مقالات

فلسفه تاریخ در قرآن

فلسفه تاریخ در قرآن برگرفته از کتاب تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری
تدوین: سید سعید روحانی

ایـن مـسـئله کـه قـرآن دعـوت مـی کـند که بشر تاریخ را مطالعه کند بسیاری از نظریات قرآن درباره فلسفه تاریخ را روشن می کند.
اگـر حـوادث تـاریـخی عالم گزاف و تصادف باشد، مطالعه تاریخ گذشته با امروز هـیـچ ربـطـی پـیـدا نـمـی کـنـد، چـون قـضـایـا بـر اثـر تـصـادفـات اسـت . قـرآن اصل تصادف را انکار می کند، اصل سنن را قبول می کند و به آن تصریح می نماید.
اگر تاریخ ، سنن داشته باشد ولی سنن آن خارج از اختیار بشر باشد و بشر نتواند در آن سـنـتـهـا نـقشی داشته باشد ـ امری جبری محض باشد و انسان هیچ گونه تاءثیری در مـسـیـر تـحـول تـاریـخ نداشته باشد ـ باز درس گرفتن و آموختن از تاریخ معنی ندارد، زیرا تحول تاریخ یک امر جبری که صورت می گیرد، من چه بخواهم و چه نخواهم ، اراده کـنـم یـا اراده نکنم ، هیچ تاءثیری ندارد، مثل گردش زمین به دور خورشید یا گردش زمین بـه دور خـودش (کـه لااقـل عجالتا برای ما چنین چیزی است ). زمین یک گردش سالانه به دور خورشی دارد، من چه بخواهم و چه نخواهم ، این قانون و سنتی خارج از اختیار من است . دانـسـتـن آن بـرای مـن هـیـچ فـایـده ای نـدارد چـون مـن نـمی توانم آن را پس و پیش کنم یا الگویش را بسازم .
پـس مـعـلوم مـی شـود که انسان (در تحولات تاریخ ) نقشی دارد و می تواند نقشی داشته باشد.
اگـر عـوامـل مـؤ ثـر در تـاریـخ عـوامـل سـوء بـاشـد، عـوامـل فـسـاد بـاشـد، مـثـلا تـنـهـا عـامـل مـؤ ثـر در تـاریـخ زور بـاشـد و عـامـل دیـگـری غـیـر از آن نـقـشـی در تـاریـخ نـداشـتـه بـاشـد، یـا یـگـانـه عـامـل مـؤ ثـر در تـاریـخ زر و پـول و اقـتـصـاد بـاشـد و هـیـچ عامل دیگری نقش نداشته باشد، در این صورت تاریخ معلم بشر است اما معلم بسیار بدی ، چـرا؟ چـون بـه انـسـان مـی گـویـد: هـیـچ چـیـز در تاریخ نقش ‍ ندارد جز شهوت و زن و پـول و زر، پـس بـهـتر است انسان اصلا تاریخ را مطالعه نکند، چون اگر مطالعه کند و بـه راز تـاریـخ دسـت یـابد به سخنی که برخی می گویند می رسد که ((حق هیچ وقت نـقـشـی در عـالم نـداشـتـه و نـمی تواند هم نقشی داشته باشد، اصلا زور به تمام معنی اخـلاقـی است ، اخلاق یعنی زور و زور یعنی اخلاق و نقشها همه در زور خلاصه می شود و غیر از این چیزی در عالم نیست )).
اما اگر تاریخ تصادف نباشد، سنت باشد، اگر سنت تاریخ جبری محض ‍ نباشد ،انسان در آن نـقـش داشـتـه بـاشـد، و اگـر آن عـامـل هـای انـسـانـی کـه نـقـش ‍ دارنـد مـنـحـصـرا عـامـل فـسـاد نـبـاشـد، بـلکـه بـیـشـتـر عـامـل عـامـل صـلاح بـاشـد، عـامـل تقوی و پاکی باشد، عامل حق و ایمان باشد، در این صورت تاریخ معلم است و معلم خوب .
ایـن کـه قـرآن درس تـاریـخ مـی گـویـد مـبـتـنـی بـر قبول تمام اینهاست . از نظر قرآن صلاح در تاریخ نقش دارد، تقوی و اخلاص در تاریخ نـقـش دارد، بـلکه نقش ‍ نهایی و پیروزی نهائی همیشه از آن حق است و این تصریح قرآن مـجـیـد اسـت : کـتـب الله لاءغـلین انا و رسلی (1) قانون قطعی الهی است که پیروزی نهایی از آن من ، یعنی قانون من ـ خدا که نمی آید وارد میدان شود ـ و پـیـامـبـران من است . ((و ان جندنا لهم الغالبون )) (2) باز معنایش همین است .
در ایـن کـه (3) قـرآن مـجید تاریخ را به عنوان یک درس و یک منبع معرفت و شـنـاسایی ، یک موضوع تفکر و مایه تذکر و آیینه عبرت یاد می کند جای تردید نیست . ولی آیـا قـرآن به تاریخ به چشم فردی می نگرد یا به چشم اجتماعی ؟ آیا قرآن تنها نـظرش به این است که زندگی افرادی را برای عبرت سایر افراد طرح کند یا نظرش بـه زنـدگـی جـمعی است ، لااقل زندگی جمعی نیز منظور نظر آن هست ؟ و به فرض دوم آیـا از قـرآن مـی تـوان اسـتـنـبـاط کـرد کـه جـامـعـه ، مستقل از افراد، حیات و شخصیت و مدت و اجل و حتی شعور و ادراک و وجدان و ذوق و احساس و نـیـرو دارد یـا نـه ؟ و بـنابراین فرض آیا از قرآن کریم می توان استنباط کرد که بر جامعه ها و اقوام و امم ، ((سنت ))ها و روشها و قوانین معین و مشخص و یکسانی حاکم است یا نه ؟
البـتـه بـررسـی کـامـل ایـن مـطـلب نـیازمند به رساله ای جداگانه است ؛ اینجا به طور اختصار عرضه می دارم که پاسخ هر سه پرسش مثبت است .(4)
قـرآن کـریـم لااقـل در بـخشی از عبرت خود، زندگی اقوام و امتها را به عنوان مایه تنبه برای اقوام دیگر مطرح می کند:
تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسئلون عما کانوا یعلمون . (5)
آنـان امـت و جامعه ای بودند که گذشتند و رفتند. آنان راست ، دستاوردهای خودشان و شما راسـت ، دسـتـاوردهـای خـودتـان . شـمـا مـسـؤ ول اعـمـال آنـان نـیـسـتـیـد (تـنـهـا مـسـؤ ول اعمال خود هستید).
قـرآن مـکـرر در تـعـبـیـرات خـود مـوضـوع حـیـات و مـدت و اجل اقوام و امتها را طرح کرده است ، مثلا می گوید:
و لکـل امـه اءجـل فـاذا جـاء اءجـلهـم لا یـسـتـاءخـرون سـاعـه و لا یـسـتـقـدمـون .(6)
زنـدگـی هـر امـتـی را پـایـانـی است ، پس هر گاه پایان عمرشان فرا رسد، نه ساعتی دیرتر بیایند و نه ساعتی زودتر فانی گردند.
قرآن کریم این گمان را که اراده ای گزافکار و مشیتی بی قاعده و بی حساب سر نوشت های تاریخی را دگرگون می سازد به شدت نفی می کند و تصریح می نماید که قاعده ای ثابت و تغییرناپذیر بر سرنوشت های اقوام حاکم است ؛ می فرماید:
فـهـل یـنـظـرون الا سنه الاولین فلن تجد لسنه الله تبدیلا و لن تجد لسنه الله تحویلا.(7)
آیـا ایـن مـردم جز سنت و روشی که بر اقوام پیشین جاری شده است انتظاری دارند؟ هرگز در سنت خدا، تبدیل (جانشین شدن سنتی ) یا تغییر (دگرگونی یک سنت ) نخواهی یافت .
قرآن کریم نکته فوق العاده آموزنده ای در مورد سنتهای تاریخ یادآوری می کند و آن این که مردم می توانند با استفاده از سنن جاریه الهیه در تاریخ ، سرنوشت خویش را نیک یا بـد گـردانـنـد، بـه ایـن کـه خـویش و اعمال و رفتار خویش را نیک یا بد گردانند؛ یعنی سـنـتـهـای حـاکـم بـر سـرنـوشـتـهـا در حـقـیـقـت یـک سـلسـله عـکـس العـمـل هـا و واکـنـشـهـا در بـرابـر عـمـلهـا و کـنـش هـاسـت . عـمـلهـای مـعـیـن اجـتـمـاعـی عـکـس العـمـل هـای مـعـیـن بـه دنـبـال خود دارد. از این رو در عین آنکه تاریخ با یک سلسله نوامیس قـطـعـی و لا یـتـخـلف اداره مـی شـود، نـقش انسان و آزادی و اختیار او به هیچ وجه محو نمی گردد
قرآن آیات زیادی در این زمینه دارد؛ کافی است که برای نمونه آیه 11 از سوره مبارکه رعد را بیاوریم :
ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم .
خداوند وضع حاکم و مستولی بر قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنچه در خلق و خوی و رفتار خود دارند تغییر دهند.پی نوشت:
1- سوره مجادله ، آیه 21.
2- سوره الصافات ، آیه 173.
3- قـیـام و انـقـلاب مهدی علیه السلام از دیدگاه فلسفه تاریخ ، صص 19 ـ 17.
4- رجـوع شـود بـه تفسیر المیزان (متن عربی )، ج 4، ص 102 و ج 7، ص 333 و ج 8، ص 85 و ج 10 صص 73 ـ 71 و ج 18، ص 191.
5- سوره بقره ، آیه 134 و 141.
6- سوره اعراف آیه 34.
7- سوره فاطر، آیه 43.

سید سعید روحانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا