مقالات

وجوه اعجاز قرآن

تناسب لفظ و معنا در قرآن
بر گرفته از: ماهنامه<القافله» از انتشارات شرکت آرامکو در عربستان سعودی، شماره ششم، جمادی الاخر 1411 ه. ق دسامبر - ژانویه 1990 - 1991، ص 20 - 22/مقدمه مترجم اعجاز قرآن کریم محدود به یک جنبه(بعد)خاص نمی‏شود، هر سوره، آیه و کلمه آن اعجازی نهفته در خود دارد، اما آن بعدی که عرب را خیره و مبهوت ساخت و بر روح و وجدانش چیره شد، اعجاز ادبی و کلامی آن بود، درست است که زوایای هنری و ادبی قرآن چه از سوی قدما و چه از سوی معاصران مورد موشکافی و دقت قرار گرفته اما این کتاب آسمانی چونان چشمه جوشان است که هیچ گاه عطای آن را پایانی نیست/یکی از زوایای جالب ادبی قرآن همان چیزی است که قدما آن را<ائتلاف اللفظ مع المعنی» می نامیدند و امروز آن را تعمد درونی یا موسیقی داخلی می نامند که خود کاشف از اسرار بلاغی واژه‏ها و تناسب آنها با معانی آنهاست. مقاله حاضر نیز که از زبان عربی ترجمه شده، بحث جذابی در این زمینه است. امید است مورد استفاده دانش پژوهان و دانشجویان علوم قرآنی قرار گیرد/تناسب لفظ و معنی در قرآن ویژگی الفاظ قرآن، انتخاب دقیق و تناسب آنها با معانی است و نیز قرار گرفتن در جایگاه مناسب خویش در جملات و هماهنگی آنها با واژه‏های قبل و بعد از خود است. فعل‏ها معانی دقیق خود را الهام می بخشند، مثلاً فعل مضارع تجدید و استمرار را افاده کرده، تصاویر و صحنه‏ها را باز آفرینی می کند و به ذهن نزدیک می سازد، تا جایی که گویی آن تصاویر و صحنه‏ها جلوی چشمان مخاطب قرار داده می شوند. واژه‏ها گاهی به شکل جمع و گاهی به حالت مفرد می آیند و این بدون سبب نسبت بلکه به علتی منطقی یا برای حفظ آهنگ و نغمه یا ذکر خاص پس از عام و بالعکس، یا در نظر گرفتن معرفه و نکره، به غرضی بلاغی و یا تقدیم و تأخیر است/تناسب واژه‏ها با معانی دقت در انتخاب واژه‏ها در قرآن، نخستین مساله‏ای است که پژوهشگر علوم قرآنی، آن را در می یابد، به عنوان نمونه در قرآن موارد به کارگیری واژه<الریاح» بادها، با واژه<الریاح» باد و نیز<الغیث» و <المطر» و جز آن با یکدیگر متفاوت است. مثلاً واژه<الریح» در قرآن صرفاً در مواردی که خیر و منفعت و رحمت الهی بیان می شود آمده است.(10)خداوند متعال می فرماید: <و هو الذی یرسل الریاح بشراً بین یدی رحمته حتی اذا أقلت سحاباً ثقالاً سقناه لبلد میت فأنزلنا به المأ فأخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتی لعلکم تذکرون». (اعراف، 7 / 57) <اوست که بادها را پیشاپیش‏[ باران‏] رحمتش مژده رسان می فرستد، تا آنگه که ابرهای گرانبار را بردارند، آن را به سوی سر زمینی مرده، برانیم، و از آن، باران فرو آوردیم؛ و از هر گونه میوه‏ای‏[ از خاک‏] بر آوریم. بدین سان مردگان‏[ نیز از قبرها] خارج می سازیم، باشد که شما متذکر شوید.» و می فرماید:<و أرسلنا الریاح لواقح فأنزلنا من السمأ مأ فأسقینا کموه و ما أنتم له بخازنین»(حجر، 15 / 22) <و بادها را بار دار کننده فرستادیم و از آسمان، آبی نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانه دار آن نیستید.» و نیز می فرماید:<و من آیاته آن یرسل الریاح مبشرات و لیذیقکم من رحمته و لتجری الفلک بأمره و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون»(روم، 30 / 46)/<و از نشانه‏های او این است که بادهای بشارت آور را می فرستد، تا بخشی از رحمتش را به شما بچشاند و تا کشتی به فرمانش روان گردد، و تا از فضل او[ روزی بجویید] و امید که سپاسگزاری کنید.» و می فرماید:<و الله الذی ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه الی بلد میت فاحیینا به الأرض بعد موتها کذلک النشور»(فاظر، 35 / 9)/<و خدا همان کسی است که بادها را روانه می کند؛پس‏[ بادها] ابری را بر می انگیزند، و[ ما] آن را به سوی سر زمین مرده راندیم، و آن زمین را بدان‏[ وسیله‏]، پس از مرگش زندگی بخشیدیم؛رستاخیز[ نیز] چنین است.» واژه<الریح» باد، نیز در جاهایی که برای ترسانیدن از فرجام عمل و عذاب کردن است مورد استفاده قرار گرفته. راغب اصفهانی می گوید:<در اکثر جاهایی که خداوند واژه <الریح» را مفرد آورده برای بیان عذاب بوده است.»(11)خداوند تبارک و تعالی می فرماید: <مثل ما ینفقون فی هذه الحیاْ الدنیا کمثل ریح فیها صر أصابت حرث قوم ظلموا أنفسهم فأهلکته و ما ظلمهم الله و لکن انفسهم یظلمون»(آل عمران، 3 / 117) <مثل آنچه‏[ آنان‏] در زندگی این دنیا[ در راه دشمنی با پیامبر] خرج می کنند، همچون مثل بادی است که در آن سرمای سختی است، که به کشتزار قومی که بر خود ستم کرده‏اند، بوزد و آن را تباه سازد؛ و خدا به آنان ستم نکرده، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم کرده‏اند.»<أم أمنتم أن یعیدکم فیه تارْ أخری فیرسل علیکم قاصفاً من الریح فیغرقکم بما کفرتم ثم لا تجدوا لکم علینا به تبیعا»(الاسرأ، 17 / 69) <یا مگر ایمن شدید از این که با دیگر شما را در آن‏[ دریا] باز گرداند و تند بادی شکننده و به‏[ سزای‏] آنکه کفر ورزیدید غرقتان کند، آن گاه برای خود در برابر ما کسی نیایید که آن را دنبال کند.» و می فرماید:<و فی عاد اذا أرسلنا علیهم الریح العقیم»(ذاریات، 51 / 41) <و در[ ماجرای‏] عاد[ نیز] چون بر[ سر] آنها باد مهلک را فرستادیم.» و می فرماید:<و أما عاد فأهلکوا بریح صرصر عاتیْ.»(الحاقه، 69 / 6)/<و اما عاد، به‏[ وسیله‏] تند بادی توفنده سرکش هلاک شدند.»شاید سبب این باشد که<ریح» شر آفرین است زیرا توفنده، ویرانگر و بی قرار می وزد، و این نوع باد به جهت استمرار و بی وقفه بودنش یک باد محسوب می‏شود، و مردم نیز تغییری در وزش یکسان آن احساس نمی‏کنند و آرامشی به خود نمی‏بینند، چرا که توفنده و ویرانگر است و یکسره می وزد و همین باعث ترس و دلهره از آن است.اما<الریاح»بادها که در بردارندگان خیر و برکت هستند، گاهی می وزند و گاهی آرام می گیرند، تا مایه بارش ابرها شوند، پس<الریاح» بریده بریده و آرام می‏وزند، به طوری که هر که در معرض آن قرار گیرد در مراحل مختلف وزیدن بادها، احساس آرامش می کند/پس در این بیان قرآن تصویری از احساس روحی، روانی آدمی نیز دریافت می‏شود.(12)اما درباره مسخر کردن<الریح» برای حضرت سلیمان علیه‏السلام که خداوند می فرماید:<و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر»(سبا، 34 / 12)/باد را برای سلیمان‏[ رام کردیم‏] که رفتن آن با مداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه‏[ راه‏] بود/و<فسخرنا له الریح تجری بأمره رخأ حیث أصاب»(ص، 38 / 36)/<پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هر جا تصمیم می گرفت، به فرمان او نرم و روان می شد.» ظاهر این گونه است که نعمت روشن‏تر و سنت الهی‏ آشکارتر است، زیرا آن چیزی که از آن انتظار شر و آسیب می رود، ولی قرین خیر و سود باشد، بی تردید منت آن بزرگ‏تر و ارزش عطایش بیشتر است، بر خلاف چیزی که از آن انتظار خیر و رحمت می رود، چنین چیزی گر چه از آن انتظار دلخوشی و شادمانی می رود، اما به حد دل خوشی و شادمانی چیزی نمی‏رسد که از آن انتظار شر و آسیب می رود، اما وسیله رحمت و نعمت الهی می گردد/جاحظ درباره گزینش دقیق واژه‏ها در قرآن می گوید: <و همچنین واژه<المطر»(باران) در قرآن فقط در موارد انتقام به کار رفته است، در حالی که اکثر علما و خواص و همین گونه عوام، میان این واژه(المطر) و واژه(الغیث) تفاوتی قایل نیستند.»(13)در حقیقت<الغیث» تنها در جایگاه رحمت و نعمت استمعال شده است همانند<الریح» در موردی که ذکر شد، در واقع میان<الغیث» و <الاغاثه» که به معنی کمک و یاری رسانیدن است ارتباط کامل است، از این روبکارگیری واژه<الغیث» در موردی که باران رحمت به بار دارد و خیر به بار می آورد، نشانگر تناسب دقیق میان لفظ و معنا است/خداوند می فرماید: <ان الله عنده علم الساعْ و ینزل الغیث و یعلم ما فی الأرحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غداً و ما تدری نفس بای ارض تموت»(لقمان، 31 / 34)/در حقیقت، خداست که علم‏[ به‏] قیامت نزد اوست، و باران را فرو می فرستد، و آنچه را که در رحمهاست می داند و کسی نمی‏داند فردا چه به دست می آورد، و هر کسی نمی‏داند در کدامین سرزمین می میرد. در حقیقت خداست‏[ که‏] دانای آگاه است/و می فرماید:<و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و ینشر رحمته و هو الوالی الحمید»(شوری، 42 / 28)/و اوست کسی که باران - پس از آن که‏[ مردم‏] نومید شدند - فرو می بارد، و رحمت خویش را می گستراند و هموست سر پرست ستوده/و می فرماید:<ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون»(یوسف، 12 / 49).<آن گاه پس از آن، سالی فرا می رسد که به مردم در آن‏[ سال‏] باران می رسد و در آن آب میوه می گیرند.» این در حالی است که واژه<المطر» فقط در مقام عذاب کردن و ترسانیدن آورده می‏شود درست همچون واژه<الریح» مثل آیات ذیل: <و امطرنا علیهم مطراً فانظر کیف کان عاقبْ المجرمین.»(اعراف، 7 / 84)/و برسد آنان بارش (از مواد گوگردی) باراندیم پس فرجام گندکان حببان بود/<فجعلنا عالیها سافلها و افطفرنا علیهم حجارْ من سجیل» حجر، 15/74 و آن شر را زیرو کردیم و بر آنان سنگهایی را سنگ گل باراندیم»/<و لقد اتوا علی القریْ التی امطرت مطر السؤ أفلم یکونوا یرونها بل کانوا لا یرجون نشورا»(فرقان، 25 / 40). <قطعاً بر شهری که باران بلا بر آن بارانده شده گذاشته‏اند؛ مگر آن را ندیده‏اند؟[ چرا] ولی امید به زنده شدن ندارند.» <و امطرنا علیهم مطراً فسأ مطر المنذرین»(شعرأ، 26 / 173 و نمل، 27 / 58)/<و بر[ سر] آنان بارانی‏[ از آتش گوگرد] فرو ریختیم. و چه بد بود باران بیم داده شدگان.» چنانچه واژه<سمک» در قرآن در موضعی غیر از موضع بیان نعمت بیاید،<الحوت» نامیده می شود و معنی<الحیتان» نیز همان<السمک» یعنی ماهی است، عرب نیز اغلب<الحوت» را به معنی<السمکْ»(14)به کار می‏برد/قرآن کریم می فرماید:<و سالهم عن القریْ التی کانت حاضرْ البحر اذ یعدون فی البست اذ تأتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعاً و یوم لا یسبتون لا تأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون»( اعراف، 7 / 163)/<و از اهالی آن شهری که کنار دریا بود، از ایشان جویا شد: آن گاه که به‏[ حکم‏] روز شنبه تجاوز می کردند؛ آن گاه که روز شنبه آنان، ماهی هایی شدن روی آب می آمدند، و روزهای غیر شنبه به سوی آنان نمی‏آمدند، این گونه ما آنان را به سبب آنکه نا فرمانی می کردند،می آزمودیم.» و نیز می فرماید:<فالتقمه الحوت و هو ملیم»(صافات، 37 / 142)/<و عنبر ماهی او را بلعید در حالی که او نکوهش گر خویش بود. و<الحوث» در اینجا همان ماهی عظیم الجثه است.» و چنانکه<الحوت» در موضع بیان نعمت و منت آورده شود آن را<الحم الطری» یعنی گوشت تازه می نامند/خداوند می فرماید:<و هو الذی سخر البحر لتأکلوا منه لحماً طریاً و تسخرجوا منه حلیْ تلبسونها وتری الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون»(نحل، 16 / 14). <و اوست که دریا را مسخر گردانیده تا از آن گوشت تازه بخورید، و پیرایه‏ای که آن را می پوشید از آن بیرون آورید. و کشتی‏ها را در آن شکافنده‏[ آب‏] می بینی، و تا از فضل او بجویید و باشد که شما شکر گزارید.» مسأله قابل توجه دیگر این که هر گاه ذکر جوشیدن آب از زمین به میان آمده، با فعل<فجر» از آن یاد شده و هر گاه بیرون زدن آب از سنگ مد نظر بوده از فعل<انبجس» استفاده شده است، راغب اصفهانی در مفردات به این نکته اشاره کرده می گوید:<در مورد آب سه لفظ بجس المأ و انبجس و انفجر به کار برده شده، اما<انبجاس» بیشتر درباره جوشیدن آب از چیزی تنگ و<انفجار» یا در همان مورد<انبجاس» و یا در موضع جهیدن آب از چیزی گشاده استعمال شده است. از این رو خداوند می فرماید:<فانبجست منه اثنتا عشرْ عیناً»(اعراف، 7 / 160)<از آن دوازده چشمه جوشید.»و در موضع دیگری می فرماید:<فانفجرت منه اثنتا عشرْ عیناً»(بقره، 2 / 60)<از آن دوازده چشمه جوشید.»<که در هر دو مورد از جوشیدن آب از معبری تنگ خبر می دهد. و در جای دیگر می فرماید:<و فجرنا خلا لهما نهراً»(کهف، 18 / 33)<میان آن دو نهری جوشاندیم.» و یا می فرماید:<و فجرنا الارض عیونا»(قمر، 54 / 12)<چشمه‏های زمین را جوشانیدیم.» و نفرمود<بجسنا»(15)بدین ترتیب مشخص می شود که تمام واژه‏های قرآن کریم در جایگاه مناسب خویش آمده است و در نهایت دقت، معنای خود را الهام می بخشند، تا جایی که اگر واژه دیگری جای آن قرار گیرد نمی‏تواند معنای نخست را افاده کند/گر چه تفاوت‏های ظریفی میان معانی واژه‏های قرآن وجود دارد، اما هر کدام از این واژه‏ها معنای مستقل خود را دارند و برجستگی و درخشش خود را دارند که این برجستگی و درخشش در ضمن دو جمله نمایان‏تر می‏شود گاهی تک واژه‏ای بر معانی متعددی دلالت می کند، که هر کدام از آن‏ها از سیاق کلام یا به اصطلاح از بستر سخن دریافت می‏شود به عنوان مثال واژه<السمأ» بر معانی مختلفی اطلاق می شود از جمله بر<سقف»،<ابر»،<باران»،<چیزی مشخص»،<مسیر»،<جهت» و <فضای» گسترده». اما چنانچه واژه زمین<الارض» با آسمان - چه مفرد<السمأ» و چه جمع<السموات» - بیاید، منظور از آن همین سیاره است که بر روی آن زندگی می کنیم و هر گاه واژه زمین<الارض» تنها و بدون ذکر<السمأ» یا<السموات» استعمال شود، مقصود از آن بخش معینی از زمین است، همان گونه که در سوره یوسف می فرماید: <قال اجعلنی علی خزائن الأرض انی حفیظ علیم»(یوسف، 12 / 55)/[یوسف‏] گفت:<مرا بر خزانه‏های این سرزمین بگمار، که من نگهبانی دانا هستم.» و نیز می فرماید:<و کذلک مکنا لیوسف فی الأرض یتبوا منها حیث یشأ نصیب برحمتنا من نشأ و لا نضیع اجرا المحسنین»(یوسف، 12 / 56)/<و بدین گونه یوسف را در سرزمین مصر قدرت دادیم، که در آن هر جا که می خواست سکونت می کرد. هر که را بخواهیم به جهت خود می رسانیم و اجر نیکوکاران را تباه نمی‏سازیم.» تردیدی نیست که مقصود از واژه<الارض» در دو آیه یاد شده همه کره زمین نیست، بلکه آن سرزمینی معینی است که در حوزه حکومت مصر در آن زمان بوده است/گاهی مسأله عکس این است و مثلاً برخی واژه‏های متباین با هم در قرآن دیده می شود که در مواضع مختلف به معنی واحدی آمده‏اند، واژه‏هایی همچون: <خلق»،<جعل»<ابدع»،<فطر» و مشتقات آنها، تمامی این واژه‏ها بر آفرینش و پدید آوردن بدون الگو و نمونه پیشین دلالت دارند/راغب اصفهانی درباره واژه<خلق» می گوید:<اصل واژه<الخلق» سنجش اندازه‏گیری درست است و نیز بر آفریدن بدون الگو و تقلید دلالت دارد/خداوند تبارک و تعالی می فرماید: <خلق السموات و الأرض» یعنی آن دو را - بدون الگو - ابدع کرد و آفرید، به دلیل آیه دیگری که می فرماید:<بدیع السموات و الأرض»<بقره، 2 / 117) یعنی ابداع کننده و آفریننده آسمانها و زمین را، و خلق از نوع ابداع یا آفرینش، صرفاً از آن خدا است و بس، از این رو در تفاوت میان خود و بندگان می فرماید: <أفمن یخلق کمن لا یخلق أفلا تذکرون»(16)(نحل، 16 / 17)/<آیا کسی که می آفریند مانند آن کسی است که نمی‏آفریند، این را متذکر نمی‏شوید.» درباره<الابداع» می گوید: ابداع پدید آوردن چیزی است و این واژه هرگاه درباره خداوند به کار برده شود منظور پدید آوردن بدون ابزار، ماده، زمان و مکان است و این معنا را جز درباره خداوند نمی‏توان به کار برد چرا که پدید آوردن و نو آوری از آن سازنده حقیقی است مانند آن جا که می فرماید:<بدیع السموات و الأرض»(17)پدید آورنده آسمانها و زمین.و درباره واژه<جعل» می گوید: جعل، در میان افعال هم معنای خود مثل:<فعل» و <صنع» کلی‏تر است و بر پنج وجه آمده است. دوم از معانی آن<أوجد» است که متعدی به یک مفعول است. مانند آیه<و جعل الظلمات و النور»(انعام، 6 / 1) تاریکی و روشنایی را به وجود آورد. معنی سوم آن ایجاد چیزی از چیز دیگر و پدید آوردنش از آن است:<و جعل لکم من الجبال اکناناً»(نحل، 16 / 81). معنی چهارم آن در آوردن چیزی به حالتی خاص است:<الذی جعل لکم الأرض فراشاً»(بقره، 2 / 22) و<جعل لکم مما خلق ظلالاً»(نحل، 16 / 81) و <جعل القمر فیهن نوراً(نوح، 71 / 16) (18)و درباره واژه<فطر» می گوید:<اصل این واژه به معنی شکاف طولی است، خداوند می فرماید:<هل‏تری من فطور»(ملک، 67 / 3) یعنی اختلال و کاستی چه در جهت صلاح آمدن و چه در جهت به فساد گراییدن و<فطر الله الخلق» یعنی پدید آوردن چیزی و ابداع آن به نحوی که بتواند عملی را انجام هد. خداوند می فرماید:<الحمد الله فاطر السموات و الأرض»(فاطر، 35 / 1) و می فرماید:<الذی فطر هن»(انبیأ، 21 / 56) و <الذی فطرنا»(طه، 20 / 72) یعنی ما را پدید آورد و به وجود آورد(19)ز مخشری نیز این تفسیر از واژه(فطر) را مبنا قرار می دهد و برای آن به قول یکی از اعراب استناد می جوید که درباره چاهی با شخصی دیگر اختلاف داشت و به او می گفت:<انا فطرتها» یعنی من آن را ساختم و پدید آوردم.(20)درباره آفرینش آسمان و زمین، واژه<خلق» بیشتر از سایر واژه‏هایی که بر آفریدن دلالت دارد استفاده شده است، شاید علت این باشد که این واژه بیشتر از واژه‏های هم معنایش بر پدید آوردن دلالت می کند. مضاف بر این که بنا به گفته راغب اصفهانی دلالت بر سنجش درست و صحیح دارد/در واقع واژه<خلق» بیانگر آفرینش دقیق و سنجیده است زیرا ساختار آفرینش، ساختاری در هم و بر هم و آشفته نیست، بلکه ساختاری هنرمندانه و دقیق است که دست خداوند توانای حکیم آن را روی طرحی حساب شده و سنجیده پدید آورده است، از مواردی که کمله<خالق» بیانگر ایجاد و پدید آوردن است این آیه است که می فرماید:<و من آیاته اللیل والنهار و الشمس و القمر لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدولله الذی خلقهن»(فصلت، 41 / 37)/<و از نشانه‏های‏[ حضور] او شب و روز و خورشید و ماه است؛ نه برای خورشید سجده کنید و نه برای ماه، و آن خدایی را سجده کنید که آنها را خلق کرده است اگر تنها او را می‏پرستید.» <و ما خلقنا السموات و الأرض و ما بینهما لا عبین»(دخان، 44 / 38)/<و آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازی نیافریده‏ایم.»پس از واژه<خلق» که به معنی ایجاد و پدید آوردن است، واژه<فطر» می آید. آن جا که می فرماید:<الحمدلله فاطر السموات و الأرض»(فاطر، 35 / 1).<سپاس خدای را که پدید آورنده آسمان و مین است.» و آیه<قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات و الأرض»<ابراهیم، 14 / 10)/پیامبرانشان گفتند:<مگر درباره خدا - پدید آورنده آسمانها و زمین - تردیدی هست؟و آیه<قل الله فاطر السموات و الأرض عالم الغیب و الشهادْ انت تحکم بین عبادک فی ما کانوا فیه یختلفون»(زمر، 46) <بگو: بار الها، ای پدید آورنده آسمانها و زمین،[ ای‏] دانای نهان و آشکار، تو خود در میان بندگانت بر سر آنچه اختلاف می کردند، داوری می کنی.» واژه<بدیع» یعنی ابداع کننده یا پدید آورنده، دوبار با واژه‏های<السموات» و<الأرض» تکرار شده است، در سوره بقره می فرماید: <بدیع السموات و الأرض و اذا قضی امراً فانما یقول له کن فیکون»(بقره، 2 / 117)<[او] پدید آورنده آسمانها و زمین‏[ است‏]، و چون به کاری اراده فرماید، فقط می گوید:<[موجود]باش»؛ پس [فورا موجود] می شود.»و می فرماید:<بدیع السموات و الأرض أنی یکون له و لد و لم تکن له صاحبْ و خلق کل شئ و هو بکل شئ علیم»(انعام، 6 / 101) <پدید آورنده آسمانها و زمین است، چگونه او را فرزندی باشد، در صورتی که برای او همسری نبوده، و هر چیزی را آفریده، و اوست که به هر چیزی داناست » همین گونه، استعمال دو فعل<جعل» و<القی» با جبال است، خداوند می فرماید: <و هو الذی مد الأرض و جعل فیها رواسی و أنهاراً و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللیل النهار ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون»(رعد، 13 / 3)/<و اوست که زمین را گسترانید و در آن، کوهها و رودها نهاد، و از هر گونه میوه‏ای در آن جفت جفت قرار داد. روز را به شب می پوشانید. قطعاً در این‏[ امور]برای مردمی که تفکر می‏کنند نشانه‏هایی وجود دارد /و می‏فرماید: <والقی فی الارض رواسی أن تقیدبکم و أنهاراً و سبلاً لعلکم تهتدون» نمال، 16/15)و در زمین کوههایی استوار افکند تا شما را نجنباند، و رودها و دره‏ها قرار داد) تا شما را خود را پیدا کنید/که در موارد یاد شده از آفریدن کوهها از فعل<القی» استفاده شده، زیرا این واژه معنی جعل دارد (21)نظیر این را در فعل<ساق» و<ازجی» که به معنای واحدی هستند می بینیم (22)که با<سحاب» به کار برده شده‏اند. خداوند می فرماید: <حتی اذا أقلت سحاباً ثقالاً سقناه لبلد میت فأنزلنا به المأ فأخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتی لعلکم تذکرون»(اعراف، 7 / 57)/<تا آن گاه که ابرهای گرانبار را بردارند، آن را به سوی سرزمینی مرده برانیم، و از آن، باران فرود آوریم؛ و از هر گونه میوه‏ای‏[ از خاک‏] بر آوریم. بدین سان مردگان را[ نیز از قبرها] خارج می سازیم، باشد که شما متذکر شوید.» دکتر محمد احمد الغمراوی، ریشه یابی دقیقی در فرق میان دو واژه<جعل» و<القی» دارد.وی می گوید:<جعل» یک دلالت کلی دارد که تمامی انواع کوهها را شامل می‏شود، اما دلالت واژه<القی» خاص‏تر است، این عطیه نیز - بنا به نقل<ابوحیان» در تفسیر آیه النحل - این را لحاظ کرده و معتقد است،<القی» بیانگر این است که خداوند کوهها را نه از زمین بلکه از قدرت ابداع خویش پدید آورده است، البته ابن عطیه، نمی‏دانسته که منشأ پیدایش کوهها متفاوت است و فعل<القی» به خلقت کوه هایی که منشأ رسوبی دارند اشاره دارد، و خداوند بالفعل آن را در زمین قرار داده(افکند ه) و مواد رسوبی آن را با آبرفت رود خانه‏ها فراهم آورده، آن گاه به امر او در کنار ساحل دریا می ریزد، و آن جا این مواد رسوبی، فشرده و متراکم - البته به حد و اندازه‏ای که خداوند با سنجش دقیق مقرر می فرماید - شده و سپس با فشار این مواد به همدیگر و برخی عوامل دیگر کوه‏های ساحلی سر بر می آورند. بنابر این خداوند کوهها را از زیر زمین خلق فرموده و نوع دیگر یعنی رسوبی را بر اساس قدرت و ابداع خویش پدید آورده است، اما آن‏ها را مرحله به مرحله خلق کرده، همان گونه که جنین را در شکم مادر طی مراحل مختلف شکل می بخشد.(23)خلاصه کلام این که ما چنانچه بخواهیم در زمینه این واژه‏ها بحث و بررسی بیشتری داشته باشیم، مجال بیشتری می طلبد، در ضمن لازم است روی این نکته نیز تأکید کنیم که در قرآن واژه‏های مترادف وجود ندارد، و هیچ واژه مترادفی با واژه قرآنی نمی‏تواند دقیقاً معنی و مفهوم آن را داشته باشد، از این واژه‏های قرآنی پیوسته اعجاز و برجستگی خویش را حفظ می کنند/1- میر صادقی، جمال، عناصر داستان / 83/2- ایرانی، ناصر، داستان، تعاریف ابزارها / 189/3- براهنی، رضا، قصه نویسی / 242/4- حکیم، سید محمد باقر، القصص القرآنی / 35/5- خطیب، عبدالکریم، القصص القرآنی فی منطوقه و مفهومه / 113/6- .حکیم، سید محمد باقر، القصص القرآنی / 74/7- خلف الله، محمد احمد، الفن القصص فی القرآن الکریم / 284/8- عبدریه، سید عبدالحافظ، بحوث فی القصص القرآن / 72/9- خطیب، عبدالکریم، القصص القرآنی فی منطوقه و مفهومه / 116/10- ر. د: ابومنصور ثعالبی، فقه اللغه و سر العربیه / 352، چاپ دوم، تحقیق مصطفی السقا/11- راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده<روح»/12- من بلاغْ القرآن / 139/13- جاحظ، البیان و التبیین، 1 / 20، تحقیق و شرح عبدالسلام هارون، مصر، مکتبه الخانجی، چاپ دوم 1380 ه/14- زمخشری، الکشاف، 2 / 125/15- معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده(بجس)/16- همان ماده خلق/17- همان، ماده (بدع)/18- همان، ماده(جعل) و نیز ر. ک: الکشاف، 2 / 4/19- همان، ماده (فطر)/20- الکشاف، 3 / 297/21- همان، 2 / 404/22- همان 3 / 70/23- الغمراوی، الاسلام فی عصر العلم / 295/ حامد صادق غنیبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا