اعمال ماه ذیحجه

ابلاغ سوره برائت در دهه اول ماه ذیحجه

ابلاغ سوره برائت در دهه اول ذی الحجه
الجزء الأول؛ هذا مبدأ ذکر الأعمال الأشهر الثلاثه أعنی شوال و ذی قعده و ذی حجه من کتاب الإقبال‏، الباب الثالث فیما یختص بفوائد من شهر ذی الحجه و موائد للسالکین صوب المحجه، فصل فی شرح أبسط مما ذکرنا
جلد اول، شروع ذکرهای اعمال ماه های سه گانه، یعنی شوال، ذی القعده و ذی الحجه از کتاب اقبال الاعمال، باب سوم، فوائد ماه ذی الحجه، فصل ششم، ماجرای ابلاغ سوره برائت در دهه اول ذی الحجه(مبسوط تر از روایت های گذشته)

رَوَاهُ حَسَنُ بْنُ أُشْنَاسٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ أَیْضاً فَقَالَ وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا قَالَ حَدَّثَنَا مَالِکُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ النَّخَعِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا حُسَیْنُ بْنُ زَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ‏
باز «حسن بن اشناس» -رحمه اللّه-در کتاب خود در حدیثى به نقل از امام صادق-علیه السّلام-از پدر بزرگوارش آورده است:

لَمَّا سَرَّحَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَبَا بَکْرٍ بِأَوَّلِ سُورَهِ بَرَاءَهَ إِلَى أَهْلِ مَکَّهَ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکَ أَنْ لَا تَبْعَثَ هَذَا وَ أَنْ تَبْعَثَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ
زمانى که رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- «ابو بکر» را براى ابلاغ آیات آغازین سوره‌ى برائت به سوى اهل «مکه» فرستاد، جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و خطاب به آن حضرت گفت: اى محمد، خداوند به تو دستور می‌دهد که براى ابلاغ سوره‌ى برائت این شخص را نفرستى، بلکه «على بن ابى طالب» -علیه السّلام-را بفرست؛

وَ أَنْ [أَنَّهُ‏] لَا یُؤَدِّیَهَا عَنْکَ غَیْرُهُ فَأَمَرَ النَّبِیُّ ص عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَلَحِقَهُ وَ أَخَذَ مِنْهُ وَ قَالَ ارْجِعْ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ هَلْ حَدَثَ فِیَّ شَیْ‏ءٌ
زیرا این مطلب را جز کسى که از [خاندان]تو است نباید ادا کند. ازاین‌رو، پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- به «على بن ابى طالب» -علیه السّلام-دستور داد و ایشان در پى «ابو بکر» روانه شد و به او رسید و پیام را از او گرفت و به او فرمود: به سوى پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-بازگرد. «ابو بکر» گفت: آیا مسأله جدیدى پیش آمده است؟

فَقَالَ عَلِیٌّ ع سَیُخْبِرُکَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَرَجَعَ أَبُو بَکْرٍ إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا کُنْتَ تَرَى أَنِّی مُؤَدٍّ عَنْکَ هَذِهِ الرِّسَالَهَ
على-علیه السّلام-فرمود: به زودى رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-به تو خبر خواهد داد. «ابو بکر» به سوى پیامبر اکرم -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-بازگشت و عرض کرد: یا رسول اللّه، آیا به نظر شما نمی‌توانستم این پیام را برسانم؟

فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص أَبَى اللَّهُ أَنْ یُؤَدِّیَهَا إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَأَکْثَرَ أَبُو بَکْرٍ عَلَیْهِ مِنَ الْکَلَامِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص کَیْفَ تُؤَدِّیهَا وَ أَنْتَ صَاحِبِی فِی الْغَارِ
حضرت فرمود: خداوند ابا ورزید که آن را کسى جز «على بن ابى طالب» ابلاغ کند. «ابو بکر» در این‌باره بسیار سخن گفت و سرانجام پیامبر اکرم -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-فرمود: تو که در «غار» همراه و مصاحب من بودى، چگونه می‌توانى این پیام را ابلاغ کنى؟ !»[3]

قَالَ فَانْطَلَقَ عَلِیٌّ ع حَتَّى قَدِمَ مَکَّهَ ثُمَّ وَافَى عَرَفَاتٍ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى جَمْعٍ ثُمَّ إِلَى مِنَى وَ [ثُمَ‏] ذَبَحَ وَ حَلَقَ وَ صَعِدَ عَلَى الْجَبَلِ الْمُشْرِفِ الْمَعْرُوفِ بِالشِّعْبِ
در هر حال، على-علیه السّلام-رهسپار شد تا این‌که وارد «مکه» شد و به «عرفات» رفت، آن‌گاه به «جمع»[4] و سپس به «منى» بازگشت و اعمال منى و سر بریدن قربانى و تراشیدن سر را انجام داد، بعد بر بالاى کوه مقدس و معروف «شعب» رفت

فَأَذَّنَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ أَ لَا تَسْمَعُونَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَیْکُمْ ثُمَّ قَالَ‏ بَراءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ
و  ٣  بار اعلام نمود: اى مردم، آیا می‌شنوید؟ من پیک رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-به سوى شما هستم، سپس آیات آغازین سوره‌ى برائت: « این آیات اعلام بى‌زارى و عدم تعهد از طرف خدا و فرستاده او است نسبت به مشرکانى که با آنان پیمان بسته‌اید. پس چهار ماه در زمین بگردید

وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرِینَ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏[1] إِلَى قَوْلِهِ‏ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏ [2]تِسْعُ آیَاتٍ مِنْ أَوَّلِهَا ثُمَّ بَلَّغَ [لَمَعَ‏] بِسَیْفِهِ وَ أَسْمَعَ [فَأَسْمَعَ‏] النَّاسَ وَ کَرَّرَهَا
و بدانید که نمی‌توانید خدا را به ستوه درآورید، بلکه این خدا است که کافران را رسوا می‌کند. این آیات اعلامی است از جانب خدا و فرستاده او. . . به راستى که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.» تا 9 آیه را بر آنان قرائت نمود، آن‌گاه با شمشیر اشاره کرد و این آیات را مکرر به مردم ابلاغ نمود.

فَقَالَ النَّاسُ مَنْ هَذَا الَّذِی یُنَادِی فِی النَّاسِ فَقَالُوا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ قَالَ مَنْ عَرَفَهُ مِنَ النَّاسِ هَذَا ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ وَ مَا کَانَ یَجْتَرِئُ [لِیَجْتَرِئَ‏] عَلَى هَذَا غَیْرُ عَشِیرَهِ مُحَمَّدٍ
مردم گفتند: این‌که ندا می‌کند، کیست؟ برخى پاسخ دادند: على بن ابى طالب-علیه السّلام-و بعضى که آن حضرت را می‌شناختند، گفتند: این پسر عموى محمد-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-است و هیچ کس جز از تبار محمد-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-جرأت این کار را نداشت.

فَأَقَامَ أَیَّامَ التَّشْرِیقِ ثَلَاثَهً یُنَادِی بِذَلِکَ وَ یَقْرَأُ عَلَى النَّاسِ غُدْوَهً وَ عَشِیَّهً فَنَادَتْهُ النَّاسُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ أَبْلِغْ ابْنَ عَمِّکَ أَنْ لَیْسَ لَهُ عِنْدَنَا إِلَّا ضَرْباً بِالسَّیْفِ وَ طَعْناً بِالرِّمَاحِ‏
در هر حال، على-علیه السّلام-3 روز ایام تشریق[5] را در «مکه» ماند و طى این 3 روز، صبح و شب با صداى بلند این آیات را قرائت نمود. مشرکان پاسخ دادند: به پسر عمویت اعلام کن که پاسخ ما جز ضربه‌ى شمشیر و نیزه نیست.

ثُمَّ انْصَرَفَ عَلِیٌّ ع إِلَى النَّبِیِّ ص وَ یَقْصِدُ فِی السَّیْرِ وَ أَبْطَأَ الْوَحْیُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فِی أَمْرِ عَلِیٍّ ع وَ مَا کَانَ مِنْهُ فَاغْتَمَّ النَّبِیُّ ص لِذَلِکَ غَمّاً شَدِیداً حَتَّى رُئِیَ ذَلِکَ فِی وَجْهِهِ وَ کَفَّ عَنِ النِّسَاءِ مِنَ الْهَمِّ وَ الْغَمِّ
آن‌گاه على -علیه السّلام-آرام‌آرام به سوى پیامبر-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-حرکت کرد. در این مدت، درباره‌ى على-علیه السّلام-و این‌که چه بر سر او آمده، به رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- وحى نمی‌رسید. ازاین‌رو، پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-سخت غمگین شد، به حدى که اثر اندوه در چهره‌اش نمایان بود و به همین دلیل از نزدیکى به زنان نیز خوددارى نمود

فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ لَعَلَّ قَدْ نُعِیَتْ إِلَیْهِ نَفْسُهُ أَوْ عَرَضَ لَهُ مَرَضٌ فَقَالُوا لِأَبِی ذَرٍّ قَدْ نَعْلَمُ مَنْزِلَتَکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ تَرَى مَا بِهِ فَنَحْنُ نُحِبُّ أَنْ یُعْلَمَ [نعلم‏] لَنَا أَمْرُهُ
و مردم به یکدیگر می‌گفتند: شاید خبر رحلتش را به او داده‌اند، یا بیمارى‌اى بر او عارض شده است. ازاین‌رو، به «ابوذر» -رحمه اللّه-گفتند: ما از مقام و منزلت تو در نزد رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-آگاهیم و خود می‌دانى که حال او چگونه است. از این رو، دوست داریم به ما اعلام کند که چرا این‌گونه است.

فَسَأَلَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ النَّبِیَّ ص عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ النَّبِیُّ ص مَا نُعِیَتْ إِلَیَّ نَفْسِی وَ إِنِّی لَمَیِّتٌ وَ مَا وَجَدْتُ فِی أُمَّتِی إِلَّا خَیْراً وَ مَا بِی مِنْ مَرَضٍ
«ابو ذر» در این‌باره از پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-پرسید و آن حضرت پاسخ داد: خبر رحلتم را به من نداده‌اند، هرچند در هر حال از دنیا خواهم رفت و از امت خود نیز جز خیر ندیده‌ام و بیمار هم نیستم،

وَ لَکِنْ مِنْ شِدَّهِ وَجْدِی لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِبْطَاءِ الْوَحْیِ عَنِّی فِی أَمْرِهِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَعْطَانِی فِی عَلِیٍّ [بِعَلِیٍ‏] تِسْعَ خِصَالٍ ثَلَاثَهً لِدُنْیَایَ وَ اثْنَتَانِ لآِخِرَتِی
بلکه به خاطر على بن ابى طالب-علیه السّلام-و نرسیدن وحى به من درباره‌ى او سخت نگران هستم؛ زیرا خداوند-عزّ و جلّ-در رابطه با على-علیه السّلام-، نه چیز به من عطا کرده است که سه چیز از آن به دنیاى من مربوط است و دو چیز به آخرتم

وَ اثْنَتَانِ أَنَا مِنْهُمَا آمِنٌ وَ اثْنَتَانِ أَنَا مِنْهُمَا خَائِفٌ وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا صَلَّى الْغُدْوَهَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَهَ بِوَجْهِهِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ یَذْکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ
و از دو چیز از آن ایمن هستم و از 2 چیز دیگر نگران و بیمناکم و رویه‌ى رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-این بود که وقتى نماز صبح را می‌خواند، تا طلوع آفتاب رو به قبله می‌نشست و به یاد خدا مشغول می‌شد

یَتَقَدَّمُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع خَلْفَ النَّبِیِّ ص وَ یَسْتَقْبِلُ النَّاسَ بِوَجْهِهِ فَیَسْتَأْذِنُونَ فِی حَوَائِجِهِمْ وَ بِذَلِکَ أَمَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص
و على بن ابى طالب-علیه السّلام-طبق دستور پیامبر-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-، پشت سر آن حضرت رو به مردم می‌کرد و مردم از او اجازه می‌گرفتند و براى انجام کارهاى خود روانه می‌شدند.

فَلَمَّا تَوَجَّهَ عَلِیٌّ ع إِلَى ذَلِکَ الْوَجْهِ لَمْ یَجْعَلْ رَسُولُ اللَّهِ ص مَکَانَ عَلِیٍّ لِأَحَدٍ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا صَلَّى وَ سَلَّمَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَهَ بِوَجْهِهِ فَأَذِنَ لِلنَّاسِ
وقتى على-علیه السّلام-به این سفر رفت، رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-هیچ‌کس را به‌جاى على-علیه السّلام-نگذاشت، بلکه رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-خود بعد از این‌که نماز را می‌خواند و سلام می‌گفت، رو به مردم می‌کرد و اجازه‌ى مرخصى به مردم می‌داد.

فَقَامَ أَبُو ذَرٍّ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِی حَاجَهٌ قَالَ انْطَلِقْ فِی حَاجَتِکَ فَخَرَجَ أَبُو ذَرٍّ مِنَ الْمَدِینَهِ یَسْتَقْبِلُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَلَمَّا کَانَ بِبَعْضِ الطَّرِیقِ إِذَا هُوَ بِرَاکِبٍ مُقْبِلٍ عَلَى نَاقَتِهِ فَإِذَا هُوَ عَلِیٌّ ع
تا این‌که «ابو ذر» به‌پا خواست و عرض کرد: یا رسول اللّه، من کارى دارم. فرمود: به دنبال کار خود برو. «ابو ذر» براى استقبال از على-علیه السّلام-از «مدینه» بیرون آمد و بعد از طى کردن مقدارى از راه، ناگهان دید شترسوارى می‌آید. وقتى نزدیک شد، معلوم شد که على -علیه السّلام-است.

فَاسْتَقْبَلَهُ وَ الْتَزَمَهُ وَ قَبَّلَهُ وَ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اقْصِدْ فِی مَسِیرِکَ حَتَّى أَکُونَ أَنَا الَّذِی أُبَشِّرُ رَسُولَ اللَّهِ ص فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مِنْ أَمْرِکَ فِی غَمٍّ شَدِیدٍ وَ هَمٍّ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ ع نَعَمْ
پس از این‌که از او استقبال نمود و او را در بغل گرفت و بوسید، عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! آهسته بیا تا من مژده‌ى آمدن شما را به رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-بدهم، زیرا رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-درباره‌ى تو سخت غمگین و اندوهگین است. على-علیه السّلام-موافقت نمود.

فَانْطَلَقَ أَبُو ذَرٍّ مُسْرِعاً حَتَّى أَتَى النَّبِیَّ ص فَقَالَ الْبُشْرَى قَالَ وَ مَا بُشْرَاکَ یَا بَا ذَرٍّ قَالَ قَدِمَ عَلِیُّ بْنُ طَالِبٍ فَقَالَ لَهُ لَکَ بِذَلِکَ الْجَنَّهُ
«ابو ذر» راه افتاد و با شتاب خود را به پیامبر-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-رساند. عرض کرد: مژده! حضرت فرمود: براى چه اى ابو ذر؟ فرمود: على بن ابى طالب-علیه السّلام-آمد. فرمود: در برابر این خبر، بهشت از آن تو.

ثُمَّ رَکِبَ النَّبِیُّ ع وَ رَکِبَ مَعَهُ النَّاسُ أَنَاخَ نَاقَتَهُ وَ نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَتَلَقَّاهُ وَ الْتَزَمَهُ وَ عَانَقَهُ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى مَنْکِبِ عَلِیٍّ وَ بَکَى النَّبِیُّ ع فَرَحاً بِقُدُومِهِ وَ بَکَى عَلِیٌّ ع مَعَهُ
آن‌گاه پیامبر و گروهى از مردم سواره به سوى على-علیه السّلام-روانه شدند. وقتى رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-على-علیه السّلام-را دید، شتر خود را خواباند و پیاده شد و با على-علیه السّلام-ملاقات کرد و او را در بغل گرفت و با او معانقه کرد و صورت بر شانه‌ى او گذاشت و از روى شادى گریست. على-علیه السّلام-نیز همراه با آن حضرت گریه کرد.

ثُمَّ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا صَنَعْتَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَإِنَّ الْوَحْیَ أَبْطَأَ عَلَیَّ فِی أَمْرِکَ فَأَخْبَرَهُ بِمَا صَنَعَ
آن‌گاه رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-به او فرمود: پدر و مادرم به فدایت! چه کردى؟ در این مدت درباره‌ى تو به من وحى نشد. على-علیه السّلام-ماجرا را براى آن حضرت تعریف کرد.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْلَمُ بِکَ مِنِّی حِینَ أَمَرَنِی بِإِرْسَالِکَ‏
اینجا بود که رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-فرمود: خداوند -عزّ و جلّ-نسبت به تو آگاه‌تر از من بود که به من دستور داد تو را براى ابلاغ این پیام، گسیل بدارم.»

وَ مِنْ کِتَابِ ابْنِ أُشْنَاسٍ الْبَزَّازِ مِنْ طَرِیقِ رِجَالِ أَهْلِ الْخِلَافِ فِی حَدِیثٍ آخَرَ
«ابن اشناس بزاز» به نقل از راویان مخالفین (اهل تسنن) در حدیث دیگر چنین آورده است:

أَنَّهُ لَمَّا وَصَلَ مَوْلَانَا عَلِیٌّ ع إِلَى الْمُشْرِکِینَ بِآیَاتِ بَرَاءَهَ لَقِیَهُ خِرَاشُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَخُو عَمْرِو بْنِ عَبْدِ اللَّهِ [عَبْدِ وُدٍّ] وَ هُوَ الَّذِی قَتَلَهُ عَلِیٌّ ع مُبَارَزَهً یَوْمَ الْخَنْدَقِ
هنگامی که مولى على-علیه السّلام-آیات برائت را به مشرکان اعلام نمود، «خراش بن عبد اللّه» برادر «عمرو بن عبد اللّه» یعنى همان کسى که على-علیه السّلام-در جنگ «خندق» با او تن‌به‌تن نبرد کرد

وَ شُعْبَهُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ أَخُوهُ فَقَالَ لِعَلِیٍّ ع مَا تُیَسِّرُنَا یَا عَلِیُّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ بَلْ بَرِئْنَا مِنْکَ وَ مِنِ ابْنِ عَمِّکَ إِنْ شِئْتَ إِلَّا مِنَ الطَّعْنِ وَ الضَّرْبِ
و کشت، با على-علیه السّلام-روبرو شد و به آن حضرت گفت: اى على، ما چهار ماه مهلت نمی‌خواهیم، و از تو و پسرعموى تو بى‌زارى می‌جوییم. اگر خواستى تنها پاسخ ما ضربه‌ى شمشیر و نیزه است.

وَ قَالَ شُعْبَهُ لَیْسَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ ابْنِ عَمِّکَ إِلَّا السَّیْفُ وَ الرُّمْحُ وَ إِنْ شِئْتَ بدأ [بَدَأْنَا] بِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَجَلْ أَجَلْ إِنْ شِئْتَ فَهَلُمُّوا
نیز «شعبه بن عبد اللّه» برادر دیگر او گفت: «میان ما و پسرعموى تو تنها شمشیر و نیزه حکم‌فرما است و اگر بخواهیم، با تو نیز چنین برخورد می‌کنیم. على-علیه السّلام-پاسخ داد: آرى، آرى، اگر می‌خواهید، پیش بیایید.

وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ مِنَ الْکِتَابِ قَالَ وَ کَانَ عَلِیٌّ ع یُنَادِی فِی الْمُشْرِکِینَ بِأَرْبَعٍ لَا یَدْخُلُ مَکَّهَ مُشْرِکٌ بَعْدَ مَأْمَنِهِ
در حدیث دیگر از کتاب یاد شده آمده است: «على-علیه السّلام-در میان مشرکان این چهار مطلب را با صداى بلند اعلام کرد: بعد از آنکه «مکه» خانه‌ى امن اعلام شد، دیگر هیچ مشرکى حق ورود به آن را ندارد؛

وَ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ إِلَّا نَفْسٌ مُسْلِمَهٌ وَ مَنْ کَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَهْدٌ فَعُهْدَتُهُ إِلَى مُدَّتِهِ‏
هیچ‌کس دیگر نباید برهنه طواف کند؛ هیچ‌کس به جز افراد مسلمان به بهشت وارد نخواهند شد؛ هرکس پیمانى با رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-دارد، تنها تا زمانى که با آن حضرت پیمان بسته، وقت دارد.»

و قال فی حدیث آخر و کانت العرب فی الجاهلیه تطوف بالبیت عراه و یقولون لا یکون علینا ثوب حرام و لا خالطه إثم و لا نطوف إلا کما ولدتنا أمهاتنا و قال بعض نقله هذا الحدیث‏
در کتاب مذکور طى روایت دیگر آمده است: «عرب در زمان جاهلیت، خانه‌ى خدا را برهنه طواف می‌کردند و در توجیه کار خود می‌گفتند: با جامه‌ى حرام و یا جامه‌اى که در آن گناه کرده‌ایم، طواف نمی‌کنیم، بلکه همان‌طور که از مادر به دنیا آمده‌ایم، طواف می‌کنیم.»

إِنَّ قَوْلَ النَّبِیِّ ص‏
اشارات؛ برخى از راویان حدیث اعلام برائت، گفته‌اند: معناى این فرموده‌ى پیامبر اکرم -صلوات اللّه و سلامه علیه-خطاب به او فرمود

فِی الْحَدِیثِ الثَّانِی لِأَبِی بَکْرٍ أَنْتَ صَاحِبِی فِی الْغَارِ لَمَّا اعْتَذَرَ مِنْ [عَنْ‏] إِنْفَاذِهِ إِلَى الْکُفَّارِ
در استدلال بر نفرستادن «ابو بکر» به سوى کافران،: «تو که در غار همراه من بودى، چگونه می‌توانى این پیام را برسانى؟!»

معناه إنک کنت معی فی الغار فجزعت ذلک الجزع حتى أنی سکنتک و قلت لک لا تحزن[6] و ما کان قد ناشز لقاء المشرکین و ما کان لک أسوه بنفسی فکیف تقوى على لقاء الکفار بسوره براءه و ما أنا معک و أنت وحدک و لم یکن النبی ص ممن یخاف على أبی بکر من الکفار أکثر من خوفه على علی ع لأن أبا بکر ما کان جرى منه أکثر من الهرب منهم و لم یعرف له قتیل فیهم و لا جریح و إنما کان علی ع هو الذی یحتمل فی المبیت على الفراش حتى سلم النبی ع منهم و هو الذی قتل منهم فی کل حرب فکان الخوف على علی ع من القتل أقرب إلى العقل أقول و قد مضى فی الحدیث الأول‏
این است: تو که در غار بى‌تابى کردى تا این‌که تو را آرام کردم و به تو گفتم: «اندوهگین مشو» با آنکه سختى برخورد با مشرکان در میان نبود و در آن حال که در کنار من بودى از من پیروى نکردى، چگونه می‌توانى سوره‌ى برائت را به مشرکان ابلاغ کنى، در حالى که تنهایى و من همراه تو نیستم؟ ! علت این‌که پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-از جان على-علیه السّلام-از گزند کافران بیم داشت، ولى در مورد «ابو بکر» چنین نبود، آن است که در واقعه‌ى هجرت پیامبر -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-از «مکه» به «مدینه» براى «ابو بکر» جز گریز از دست کافران چیزى اتفاق نیفتاده بود و او هیچ‌کس از آنان را کشته و زخمی نکرده بود؛ ولى این على -علیه السّلام-بود که در رختخواب پیامبر-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-خوابید تا این‌که پیامبر-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-سالم ماند و در هر جنگ نیز تعدادى از کافران را کشته بود. ازاین‌رو، بیم رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-از کشته شدن على-علیه السّلام-و نه «ابو بکر» موافق با عقل است. و در بخشى از حدیث اول گذشت

أَنَّ مَوْلَانَا عَلِیّاً ع بَعَثَهُ النَّبِیُّ ص لِرَدِّ أَبِی بَکْرٍ وَ تَأْدِیَهِ آیَاتِ بَرَاءَهَ بَعْدَ فَتْحِ مَکَّهَ
که بعد از فتح «مکه» ، پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-مولى على-علیه السّلام-را براى برگرداندن «ابو بکر» و ابلاغ آیات برائت گسیل داشت.

فینبغی أن نذکر کیف أحوج الحال إلى هذا الإرسال بعد فتح مکه فنقول إننا وجدنا فی کتب من التواریخ و غیرها أن النبی ص فتح مکه سنه ثمان من الهجره [هجرته‏] و استعمل على أهلها عتاب بن أسید بن العیص بن أمیه بن عبد شمس ثم اجتمعت هوازن و قدموا لحربه ع فخرج من مکه إلى هوازن فغنم أموالهم ثم مضى إلى الطائف ثم رجع من الطائف إلى الجغرانه [الجعرانه] فقسم بها غنائم [غنائمهم‏] ثم دخل مکه لیلا معتمرا فطاف بالبیت و سعى بین الصفا و المروه و قضى عمرته و عاد إلى الجغرانه [الجعرانه] و منها توجه إلى المدینه و لم یحج ع تلک السنه فلما حج الناس سنه ثمان و لم یحج النبی ص فیها حج المسلمون و علیهم عتاب بن أسید لأنه أمیر مکه و حج المشرکون من أهل مکه و غیرها ممن أراد الحج من الذین کان لهم عهدته مع النبی ص و من انضم إلیهم من الکفار و متقدمهم أبو سیاره العدوانی على أتان أعور أسنها [رسنها] لیف فلما دخلت سنه تسع من الهجره و قرب وقت الحج فیها أمر الله جل جلاله رسوله ص أن ینابذ المشرکین و یظهر إعزاز الإسلام و المسلمین فبعث علیا ع لرد أبی بکر کما رویناه و المسلمون من أهل مکه بین حاسد لمولانا علی ع و بین مطالب له بقتل من قتلهم من أهلهم و المشرکون فی موسم الحج أعداء له ع فتوجه وحده لکلهم فأعز الله جل جلاله و رسوله أمر الإسلام على ید مولانا علی ع و أذل رقاب الکفار و الطغاه فلما دخلت سنه عشر و قرب وقت الحج خرج النبی ص لحجه الوداع و إبلاغ ما أمره الله جل جلاله بإبلاغه فأقام الناس سنن الحج و الإسلام و نص فیها على مولانا علی ص فی عوده من الحج بغدیر خم و خلافته بعده على سائر الأنام و توجه إلى المدینه ثم دعاه الله جل جلاله إلى دار السلام فی ذلک العام یقول السید الإمام العالم العامل الفقیه العلامه رضی الدین رکن الإسلام جمال العارفین أفضل الساده أبو القاسم علی بن‏ موسى بن جعفر بن محمد بن الطاوس اعلم أن الله جل جلاله قد کان عالما قبل أن یتوجه أبو بکر بسوره براءه أنه لا یصلح لتأدیتها و أنه ینزل على نبیه ص جبرئیل و یأمره بإعاده أبی بکر و أن أبا بکر یعزل عن ذلک المقام فظهر من هذا لذوی الأفهام إن قد کان مراد الله جل جلاله إظهار أن أبا بکر لا یصلح لهذا الأمر الجزئی من أمور الرئاسه فکیف یصلح للأمر الکلی و أنه لا ینفعه اختیار صاحب لحمل الآیات معه فکیف ینفعه اختیار بعض أهل السقیفه له و أن الله لم یستصلحه لآیات من کتابه فکیف یستصلح لجمع الشتات و أن الله أظهر عزله على الیقین فکیف یجوز الاختیار لولایته على الظن من بعض المسلمین و أنه لم یصلح للإبلاغ عن الله تعالى و رسوله ع لفریق من الناس فکیف یصلح لجمیعهم و أنه لم یصلح لبلد واحد فکیف یصلح لسائر البلاد و فی هذا الحدیث المعلوم کشف لأهل العلوم أن علی بن أبی طالب ع یسد مسد رسول الله ص فیما لا یمکن القیام فیه بغیر نفسه الشریف [الشریفه] و فیه تنبیه و تصریح صریح [و نص صریح‏] على ولایه علی ع من الله و فیه تنبیه على ما اشتملت علیه تلک الولایه من إعزاز دین الله و إظهار ناموس الإسلام و رفع التقیه و الذل عما کان مستورا من تلک الشرائع و الأحکام

بنابراین، شایسته است در اینجا علت این مسأله را که چرا رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-على-علیه السّلام-را بعد از فتح «مکه» براى ابلاغ آیات برائت به «مکه» فرستاد، بررسى کنیم: در کتاب‌هاى تاریخى و غیر آن آمده است که پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-در سال هشتم هجرى «مکه» را فتح کرد و «عتاب بن أسید بن عیص بن امیّه بن عبد شمس» را به عنوان عامل خود بر آنان گمارد، ولى قبایل «هوازن» گرد هم آمدند و آماده‌ى نبرد با او شدند. ازاین‌رو، او از «مکه» به سوى «هوازن» روانه شد و اموال آنان را به غنیمت گرفت، سپس به سوى «طائف» و از آنجا به «جعرانه» رفت و در آنجا غنایم گرفته شده را تقسیم کرد و شبانه براى انجام عمل «عمره» وارد «مکه» شد و بعد از طواف خانه‌ى خدا و به‌جا آوردن عمل سعى بین «صفا» و «مروه» و اتمام عمره به «جعرانه» بازگشت و از آنجا به «مدینه» رهسپار شد و در آن سال حج به‌جا نیاورد. زمانى که سال هشتم هجرى فرارسید، مردم عمل حج را به‌جا آوردند و پیامبر اکرم-صلوات اللّه علیه و آله-حج به‌جا نیاورد، بلکه مسلمانان زیر نظر «عتاب بن اسید» حج به آوردند، زیرا او در آن زمان فرماندار «مکه» بود؛ ولى از سوى دیگر مشرکان «مکه» و دیگر مشرکانى که پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-به آنان امان داده بود و کافران دیگرى که به آنان پیوسته بودند، با رهبرى «ابو سیّاره عدوانى» -که بر الاغ کورى سوار شده بود و افسار آن از لیف خرما بود-حج به‌جا آوردند. وقتى سال نهم هجرى فرارسید و زمان مناسک حج نزدیک شد، خداوند-جلّ جلاله- به رسول خود-صلوات اللّه و سلامه علیه-دستور داد که با مشرکان بستیزد و عظمت و سربلندى اسلام و مسلمانان را آشکار سازد. ازاین‌رو، آن حضرت به صورتى که نقل کردیم، على-علیه السّلام-را براى بازگرداندن «ابو بکر» گسیل داشت و. . . این در حالى بود که مسلمانان اهل «مکه» نسبت به على-علیه السّلام-حسد می‌ورزیدند و یا خواهان انتقام و خون‌خواهى افرادى از خاندان خود بودند که على -علیه السّلام-آن‌ها را کشته بود و بدین‌سان، همه‌ى مشرکان موجود در مراسم حج دشمن او بودند. با این حال، على-علیه السّلام-به تنهایى حرکت کرد و در برابر همه‌ى آنان ایستاد و بدین ترتیب، خداوند-جلّ جلاله-و رسول او، با دست مولى على-علیه السّلام- اسلام را سربلند کردند و کافران و گردنکشان را خوار ساختند. وقتى سال دهم هجرى فرارسید و زمان انجام مراسم حج نزدیک شد، پیامبر اکرم -صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-براى به‌جا آوردن «حجه الوداع»[7] و ابلاغ آنچه خداوند به ابلاغ آن دستور داده بود، از «مدینه» خارج شد، احکام اسلامی به ویژه مناسک حج را به مردم آموخت و هنگام بازگشت از آن در غدیر «خم» بر خلافت و جانشینى مولى على -صلوات اللّه علیه-بعد از خود و برترى او از دیگران، تصریح نمود و آن‌گاه به سوى «مدینه» حرکت کرد و سرانجام در همان سال، خداوند-جلّ جلاله-او را به سوى دار السلام و سراى ایمن فراخواند.پیش از حرکت «ابو بکر» براى ابلاغ سوره‌ى برائت، خداوند-جلّ جلاله-آگاه بود که او شایستگى ابلاغ آن را ندارد و این‌که «جبرئیل» بر پیامبر اکرم-صلوات اللّه علیه-نازل خواهد شد و دستور بازگرداندن «ابو بکر» را صادر و وى را از این مقام عزل خواهد کرد. بنابراین، از این نکته براى خردمندان معلوم می‌شود که خداوند-جلّ جلاله-با این کار می‌خواست این مطلب را گوشزد کند که کسى که (ابو بکر) براى امرى جزیى از امور مربوط به ریاست امت شایستگى ندارد، قطعا براى تصدّى امر کلى، یعنى ریاست امت صلاحیت نخواهد داشت. نیز از این مسأله برمی‌آید وقتى گزینش کسى که صاحب همه‌ى امور است (شخص پیامبر اکرم-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-) براى ابلاغ چند آیه سودمند نباشد، چگونه انتخاب عده‌اى از افراد (اهل «سقیفه») براى تصدى امامت امت مفید خواهد بود؟ ! زیرا کسى را که خداوند براى ابلاغ چند آیه شایسته ندانسته، چگونه براى سامان دادن امور گوناگون شایسته خواهد دانست؟ ! و کسى را که خداوند به‌طور یقین عزل کرده، چگونه عده‌اى از مسلمانان به گمان خود، او را براى امامت برمی‌گزینند؟ ! و کسى که صلاحیت ابلاغ پیام خدا و رسول او را براى گروهى از مردم ندارد، چگونه شایستگى ابلاغ به همگان را خواهد داشت؟ ! و کسى که براى ابلاغ پیام به یک شهر صلاحیت ندارد، چگونه براى فرمانروایى همه‌ى بلاد اسلام صلاحیت خواهد داشت؟ ! بنابراین، این حدیث که سند آن قطعى است این نکته را براى اهل علم روشن می‌کند که تنها علىّ بن ابى طالب-علیه السّلام-می‌تواند جانشین رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-باشد و هیچ‌کس دیگر به جز وجود شریف او نمی‌تواند به‌جاى او بنشیند. بر این اساس، این حدیث به صراحت بر نصب على-علیه السّلام-به مقام ولایت از سوى خدا دلالت دارد و نیز بیانگر این نکته است که دین خدا به واسطه‌ى ولایت على -علیه السّلام-سربلند و شریعت اسلام به وسیله‌ى آن آشکار گردید و تقیه و سرافکندگى از اظهار احکام و مقررات اسلامی که تا آن زمان پنهان و مستور بود، برداشته شد.

[1]) سوره­ توبه، آیات 1-3
[2]) سوره­ توبه، آیه­ 5
[3]) توضیح این بخش از فرموده‌ى رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-زیر عنوان «اشارات» خواهد آمد.
[4]) نام دیگر «مزدلفه» ، یکى از مواقف حج
[5]) سه روز بعد از عید قربان
[6]) سوره­ توبه، آیه­ 40.
[7]) آخرین حج و حج خداحافظى رسول خدا-صلّى اللّه علیه و آله و سلّم-

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا