معارف اسلامی

معیار اصلاحات در نهج البلاغه چیست؟

معیار اصلاحات در نهج البلاغه
صلاح و فساد از مفاهیم ارزشى محسوب می شود (1) و نمی توان با حس ‍تجربه کرد (همانند خوبى و بدى، معروف و منکر) بلکه تابع نظام ارزشى است که گروه و جوامع براى خود پذیرفته اند. حال این سئوال پیش می آید که «اصلاحات» طبق کدام نظام ارزشى و فرهنگى و بر اساس کدام معیار است، اسلامی یا الحادى (شرقى یا غربى)؟
اگر گفتىم «اصلاحات» بر اساس معیار اسلامی خوب است، پس باید آنچه اسلام می گوید، انجام دهیم و با هر چه می گوید بد است مبارزه کنیم؛ بر عکس اگر اصلاحات غربى و کنوانسیون هاى کذایى بین المللى و غیره را پذیرفتیم، خوبى و بدى کارها تابع همان نظام ارزشى می شود، هر چند مخالف اسلام باشد! مانند آزادى هاى جنسى و… .
و شاید یکى از علل توصیه مقام معظم رهبرى (حضرت آیة الله خامنه اى مدّ ظله العالى) بر ضرورت هدایت اصلاحات از مرکزى مقتدر، مساله تطبیق آن با معیارهاى مکتبى و قانونى بوده است.

در حکومت اسلامی و سیره سیاسى علوى، با آنکه مردم در انتخاب و شکل گیرى حکومت و اصلاحات و تداوم آن نقش اساسى دارند، لیکن در صورت تزاحم رضایت و خواست مردم با احکام خدا، قطعا دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اکثریت.
در نهج البلاغه نیز نه تنها شاهد الگو و اسوه بوده ایم (سیره پیامبر صلى الله علیه وآله و امیرمومنان علیه السلام در حکومتش)، بلکه در زیارت مطلقه آن حضرت می خوانیم «السلام على میزان الاعمال» (2) یعنى معیار سنجش اعمال و رفتار فردى و اجتماعى همگان در همه زمان ها و زمینه ها، حضرت على علیه السلام می باشد. و در کلامی دیگر از آن حضرت معیار اصلاحات، این گونه نقل شده است:
«آگاه باشید من نه پیامبرم و نه به من وحى می شود، بلکه تا آنجا که می توانم طبق دستورات قرآن عمل می کنم، پس آنچه از اوامر الهى را دستور می دهم، بر شماست که اطاعت کنید، چه بپسندید و چه نپسندید و اگر اوامر من یا هر کس دیگری بر نافرمانى و معصیت خدا باشد، پس بدانید اطاعت (از حاکم و غیره)، در معصیت الهى نمی شود، بلکه اطاعت فقط در معروف (اعمال صالح و فرمانبردارى از خدا) است». (3) و حضرت سه بار جمله آخر را تکرار فرمود.
در اینجا به خوبى می رساند که معیار، نه پسند و خواست مردم و اکثریت است، و نه فرمان حاکم و نه سیاستهاى بین المللى، بلکه ملاک الهى بودن کار و راه، اطاعت از دستورات خداوند می باشد.
یعنى در حکومت اسلامی و سیره سیاسى علوى با آنکه مردم در انتخاب و شکل گیرى حکومت، اصلاحات و تداوم آن، نقش اساسى دارند، لیکن در صورت تزاحم رضایت و خواست مردم با احکام خدا، قطعا دستورات الهى و حلال و حرام او تقدم دارد برخواست مردم و اکثریت؛ زیرا در همان حکم خدا خیر و صلاح واقعى است، همانگونه که در صورت تضاد بین خواست مردم با اصول بهداشتى و پزشکى یا مقررات راهنمایى و رانندگى و غیره، شما حکم به تقدم و اولویت اجرای آنها بر خواست مردم می کنید و در اینجا همه پرسى یا راى مردم بى رنگ و معنا می شود.
و از همین رهگذر، در سیره امام على علیه السلام غیر از نظارت خود بر کارگزاران مناطق، مردم را ناظر بر عملکرد حاکمان نموده، به آنان معیار و ملاک اجرای دستورات خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله را می داد، تا تخلف حاکمان را گزارش دهند و اطاعت آنها را نکنند، و این نه فقط اهتمام به امور ملت و کشور و احترام به انسانهاست، بلکه قانون گرایى و نگهبانى از ارزشهاى والاى الهى و انسانى را می رساند. و لذا می بینیم بعد از جنگ جمل، وقتى ابن عباس را حاکم بصره نمود، می فرماید:
«اى گروه مردمان! من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشین خودم قرار دادم، سخن او را بشنوید و فرمان او را تا هنگامی که از دستورات خدا و رسول اطاعت می کند، پیروى کنید و اگر در میان شما بدعتى پدید آورد و (بخاطر تمایلات نفسانى، شخصى یا حزبى و جناحى) از راه حق منحرف شد، مرا مطلع سازید، او را عزل خواهم کرد…».(4)
و نیز در خطبه «قاصعه» صریحا از اطاعت رؤسا و بزرگانى که دچار غرور حکومت و خود خواهى گشته و ملاک هاى ارزشى را فراموش کرده اند، نهى نموده، می فرماید:
«زنهار! از پیروى و اطاعت بزرگترها و رؤسایتان (همانند طلحه و زبیرها) بر حذر باشید، همانها که بخاطر موقعیت خود تکبر می ورزند و به نسب و نژاد خود می نازند و کارهاى نادرست را به خدا نسبت می دهند؛ آنها که پایه هاى عصبیت جاهلى و ستون هاى فته و فساد و نفاق هستند… آنها پایه هاى گناهانند و ابلیس آنها را مرکب هاى راهوار گمراهى قرار داده و سپاهى که بوسیله آنها بر مردم غلبه یابد و… از ملت هاى گذشته عبرت بگیرید!» (5)
و همچنین در پایان منشور حکومتى خود به «مالک اشتر» می نویسد:
«بر تو واجب است که همواره به یاد حکومت هاى عادلانه قبل از خود باشى. همچنین توجه خود را به روش هاى خوب یا سیره اى که از پیامبر صلى الله علیه و آله رسیده یا نظریه اى که در کتاب خداست معطوف دار، و به خطوط حکومت که در روش من مشاهده کرده اى اقتدا کن … ». (6)

بنابراین، میدان مانور برنامه هاى اصلاحى محدود به حفظ اصول و ارزشهاى اسلامی می گردد، و اما بحث ضرورتها و عناوین ثانویه و صدور احکام موقت توسط مرجع و ولى فقیه واجد شرائط، خود از احکام و معارف دینى در رفع بن بست ها می باشد که در مقام مناسب باید برسى شود.
اما در شرائطى که ابرهاى شبهه و تردید و تحریف فراگیر است و از افراد (شخصیتهای با سابقه) و الفاظ (آزادى، حقوق بشر، عدالت اجتماعى، اصلاحات و…) سوء استفاده می شود، و افق حقایق در توطئه و تزویرها تیره شده، حق و باطل مشتبه شده، و زمان فتنه و نفاق است، بگونه اى که جمعى از خوبان هم به فرموده امام على علیه السلام عبادت کنندگان بى صلاحیت و حاضران غایب از صحنه و ناظران نابینا (7) گشته اند، آرى در چنین زمان، باید سراغ ولى امر و رهبرى امت رفت و حرفها و حرکت ها را با تدابیر او تنظیم کرد. در این رابطه على بن ابى طالب علیه السلام می فرماید:
«مبادا امام و رهبر خود را تنها گذارید که در آینده خود را سرزنش می کنید… و از راهى که به سوى فتنه ها کشیده می شود دورى کنید… ».(8)
و در جاى دیگر می فرماید:
«پس به سوى امیر و فرمانده خود بشتابید و در جهاد و پیکار (مبارزه فرهنگى، نظامی و…) با دشمن سبقت بگیرید». (9)
و در بیانى دیگر با صراحت با اشاره به زمان حضور پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله می فرماید:
«هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور می شد (مبارزه شدت می یافت) به پیامبر (رهبرى و فرمانده کل) پناهنده می شدی». (10)
و شاید کنایه باشد از اینکه در شداید زمان باید به رهبر صالح جامعه پناه برد. و نیز در نامه خود به عثمان بن حنیف (کارگزار و حاکم بصره) می نویسد:
«آگاه باش، هر مأمومی را امام و پیشوایى است، که باید به او اقتدا کند و از نور دانش او بهره گیرد…». (11)
_______________________
پی نوشت:
1- مفاهیمی که به کار می بریم گاه در باره چیزهایى است که هست و موجود می باشد و با تجربه عینى می توان حس کرد و نشان داد، مانند هوا گرم است یا آنجا روشن است و گاه درباره چیزهایى است که می گوییم باید چنین شود یا نباید چنان شود یعنى در بطن معناى آنها باید و نباید می باشد. اینها را مفاهیم ارزشى می گویند مانند صلاح و فساد، خیر و شر، معروف و منکر و… .
2- بحار الانوار، ج 100 ص 330.
3- «أَلَا وَ إِنِّی لَسْتُ نَبِیّاً وَ لَا یُوحَى إِلَیَّ، وَ لَکِنْ أَعْمَلُ بِکِتَابِ اللَّهِ مَا اسْتَطَعْتُ، فَمَا أَمَرْتُکُمْ بِهِ مِنْ طَاعَةٍ فَحَقٌّ عَلَیْکُمْ طَاعَتِی فِیمَا أَحْبَبْتُمْ وَ فِیمَا کَرِهْتُمْ، وَ مَا أَمَرْتُکُمْ بِهِ أَوْ غَیْرِی مِنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَلَا طَاعَةَ فِی الْمَعْصِیَةِ، الطَّاعَةُ فِی الْمَعْرُوفِ الطَّاعَةُ فِی الْمَعْرُوفِ [قَالَهَا] ثَلَاثاً.» بحار الانوار، ج 34، ص 362.
4- «یَا مَعَاشِرَ النَّاسِ قَدِ اسْتَخْلَفْتُ عَلَیْکُمْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الْعَبَّاسِ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ مَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنْ أَحْدَثَ فِیکُمْ أَوْ زَاغَ عَنِ الْحَقِّ فَأَعْلِمُونِی أَعْزِلْهُ عَنْکُم‏». الجَمَل و النصرة، شیخ مفید، ص 420.
5- «أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِکُمْ وَ کُبَرَائِکُمْ الَّذِینَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِم‏…»، خطبه 192.
6- «وَ الْوَاجِبُ عَلَیْکَ أَنْ تَتَذَکَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَةٍ عَادِلَةٍ أَوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ أَوْ أَثَرٍ عَنْ نَبِیِّنَا أَوْ فَرِیضَةٍ فِی کِتَابِ الله‏…»، نامه 53.
7- «مالى اراکم ناسکا بلا صلاح و شهودا غیبا و ناظره عمیاء و…»، خطبه 108.
8- «فلا تصدعوا على سلطانکم فتذمواعب فعالکم … و خلوا قصد السبیل لها»، خطبه 187 .
9- «فاسرعوا الى امیرکم و بادروا جهاد عدوکم»، نامه 1.
10- «کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللهِ صلى الله علیه وآله»، نهج البلاغه، ص 520.
11- «الا و انّ لکل مأموم امام یقتدى به و یستضیىء بنور علمه …». نامه 45.

منبع: اصلاحات از منظر نهج البلاغه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا