معارف اسلامی

روایت: سبطین، پسران پیامبر هستند ؟

آیا سبطین علیهماالسلام ، پسران پیامبر صلی الله علیه وأله وسلم هستند ؟

شیخ کراجکی رضوان الله تعالی علیه روایت کرده است:
شعبی گوید: در روز عید قربان من در شهر واسط بودم. پس در نماز عید حجاج (لعنت الله علیه) حضور یافتم. حجاج خطبه‌ای رسا خواند و چون آنجا را ترک کرد پیام رسان او نزد من آمد. پس نزدش رفتم و او را در حال انتظار و نیمه‌ نشسته و خشمگین یافتم. حجاج گفت: ای شعبی، امروز، روز قربان است و می‌خواهم یکی از اهالی عراق را قربانی کنم [و سر او را از بدنش جدا کنم.] دوست دارم سخنان او را بشنوی تا بدانی که حکم من در مورد او درست است [و او سزاوار مرگ می‌باشد].
گفتم: یا امیر، ای کاش به سنت پیامبر خدا عمل کنی و آنچه را حضرت فرمان قربانی کردنش را داده است قربانی کنی و مانند ایشان رفتار کنی و کاری را که می‌خواهی در این روز بزرگ در مورد آن مرد عراقی انجام دهی رها کرده و به فرد دیگری واگذاری.
گفت: ای شعبی، آنگاه که سخنانش را بشنوی به خاطر دروغ بستن به خدا و پیامبرش و شبهه ‌پراکنی در اسلام، حکم مرا در مورد او تصدیق خواهی کرد.
گفتم: آیا ممکن است امیر مرا از این کار معاف بدارند.
گفت: خیر، هیچ راهی ندارد و می بایست سخنان او را بشنوی.
سپس دستور داد سفره چرمینی گسترند و جلادها حاضر شوند. پس حجاج آمد و گفت: شیخ را بیاورید. چون او را آوردند با یحیی بن یعمر مواجه شدم و به شدت غمگین شده و در دل با خویش گفتم: یحیی چه گفته است که می‌بایست به قتل برسد.
حجاج به او گفت: آیا گمان داری رهبر اهل عراق می‌باشی؟
یحیی گفت: من تنها یکی از فقهای عراق می‌باشم.
حجاج گفت: از کجای فقه پنداشته‌ای که حسن و حسین از نسل و فرزندان پیامبر خدا می‌باشند.
یحیی بن یعمر گفت: این پندار من نیست بلکه از روی حقیقت به آن باور دارم.
حجاج گفت: به سبب کدام حقیقت چنین سخنی می‌گویی؟
یحیی گفت: آن حقیقت، کتاب خداوند عزتمند و شکوهمند می‌باشد.
شعبی ادامه می‌دهد: حجاج به من نگریست و گفت: گوش فراده که چه می‌گوید. این سخن را تا به حال از او نشنیده بودم. ای شعبی! آیا تو در کتاب خداوند شکوهمند آیه‌ای در مورد اینکه حسن و حسین (علیهما السلام) از نسل و فرزندان محمد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) باشند سراغ داری؟
شعبی گفت: در این باره به تفکر پرداختم ولی در قرآن آیه‌ای نیافتم که بر این مطلب دلالت داشته باشد. حجاج نیز سخت در فکر فرو رفت. سپس به یحیی گفت: شاید مقصود تو این سخن خداود فرازمند می‌باشد که :«از آن پس که به علم دست یافتی، هر کس که درباره او با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما نفس خود را شما نفس خود را. آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم» [آل عمران: آیه ۶۱] و پیامبر خدا نیز به همراه علی و فاطمه و حسن و حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) برای مباهله حضور یافتند.
شعبی گوید: گویا شادی بر قلبم سرازیر شد و با خود گفتم: یحیی خلاصی یافت. حجاج که حافظ قرآن بود، یحیی به او گفت: سوگند به خدا این آیه حجت و دلیل روشن و واضحی در این مورد است ولی من برای سخنم با این آیه دلیل ‌آوری نمی‌کنم.
رنگ صورت حجاج زرد شد و سر به زیر انداخت. سپس سر بلند کرده و رو به یحیی کرده و گفت: اگر در این مورد آیه‌ای جز این از قرآن آوردی ده هزار درهم به تو می دهم ولی اگر نتوانستی آیه‌ای جز این بیاوری، خون تو بر من حلال است.
یحیی گفت: باشد.
شعبی گوید: سخن او مرا غمگین ساخت و با خویش گفتم: آیا یحیی نمی‌توانست با آیه‌ای که حجاج برآورد، با او برای مطلب مذکور دلیل ‌آوری کند و حجاج را راضی کند که تو خود آن آیه را شناختی و در این مورد پیشی گرفتی و این گونه خود را خلاصی داده و او را با دلیل خاموش گرداند؟ حال باور ندارم که پس از این یحیی آیه‌ای آورد ولی حجاج در آن شبهه‌ای نکند و دلیل او را باطل نگرداند. تا اینکه گفته نشود یحیی چیزی دانست که حجاج از آن آگاه نبود.
پس یحیی برای حجاج این سخن خداوند فرازمند را خواند: «و از فرزندان او داود و سلیمان» [انعام، آیه ۸۴] و پرسید: مقصود از او کیست؟
حجاج گفت: ابراهیم (علیه السلام). یحیی گفت: پس داود و سلیمان (علیهما السلام) از فرزندان او بودند.
حجاج گفت: بله. یحیی گفت: پس از آن خداوند چه کسانی را به صراحت از فرزندان ابراهیم دانسته است؟ پس حجاج [ادامه آیه را] خواند: «و ایوب و یوسف و موسی و هارون. و نیکوکاران را این گونه پاداش دهیم.» [انعام، آیه ۸۴]
یحیی گفت: دیگر چه کسانی را نام برده است؟
حجاج گفت: «و زکریا و یحیی و عیسى» [انعام ، آیه ۸۵]
یحیی گفت: چگونه بوده است که عیسی (علیه السلام) از فرزندان ابراهیم است در حالی که پدری نداشته است؟ حجاج گفت: از طرف مادرش مریم (علیها السلام).
یحیی گفت: کدام نزدیک‌ تر است؟ مریم به ابراهیم یا فاطمه (علیها السلام) به محمد (صلی الله علیه و آله)، عیسی به ابراهیم یا حسن و حسین (علیهما السلام) به پیامبر خدا؟
شعبی گوید: [حجاج به گونه‌ای ساکت شد که] گویا سنگ در گلوی او فرو کردند. پس گفت: او را آزاد کنید که خدا او را روسیاه کند و ده هزار درهم نیز به او بدهید که خدا به آن برکت ندهد. سپس حجاج رو به من کرد و گفت: نظر تو درست بود ولی ما آن را نپذیرفتیم. درخواست استری کرد سپس آن را نحر کرده و سر برید و برخاست. درخواست غذا کرد، پس خورد و ما نیز با او خوردیم در حالی که حتی یک کلمه نیز بر زبان نیاورد. بازگشتیم در حالی که حجاج همیشه از آنچه که یحیی بن یعمر با آن دلیل ‌آوری کرده بود ساکت و گرفته بود.

متن عربی روایت:
قال الشعبی کنت بواسط وکان یوم اضحى فحضرت صلاة العید مع الحجاج فخطب خطبة بلیغة فلما انصرف جائنی رسوله فاتیته فوجدته جالسا مستوفزا قال یا شعبی هذا یوم اضحى وقد اردت ان اضحى فیه برجل من أهل العراق واحببت ان تسمع قوله فتعلم انی قد اصبت الرای فیما افعل به فقلت ایها الامیر لو ترى ان تستن بسنة رسول الله صلى الله علیه واله وتضحی بما أمر ان یضحى به وتفعل مثل فعله وتدع ما اردت ان تفعله به فی هذا الیوم العظیم الى غیره فقال یا شعبی انک إذا سمعت ما یقول صوبت رایی فیه لکذبه على الله وعلى رسوله وادخاله الشبهة فی الاسلام قلت افیرى الامیر ان یعفنی من ذلک قال لابد منه ثم أمر بنطع فبسط وبالسیاف فاحضر وقال احضروا الشیخ فاتوه به فإذا هو یحیى بن یعمر فاغتممت غما شدیدا فقلت فی نفسی وأی شئ یقوله یحیى مما یوجب قتله فقال له الحجاج أنت تزعم انک زعیم أهل العراق قال یحیى انا فقیه من فقهاء أهل العراق قال فمن أی فقهک زعمت ان الحسن والحسین علیهما السلام من ذریة رسول الله صلى الله علیه واله قال ما انا زاعم ذلک بل انا قائل بحق قال وبای حق قلته قال بکتاب الله عزوجل فنظر الى الحجاج وقال اسمع ما یقول فان هذا مما لم اکن سمعته عنه اتعرف أنت فی کتاب الله عزوجل ان الحسن والحسین من ذریة محمد رسول الله صلى الله علیه واله فجعلت افکر فی ذلک فلم اجد فی القرآن شیئا یدل على ذلک وفکر الحجاج ملیا ثم قال لیحیى لعلک ترید قول الله عز وجل «فمن حاجک من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین» آل عمران وان رسول الله صلى الله علیه واله خرج للمباهلة ومعه علی وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام قال الشعبی فکانما اهدى الى قلبی سرورا وقلت فی نفسی قد خلص یحیى وکان الحجاج حافظا للقرآن فقال له یحیى و الله انها لحجة فی ذلک بلیغة ولکن لیس منها احتج لما قلت فاصفر وجه الحجاج واطرق ملیا ثم رفع راسه الى یحیى وقال ان جئت من کتاب الله بغیرها فی ذلک فلک عشرة آلاف درهم وان لم تات بها فانا فی حل من دمک قال نعم قال الشعبی فغمنی قوله فقلت اما کان فی الذی نزع به الحجاج ما یحتج به یحیى ویرضیه بانه قد عرفه وسبقه إلیه ویتخلص منه حتى رد علیه وافحمه فإن جاءه بعد هذا بشئ لم آمن ان یدخل علیه فیه من القول ما یبطل به حجته لئلا یدعی انه قد علم ما جهله هو فقال یحیى للحجاج قول الله عز وجل «ومن ذریته داود وسلیمان» الانعام من عنى بذلک قال الحجاج إبراهیم قال فداود وسلیمان من ذریته قال نعم قال یحیى ومن نص الله علیه بعد هذا انه من ذریته فقرا الحجاج «وایوب ویوسف وموسى وهارون وکذلک نجزی المحسنین» قال یحیى ومن قال «وزکریا ویحیى وعیسى» قال یحیى ومن این کان عیسى من ذریه إبراهیم علیه السلام ولا اب له قال من قبل امه مریم قال یحیى فمن اقرب مریم من إبراهیم ام فاطمة من محمد صلى الله علیه واله وعیسى من إبراهیم علیه السلام ام الحسن والحسین علیهما السلام من رسول الله صلى الله علیه واله قال الشعبی فکانما القمه حجرا فقال اطلقوه قبحه الله وادفعوا إلیه عشرة آلاف درهم لا بارک الله له فیها ثم اقبل علی فقال قد کان رایک صوابا ولکنا ابیناه ودعا بجزور فنحروه وقام فدعا بالطعام فاکل واکلنا معه وما تکلم بکلمة حتى انصرفنا ولم یزل مما احتج به یحیى بن یعمر واجما.

کنز الفوائد، تالیف شیخ محمد بن علی کراجکی، جلد ۱، صفحه ۳۵۷-۳۶۰، چاپ دار الاضواء

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا