متن مداحی

متن مداحی چادر خاکی همسر

متن چادر خاکی همسر

ای ز دست و سینه و بازوی تو حیدر خجل
هم غلاف تیغ، هم مسمار در، هم در خجل
با غروب آفتاب طلعت نورانی‌ات
گشته‌ام سر تا قدم از روی پیغمبر خجل
هم صدف بشکست هم دردانه‌ات از دست رفت
سوختم بهر صدف گردیدم از گوهر خجل
همسرم را پیش چشم دخترم زینب زدند
مُردم از بس گشتم از آن نازنین دختر خجل
گاه‌گاهی مرد خجلت می‌کشد از همسرش
مثل من هرگز نگردد مردی از همسر خجل
همسرم با چادر خاکی به خانه بازگشت
از حسن گردیده‌ام تا دامن محشر خجل
خواست زینب را بغل گیرد ولی ممکن نشد
مادر از دختر خجل شد دختر از مادر خجل
باغ را آتش زدند و مثل من هرگز نشد
باغبان از غنچه و از لاله پرپر خجل
بانگ «یا فضّه خُذینی» تا به گوش خود شنید
از کنیز خویش هم شد فاتح خیبر خجل
نظم «میثم» شعله زد بر جان اولاد علی
تا لب کوثر بود از ساقی کوثر خجل

سبک: مرثیه
قالب: غزل
شاعر: حاج غلامرضا سازگار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا