نیازی نیست روضه سر بیاید
نباید روضه خوان دیگر بیاید
برای گریه این ایام کافی ست
فقط گاهی صدای در بیاید …
***
چه بنویسم؟ که شعرم باب میلم در نمیآید
دلم میخواهد اما آه … از من برنمیآید
مرا بگذار و بگذر ای غزل! دیوانه سرکش!
از او گفتن، به این از هرچه کم کمتر نمیآید
شنیدم با صدای او خدای او سخن میگفت
در این ساحت سکوتم من، صدایم در نمیآید …
چه بنویسم؟ که خرما بر نخیل و دست ما کوتاه
که نام او بلند است و به این دفتر نمیآید
«امیرالمومنین» واژهست؟ نه، پیراهنی زیباست
ببین! بر قامتی جز قامت حیدر نمیآید
به شوق روی پیغمبر سه روز آذین شده یثرب
ولی بیرون دروازهست پیغمبر، نمیآید
علی باید بیاید تا محمد گام بردارد
که پیغمبر به همراه کس دیگر نمیآید
علی باید بیاید تا کنار مصطفی باشد
علی باید بیاید تا محمد، مرتضی باشد
که دنیا بیعلی شهریست بیقانون، خبر داری؟
محمد بیعلی، موساست بیهارون، خبر داری؟
بدون او در این طوفان چگونه زنده میمانی؟
محمد بی علی، نوح است بیکشتی، نمیدانی؟
بلاگردان او در بدر و در احزاب و خیبر بود
علی جان محمد یا محمد جان حیدر بود؟
محمد با علی وقتی میآید، وقت طوفان است
فرار از دستشان کار مسیحیهای نجران است
علی آری علی … این نام، دریا نیست؟ زیبا نیست؟
علی آری علی … این نام، زیبا نیست؟ دریا نیست؟
علی آری علی … مردی که در افلاک، نامی بود
شنیدم بارها همسفرهی مردی جذامی بود
شنیدم شامها نان و نمک میخورد و میخندید
شنیدم بارها قلبش ترک میخورد و میخندید
شنیدم صبر، آتش شد به جان خانهاش افتاد
شنیدم ردّ سرخی بر پر پروانهاش افتاد
از این ابیات دارد کاغذ و خودکار میسوزد
چه بنویسم؟ که دارد سینهی دیوار میسوزد
شما!ای قومِ از دیوار کمتر! دست بردارید
که دیگر فاطمه افتاد … دیگر دست بردارید …
علی تنها پناهش چادر زهراستای مردم!
علی تنهاستای مردم … علی تنهاستای مردم …
چه بنویسم؟ که دیگر کاری از من بر نمیآید
از او گفتن به این از هرچه کم کمتر نمیآید
::
همین ابیات در هم را تو میبینی خبر دارم
همین کم را همین کم را تو میبینی خبر دارم