معارف اسلامی

چرا امام علی (ع) وصی پیامبر است

چرا علی(ع) را وصی پیامبر می دانید؟

امام علی در دو مرحله، وصی پیامبر گرامی (ص) بوده است.

1.مرحله تجهیز: پیامبر در روزهای پایانی زندگانی خود که در بستر بیماری افتاده بود، به علی(ع) سفارش کرد که مراسم تغسیل و تکفین و دفن او را برعهده بگیرد و بدهی های او را بپردازد. لذا امیرمؤمنان(ع) پیش از انجام این اعمال، دست به هیچ کاری نزد. وصایت به این معنی را کسی انکار نکرده و همگان بر آن اتفاق نظریه دارند.[1]

2.جانشینی از جانب پیامبر: پیامبر(ص) در مسائل مربوط به زعامت و سرپرستی مسلمین، علی(ع) را خلیفه و جانشین خود قرار داد و اگر با دیده انصاف و بی طرفی و بدون تعصب بر مسأله بنگریم، خواهیم دید که خلافت و جانشینی امام علی (ع) از جانب پیامبر، در همان دوره نیز مسأله ای واضح و آشکار بود، تا آنجا که واژه «وصی» یکی از القاب امام به شمار می رفت و این لقب در نظم و نثر آن زمان فراوان به چشم می خورد.

مفسران در تفسیر آیه «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتک الأَقْرَبین»[2] و محدثان در بیان شأن نزول آن، چنین نقل می کنند: وقتی آیه یاد شده ـ که به پیامبر(ص) فرمان می دهد تا نزدیکان خود را به آیین اسلام دعوت کند ـ نازل گردید، پیامبر از بزرگان بنی هاشم دعوت به عمل آورد و آیین خود را بر آنها عرضه کرد. آنگاه فرمود: ای فرزندان عبدالمطّلب، من برای شما خوبی های دنیا و آخرت را آورده ام. خدایم مرا مأمور کرده که شماها را به آن دعوت کنم: کدام از شما مرا در این امر یاری می کند تا او وصی و جانشین من در میان شما باشد.

کسی دعوت پیامبر را پاسخ نگفت، جز علی که کوچک ترین آنها بود. در این هنگام پیامبر(ص) فرمود: او برادر و وصی و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و اطاعتش کنید.

این حدیث، به «حدیث یوم الدار» معروف است و بسیاری از محدثان و سیره نگاران آن را نقل کرده اند.[3] دلایل مسأله وصایت امام به آنچه گفته شد منحصر نمی شود، بلکه حدیث «ثقلین»، «سفینه» و «غدیر» همگی گواه بر وصایت او است که برای اختصار از ذکر آنها خودداری می کنیم:

امیر مؤمنان در یکی از سخنان خود درباره «اهل بیت پیامبر» می فرماید: «وَ فِیهِمُ الوَصیه وَالوِراثَه»[4] پیامبر درباره آن وصیت نموده و آنان وارثان پیامبر هستند.

وصایت بودن امام در شعر شعرای عصر رسالت
وصی بودن امام در عصر رسالت و پس از آن، از شهرت بسیار بالایی برخوردار بود، تا آنجا که شاعران عصر نخست، «وصی» را یکی از القاب امام دانسته و در اشعار خود او را به این لقب خوانده اند، اکنون چند نمونه از سروده های آنان را در این مورد ذکر می کنیم:

1.عبداللّه بن ابی سفیان

وَصِی النّبِی المُصْطَفی وَ ابْنُ عَمّهِ فَمَنْ ذا یدانِیهِ وَ مَنْ ذا یقارِبُهُ

او وصی پیامبر برگزیده و پسر عموی او است

کیست کسی که در ردیف او قرار گیرد؟!

2.عبدالرحمن جعیل

عَلِیاً وَصِی الْمُصْطَفی وَابنُ عَمّهِ وَ أوّلُ مَنْ صَلّی أَخا الدِّین وَالتُّقی

علی وصی (نبی) مصطفی و پسر عموی او است

نخستین کسی که نمازگزارد، دیندار و پرهیزگار است

3.ابن التیهان از حاضران در جنگ بدر

إِنَّ الوَصـی إِمامُنـا وَوَلِینـا بَرِحَ الخَفاءُ وَ باحَتِ الأَسْرارُ وصی، امام و سرپرست ما است آنچه مخفی بود آشکار، و رازها بازگو شد.

ابن ابی الحدید در این فصل، اشعار زیادی نقل کرده که در آنها، شعرای عصر رسالت و پس از وی، امام علی(ع) را به عنوان وصی معرفی کرده اند.[5] تنها سخنی که ممکن است مطرح شود، این است که اشخاصی به عایشه مراجعه کرده و درباره وصایت امام از وی می پرسیدند، او در پاسخ می گفت که پیامبر در خانه من جان سپرد و به کسی وصیت نکرد.[6] مراجعات مکرر به عایشه خود حاکی از اشتهار این مطلب در آن دوران بود، ولی استدلال کاملاً بی پایه است؛ زیرا به فرض این که پیامبر در خانه عایشه و در کنار او جان سپرده و در آن حالت به کسی وصیت نکرده باشد، ولی گفته او دلیل بر نفی وصایت نمی شود، چه بسا ممکن است پیامبر در زمان صحت و عافیت و یا اوایل بیماری، که در خانه دیگران بود، علی را وصی خود قرار داده باشد. آیا ممکن است پیامبر به مردم بگوید: «ما حَقُّ امرئ مُسْلِم لَهُ شَیءٌ یوصی فِیهِ یبیتُ لَیلَتَین إِلاّ وَ وَصِیتُهُ مَکتُوبَه عِنْدَهُ»،[7] ولی خود اصلاً وصیت نکند؟[8]

پی نوشت ها

[1] تاریخ ابن عساکر شافعی:2/487، حدیث 1006، مستدرک حاکم:1/362، مسند احمد:1/260، ط مصر.

[2] شعراء/214.

[3] تاریخ طبری:2/319ـ 321، ط دار المعارف مصر، تاریخ کامل ابن اثیر:12/62ـ 63، منتخب کنز العمال در حاشیه مسند احمد:5/41ـ 42

[4] نهج البلاغه، خطبه2.

[5] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:1/143ـ150 چاپ مصر

[6] صحیح بخاری، 1، کتاب وصایا، حدیث2741.

[7] همان، کتاب وصایا، حدیث 2738.بر فرد مسلمان شایسته نیست ـ در موردی که باید وصیت کند ـ دو شب بخوابد مگر این که وصیت او مکتوب در نزد او باشد».

[8] گزیده راهنمای حقیقت، آیت الله سبحانی، ص 133.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا