتی در بغداد بود سپس از مامون استجاره کرده به مدینه رفت تا آخر عهد مامون در مدینه بود و پس از در گذشت مامون که معتصم،زمان خلافت را به دست گرفت،دوباره امام را به بغداد احضار کرده تحت نظر گرفت و بالاخره چنانکه گذشت‏به تحریک معتصم،آن حضرت به دست همسر خود مسموم شد و درگذشت (51) . امام دهم امام علی بن محمد (نقی و گاهی به لقب امام هادی ذکر می‏شود) فرزند امام نهم در سال 212 در مدینه متولد شده و در سال 254 (طبق روایات شیعه) معتز،خلیفه عباسی با سم شیهدش کرده‏است (52) . امام دهم در ایام حیات خود با هفت نفر از خلفای عباسی،مامون و معتصم و واثق و متوکل و منتصر و مستعین و معتز معاصر بوده است.در عهد معتصم،سال 220 بود که پدر بزرگوارش در بغداد با سم در گذشت،وی در مدینه بود و به امر خدا و معرفی امامان گذشته به امامت رسید و به نشر تعالیم دینی می‏پرداخت تا زمان متوکل رسید. متوکل در سال 243 در اثر سعایتهایی که کرده بودند یکی از امرای دولت‏خود را ماموریت داد که آن حضرت را از مدینه به سامرا-که آن روز عاصمه خلافت‏بود-جلب کند و نامه‏ای مهر آمیز با کمال تعظیم به آن حضرت نوشته تقاضای حرکت و ملاقات نمود (53) و البته پس از ورود آن حضرت به سامرا در ظاهر اقداماتی به عمل نیامد ولی در عین حال آنچه می‏توانست در فراهم آوردن وسائل اذیت و هتک آن حضرت کوتاهی نمی‏کرد و بارها به منظور قتل یا هتک،امام را احضار کرده و به امر وی خانه‏اش را تفتیش می‏نمودند. متوکل در دشمنی با خاندان رسالت در میان خلفای عباسی نظیر نداشت و بویژه با علی علیه السلام دشمن سر سخت‏بود و آشکاراناسزا می‏گفت و مرد مقلدی را موظف داشت که در بزمهای عیش،تقلید آن حضرت را در می‏آورد و خلیفه می‏خندید!!و در سال 237 هجری بود که امر کرد قبه ضریح امام حسین علیه السلام را در کربلا و همچنین خانه‏های بسیاری که در اطرافش ساخته بودند،خراب و با زمین یکسان نمودند!و دستور داد که آب به حرم امام بستند و دستور داد زمین قبر مطهر را شخم و زراعت کنند تا بکلی اسم و رسم مزار فراموش شود (54) . در زمان متوکل،وضع زندگی سادات علوی-که در حجاز بودند-به مرحله رقت‏باری رسیده بود چنانکه زنهای ایشان ساتر نداشتند و عده‏ای از ایشان یک چادر کهنه داشتند که در اوقات نماز آن را به نوبه پوشیده نماز می‏خواندند (55) و نظیر این فشارها را به سادات علوی که در مصر بودند نیز وارد می‏ساخت. امام دهم به شکنجه و آزار متوکل صبر می‏فرمود تا وی درگذشت و پس از وی منتصر و مستعین و معتز روی کار آمدند و به دسیسه معتز،آن حضرت مسموم و شهید شد. امام یازدهم امام حسن بن علی (عسکری) فرزند امام دهم در سال 232 هجری متولد شده و در سال 260 هجری (بنا به بعضی از روایات شیعه) به دسیسه معتمد خلیفه عباسی مسموما در گذشته‏است (56) . امام یازدهم پس از در گذشت پدر بزرگوار خود به امر خدا و حسب التعیین پیشوایان گذشته به امامت رسید و هفت‏سالی که امامت کرد به واسطه سختگیری بیرون از اندازه مقام خلافت،با تقیه بسیار شدید رفتار می‏کرد،درب روی مردم حتی عامه شیعه بسته جز خواص شیعه کسی را بار نمی‏داد با اینحال اکثر اوقات زندانی بود (57) . و سبب این همه فشار این بود که اولا:در آن ازمنه جمعیت‏شیعه کثرت و قدرتشان به حد قابل توجهی رسیده بود و اینکه شیعه به امامت قائلند برای همگان روشن و آفتابی شده بود و امامان شیعه نیز شناخته می‏شدند و از این روی مقام خلافت‏بیش از پیش ائمه را تحت مراقبت در آورده و از هر راه بود با نقشه‏هایی مرموز در محو و نابود کردن ایشان می‏کوشیدند. ثانیا:مقام خلافت پی برده بود که خواص شیعه برای امام یازدهم فرزند معتقدند و طبق روایاتی که از خود امام یازدهم و هم از پدرانش نقل می‏کنند فرزند او را همان مهدی موعود می‏شناسند که به موجب اخبار متواتره از طرق عامه و خاصه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خبر داده بود (58) و او را امام دوازدهم می‏دانند. بدین سبب امام یازدهم بیشتر از سایر ائمه تحت مراقبت مقام خلافت در آمده بود و خلیفه وقت تصمیم قطعی گرفته بود که به هر طریق باشد به داستان امامت‏شیعه خاتمه بخشد و در این خانه را برای همیشه ببندد. و از این روی همینکه بیماری امام یازدهم را به معتمد،خلیفه وقت گزارش دادند،طبیب نزد آن حضرت فرستاد و چند تن از معتمدان خود و چند نفر از قضات را به منزلش گماشت که پیوسته ملازم وی و مراقب اوضاع داخلی منزل بوده باشند و پس از شهادت امام نیز خانه را تفتیش و توسط قابله‏ها کنیزان آن حضرت را معاینه کردند و تا دو سال مامورین آگاهی خلیفه در خط پیدا کردن خلف آن حضرت مشغول فعالیت‏بودند تا بکلی نومید شدند (59) . امام یازدهم را پس از درگذشت در خانه خودش در شهر سامرا،پهلوی پدر بزرگوارش به خاک سپردند و باید دانست که ائمه اهل بیت در دوره زندگیشان گروه انبوهی از علما و محدثین را پرورش دادند که شماره ایشان به صدها تن می‏رسد و ما برای رعایت اختصار در این کتاب متعرض فهرست اسامی‏خودشان و مؤلفان و آثار علمی و شرح احوالشان نشدیم (60) . امام دوازدهم حضرت مهدی موعود (که غالبا به لقب امام عصر و صاحب الزمان ذکر می‏شود) فرزند امام یازدهم که اسمش مطابق اسم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود در سال 256 یا 255 هجری در سامرا متولد شده و تا سال 260 هجری که پدر بزرگوارش شهید شد تحت کفالت و تربیت پدر می‏زیست و از مردم پنهان و پوشیده بود و جز عده‏ای از خواص شیعه کسی به شرف ملاقات وی نایل نمی‏شد. و پس از شهادت امام یازدهم که امامت در آن حضرت مستقر شد به امر خدا غیبت اختیار کرد و جز با نواب خاص خود بر کسی ظاهر نمی‏شد جز در موارد استثنایی (61) . نواب خاص آن حضرت چندی عثمان بن سعید عمری را که از اصحاب جد و پدرش بود و ثقه و امین ایشان قرار داشت نایب خود قرار داد و به توسط وی به عرایض و سؤالات شیعه جواب می‏داد. و پس از عثمان بن سعید،فرزندش محمد بن عثمان به نیابت امام منصوب شد و پس از وفات محمد بن عثمان عمری،ابو القاسم‏حسین بن روح نوبختی،نائب خاص بود و پس از وفات حسین بن روح نوبختی،علی بن محمد سمری نیابت ناحیه مقدسه امام را داشت. و چند روز به مرگ علی بن محمد سمری (که در سال 329 هجری اتفاق افتاد) مانده بود که از ناحیه مقدسه توقیعی صادر شد که در آن به علی بن محمد سمری ابلاغ شده بود که تا شش روز (دیگر) بدرود زندگی خواهد گفت و پس از آن در نیابت‏خاصه بسته،غیبت کبری واقع خواهد شد و تا روزی که خدا در ظهور آن حضرت اذن دهد،غیبت دوام خواهد یافت (62) و به مقتضای این توقیع،غیبت امام زمان علیه السلام به دو بخش منقسم می‏شود. اول‏«غیبت صغری‏»:که از سال 260 هجری شروع نموده و در سال 329 خاتمه می‏یابد و تقریبا هفتاد سال مدت امتداد آن می‏باشد. دوم‏«غیبت کبری‏»:که از سال 329 شروع کرده و تا وقتی که خدا بخواهد ادامه خواهد یافت. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث متفق علیه می‏فرماید:«اگر نمانده باشد از دنیا مگر یک روز،خدا آن روز را دراز می‏کند تا مهدی از فرزندان من ظهور نموده دنیا را پر از عدل و داد کند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد (63) . پی‏نوشتها 1-فصول المهمه (چاپ دوم) ص 14.مناقب خوارزمی،ص 17. 2-ذخائر العقبی (چاپ قاهره،سال 1356) ص 58.مناقب خوارزمی (چاپ نجف،سال 1358- هجری) ص 16-22.ینابیع الموده (چاپ هفتم) ص 68-72. 3-ارشاد مفید (چاپ تهران،سال 1377) ص 4.ینابیع الموده،ص 122. 4-فصول المهمه،ص 28-30.تذکره الخواص (چاپ نجف،سال 1383 هجری) ص 34.ینابیع الموده،ص 105.مناقب خوارزمی،ص 73 و 74. 5-فصول المهمه،ص 34. 6-فصول المهمه،ص 20.تذکره الخواص،ص 20-42.ینابیع الموده،ص 65-63. 7-تذکره الخواص،ص 18.فصول المهمه،ص 21.مناقب خوارزمی،ص 74. 8-مناقب آل ابیطالب،تالیف محمد بن علی بن شهر اشوب (چاپ قم) ج 3،ص 62 و 218.غایه المرام،ص 539.ینابیع الموده،ص 104. 9-مناقب آل ابیطالب،ج 3،ص 312.فصول المهمه،ص 113-123.تذکره الخواص،ص 172-183. 10-تذکره الخواص،ص 27. 11-تذکره الخواص،ص 27.مناقب خوارزمی،ص 71. 12-مناقب آل ابیطالب،ج 3،ص 221.مناقب خوارزمی،ص 92. 13-نهج البلاغه،جزء 3،کتاب 24. 14-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 21 و 25.ذخائر العقبی،ص 67 و 121. 15-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 28.دلائل الامامه،محمد بن جریر طبری (چاپ‏نجف،سال 1369 هجری) ص 60-فصول المهمه،ص 133.تذکره الخواص،ص 193.تاریخ یعقوبی (چاپ نجف سال 1314 هجری) ج 2،ص 204.اصول کافی،ج 1،ص 461. 16-ارشاد مفید،ص 172.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 33.فصول المهمه،ص 144. 17-ارشاد مفید،ص 172.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 33.الامامه و السیاسه،عبد الله بن مسلم بن قتیبه،ج 1،ص 163.فصول المهمه،ص 145.تذکره الخواص،ص 197. 18-ارشاد مفید،ص 173.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4 ص 35 الامامه و السیاسه ج 1، ص 164. 19-ارشاد مفید،ص 174.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 42.فصول المهمه،ص 146. تذکره الخواص،ص 211. 20-ارشاد مفید،ص 181.اثبات الهداه،ج 5،ص 129 و 134. 21-ارشاد مفید،ص 179.اثبات الهداه،ج 5،ص 168-212.اثبات الوصیه،مسعودی ( چاپ تهران، سال 1320) ص 125. 22-ارشاد مفید،ص 182.تاریخ یعقوبی،ج 2،ص 226-228.فصول المهمه،ص 163. 23-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 88. 24-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 88.ارشاد مفید،ص 182.الامامه و السیاسه،ج 1، ص 203. تاریخ یعقوب،ج 2،ص 229.فصول المهمه،ص 163.تذکره الخواص،ص 235. 25-ارشاد مفید،ص 201. 26-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 89. 27-ارشاد مفید،ص 201.فصول المهمه،ص 168. 28-ارشاد مفید،ص 204.فصول المهمه،ص 170.مقاتل الطالبیین (چاپ دوم) ص‏73. 29-ارشاد مفید،ص 205.فصول المهمه،ص 171.مقاتل الطالبیین،ص 73. 30-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 98. 31-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 99.ارشاد مفید،ص 214. 32-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 98.ارشاد مفید،ص 214. 33-بحار الانوار (چاپ کمپانی) ج 10،ص 200،202 و 203. 34-مقاتل الطالبیین،ص 52 و 59. 35-تذکره الخواص،ص 324.اثبات الهداه،ج 5،ص 242. 36-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 176.دلائل الامامه،ص 80 فصول المهمه،ص 190. 37-ارشاد مفید،ص 246.فصول المهمه،ص 193.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 197. 38-اصول کافی،ج 1،ص 469.ارشاد مفید،ص 245.فصول المهمه،ص 202 و 203. تاریخ یعقوبی،ج 3،ص 63.تذکره الخواص،ص 340.دلائل الامامه،ص 94.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 210. 39-ارشاد مفید،ص 245-253.ر.ک:رجال کشی،محمد بن عمر بن عبد العزیز کشی. ورجال طوسی،محمد بن حسن طوسی،فهرست طوسی و سایر کتابهای رجال. 40-اصول کافی،ج 1،ص 472.دلائل الامامه،ص 111.ارشاد مفید،ص 254.تاریخ یعقوبی،ج 3،ص 119.فصول المهمه،ص 212.تذکره الخواص،ص 346.مناقب ابن شهراشوب،ج 4،ص 280. 41-ارشاد مفید،ص 254.فصول المهمه،ص 204.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 247. 42-فصول المهمه،ص 212.دلائل الامامه،ص 111.اثبات الوصیه،ص 142. 43-اصول کافی،ج 1،ص 310. 44-اصول کافی،ج 1،ص 476.ارشاد مفید،ص 270.فصول المهمه،ص 214-223.دلائل الامامه،ص 146-148.تذکره الخواص،ص 348-350.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 324. تاریخ یعقوبی،ج 3، ص 150. 45-ارشاد مفید،ص 279-283.دلائل الامامه،ص 148 و 154.فصول المهمه،ص 222. مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 323 و 327.تاریخ یعقوبی،ج 3،ص 150. 46-اصول کافی،ج 1،ص 486.ارشاد مفید،ص 284-296.دلائل الامامه،ص 175-177. فصول المهمه،ص 225-246.تاریخ یعقوبی،ج 3،ص 188. 47-اصول کافی،ج 1،ص 488.فصول المهمه،ص 237. 48-دلائل الامامه،ص 197.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 363. 49-اصول کافی،ج 1،ص 489.ارشاد مفید،ص 290.فصول المهمه،ص 237.تذکره الخواص،ص 352.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 363. 50-مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 351.احتجاج،احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی (چاپ نجف،سال 1385 هجری) ج 2،ص 170-237. 51-ارشاد مفید،ص 297.اصول کافی،ج 1،ص 492-497.دلائل الامامه،ص 201-209. مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 377-399.فصول المهمه،ص 247-258.تذکره الخواص،ص 358. 52-اصول کافی،ج 1،ص 497-502.ارشاد مفید،ص 307.دلائل الامامه،ص 216-222. فصول المهمه،ص 259-265.تذکره الخواص،ص 362.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 401- 420. 53-ارشاد مفید،ص 307-313.اصول کافی،ج 1،ص 501.فصول المهمه،ص 261. تذکره الخواص، ص 359،مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 417.اثبات الوصیه،ص 176. تاریخ یعقوبی،ج 3،ص 217. 54-مقاتل الطالبیین،ص 395. 55-مقاتل الطالبیین،ص 395 و 396. 56-ارشاد مفید،ص 315.دلائل الامامه،ص 223.فصول المهمه،ص 266-272.مناقب‏ابن شهر اشوب،ج 4،ص 422.اصول کافی،ج 1،ص 503. 57-ارشاد مفید،ص 324.اصول کافی،ج 1،ص 512.مناقب ابن شهر اشوب،ج 4،ص 429 و 430. 58-ر.ک:صحیح ترمذی،ج 9،باب ما جاء فی المهدی.صحیح ابی داوود،ج 2، کتاب‏المهدی. صحیح ابن ماجه،ج 2،باب خروج المهدی.ینابیع الموده.البیان فی اخبار صاحب الزمان،محمد بن یوسف شافعی.نور الابصار شبلنجی.مشکوه المصابیح، محمد بن عبد الله خطیب.الصواعق المحرقه،ابن حجر.اسعاف الراغبین،محمد الصبان،فصول المهمه.صحیح مسلم.الغیبه،محمد بن ابراهیم نعمانی:کمال الدین، شیخ صدوق.اثبات الهداه،محمد بن حسن حر عاملی.بحار الانوار، مجلسی،ج 51 و52. 59-اصول کافی،ج 1،ص 505.ارشاد مفید،ص 319. 60-ر.ک:رجال کشی،رجال طوسی،فهرست طوسی و سایر کتابهای رجال. 61-بحار الانوار،ج 51،ص 342 و 343-366.الغیبه،محمد بن حسن طوسی (چاپ دوم) ص 214-243.اثبات الهداه،ج 6 و 7. 62-بحار الانوار،ج 51،ص 360 و 361.الغیبه،شیخ طوسی،ص 242. 63-از باب نمونه:«عبد الله بن مسعود قال قال النبی صلی الله علیه و آله: لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلامن امتی و من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملا الارض قسطا عدلا کما ملئت‏جورا و ظلما»، (فصول المهمه،ص 271) شیعه در اسلام صفحه 199 تالیف: علامه سید محمد حسین طباطبایی

خروج از نسخه موبایل