معارف اسلامی

امام حسین چه زمانی به قتل رسید؟

در تحلیل وقایع تاریخی، یکی از مسائلی که مورد توجه قرار می‌گیرد، ریشه‌ها یا علل و عوامل وقوع یک حادثه است. واقعه‌ی جان‌سوز عاشورا نیز از این قاعده مستثنی نبوده، بایستی از این منظر مورد بررسی قرار گیرد.

بر اساس برخی گفتارهای اهل بیت (علیهم‌السلام) مشخص می گردد که این واقعه‌ی دردناک، ریشه در سقیفه‌ی بنی ساعده داشته و مخالفان غدیر و بنیان‌گذاران سقیفه، عاملین اصلی شهادت سرور جوانان اهل بهشت و اهل بیت و اصحاب باوفایش هستند. به بیان دیگر اگرچه خون آن شهیدان پاک توسط یزید و ابن زیاد و عمر بن سعد و یارانشان (لعنة الله علیهم اجمعین) بر زمین ریخته شد، اما همین خون‌ها بر گردن ابوبکر و عمر نیز هست، بی‌آن‌که ذره‌ای از گناه یزیدیان (علیهم اللعنة) کم شود.

بعضاً در برخی از کتب اهل تسنن نیز می توان به ریشه های این سخن اهل بیت علیهم السلام پی برد .

ابن کثیر در مورد روز وقوع سقیفه چنین می گوید :
قد تقدم أن رسول الله توفی یوم الإثنین وذلک ضحی فاشتغل الناس ببیعة أبی بکر الصدیق فی سقیفة بنی ساعدة ثم فی المسجد البیعة العامة فی بقیة یوم الاثنین
قبلاً بیان شد که رسول الله صلی الله علیه وآله در صبح روز دوشنبه از دنیا رفت و مردم مشغول به بیعت با ابی بکر در سقیفه بنی ساعده شده و بیعت عامه در بقیه روز دوشنبه در مسجد انجام شد.

البدایة والنهایة ، ج ۶ ص ۳۰۱ ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاة: ۷۷۴ ، دار النشر : مکتبة المعارف – بیروت
با مراجعه به مقاتل می بینیم که حضرت زینب سلام الله علیها ، به هنگام نوحه خوانی برای برادرش – به نقل سید بن طاووس در اللهوف ص ۷۸ – این چنین ندا سر می دهند :
وامُحَمَّداهُ، بَناتُکَ سَبایا، وَ ذُرّیَّتُکَ مُقَتَّلَةُ تَسْفی عَلَیْهِمْ ریحُ الصَّباءِ، وَ هَذا حُسَیْنُ مَحْزُوزُ الرَّاءسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ العِمامَةِ وَالرَّداءِ. بِاءبی مَنْ اءَضْحی عَسْکَرُهُ فی یَوْمِ الاثْنَیْنِ نَهْبَا. بِاءبی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ العُری. بِاءبی مَنْ لا غائِبُ فَیُرْتَجی ، وَ لا جَریحُ فَیُداوی . بِاءبی مَنْ نَفْسی لَهُ الفِداءُ. بِاءبِی الْمَهْمُومُ حَتّی قَضی . بِاءبی الْعَطشانُ حَتی مَضی .

یا محمد! اینک دختران تو اسیر و ذریه تو کشته شده اند و باد صبا بر اجساد ایشان می وزد و اینک حسین سر از قفا جدا گردیده عمامه و ردایش را از سر دوشش کشیده اند.
پدرم فدای آن حسین که در روز دوشنبه لشکرش به تاراج رفت .
پدرم به فدای آن حسین که طناب خیمه های حرمش را بریدند.
پدرم به فدای آن حسین که به سفر نرفته تا امید بازگشتش را داشته باشم و زخم بدنش طوری نیست که مداوا توانم نمود جانم به فدایش که با بار غم و اندوه از دنیا رفت .
پدرم به فدای او که با لب تشنه از دار دنیا رفت .

با اینکه روز به شهادت رسیدن امام حسین علیه السّلام در روایات اهل تسنن ، جمعه یا شنبه معرفی شده است (آنچنان که ذهبی در تاریخ اسلام ج ۵ ص ۱۳ آن را جمعه می داند) چه دلیلی می تواند داشته باشد که حضرت زینب سلام الله علیها به روز دوشنبه اشاره کنند ؟

مشابه همین سخن نیز در تاریخ تکرار شده است و مرحوم شیخ عباس قمی در الانوار البهیه ص ۲۹۸ در این مورد می گوید :
وقال المسعودی : وکانت وفاة أبی الحسن علیه السّلام فی خلافة المعتز بالله ، وذلک فی یوم الاثنین لأربع بقین من جمادی الآخرة سنة أربع وخمسین ومائتین ، وهو ابن أربعین سنة ، وقیل : ابن اثنتین وأربعین ، وقیل : أکثر من ذلک ، وسمع فی جنازته جاریة ، تقول : ماذا لقینا فی یوم الاثنین قدیما وحدیثا ؟ وصلی علیه أحمد بن المتوکل علی الله فی شارع أبی أحمد وفی داره بسامراء ، ودفن هناک ، انتهی .

أقول : أشارت الجاریة بهذه الکلمة إلی یوم وفاة النبی صلّی الله علیه وآله ، وجلافة المنافقین الطغام، والبیعة التی عم شؤمها الإسلام ، وأخذت الجاریة هذه عن عقیلة الهاشمیین زینب بنت أمیر المؤمنین علیهما السلام، فی ندبتها علی الحسین علیه السّلام : بأبی من أضحی عسکره یوم الاثنین نهبا
مسعودی می‏ نویسد: «وفات امام هادی علیه السّلام در عصر خلافت «المعتزّ» (سیزدهمین خلیفه عبّاسی) رخ داد، در روز دوشنبه چهار روز مانده به آخر ماه جمادی الآخر سال ۲۵۴ ه ق، و آن حضرت در این هنگام ۴۰ سال، و به گفته بعضی ۴۲ سال و به گفته بعضی دیگر بیشتر از این داشت».

شنیده شد: کنیزی در دنبال جنازه امام هادی علیه السّلام می‏ گفت: ما ذا لقینا فی یوم الاثنین قدیما و حدیثا : «چه مصائبی ما در روز دوشنبه، در گذشته و حال، دیدیم».
و احمد بن متوکّل، در خیابان ابو احمد، در خانه آن حضرت، بر جنازه او نماز خواند و در همانجا به خاک سپرده شد» (پایان سخن مسعودی).

مؤلّف گوید: کنیز در سخن فوق، اشاره به روز رحلت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می ‏کند که در روز دوشنبه رخ داد، و منافقین فرومایه، در آن روز کارهای بیهوده و ناروا انجام دادند، و بیعتی رخ داد که مایه شومی در اسلام گردید.
کنیز مذکور، سخن فوق را، از عقیله بنی هاشم، حضرت زینب علیها السّلام دختر علی علیه السّلام گرفته، آنجا که در ندبه خود بر امام حسین علیه السّلام می‏ گفت: بابی من اضحی عسکره یوم الاثنین نهبا : «پدرم به فدای کسی که لشکرش در روز دوشنبه، مورد غارت دشمنان قرار گرفت».

تذکر : اگر اشکال شود که روز عاشورا در روز دوشنبه بوده و لذا اشاره حضرت زینب سلام الله علیها نیز به همان روز است!

پاسخ می دهیم : گذشته از مورد اختلاف بودن این نظریه در شیعه ، چه معنایی دارد که حضرت زینب سلام الله علیها در آن اوضاع آشفته ای که فجایعی عظبم اتفاق افتاده ، به روز دوشنبه اشاره کنند ؟ مگر حاظرین آن واقعه نمی دانستند که عاشورا چه روزی است که آن مخدره بخواهند آن را یادآوری کنند ؟ مقام والای ادبی حضرت زینب سلام الله علیها و روایات تاریخی – که برخی از آنها بیان شد – و روایاتی مانند روایت امام رضا علیه السّلام ( بحارالانوار ۴۵ / ۹۴ ) شاهد بر صحت این مدعا می باشد که هدف از اشاره آن مخدره به روز دوشنبه ، اشاره به واقعه ای خاص می باشد که عاشورا یکی از نتایج آن است !
با این مقدمه ، می رویم به سراغ یکی از کتابهای اهل تسنن در باب مقتل امام حسین علیه السلام.
اخطب خطبای خوارزم ابوالموید موفق بن احمد مکی خوارزمی حنفی در کتاب « مقتل الحسین علیه السلام » این چنین نگارش کرده :

فوقف یستریح وقد ضعف عن القتال ، فبینا هو واقف إذ أتاه حجر فوق علی جبهته ، فسالت الدماء من جبهته ، فأخذ الثوب لیمسح عن جبهته، فأتاه سهم محدّد، مسموم، له ثلاث شعب ، فوقع فی قلبه ، فقال الحسین (علیه السلام): بسم الله وبالله وعلی ملّة رسول الله، ورفع رأسه إلی السماء وقال : الهی إنّک تعلم إنّهم یقتلون رجلاً لیس علی وجه الأرض ابن نبی غیره ، ثمّ أخذ السهم وأخرجه من وراء ظهره ، فانبعث الدم کالمیزاب ، فوضع یده علی الجرح ، فلمّا امتلأت دماً ربمی بها إلی السماء، فما رجع من ذلک قطرة، وما عرفت الحمرة فی السماء حتّی رمی الحسین بدمه إلی السماء، ثمّ وضع یده علی الجرح ثانیاً، فلمّا امتلأت لطخ بها رأسه ولحیته وقال : هکذا والله أکون حتّی ألقی جدّی محمّداً وأنا مخضوب بدمی، وأقول: یا رسول الله ! قتلنی فلان وفلان!

نبرد، او را ناتوان ساخت و درنگی برای آسایش ایستاد، در این میان سنگی به پیشانیش رسید و جامه بالا برد خون را پاک کند، تیر سه پره‏ زهرناکی آمد و بر سینه ‏اش نشست و به روایتی بر قلبش زد و گفت: بسم اللَّه و باللَّه و علی سنّة رسول اللَّه، و سر به آسمان برداشت و گفت: الهی، تو می‏دانی مردی را می‏کشند که جز او پیغمبر زاده‏ ای بر زمین نیست؛ و آن تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان روان شد، کف از آن پر کرد و به آسمان پاشید و قطره ‏ای از آن برنگشت و تا آنگاه سرخی در آسمان دیده نشده بود، سپس کف دیگری گرفت و به سر و ریش خود مالید و فرمود: با همین خضاب خون خود، جدّم رسول خدا را دیدار خواهم کرد و می‏ گویم: یا رسول اللَّه، فلان و فلان مرا کشتند !
مقتل الحسین، ج ۲ ص ۳۹، اسم المؤلف: أبو المُؤیَّد المُوَفَّق بن أحمد المکی أخطب خوارزم الوفاة: ۵۶۸ هـ ، الناشر : مکتبة المفید – قم ، الطبعة : الأولی ۱۴۱۸ هـ. ، تحقیق : الشیخ محمد السَّماوی.

قبلا در مورد این عالم سخن گفته ایم :
شاید با دقت در مقدمه ای که بیان کردیم ، فهمیدن نام « فلان و فلان » که راوی آن به رسم تقیه از بیانش خودداری کرده خیلی سخت نباشد .
برای فهم بهتر این کلام امام حسین علیه السّلام ، به سخنان فرزندان معصوم ایشان مراجعه می کنیم تا مطلب برایمان روشن شود.
مرحوم این قولویه در کتاب شریف « کامل الزیارات » این چنین روایت می کنند :
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَکْرٍ الْأَرَّجَانِیِّ قَالَ صَحِبْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ۷ فِی طَرِیقِ مَکَّةَ مِنَ الْمَدِینَةِ فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا یُقَالُ لَهُ عُسْفَانُ ثُمَّ مَرَرْنَا بِجَبَلٍ أَسْوَدَ عَنْ یَسَارِ الطَّرِیقِ وَحْشٍ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَوْحَشَ هَذَا الْجَبَلَ مَا رَأَیْتُ فِی الطَّرِیقِ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ لِی یَا ابْنَ بَکْرٍ أَ تَدْرِی أَیُّ جَبَلٍ هَذَا قُلْتُ لَا قَالَ هَذَا جَبَلٌ یُقَالُ لَهُ الْکَمَدُ وَ هُوَ عَلَی وَادٍ مِنْ أَوْدِیَةِ جَهَنَّمَ وَ فِیهِ قَتَلَةُ أَبِیَ الْحُسَیْنِ علیه السّلام اسْتَوْدَعَهُمْ فِیهِ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ مِیَاهُ جَهَنَّمَ مِنَ الْغِسْلِینِ وَ الصَّدِیدِ وَ الْحَمِیمِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ جُبِّ الْحَوَی وَ مَا یَخْرُجُ مِنَ الْفَلَقِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ أَثَامٍ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ طِینَةِ الْخَبَالِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ لَظَی وَ مِنَ الْحُطَمَةِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ سَقَرَ وَ مَا یَخْرُجُ مِنَ الْحَمِیمِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنَ الْهَاوِیَةِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنَ السَّعِیرِ وَ فِی نُسْخَةٍ أُخْرَی وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْ لَظَی وَ مَا مَرَرْتُ بِهَذَا الْجَبَلِ فِی سَفَرِی فَوَقَفْتُ بِهِ إِلَّا رَأَیْتُهُمَا یَسْتَغِیثَانِ إِلَیَّ وَ إِنِّی لَأَنْظُرُ إِلَی قَتَلَةِ أَبِی فَأَقُولُ لَهُمَا هَؤُلَاءِ إِنَّمَا فَعَلُوا مَا أَسَّسْتُمَا لَمْ تَرْحَمُونَا إِذْ وُلِّیتُمْ وَ قَتَلْتُمُونَا وَ حَرَمْتُمُونَا وَثَبْتُمْ عَلَی حَقِّنَا وَ اسْتَبْدَدْتُمْ بِالْأَمْرِ دُونَنَا فَلَا رَحِمَ اللَّهُ مَنْ یَرْحَمُکُمَا ذُوقَا وَبَالَ مَا قَدَّمْتُمَا وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ وَ أَشَدُّهُمَا تَضَرُّعاً وَ اسْتِکَانَةً الثَّانِی فَرُبَّمَا وَقَفْتُ عَلَیْهِمَا لِیَتَسَلَّی عَنِّی بَعْضُ مَا فِی قَلْبِی‏ .

از عبد الله بن بکیر ارجانی نقل شده ، وی گفت : با حضرت صادق علیه السّلام در راه مکه از مدینه همراه بودم ، پس به جایی که « عسفان » نامیده میشد فرود آمدیم و سپس از کنار کوهی سیاه که در سمت چپ جاده بود و کوهی وحشتناک به نظر می آمد عبور کردیم ، به محضر آن حضرت عرض کردم : ای پسر رسول خدا صلَّی الله علیه و آله و سلَّم ، چقدر این کوه وحشتناک است ! در این راه کوهی مثل این ندیده‌ام .
حضرت فرمودند : ای پسر بکیر ، می دانی این چه کوهی است ؟
عرض کردم : خیر .
فرمودند : این کوهی است بنام « کمد » و آن در وادی از وادی های دوزخ بوده و در آن قاتلین پدرم امام حسین علیه السّلام نگه داشته شده‌اند ، در این کوه از زیر قاتلین آبهای جهنّمی جاری می باشند ، این آبها عبارتند از :
غسلین ( آبی که از پوست و گوشت دوزخیان جاری است )، صدید ( آبی که ناشی از چرک و زرد آب باشد ) حمیم ( عرق دوزخیان را گویند ) آبی که از چاه جوّی خارج می شود و آن آبی است گندیده و متعفّن، آبی که از چاه فلق در دوزخ خارج می شود و آن آبی است حاصل از چرک و خون مجرمین، آبی که از خبال یعنی چرک بدن دوزخیان جاری است، آبی که از جهنم روان است، آبی که از لظی (وادی از وادی های جهنم ) بیرون می آید، آبی که از حطمه ( وادی از وادی های جهنم ) خارج می شود، آبی که از سقر ( وادی از وادی های جهنّم ) بیرون می آید آبی که از حمیم ( وادی از وادی های دوزخ ) خارج می شود، آبی که از هاویه ( وادی از وادی های دوزخ ) بیرون می آید، آبی که از سعیر ( وادی از وادی های دوزخ ) خارج می شود .

و من هر گاه در مسیر خود از این کوه عبور کرده‏ ام دیده ‏ام که آن دو تن فریاد بر می‏ آورند و ناله و زارى می‏ کنند، و من به قاتلان پدرم حسین علیه ‌السلام می ‏نگرم و به آن دو تن می ‏گویم:
این قاتلین آنچه را که شما تأسیس کرده‌اید انجام داده‌اند، چرا وقتی زمام امور به دستتان بود به ما رحم نکرده و ما را کشتید و از حقوق خود محروممان نمودید و بر قتل و کشتن ما اقدام کرده و استبداد محض و کامل را به اجراء گذاردید خدا رحم نکند به کسی که به شما دو نفر رحم کند بچشید وزر و وبالی را که خود فراهمش نموده‌اید، و خدا نسبت به بندگانش ظالم و ستمکار نیست.

البتّه دوّمی تضرّع و اضطرابش شدیدتر از اوّلی است و بسا ایستاده و حالشان را مشاهده کرده تا اندکی از بغض و کینه و ناراحتی که از ایشان در قلب دارم کاهش یافته و کمی تسلَّی و آرامش خاطر پیدا کنم.
کامل الزیارات، ابن قولویه، صص ۳۲۶ – ۳۲۷ (دار المرتضویة – نجف اشرف)
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص ۲۱۸ (دار الشریف الرضی للنشر – قم)
الإختصاص، شیخ مفید، صص ۳۴۳ – ۳۴۴ (الموتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید – قم)
در روایت بالا قتل امام حسین (علیه السّلام)، نتیجه ی تبعیت از ابوبکر و عمر در امر حکومت معرفی شده است.
ثقة المحدثین شیخ کلینی در کتاب شریف کافی – در حدیثی که علامه مجلسی در مرآة العقول ج ۲۶ ص ۶۸ سند آن را موثق خوانده – چنین روایت می‌کند:

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ۷ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما کانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ أَبِی عُبَیْدَةَ الْجَرَّاحِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِی حُذَیْفَةَ وَ الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ حَیْثُ کَتَبُوا الْکِتَابَ بَیْنَهُمْ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَوَافَقُوا لَئِنْ مَضَى مُحَمَّدٌ لَا تَکُونُ الْخِلَافَةُ فِی بَنِی هَاشِمٍ وَ لَا النُّبُوَّةُ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِمْ هَذِهِ الْآیَةَ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ قَالَ وَ هَاتَانِ الْآیَتَانِ نَزَلَتَا فِیهِمْ ذَلِکَ الْیَوْمَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّهُ کَانَ یَوْمٌ یُشْبِهُ یَوْمَ کُتِبَ الْکِتَابُ إِلَّا یَوْمَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ ع وَ هَکَذَا کَانَ فِی سَابِقِ عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِی أَعْلَمَهُ رَسُولَ اللَّهِ ص أَنْ إِذَا کُتِبَ الْکِتَابُ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ خَرَجَ الْمُلْکُ مِنْ بَنِی هَاشِم فَقَدْ کَانَ ذَلِکَ کُلُّه .

ابو بصیر از امام جعفر صادق علیه السّلام نقل می‌کند که درباره‌ی این سخن خدای عزوجل: « رازگویى سه نفر نباشد مگر آن که خدا چهارمین آن‌هاست و نه پنج نفرى مگر آن که خدا ششمین آن‌هاست، و نه کمتر از این و نه بیشترى هست مگر آنکه هر کجا باشند خدا نزد آن‌هاست. آن گاه روز رستاخیز از کارهایى که کرده‌اند آگاهشان سازد که به راستى خدا به همه چیز داناست»(مجادله:۷)

فرمود: این آیه درباره ی فلانی و فلانی و ابو عبیده جراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم غلام ابو حذیفه و مغیرة بن شعبه نازل شد، آن‌گاه که میان خود عهدنامه نوشتند و هم‌داستان شدند که: اگر محمّد (صلّی اللَّه علیه و آله) از دنیا رفت، هرگز نبوت و خلافت در میان بنى هاشم جاى نخواهد گرفت. پس خداوند متعال این آیه را در شأن آن‌ها فرو فرستاد.

ابو بصیر می‌گوید: عرض کردم: این سخن پروردگار چه که فرمود: « بلکه امرى را اثبات و ابرام کردند، همانا ما هم ابرام کننده هستیم، یا پنداشته‌اند که ما نهان و رازگویى آنان را نشنویم؟ آرى، فرستادگان ما که هم‌راه آنان‌اند می‌نویسند»(زخرف:۷۹ و۸۰)؟ امام فرمود: این دو آیه نیز درباره‌ی آن‌ها در همان روز نازل گشت.
سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: شاید تو بر آنى که [در مصیبت و بلا] روزى شبیه آن روز هست، جز روزى که حسین علیه السّلام به شهادت رسید، [نه هرگز!]. در علم خدا چنین گذشته بود و همان را به رسول خدا (صلّی اللَّه علیه وآله) اعلام کرد که هرگاه آن عهدنامه نوشته شد، حسین (علیه السلام) کشته شد، و حکومت از دست بنى هاشم بیرون رفت، و همه‌ی این ها تحقّق یافت.

الکافی، الشیخ الکلینی، ج ۸ ص ۱۷۹ و ۱۸۰ شماره ۲۰۲ (دار الکتب الإسلامیة – تهران)
منظور از فلان و فلان که راوی نتوانسته نام آن‌ها را از سر تقیه بیاورد، همان ابوبکر و عمر است. نوشتن این عهدنامه نیز امری مسلم در تاریخ شیعی است و در روایات متعدد به آن اشاره شده است.

بر اساس این حدیث نورانی، امام حسین علیه‌السلام در روز نوشتن آن عهدنامه‌ی کذائی کشته شد! به بیان دیگر وقتی عده‌ای تصمیم گرفتند که خلافت ائمه علیهم‌السلام را غصب کنند، نتیجه اش کشته شدن سیّد الشّهدا علیه‌السّلام بود. زیرا وقتی قرار باشد به هر نحوی از انحاء، از رسیدن ائمه علیهم ‌السلام به جایگاه جانشینی پیامبر خدا صلّی ‌الله‌ علیه ‌و‌آله جلوگیری به عمل آید، لازم باشد می‌شود ایشان را به قتل نیز رساند. این همان اتفاقی است که درباره‌ی تک‌تک امامان اهل بیت علیهم ‌السلام رخ داده، به جز آخرین ایشان که خداوند وی را از شرّ دشمنانش حفظ فرموده است.

با در کنار هم قرار دادن مقدمه ای که در ابتدا بیان شد و سخن خوارزمی و شواهد روایی کتب شیعه میتوان به راحتی متوجه شد که منظور امام حسین علیه السّلام در عبارت « قتلنی فلان و فلان » همان ابوبکر و عمر بوده اند که با غصب خلافت از امیرالمؤمنین علیه السّلام ، زمینه هرگونه ظلم و ستم بر اهل بیت علیهم السلام را فراهم کردند که تجلّی آن در فاجعه عاشورا بود .
فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا