معارف اسلامی

کرامت و معجزه امام هادی در هنگام رفتن به قفس درندگان

کرامت و معجزه امام هادی علیه السلام در هنگام رفتن به قفس درندگان (به روایت اهل سنت)

ابن حجر مکی از علمای بزرگ اهل سنت و دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام در کتابی که بر ضد شیعه نوشته است روایت کرده است:

برخی از حافظان حدیث نقل کرده‌اند که زنی در حضور متوکل ادعا کرد که از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، متوکل خواست که در این خصوص کسی حقیقت مطلب را برایش روشن کند، [امام] هادی (علیه السلام) را معرفی کردند، به دنبال او فرستادند، ایشان تشریف آوردند و متوکل آن جناب را بر روی تخت در کنار خودش نشاند و پیرامون این مساله از ایشان پرسش کرد؛ [امام] هادی [علیه السلام] در جواب آن سوال فرمود: خداوند متعال گوشت فرزندان حسین (علیه السلام) را بر درندگان حرام فرموده، او را در قفس درندگان بیندازید.
چون خواستند آن زن را در قفس درندگان بیندازند، آن زن اعتراف کرد که دروغ گفته است.
برخی به متوکل گفتند: آیا همین کار را در مورد خود او (امام هادی علیه السلام) تجربه نمی‌کنی؟ متوکل دستور داد سه تا از درندگان را در صحن قصر بیاورند، آنگاه به [امام] هادی (علیه السلام) گفت از دربی وارد صحن شوند، به محض وارد شدن آن جناب، آن درب را قفل کردند، در حالی که گوش‌ها از صدای درندگان کر می‌شد (درنده‌ها نعره می‌زدند)، زمانی که آن جناب در حیاط قصر به راه افتاد و خواست از پله‏‌‌ها پایین برود درندگان به سمت ایشان آمدند و آرام شدند، و گرد وجودش می‌‏گشتند و خود را به دست و پای آن حضرت می‌مالیدند، حضرت آن‌ها را با آستین خود نوازش می‌کرد و می‌خواباند. آنگاه آن جناب بالا آمد و ساعتی با متوکل حرف زد، ودوباره پایین رفت مانند دفعه قبل تا این که از آنجا بیرون آمد، سپس متوکل برای حضرت جایزه مهمی فرستاد.
به متوکل گفتند: تو نیز مانند پسر عمویت چنان کن. اما متوکل جرات نکرد و گفت: می‌خواهید مرا بکشید؟ آنگاه دستور داد این قضیه را فاش نکنند.

نقل بعض الحفاظ أن امرأة زعمت أنها شریفة بحضرة المتوکل فسأل عمن یخبره بذلک فدل على علی رضا فأرسل إلیه فجاء فأجلسه معه على سریره و سأله فقال إن اللّه حرم لحم أولاد الحسین على السباع فتلقى‏ للسباع فعرض علیها ذلک فاعترفت المرأة بکذبها ثم قیل للمتوکل ألا تجرب ذلک فیه فأمر بثلاثة من السباع فجی‏ء بها فی صحن قصره ثم دعا به فلما دخل من الباب أغلقه و السباع قد أصمت الأسماع من زئیرها فلما مشى فی الصحن یرید الدرجة مشت إلیه و قد سکنت فتمسحت به و دارت حوله و هو یمسحها بکمه ثم ربضت فصعد للمتوکل فتحدث معه ساعة ثم نزل ففعلت معه کفعلها الأول حتى خرج فاتبعه المتوکل بجائزة عظیمة و قیل للمتوکل افعل کما فعل ابن عمک فلم یجسر علیه و قال تریدون قتلی ثم أمرهم أن لا یفشوا ذلک انتهى
الصواعق المحرقة، تالیف ابن حجر مکی، جلد ۲، صفحه ۵۹۵-۵۹۶، چاپ موسسه الرسالة

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا