معارف اسلامی

نکاتی در خصوص دوستی و دشمنی در نهج البلاغه

دوستی و دشمنی در نهج البلاغه

1. برتر از نماز و روزه همه عمر
صلاح ذات البین أفضل من عامة الصلاة و الصیام.
ایجاد صلح آشتى میان دو تن، از نماز و روزه همه عمر برتر است.1

2. سه دستگى دوستان و دشمنان
أصدقاوک ثلاتة و أعداوک ثلاثة، فأصدقاوک: صدیقک، و صدیق صدیقک، و عدو عدوک. و أعداوک: عدوک، و عدو صدیقک، و صدیق عدوک.
دوستان تو سه دسته اند و دشمنانت نیز سه دسته اند، اما دوستانت عبارت اند از: دوستت، دوست دوستت، دشمن دشمنت ؛ اما دشمنانت ؛ دشمن تو، دشمن دوستت و دوست دشمن تو.2

3. رفتار با دشمن در عرصه نبرد
لا تقاتلوهم حتى یبدؤکم، فانکم بحمدالله على حجة، وترککم ایاهم حتى یبدؤکم حجة أخرى لکم علیهم. فاذا کانت الهزیمة باذن الله فلا تقتلوا مدبرا، و لا تصیبوا معورا، و لا تجهزوا على جریح. و لا تهیجوا النساء بأذى. و فى خبر: (… و لا تکشفوا عورة و لا تمثلوا بقت).
با دشمن نجنگید تا او جنگ را آغاز کند؛ زیرا شما بحمدالله حجت دارید و این که شما آنان را بگذارید تا آغازگر جنگ باشند، حجت دیگرى است در دست شما در برابر آنان. اگر به اذن خداوند دشمن شکست خورده و فرارى شد، پشت کرده را نکشید و به آن در چنگتان گرفتار آمده است صدمه نزنید و کار زخمی را نسازید و زنان را با آزار و اذیت برنیانگیزید و در خبر آمده است: (… عورتى را کشف مسازید و کشته را مثله نکنید!) 3

4. علاقه متقابل
لا ترغبنّ فیمن زهد عنک.
نسبت به کسى که به تو بى علاقه است علاقه مند مباش! 4

5. اهمیت رفیق
سَل عن الرفیق قبل الطریق.
پیش از راه درباره همراه پرس و جو کن.5

6. دوستى با برادر
احمل نفسک من أخیک عند صرمه على الصلة… و عند جموده على البذل… و ایاک أن تضع ذلک فى غیر موضعه، أو أن تفعله بغیر أهله.
چون برادرت از تو ببرد خود را به پیوند با او وادار… و چون بخل ورزد از بخشش دریغ مدار… مبادا این نیکى را آن جا کنى که نباید یا درباره آن کس ‍ که نشاید.6

7. همه پل هاى پشت سر را خراب مکن !
ان اردت قطیعة أخیک فاستبقِ له من نفسک بقیة یرجع الیها ان بدا له ذلک یوما ما.
هرگاه خواستى از برادرت ببرى، مانده اى از دوستى خود براى او بگذار که اگر روزى آن مقدار برایش آشکار شود به آن باز گردد؛ (جایى براى بازگشت او و پیوند مجدد دوستى باقى گذار).7

8. دوستان حضرت محمد (صلى الله علیه و آله)
ان ولىّ محمد صلى الله علیه و آله من أطاع الله و إن بعدت لحمته، و أن عدو محمد من عصى الله و ان قربت قرابته !
همانا دوست و نزدیک حضرت محمد صلى الله علیه و آله کسى است که خدا را پیروى کند، هر چند پیوند نسبى اش دور باشد، و دشمن آن حضرت کسى است که خدا را معصیت کند، هر چند خویشاوندى اش نزدیک باشد. 8

9. پند و اندرز برادر
وامحض أخاک النصیحة، حسنة کانت أو قبیحة.
خیرخواهى خود را نسبت به برادرت خالص کن، چه خیر خواهیت به نظر او خوب آید یا زشت.9

10. هدایت دشمنان
قال فى القتال بصفین … و أما قولکم شکا فى أهل الشام ! فو الله ما دفعت الحرب یوما الا و انا اطمع ان تلحق بى طائفه فتهتدى بى و تعشو الى ضوئى، و ذلک أحب الىّ من أن أقتلها على ضلالها، و أن کانت تبوء باثامها.
امام علیه السلام در جنگ صفین فرمود… امام این که گفتى: در مبارزه با شامیان در تردیدم به خدا سوگند، یک روز جنگ را به تأخیر نیانداختم، جز به امید این که عده اى از آنها به جمعیت ما ملحق و به وسیله من هدایت گردند و از نور من بهره مند شوند و این کار براى من بهتر است از کشتن آنان در حال گمراهى، گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار شوند.10

11. سپرى نگهدارنده !
أیها الناس! أن الوفاء توأم الصدق، و لا أعلم جُنّة أوقى منه.
اى مردم ! همانا درستى وفادارى توأم با صدق و راستگویى است و من سپرى نگهدارنده تر از راستى سراغ ندارم.11

12. صلح مایه آرامش
لا تدفعن صلحا دعا لک الیه عدوک و لله فیه رضا، فان فى الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک، و أمنا لبلادک، و لکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه، فان العدو ربما قارب لیتغفل فخُد بالحزم، واتهم فى ذلک حسن الظن.
اى مالک ! هرگز آشتى و صلحى که دشمن به تو پیشنهاد می کند و رضاى خدا در آن است را رد مکن زیرا صلح مایه آسایش لشکر و آرامشى براى تو از غم ها و امنیت براى مملکت است ؛ ولى زنهار! زنهار! هر چه می توانى پس از پذیرش صلح از دشمنت بر حذر باش، چرا که دشمن گاهى نزدیک می شود که غافلگیر سازد، پس دوراندیشی را به کار گیر و در این مورد خوش ‍ بینى را متهم نما! 12

13. بال محبت
من تَلِن حاشیتُه یستدم من قمه المودة.
کسى که بال محبت بگستراند، محبت خویشانش ادامه خواهد یافت.13

14. دشمن ظالم، یار مظلوم
قال للحسن و الحسین علیهما السلام کونا للظالم خصما، و للمظلوم عونا.
امام على علیه السلام به امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرمود: دشمن سرسخت ستمگر و یاور و همکار مظلوم باشید.14

15. واى بر ایشان !
بؤسا لمن خصمه عند الله الفقراء و المساکین و السائلون و المدفوعون و الغارمون و ابن السبیل !
واى بر کسانى که دشمنانشان در پیشگاه خداوند فقیران و بیچارگان و محرومان از حق و ورشکستگان و در راه ماندگان باشند! 15

16. خشنودى روز قیامت
من شنىء الفاسقین و غضب لله، غضب الله له و أرضاه یوم القیامه.
کسى که با فاسقان دشمنى کند و براى خدا خشمگین شود، خدا به نفع او خشمگین شود و روز قیامت او را خشنود سازد. 16

17. حذر از دوستى با فاجر نابکار
یا بنى! ایاک و مصادقه الفاجر، فانه یبیعک بالتافه.
پسرم از دوستی با بدکار بپرهیز، زیرا او تو را به اندک چیزی می فروشد. 17

18. مصونیت از دشمن
مقاربة الناس فى أخلاقهم أمن من غوائلهم.
هماهنگى با اخلاق مردم در موارد مشروع ایمنى و مصونیت از دشمنى و کینه هاى آنان می باشد.18

19. پاس داشتن دوستى
أعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان و أعجز منه من ضیّع من ظفر به منهم.
ناتوان ترین مردم کسى است که از به دست آوردن برادران عاجز است و ناتوان از او کسى است که با برادران قبلى دوستى را نتواند پاس دارد و آن را ضایع کند! 19

20. خویشاوندى اکتسابى
المودة قرابة مستفادة.
دوستى، خویشاوندى است که بهره برده شده. 20

21. گذشت بر دشمن
اذا قدرتَ على عدوک فاجعل العفو عنه شکراً لقدرة علیه.
زمانى که بر دشمنت قدرت یافتى، با گذشت بر او، شکر این نعمت را ادا کن. 21

22. محبت و دوستى پدران
مودة الاباء قرابة بین الابناء و القرابة الى المودة احواج من المودة الى القرابة.
محبت و دوستى پدران، خویشاوندى فرزندان است، و خویشاوندى به مهر و محبت نیازمندتر است از مهرورزى به خویشاوندى.22

23. ملامت دوستانه
عاتب أخاک بالاحسان الیه، و اردُد شره بالانعام علیه.
دوستت را با احسان به او سرزنش کن و با انعام بر او، شرش را از خود برگردان.23

24. رغبت در دوستى
زهدک فى راغب فیک نقصان حظّ و رغبتک فى زاهد فیک ذل نفسک. ‍
بى میلى نسبت به آن که به تو علاقه مند است دلیل کمی بهره تو در دوستى است و تمایل تو نسبت به کسى که به تو بى اعتناست، سبب خوارى تو است.24

25. نیمی از خردمندى
التودّد نصف العقل.
اظهار محبت و دوستى، نیمی از خردمندى است.25

26. رفاقت با رسولان الهى
بادروا بأعمالک تکونوا مع جیران الله فى داره، رافق بهم رسله، و أزارهم ملائکته.
با اعمال خود (از یکدیگر) پیش بگیرید تا با همسایگان خدا در خانه او باشید؛ کسانى که خداوند پیامبران خود را با آنان رفیق و همنشین کرده و فرشتگانش را به دیدار آن ها فرستاده است.26

27. بپرهیز از دوست احمق !
یا بنى! ایاک و مصادقه الاحمق، فانه یرید أن ینفعک فیضرک و ایاک و مصادقه البخیل، فانه یبعد عنک أحوج ما تکون الیه، و ایاک و مصادقه الفاجر، فانه یبیعک بالتافه، و ایاک و مصادقه الکذاب فانه کالسراب یقرب علیک البعید و یبعد علیک القریب.
فرزندم! از دوستى با احمق بر حذر باش ؛ چرا که می خواهد به تو سود رساند؛ اما در عوض زیان می رساند، و از رفاقت با بخیل بپرهیز، زیرا هنگامی که به او نیازمندى از تو روى گردان می شود، و از دوستى با فاجر (گناهکار پرده در) دورى کن ؛ چرا که تو را به اندک چیزى می فروشد، و از دوستى با دروغ پرداز خود دارى نما؛ چرا که چون سراب است، دور را به تو نزدیک و نزدیک را دور نشان می دهد.27

28. فراوانى یاران
من لان عوده، کثفت أغصانه.
آنکه چوب درختش نرم باشد (خلق و خویش نیکو است) شاخه هاى او (دوستانش) فراوان می ‏شود.

29. دشمنى با پیمان شکنان
أنا حجیج المارقین، و خصیم الناکثین المرتابین.
من استدلال کننده با منحرفان از دین هستم ؛ ولى با پیمان شکنان و شک کنندگان در حقیقت اسلام دشمنى آشتى ناپذیرم.29

30. نیکى و احسان
لا یزهدنک فى المعروف من لا یشکر لک، فقد یشکرک علیه من لا یستمتع بشىء منه، و قد تدرک من شکر الشاکر أکثر مما أضاع الکافر، و الله یحب المحسنین.
مبادا ناسپاسى افراد در برابر احسانت، تو را نسبت به آن احسان بى رغبت کند، بسا کسى که از احسان تو بهره مند نشده از کارت سپاسگزارى کند و تو از قدردانى او بیش ‍از بى اعتنایى آن ناسپاس استفاده ببرى و خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.30

31. دام محبت و دوستى
البشاشة حبالة المودة.
خوشرویى دام محبت و دوستى است.31

32. دو گروه هلاک شدند!
هلک فىّ رجلان: محب غال، و مبغض قال.
در راه من دو گروه هلاک شوند: دوست افراطى و دشمن کینه توز. 32

33. حسد و دوستى
حسد الصدیق من سقم المودة.
حسد بردن بر دوست از نادرستى در محبت به اوست.33

34. از منافقان حذر کن !
فى خطبة یصف فیها المنافقین: أحذرکم أهل النفاق، فانهم الضالون المضلون، والزالون المزلون، یتلونون ألوانا، و یفتنون افتنانا و یعمدونکم بکل عماد، و یرصدونکم بکل مرصاد، قلوبهم دویة، و صفاحهم نقیة. یمشون الخفاء و یدبون الضراء و صفهم دواء، و قولهم شفاء، و فعلهم الداء العیاء حسدة الرخاء و موکدو البلاء و مقنطو الرجاء. لهم بکل طریق صریع، و ألى کل قلب شفیع، و لکل شجو دموع یتقارضون الثناء، و یتراقبون الجزأ: ان سألوا الحفوا، و أن عذلوا کشفوا و أن حکموا أسرفوا، قد اعدّوا لکل حق باطلا، و لکل قائم مائلا، و لکل حى قاتلا، و لکل باب مفتاحا، و لکل لیل مصباحا، یتوصلون ألى الطمع بالیاس لیقیموا به أسواقهم، و ینفقوا به أعلاقهم، یقولون فیشبهون، و یصفون فیمودهون، قد هونوا الطریق، و أضلعوا المضیق، فهم لهة الشیطان، و حُمة النیران؛ (أولئک حزب الشیطان، ألا أن حزب الشیطان هم الخاسرون).
امیرمومنان علیه السلام در این خطبه منافقین را توصیف می فرماید: شما را از اهل نفاق بر حذر می دارم ؛ زیرا که آنان هستند که گمراهان و گمراه کنندگان و لغزندگان و عوامل لغزش. به طور دایم در حال رنگ عوض کردن و غوطه خوردن در آشوب ها می باشند و هدف آنان قرار دادن شما در سختى ها و حوادث سنگین است و براى شما از هر طرف کمین می گیرند. دل هاى آنان بیمار است و چهره هاى آنان پاک نما. کار آنان حرکت هاى مخفیانه است و در پنهانى ها می خزند. وصفشان دارو است و سخنشان وعده شفا می دهد و کارشان درد علاج ناپذیر است. حاسدان رفاه و آسایش مردم و تقویت کننده بلا و مصیبت و نومیدکنندگان امیدواران هستند در هر راهى (که در حیات اجتماعى براى سعادت انسان هاى کشیده شده است) افتاده اى را بر خاک هلاکت افکنده اند و برای منحرف ساختن هر قلبى به سوى خویش وسیله اى آماده دارند و براى هر اندوهى اشک ها در اختیار، تبادل در مدح و تعریف یکدیگر دارند و در انتظار پاداش دادن به یکدیگرند، اگر سوالى کنند اصرار ورزند و اگر کسى را ملامت کنند اسرار او را فاش سازند و اگر حکم کنند اسراف بورزند. براى هر حقى باطلى آماده دارند و براى هر واقعیت راست، عاملى براى انحراف، و براى هر زنده اى کشنده اى و براى هر درى کلیدى در آستین و براى هر تاریکى چراغى مهیا.
براى وصول به آنچه که طمع در آن دراند اظهار نومیدى و استغنأ از آن نمایند تا بازارهاى خود را برپاى دارند و کالاى خود را به فروش برسانند، سخن می گویند تا مردم را به اشتباه بیاندازند و توصیف می کنند و باطل را با آن می آرایند و یا حق را با آن تیره و زشت می سازند. راه براى وصول به ضلالت را کج و پیچیده می نمایند. آنان هستند گروه شیطان و شدیدترین نقطه آتش ها آنان حزب شیطان اند، بدانید حزب شیطان اند که زیانکارند.34

35. جایگاه زبان مومن و دل منافق
ان لسان المؤمن من وراء قلبه و ان قلب المنافق من وراء لسانه.
همانا زبان شخص با ایمان در پشت قلب او، و قلب منافق پشت زبان اوست.35

36. همنشینى با پیامبران
و اعلموا أنه من یتق الله یجعل له مخرجا من الفتن و نورا من الظلم، و یخلده فیما اشتهت نفسه، و ینزله منزل الکرامة عنده، فى دار اصطنعها لنفسه، ظلها عرشه، و نروها بهجته، و زوارها ملائکته، و رفقاؤها رسله.
بدانید هر کسى از خدا بترسد، خداوند براى بیرون شدن و رهایى اش از فتنه ها و گمراهى ها راهى قرار دهد و در تاریکى ها نورى و او را در آنچه که می خواهد بهشت جاویدان سازد و در جایگاهى با کرامت نزد خود جایش ‍ دهد، در سرایى که خداوند آن را براى خویش برگزیده است و سایه آن عرش خداست و روشنایى اش جمال و سرور او و زائرانش فرشتگان او و همنشینانش پیامبران او.36

37. بهترین همنشین
لا قرین کحسن الخلق.
هیچ همنشینى بهتر از اخلاق خوب نیست.37

38. دوست واقعى
لا یکون الصدیق صدیقا حتى یحفظ أخاه فى ثلاث: فى نکبته و غیبته و وفاته.
دوست هنگامی به حقیقت دوست است که دوستى برادر خویش را در سه حال نگاه دارد، در حال سختی و در حال زمان غیبت، و پس از رحلت.38

39. دشمن خدا
ان أبغض الخلائق الى الله رجلان: رجل وکّله الله الى نفسه، فهو جائر عن قصد السبیل، مشغوف بکلام بدعة، و دعاء ضلالة، فهو فتنه لمن افتتن به، ضال عن هدى من کان قبله، مضل لمن اقتدى به فى حیاته و بعد وفاته، حمال خطایا غیره رهن بخطیئته.
همان خداوند دو کس را بیشتر از هر کس دیگر دشمن می دارد: نخست مردى که خدا او را به خودش واگذار کرد که به دنبال هواى نفس رود و گرد دین نگردد پس چنین کسى از راه راست منحرف و دلباخته سخنان بدعت آمیز و شیفته دعوت به گمراهى است، پس او براى کسانى که گول سخنان وى را بخورند موجب فتنه است و خود از راه راست آنان که قبل از او بوده اند به سوى گمراهى می کشاند، خطاها و گناهان دیگران را به گردن گرفته و خود در گرو خطاهاى خویشتن می باشد.39

40. خداوند دوست خود را وا نمی گذارد!
لا تجعلن أکثر شغلک بأهلک و ولدک فان یکن أهلک و ولدک أولیاء الله، فان الله لا یضیع أولیاه، و ان یکونوا أعداء لله فما همک و شغلک بأعداء الله ؟!
اکثر اشتغالت را بر خانواده و فرزندت مگذار، زیرا اگر خانوده ات دوستان خدا باشند، خداوند هرگز دوستان خود را ضایع نمی سازد و اگر دشمنان خدا باشند، چرا باید به دشمنان خدا اهمیت بدهى و خود را به آنان مشغول بسازى.40

41. دشمنى مردم با آنچه نمی دانند
الناس أعداء ما جهلوا.
مردم، دشمن چیزى هستند که نمی دانند.41

42. بدترین دوستان
شر الاخوان من تُکلّف له.
بدترین برادران و دوستان کسى است که انسان براى او در رنج و مشقت قرار گیرد.42

43. دعا به رفاقت پیامبران
نسأل الله منازل الشهداء و معایشة السعداء، و مرافقة الانبیاء.
از خدا مقام و منزلت شهیدان و زندگى کردن با نیک بختان و دوستى و همنشینى با پیامبران را درخواست می کنم.43

44. دوستان و دشمنان على (علیه السلام)
لو ضربت خیشوم المؤمن بسیقى هذا على أن یبغضنى ما ابغضنی؛ و لو صببت الدنیا بجماتها على المنافق على أن یحبنى ما أحبنى؛ و ذلک أنه قضى فانقضى على لسان النبى الامی صلى الله علیه و آله أنه قال: یا على! لا یبغضک مؤمن و لا یحبک منافق.
اگر با این شمشیرم به بینى شخص با ایمان بزنم که مرا دشمن بدارد، ندارد و اگر همه دنیا را به کیسه منافق بریزم که به من محبت بورزد هرگز نورزد، این براى آن است که قضا بر زبان پیامبر صلى الله علیه و آله جارى گشته است که فرموده: اى على! هیچ مؤ منى عداوت به تو نورزد و هیچ منافقى به تو محبت نکند.44

45. دوستى افراطى
سیهلک فى صنفان: محب مفرط یذهب به الحب الى غیر الحق، و مبغض مفرط یذهب به البغض الى غیر الحق، و خیر الناس فىّ حالا النمط الاوسط فالزموه.
به زودى درباره من دو گروه هلاک می شوند: دوست افراط گر که محبت من او را به سوى غیر حق می کشاند و دشمن تفریط گر که عدوت با من، او را هم به سوى غیر حق می کشاند و بهترین مردم از نظر وضع روحى درباره من، صنف متوسط و معتدل است که افراط و تفریط نمی کند پس همراه این گروه میانه باشید.45

46. ناتوان در مقابل دشمن
والله ان امرأ یمکّن عدوه من نفسه یعرقى لحمه، و یهشم عظمه، و یفرى جلده، لعظیم عجزه، ضعیف ما ضمت علیه جوانح صدره.
به خدا سوگند، کسى که به دشمن آن فرصت را بدهد که گوشتش را از استخوان جدا کند، استخوانش را بشکند، پوستش را بیرون آورد، عجز و ناتوانی اش بزرگ، و دلش ضعیف و بى ارزش است.46

47. سزاوار نام دشمن
من لم یبالک فهو عدوک.
کسى که به تو بى اعتنایى می کند، دشمن توست (چون امر تو را اجرا نکرده است). 47

48. نباید خود را از دشمن ایمن پنداشت
من نام لم یُنَم عنه.
اگر کسى بخوابد، دشمنش نمی خوابد. 48

49. بخشش بر دشمن
تجاوَز عند المقدرة واحلم عند الغضب.
آن موقع که بر دشمن دست یافتى او را ببخش، عصبانیت را فرو نشان و به هنگام غضب بردبار باش. 49

50. دستیابى به دوستى با دیگران
من ضیّعه الاقرب أتیح له الابعد.
کسی که نزدیکانش او را واگذارند، دوستى و الفت با دیگران را به دست آورد. 50

_____________________________
پی نوشت:

نامه 47.
حکمت 295.
نامه 14.
نامه 31.
نامه 31.
نامه 31.
نامه 31.
حکمت 96.
نامه 31.
خطبه 55.
خطبه 41.
نامه 53.
خطبه 23.
نامه 47.
نامه 26.
حکمت 31.
حکمت 31.
حکمت 38.
حکمت 12.
حکمت 211.
حکمت 11.
حکمت 308.
حکمت 158.
حکمت 451.
حکمت 451.
خطبه 183.
حکمت 38.
حکمت 214.
خطبه 75.
حکمت 204.
حکمت 6.
حکمت 117.
حکمت 218.
خطبه 194.
خطبه 176.
خطبه 183.
حکمت 113.
حکمت 134.
حکمت 352.
حکمت 352.
حکمت 172.
حکمت 172.
حکمت 479.
حکمت 45.
خطبه 127.
خطبه 34.
نامه 31.
نامه 62.
نامه 69.
حکمت 14.
منبع:
نهج البلاغه موضوعى، عباس عزیزى

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا