دعا

دعای کمیل در شب نیمه شعبان (زاد المعاد)

دعای کمیل در شب نیمه شعبان (زاد المعاد)

اعمال ماه شعبان؛ در شب نیمه شعبان، دعاى کمیل بن زیاد بهترین دعاهاست (چون خود کمیل از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام است) و از دعاهاى این شب است و دیگر اوقات نیز می‌توان خواند با ترجمه در این‌جا ایراد می‌نمایم که در وقت خواندن متذکّر معانى آن باشند تا فایده‌اش تمام‌تر و ثوابش عظیم‌تر باشد.

بدان که سیّد جلیل ابن طاووس در کتاب اقبال روایت کرده است که کمیل بن زیاد گفت: روزى با مولاى خود حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در مسجد بصره نشسته بودم، شب نیمه شعبان مذکور شد، حضرت فرمود که هربنده که آن شب را احیا کند به عبادت و دعاى حضرت خضر علیه السّلام در آن شب بخواند البته دعاى او مستجاب گردد و چون حضرت به منزل خود مراجعت نمود، شب به خدمت او رفتم، چون مرا دید پرسید که به چه کار آمده‌اى کمیل؟ گفتم: یا امیر المؤمنین! به طلب دعاى خضر علیه السّلام آمده‌ام. فرمود که بنشین اى کمیل. چون این دعا را حفظ نمایى در هرشب جمعه یا در هرماهى یک مرتبه یا در سالى یک مرتبه یا در عمرى یک مرتبه بخوان تا کفایت شرّ دشمنان از تو بشود و یارى کرده شوى و روزى داده شوى و البته آمرزیده شوى. اى کمیل! طول صحبت تو و خدمت تو موجب آن شد که تو را به چنین نعمتى و کرامتى سرافراز گردانم. پس گفت: بنویس و دعا را تلقین من نمود. دعاى مبارکه‌ى کمیل بن زیاد از کلام امیر المؤمنین علیه السّلام.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ،

خدایا از تو درخواست می‌کنم به آن رحمت بى‌انتهایت که همه‌ى موجودات را فراگرفته است

وَ بِقُوَّتِکَ الَّتِی قَهَرْتَ بِهَا کُلَّ شَیْ‏ءٍ، وَ خَضَعَ لَهَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ، وَ ذَلَّ لَهَا کُلُّ شَیْ‏ءٍ،

و بتوانایى بى‌حدّت که بر هرچیز مسلط و قاهر است و همه‌ى اشیا خاضع و مطیع اوست و تمام عزت‌ها در مقابلش ذلیل و زبون است

وَ بِجَبَرُوتِکَ الَّتِی غَلَبْتَ بِهَا کُلَّ شَیْ‏ءٍ،

و به مقام جبروت و بزرگى‌ات که همه‌ى قدرت‌ها برابر او مغلوب است

وَ بِعِزَّتِکَ الَّتِی لَا یَقُومُ لَهَا شَیْ‏ءٌ،

و به عزت و اقتدارت که هرمقتدرى از مقاومتش عاجز است

وَ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی مَلَأَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ،

و به عظمت و بزرگى‌ات که سراسر عالم را مشحون کرده است

وَ بِسُلْطَانِکَ الَّذِی عَلَا کُلَّ شَیْ‏ءٍ،

و به سلطنت و پادشاهى‌ات که بر تمام قواى عالم برترى دارد

وَ بِوَجْهِکَ الْبَاقِی بَعْدَ فَنَاءِ کُلِّ شَیْ‏ءٍ،

و به ذات پاکت که پس از فناى همه‌ى موجودات باقى ابدى است

وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ [غلبت] أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ،

و به نام‌هاى مبارکت که در همه‌ى ارکان عالم هستى تجلى کرده است

وَ بِعِلْمِکَ الَّذِی أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ،

و به علم ازلى‌ات که بر تمام موجودات محیط است

وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی أَضَاءَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ،

و به نور تجلى ذاتت که همه‌ى عالم را روشن ساخته است؛

یَا نُورُ یَا قُدُّوسُ، یَا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَ یَا آخِرَ الْآخِرِینَ.

اى نور حقیقى و اى منزه از توصیف! اى پیش از همه سلسله و بعد از همه‌ى موجودات پسین!

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ،

خدایا! ببخشاى آن گناهانى را که پردۀ عصمتم را می‌درد؛

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ،

خدایا! ببخشاى آن گناهانى را که بر من کیفر عذاب نازل می‌کند؛

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَم‏،

خدایا! ببخشاى آن گناهانى را که در نعمتت را به روى من می‌بندد؛

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبِسُ الدُّعَاءَ،

خدایا! ببخشاى آن گناهانى را که مانع قبول دعاهایم می‌شود؛

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُنْزِلُ الْبَلَاءَ،

خدایا! ببخشاى آن گناهانى را که بر من بلا می‌فرستد؛

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ کُلَّ خَطِیئَهٍ أَخْطَأْتُهَا

خدایا! هرگناهى که مرتکب شده‌ام و هرخطایى از من سر زده همه را ببخشا.

اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِذِکْرِکَ، وَ أَسْتَشْفِعُ بِکَ إِلَى نَفْسِکَ،

اى خدا! من به یاد تو به سوى تو تقرب می‌جویم و تو را سوى تو شفیع می‌آورم

وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِی مِنْ قُرْبِکَ، وَ أَنْ تُوزِعَنِی شُکْرَکَ، وَ أَنْ تُلْهِمَنِی ذِکْرَکَ.

و از درگاه جود و کرمت مسئلت می‌کنم که مرا به مقام قرب خود نزدیک سازى و شکر و سپاست را به من بیاموزى و ذکر و توجه‌ى حضرتت را بر من الهام کنى.

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ خَاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خَاشِعٍ،

خدایا از تو مسئلت می‌کنم با سؤالى از روى خضوع و ذلت و خشوع و مسکنت

أَنْ تُسَامِحَنِی وَ تَرْحَمَنِی، وَ تَجْعَلَنِی بِقَسْمِکَ رَاضِیاً قَانِعاً، وَ فِی جَمِیعِ الْأَحْوَالِ مُتَوَاضِعاً.

که کار بر من آسان گیرى و به حالم ترحم کنى و مرا به قسمت مقدر خود خوشنود و قانع سازى و در هرحال مرا متواضع گردانى.

اللَّهُمَّ وَ أَسْأَلُکَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَ أَنْزَلَ بِکَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ، وَ عَظُمَ فِیمَا عِنْدَکَ رَغْبَتُهُ،

خدایا! من از تو مانند سائلى درخواست می‌کنم که در شدت فقر و بیچارگى است و تنها به درگاه تو در سختى‌هاى عالم عرض حاجت می‌کند و شوق و رغبتش به نعمت‌هاى ابدى است که حضور توست؛

اللَّهُمَّ عَظُمَ سُلْطَانُکَ وَ عَلَا مَکَانُکَ، وَ خَفِیَ مَکْرُکَ

اى خدا! پادشاهى تو بسیار باعظمت است و مقامت بسى بلند است و مکر و تدبیرت در امور پنهان است

وَ ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ غَلَبَ قَهْرُکَ وَ جَرَتْ قُدْرَتُکَ، وَ لَا یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ،

و فرمانت در جهان هویداست و قهرت بر همه غالب است و قدرتت در همۀ عالم نافذ است و کسى از قلمرو حکومت تو فرار نتواند کرد.

اللَّهُمَّ لَا أَجِدُ لِذُنُوبِی غَافِراً وَ لَا لِقَبَائِحِی سَاتِراً، وَ لَا لِشَیْ‏ءٍ مِنْ عَمَلِیَ الْقَبِیحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلًا غَیْرَکَ،

خدایا! من کسى جز تو را نمی‌یابم که گناهانم را ببخشاید و بر اعمال زشتم پرده بگذارد و کارهاى بدم را (از لطف و کرم) به کار نیک بدل کند (که خدا این تواند) .

لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ وَ بِحَمْدِکَ ظَلَمْتُ نَفْسِی، وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی،

خدایى جز تو نیست، اى ذات پاک و منزه و به حمد تو مشغولم ستم نمودم به خودم و دلیرى کردم به نادانى خود

وَ سَکَنْتُ إِلَى قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِی وَ مَنِّکَ عَلَیَّ،

و خاطرم آسوده به این بود که همیشه مرا یاد کردى و بر من لطف و احسان فرمودى.

اللَّهُمَّ مَوْلَایَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ،

اى خدا! اى مولاى من! چه بسیار کارهاى زشتم مستور کردى

وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَقَلْتَهُ [أملته]، وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ،

و چه بسیار بلاهاى سخت از من بگردانیدى و چه بسیار از لغزش‌ها که مرا نگاه داشتى

وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ، وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلًا لَهُ نَشَرْتَهُ،

و چه بسیار ناپسندها که از من دور کردى و چه بسیار ثناى نیکو که من لایق آن نبودم و تو از من بر زبانها منتشر ساختى.

اللَّهُمَّ عَظُمَ بَلَائِی وَ أَفْرَطَ بِی سُوءُ حَالِی، وَ قَصُرَتْ [قصّرت] بِی أَعْمَالِی،

اى خدا! غمی بزرگ در دل دارم و حالى بسیار ناخوش و اعمالى نارسا

وَ قَعَدَتْ بِی أَغْلَالِی، وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أملی [آمَالِی]

و زنجیرهاى علایق مرا در بند کشیده و آرزوهاى دور و دراز دنیوى از هرسودى مرا بازداشته

وَ خَدَعَتْنِی الدُّنْیَا بِغُرُورِهَا، وَ نَفْسِی بِجِنَایَتِهَا [بِخِیَانَتِهَا]، وَ مِطَالِی

و دنیا به خدعه و غرور و نفسم به جنایت مرا فریب داده است.‏

یَا سَیِّدِی فَأَسْأَلُکَ بِعِزَّتِکَ أَنْ لَا یَحْجُبَ عَنْکَ دُعَائِی سُوءُ عَمَلِی وَ فِعَالِی،

اى مولاى من به عزت و جلالت قسم که عمل بد و افعال زشت من دعاى مرا از اجابتت منع نکند

وَ لَا تَفْضَحْنِی بِخَفِیِّ مَا اطَّلَعْتَ عَلَیْهِ مِنْ سِرِّی، وَ لَا تُعَاجِلْنِی بِالْعُقُوبَهِ عَلَى مَا عَمِلْتُهُ فِی خَلَوَاتِی

و به قبایح پنهانم که تنها تو بر آن آگاهى مرا مفتضح و رسوا نگردان و بر آنچه از اعمال بد و ناشایسته در خلوت به جا آورده‌ام

مِنْ سُوءِ فِعْلِی وَ إِسَاءَتِی، وَ دَوَامِ تَفْرِیطِی وَ جَهَالَتِی، وَ کَثْرَهِ شَهَوَاتِی وَ غَفْلَتِی،

و تقصیر و نادانى و کثرت غفلت و شهوتم (کرم کن و) زود به عقوبتم مگیر.

وَ کُنِ اللَّهُمَّ بِعِزَّتِکَ لِی فِی کُلِّ الْأَحْوَالِ [فی الأحوال کلّها] رَءُوفاً، وَ عَلَیَّ فِی جَمِیعِ الْأُمُورِ عَطُوفاً،

و اى خدا! به عزت و جلالت سوگند که با من در همه حال رأفت و رحمت فرما و در جمیع امور مهربانى کن.

إِلَهِی وَ رَبِّی مَنْ لِی غَیْرُکَ أَسْأَلُهُ کَشْفَ ضُرِّی وَ النَّظَرَ فِی أَمْرِی،

اى خدا، اى پروردگار! جز تو من که را دارم تا از او درخواست کنم که غم و رنجم را برطرف سازد و به امورم از لطف توجه کند؟

إِلَهِی وَ مَوْلَایَ أَجْرَیْتَ عَلَیَّ حُکْماً اتَّبَعْتُ فِیهِ هَوَى نَفْسِی

اى خدا، اى مولاى من، تو بر من حکم و دستورى مقرر فرمودى و من در آن به نافرمانى پیرو هواى نفس گردیدم

وَ لَمْ أَحْتَرِسْ فِیهِ مِنْ تَزْیِینِ عَدُوِّی، فَغَرَّنِی بِمَا أَهْوَى وَ أَسْعَدَهُ عَلَى ذَلِکَ الْقَضَاءُ

و خود را از وسوسه‌ى دشمن (نفس و شیطان) که معصیت‌ها را در نظرم جلوه‌گر ساخته و فریبم داد خود را حفظ نکردم و قضاى آسمانى نیز مساعدت کرد

فَتَجَاوَزْتُ بِمَا جَرَى عَلَیَّ مِنْ ذَلِکَ بَعْضَ [من نقض] حُدُودِکَ، وَ خَالَفْت‏ بَعْضَ أَوَامِرِکَ،

تا آن‌که من در این رفتار از بعض حدود و احکامت قدم بیرون نهادم و در بعضى اوامرت راه مخالفت پیمودم.

فَلَکَ الْحَمْدُ [الحجّه] عَلَیَّ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ، وَ لَا حُجَّهَ لِی فِیمَا جَرَى عَلَیَّ فِیهِ قَضَاؤُکَ، وَ أَلْزَمَنِی حُکْمُکَ وَ بَلَاؤُکَ،

حال در تمام این امور تو را ستایش می‌کنم و مرا در آنچه رفته است بر تو هیچ حجتى نخواهد بود با آن‌که قضاى تو در او بوده و حکم (تکوینى) و امتحان و آزمایش تو مرا بر آن ملزم ساخته بود.

وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماً

و با این حال، بار خدایا! پس از تقصیر و ستم بر نفس خود با عذرخواهى و پشیمانى

مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلًا مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفاً، لَا أَجِدُ مَفَرّاً مِمَّا کَانَ مِنِّی وَ لَا مَفْزَعاً أَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِی،

و شکسته‌دلى و تقاضاى عفو و آمرزش و توبه و زارى و تصدیق و اعتراف بر گناه خود به درگاهت بازآمده‌ام نه از آنچه کرده‌ام مفرى دارم و نه جایى که براى اصلاح کارم بدانجا روى کنم و پناه برم

غَیْرَ قَبُولِکَ عُذْرِی وَ إِدْخَالِکَ إِیَّایَ فِی سَعَهِ [سَعَهٍ مِنْ] رَحْمَتِکَ،

مگر آن‌که تو باز عذرم را بپذیرى و مرا در پناه رحمت بى‌منت‌هایت داخل کنى.

اللَّهُمَّ [إلهی] فَاقْبَلْ عُذْرِی وَ ارْحَمْ شِدَّهَ ضُرِّی، وَ فُکَّنِی مِنْ شَدِّ وَثَاقِی،

اى خدا! عذرم را بپذیر و بر این حال پریشانم ترحم فرما و از بند سخت گناهانم رهایى بخش.

یَا رَبِّ ارْحَمْ ضَعْفَ بَدَنِی وَ رِقَّهَ جِلْدِی وَ دِقَّهَ عَظْمِی،

اى پروردگار من! بر تن ضعیف و پوست رقیق و استخوان بى‌طاقتم ترحم کن.

یَا مَنْ بَدَأَ خَلْقِی وَ ذِکْرِی وَ تَرْبِیَتِی وَ بِرِّیِ وَ تَغْذِیَتِی، هَبْنِی لِابْتِدَاءِ کَرَمِکَ وَ سَالِفِ بِرِّکَ بِی،

اى خدایى که در اول به خلعت وجودم سرافراز کردى و به لطف یاد فرمودى و به تربیت و نیکى پرورش دادى و به غذا عنایت داشتى، اینک به همان سابقه‌ى کرم و احسانى که از این پیش با من بودت بر من ببخشاى.

یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ رَبِّی، أَ تُرَاکَ مُعَذِّبِی بِنَارِکَ بَعْدَ تَوْحِیدِکَ،

اى خداى من، اى سید و مولاى من! آیا باور کنم که مرا در آتش می‌سوزانى با وجود آن‌که به توحید و یکتایى‌ات گرویدم

وَ بَعْدَ مَا انْطَوَى عَلَیْهِ قَلْبِی مِنْ مَعْرِفَتِکَ،

و با آن‌که دلم به نور معرفتت روشن گردید

وَ لَهِجَ بِهِ لِسَانِی مِنْ ذِکْرِکَ، وَ اعْتَقَدَهُ ضَمِیرِی مِنْ حُبِّکَ،

و زبانم به ذکرت گویا شد و در باطنم عقد محبت استوار گردید

وَ بَعْدَ صِدْقِ اعْتِرَافِی وَ دُعَائِی خَاضِعاً لِرُبُوبِیَّتِکَ،

و بعد از آن‌که از روى صدق و خضوع و مسکنت به مقام ربوبیتت اعتراف کردم؟ !

هَیْهَاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ، أَوْ تُبْعِدَ [تُبَعِّدَ] مَنْ أَدْنَیْتَهُ،

بسیار دور است که تو کریم‌ترى از این‌که از نظر بیندازى کسى را که پرورش داده‌اى آن را یا آن‌که دور کنى کسى را که نزد خود کشیده‌اى

أَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَیْتَهُ، أَوْ تُسَلِّمَ إِلَى الْبَلَاءِ مَنْ کَفَیْتَهُ وَ رَحِمْتَهُ،

یا برانى آن را که به او جا داده‌اى یا بسپارى به سوى بلا آن را که به او کفایت کرده‌اى و رحم نموده‌اى؛

وَ لَیْتَ شِعْرِی یَا سَیِّدِی وَ إِلَهِی وَ مَوْلَایَ، أَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوهٍ خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ سَاجِدَهً،

و اى کاش اى خداى من و سید و مولاى من می‌دانستم که آیا تو آتش قهرت را مسلط می‌کنى بر آن رخساره‌ها که در پیشگاه عظمتت سر به سجده‌ى عبودیت تو نهاده‌اند

وَ عَلَى أَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحِیدِکَ صَادِقَهً، وَ بِشُکْرِکَ مَادِحَهً،

یا بر آن زبان‌ها که از روى حقیقت و راستى ناطق به توحید تو و گویا به حمد و سپاس تواند

وَ عَلَى قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِیَّتِکَ مُحَقِّقَهً، وَ عَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتَّى صَارَتْ خَاشِعَهً،

یا بر آن دل‌ها که از روى صدق و یقین به خدایى تو معترف‌اند یا بر آن جان‌ها که از علم و معرفت در پیشگاه جلالت خاضع و خاشع‌اند

وَ عَلَى جَوَارِحَ سَعَتْ إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِکَ طَائِعَهً، وَ أَشَارَتْ بِاسْتِغْفَارِکَ مُذْعِنَهً،

یا بر آن اعضایى که مشتاقانه به مکان‌هاى عبادت و جایگاه طاعتت می‌شتابند و به اعتقاد کامل از درگاه کرمت آمرزش می‌طلبند؟

مَا هَکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لَا أُخْبِرْنَا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یَا کَرِیم‏ یَا رَبِّ

هیچ‌کس به تو این گمان نمی‌برد و چنین خبرى از تو اى خداى با فضل و کرم به ما بندگان نرسیده است،

وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِهَا،

در صورتى که تو خود بى‌طاقتى‌ام را بر اندک رنج و عذاب دنیا و آلامش می‌دانى

وَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ الْمَکَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا، عَلَى أَنَّ ذَلِکَ بَلَاءٌ وَ مَکْرُوهٌ، قَلِیلٌ مَکْثُهُ، یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ، قَصِیرٌ مُدَّتُهُ،

و آنچه جارى شود در آن از بد آمدنى‌هاى آن بر اهل آن با آن‌که رنج و الم دنیا اندک است و زمانش کم است و دوامش ناچیز است و مدتش کوتاه است؛

فَکَیْفَ احْتِمَالِی لِبَلَاءِ الْآخِرَهِ وَ جَلِیلِ [حلول] وُقُوعِ الْمَکَارِهِ فِیهَا،

پس من چگونه طاقت آورم و عذاب عالم آخرت و آلام سخت آن عالم را تحمل کنم

وَ هُوَ بَلَاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَ یَدُومُ مَقَامُهُ، وَ لَا یُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ،

و حال آن‌که مدت آن عذاب طولانى است و ماندن در آن همیشگى است و هیچ بر اهل عذاب در آنجا تخفیفى نیست

لِأَنَّهُ لَا یَکُونُ إِلَّا عَنْ غَضَبِکَ وَ انْتِقَامِکَ وَ سَخَطِکَ،

چندان‌که آن عذاب تنها از قهر و غضب و انتقام توست

وَ هَذَا مَا لَا تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ،

که هیچکس از اهل آسمان و زمین تاب و طاقت آن ندارد؛

یَا سَیِّدِی فَکَیْفَ لی [بِی] وَ أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ، الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ،

اى سید من! پس من بنده‌ى ناتوان ذلیل و حقیر و فقیر و دورمانده‌ى تو چگونه تاب آن عذاب دارم!

یَا إِلَهِی وَ رَبِّی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ، لِأَیِّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَشْکُو، وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِی،

اى خداى من، اى پروردگار من و سید و مولاى من! از کدامین سختى‌هاى امورم به سویت شکایت کنم و از کدام یک به درگاهت بنالم و گریه کنم؟

لِأَلِیمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلَاء وَ مُدَّتِهِ،

از دردناکى عذاب آخرت بنالم یا از طول مدت آن بلاى سخت زارى کنم؟

فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ، وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ، وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ،

پس اگر تو مرا به همراه دشمنانت اگر به انواع عقوبت معذّب گردانى و با اهل عذابت همراه کنى و از جمع دوستان و خاصانت جدا سازى،

فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ،

در آن حال، گیرم که بر آتش عذاب تو اى خداى من و سید و مولاى من و پروردگار من صبورى کنم، چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد؟

وَ هَبْنِی [یا إلهی] صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ،

و گیرم آن‌که بر حرارت آتشت شکیبا باشم، چگونه چشم از لطف و کرمت توانم پوشید؟

أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ،

یا چگونه در آتش دوزخ آرام گیرم با این امیدوارى که به عفو و رحمت بى‌منت‌هایت دارم؟

فَبِعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَکْتَنِی نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَیْکَ بَیْنَ أَهْلِهَا ضَجِیجَ [الآلمین] الْآمِلِینَ،

بارى اى سید و مولاى من! به عزتت به راستى سوگند می‌خورم که اگر مرا با زبان گویا (به دوزخ) گذارى، من در میان اهل آتش مانند دادخواهان ناله همی‌کنم

وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَیْکَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ،

و بسى فریاد می‌زنم به سویت مانند شیون گریه‌کنندگان

وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکَاءَ الْفَاقِدِینَ، وَ لَأُنَادِیَنَّکَ أَیْنَ کُنْتَ یَا وَلِیَّ الْمُؤْمِنِینَ،

و بنالم به آستانت مانند عزیزگم‌کردگان و به صداى بلند تو را می‌خوانم که اى یاور اهل ایمان

یَا غَایَهَ آمَالِ الْعَارِفِینَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ،

و اى منت‌هاى آرزوى عارفان و اى فریادرس فریادخواهان

یَا حَبِیبَ قُلُوبِ الصَّادِقِینَ، وَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ،

و اى دوست دل‌هاى راست‌گویان و اى یکتا خداى عالمیان!

أَ فَتُرَاکَ سُبْحَانَکَ یَا إِلَهِی وَ بِحَمْدِکَ تَسْمَعُ فِیهَا صَوْتَ عَبْدٍ مُسْلِمٍ سُجِنَ [یسجن] فِیهَا بِمُخَالَفَتِهِ،

آیا درباره‌ى تو اى خداى پاک و منزه و ستوده صفات! گمان می‌توان کرد که بشنوى در آتش فریاد بندۀ مسلمی را که به نافرمانى در دوزخ زندانى شده

وَ ذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِیَتِهِ، وَ حُبِسَ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَ جَرِیرَتِهِ،

و سختى عذابت را به کیفر گناه می‌چشد و میان طبقات جهنم به جرم و عصیان محبوس گردیده

وَ هُوَ یَضِجُّ إِلَیْکَ ضَجِیجَ مُؤَمِّلٍ لِرَحْمَتِکَ، وَ یُنَادِیکَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِیدِکَ، وَ یَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِرُبُوبِیَّتِکَ،

و ضجه و ناله‌اش با چشم انتظار و امیدوارى به رحمت بى‌منت‌هایت به سوى تو بلند است و به زبان اهل توحید تو را می‌خواند و به ربوبیتت متوسل می‌شود،

یَا مَوْلَایَ فَکَیْفَ یَبْقَى فِی الْعَذَابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ،

باز چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتى که به سابقۀ حلم نامنت‌هایت چشم دارد؟

أَمْ کَیْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَ هُوَ یَأْمُلُ فَضْلَکَ وَ رَحْمَتَکَ،

یا چگونه آتش به او الم رساند و حال آن‌که به فضل و کرمت امیدوار است؟

أَمْ کَیْفَ یُحْرِقُهُ لَهِیبُهَا وَ أَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ تَرَى مَکَانَه‏

یا چگونه شراره‌هاى آتش او را می‌سوزاند با آن‌که تو خداى کریم ناله‌اش را می‌شنوى و مکانش را می‌بینى؟

أَمْ کَیْفَ یَشْتَمِلُ عَلَیْهِ زَفِیرُهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ،

یا چگونه شعله‌هاى دوزخ بر او احاطه می‌کند با آن‌که ضعف و بى‌طاقتى‌اش را می‌دانى؟

أَمْ کَیْفَ یَتَقَلْقَلُ بَیْنَ أَطْبَاقِهَا وَ أَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ،

یا چگونه به خود بپیچد و مضطرب بماند در طبقات آتش با آن‌که تو به صدق (دعاى) او آگاهى؟

أَمْ کَیْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِیَتُهَا وَ هُوَ یُنَادِیکَ یَا رَبَّهُ،

یا چگونه مأموران دوزخ او را زجر کنند با آن‌که به صداى یا رب یا رب تو را می‌خواند؟

أَمْ کَیْفَ یَرْجُو فَضْلَکَ فِی عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُکُهُ [فتترکه] فِیهَا،

یا چگونه به فضل تو امید آزادى از آتش دوزخ داشته باشد و تو او را به دوزخ واگذارى؟

هَیْهَاتَ مَا ذَلِکَ الظَّنُّ بِکَ وَ لَا الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ،

هیهات! که هرگز چنین معروف نباشد و این گمان نرود

وَ لَا مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلْتَ بِهِ الْمُوَحِّدِینَ مِنْ بِرِّکَ وَ إِحْسَانِکَ،

و به رفتار با بندگان موحدت که همه احسان و عطا بوده این معامله شباهت ندارد،

فَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ، لَوْ لَا مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ، وَ قَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِیکَ،

پس من به یقین قاطع می‌دانم که اگر تو بر منکران خدایى‌ات حکم به آتش قهر خود نکرده و فرمان همیشگى عذاب دوزخ را به معاندان نداده بودى،

لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّهَا بَرْداً وَ سَلَاماً،

محققا تمام آتش دوزخ را سرد و سالم می‌کردى

وَ مَا کان [کَانَتْ] لِأَحَدٍ فِیهَا مَقَرّاً وَ لَا مُقَاماً [مقاما]،

و هیچ‌کس را در آتش جاى و منزل نمی‌دادى

لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْکَافِرِینَ،

و لیکن تو اى خدا! نام‌هاى مبارکت مقدس است و قسم یاد کرده‌اى که دوزخ را از جمیع کافران

مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ، وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعَانِدِینَ،

جن و انس پر گردانى و معاندان را در آن عذاب مخلد سازى.

وَ أَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُکَ قُلْتَ مُبْتَدِئاً، وَ تَطَوَّلْتَ بِالْإِنْعَامِ مُتَکَرِّماً، (أَ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً لَا یَسْتَوُونَ) [1]

و تو را ستایش بى‌حد سزاست که با وجود آن‌که خویش را ثنا گفتى و به همه انعام نمودى، در کتاب خود فرمودى آیا (در آخرت) اهل ایمان با فاسقان یکسان‌اند! هرگز یکسان نیستند.

إِلَهِی وَ سَیِّدِی، فَأَسْأَلُکَ بِالْقُدْرَهِ الَّتِی قَدَّرْتَهَا،

اى خداى من و سید من! از تو درخواست می‌کنم به مقام قدر (و آن قدرت ازلى) که مقدرات عالم بدان کردى.

وَ بِالْقَضِیَّهِ الَّتِی حَتَمْتَهَا وَ حَکَمْتَهَا، وَ غَلَبْتَ مَنْ عَلَیْهِ أَجْرَیْتَهَا،

و به مقام قضاى مبرم که بر هرکه فرستادى غالب و قاهر شدى

أَنْ تَهَبَ لِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَهِ وَ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ، کُلَّ جُرْمٍ أَجْرَمْتُهُ، وَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ،

که مرا ببخشى و درگذرى در همین شب و همین ساعت هرجرمی و هرگناهى که کرده‌ام

وَ کُلَّ قَبِیحٍ أَسْرَرْتُهُ، وَ کُلَّ جَهْلٍ عَمِلْتُهُ، کَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ، أَخْفَیْتُهُ أَوْ أَظْهَرْتُهُ،

و هرکار زشتى پنهان داشته‌ام و هرعملى (مستور و عیان) آشکار یا پنهان به جهالت مرتکب شده‌ام

وَ کُلَّ سَیِّئَهٍ أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ، الَّذِینَ وَکَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا یَکُونُ مِنِّی،

و هربدکارى که فرشتگان عالم پاک را مأمور نگارش آن نموده‌اى که آن فرشتگان را به حفظ هرچه کرده‌ام موکل ساختى

وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَیَّ مَعَ جَوَارِحِی، وَ کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیَّ مِنْ وَرَائِهِمْ،

و شاهد اعمالم با جوارح و اعضاى من گردانیدى و فوق آن فرشتگان تو خود مراقب من

وَ الشَّاهِدَ لِمَا خَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ، وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ،

و شاهد و ناظر بر آن اعمال من بوده‌اى که از فرشتگان هم به فضل و رحمتت پنهان داشته‌اى همه را ببخشى

وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّی مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ [تنزله] أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلتُهُ [تُفْضِلُهُ]

و نیز درخواست می‌کنم که مرا حظّ وافر بخشى از هرخیرى که می‌فرستى و هراحسانى که می‌افزایى

أَوْ بِرٍّ نَشَرتُهُ [تَنْشُرُهُ]، أَوْ رِزْقٍ بَسَطتُهُ [تَبْسُطُهُ] ، أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، أَوْ خَطَإٍ تَسْتُرُهُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ،

و هرنیکویى که منتشر می‌سازى و هررزق و روزى‌اى که وسیع می‌گردانى و هرگنهى که می‌بخشایى و هرخطایى که بر آن پرده می‌کشى.اى رب من، اى رب من، اى رب من!

یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ مَالِکَ رِقِّی، یَا مَنْ بِیَدِهِ نَاصِیَتِی،

اى خداى من، اى سید و مولاى من، اى کسى که زمام اختیارم به دست اوست! اى واقف از حال زار و ناتوانم

یَا عَلِیماً بِضُرِّی [بفقری] وَ مَسْکَنَتِی، یَا خَبِیراً بِفَقْرِی وَ فَاقَتِی، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ،

اى آگه از بینوایى و وضع پریشانم اى آگاه به احتیاجم و بى‌چیزى‌ام اى رب من، اى رب من، اى رب من!

أَسْأَلُکَ بِحَقِّکَ وَ قُدْسِکَ وَ أَعْظَمِ صِفَاتِکَ وَ أَسْمَائِکَ،

از تو درخواست می‌کنم به حق حقیقتت و به ذات مقدست و بزرگ‌ترین صفات و اسماى مبارکت

أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتِی من [فِی] اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بِذِکْرِکَ مَعْمُورَهً، وَ بِخِدْمَتِکَ مَوْصُولَهً، وَ أَعْمَالِی عِنْدَکَ مَقْبُولَهً،

که اوقات مرا در شب‌وروز به یاد خود معمور گردانى و پیوسته به خدمت بندگى‌ات بگذرانى و اعمالم را مقبول حضرتت فرمایى

حَتَّى تَکُونَ أَعْمَالِی وَ أَوْرَادِی [إرادتی] کُلَّهَا وِرْداً وَاحِداً، وَ حَالِی فِی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً،

تا کردار و گفتارم همه یک جهت و خالص براى تو باشد و احوالم تا ابد به خدمت و طاعتت مصروف گردد.

یَا سَیِّدِی یَا مَنْ عَلَیْهِ مُعَوَّلِی، یَا مَنْ إِلَیْهِ شَکَوْتُ أَحْوَالِی، یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ،

اى سید من، اى کسى که تمام اعتماد و توکلم بر اوست و شکایت از احوال پریشانم به حضرت اوست، اى رب من، اى رب من، اى رب من!

قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی، وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِیمَهِ جَوَانِحِی،

(لطفى کن) به اعضا و جوارحم در مقام بندگى‌ات قوت بخش و دلم را عزم ثابت بده

وَ هَبْ لِیَ الْجِدَّ فِی خَشْیَتِکَ، وَ الدَّوَامَ فِی الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِکَ،

و ارکان وجودم را به خوف و خشیت سخت بنیان ساز و پیوسته به خدمت در حضرتت بدار

حَتَّى أَسْرَحَ إِلَیْکَ فِی مَیَادِینِ السَّابِقِینَ، وَ أُسْرِعَ إِلَیْکَ فِی البارزین [الْمُبَادِرِینَ]

تا آن‌که من در میدان طاعتت بر همۀ پیشینیان سبقت گیرم و از همۀ شتابندگان به درگاهت زودتر آیم

وَ أَشْتَاقَ إِلَى قُرْبِکَ فِی الْمُشْتَاقِینَ، وَ أَدْنُوَ مِنْکَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ،

و عاشقانه با مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم و مانند اهل خلوص به تو نزدیک گردم

وَ أَخَافَکَ مَخَافَهَ الْمُوقِنِینَ، وَ أَجْتَمِعَ فِی جِوَارِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ.

و بترسم از تو مانند ترسیدن یقین‌کنندگان و با اهل ایمان در جوار رحمتت هم‌نشین باشم.

اللَّهُمَّ وَ مَنْ أَرَادَنِی بِسُوءٍ فَأَرِدْهُ، وَ مَنْ کَادَنِی فَکِدْهُ،

خدایا و هرکه با من بد اندیشد تو مجازاتش کن و هرکه مکر ورزد به کیفرش برسان

وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ، وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَهً مِنْکَ،

و مرا به لطف و رحمتت نصیب بهترین بندگانت عطا کن و مقام مقرب‌ترین

وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَهً لَدَیْکَ، فَإِنَّهُ لَا یُنَالُ ذَلِکَ إِلَّا بِفَضْلِکَ، وَ جُدْ لِی بِجُودِکَ،

و مخصوص‌ترین خاصان حضرتت کرامت فرما که هیچ‌کس جز به فضل و رحمتت این مقام نخواهد یافت و باز جود و بخشش بى‌عوضت از من دریغ مدار،

وَ اعْطِفْ عَلَیَّ بِمَجْدِکَ، وَ احْفَظْنِی بِرَحْمَتِکَ،

بزرگى و مهربانى کن و مرا به رحمت واسعه‌ات از شر دو عالم محفوظ بدار

وَ اجْعَلْ لِسَانِی بِذِکْرِکَ لَهِجاً، وَ قَلْبِی بِحُبِّکَ مُتَیَّماً،

و زبانم را به ذکر خود گویا ساز و دلم را از عشق و محبت بى‌تاب گردان

وَ مُنَّ عَلَیَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِکَ، وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ اغْفِرْ زَلَّتِی،

و بر من منت گذار و دعایم مستجاب فرما و از لغزشم بگذر و خطایم ببخشاى

فَإِنَّکَ قَضَیْتَ عَلَى عِبَادِکَ بِعِبَادَتِکَ، وَ أَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِکَ، وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجَابَهَ،

که تو خود به بندگان از لطف دستور عبادت داده‌اى و امر به دعا فرموده‌اى و اجابت را ضمانت کرده‌اى،

فَإِلَیْکَ یَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِی، وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ مَدَدْتُ یَدِی،

اینک من به دعا روبه سوى تو آورده‌ام و دست حاجت به درگاه تو دراز کرده‌ام؛

فَبِعِزَّتِکَ اسْتَجِبْ لِی دُعَائِی وَ بَلِّغْنِی مُنَایَ، وَ لَا تَقْطَعْ مِن‏ فَضْلِکَ رَجَائِی،

پس به عزت و جلالت قسم که دعایم مستجاب گردان و مرا به آرزویم (که وصال توست) برسان و امیدم را به فضل و کرمت ناامید مگردان

وَ اکْفِنِی شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ أَعْدَائِی،

و از شر دشمنانم از جن و انس کفایت فرما.

یَا سَرِیعَ الرِّضَا، اغْفِرْ لِمَنْ لَا یَمْلِکُ إِلَّا الدُّعَاءَ،

اى که از بندگانت بسیار زود راضى می‌شوى! ببخشا بر بنده‌اى که به جز دعا و تضرّع به درگاهت مالک چیزى نیست

فَإِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ، یَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ، وَ ذِکْرُهُ شِفَاءٌ، وَ طَاعَتُهُ غِنًى،

که تو هرچه بخواهى می‌کنى. اى که نامت دواى دردمندان و یادت شفاى بیماران است و طاعتت بى‌نیازى از هرچه در جهان،

ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ، وَ سِلَاحُهُ الْبُکَاءُ،

ترحم کن به کسى که سرمایه‌اش امید به توست و اسلحه‌اش گریه است،

یَا سَابِغَ النِّعَمِ، یَا دَافِعَ النِّقَمِ، یَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِینَ فِی الظُّلَمِ، یَا عَالِماً لَا یُعَلَّمُ،

اى بخشنده‌ى کامل‌ترین نعمت! اى دفع کننده‌ى هربلا و مصیبت! اى نور دل‌هاى وحشت‌زده در ظلمات (فراق) ! اى داناى علم ازل تا ابد بى‌آموختن!

صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ،

درود فرست بر محمد و آل محمد و با من آن کن که لایق حضرت توست

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّهِ الْمَیَامِینَ مِنْ آلِهِ [أهله] وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً [کَثِیراً]. [2]

و درود و رحمت خدا بر رسول گرامی‌اش و امامان بابرکت از اهل بیتش و سلام و تحیت بسیار بر آن بزرگواران باد.

[1] ) سوره السجده، آیه 18. [2]) اقبال الأعمال ص 706؛ مفاتیح الجنان، ص 62.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا