معارف اسلامی

محمود طاهری – شرح مناجات شعبانیه (17)

قسمت هفدهم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری

اِلهى اُنْظُر اِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیتَهُ فَاَجابَکَ وَ اسْتَعْمَلتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَاَطاعَکَ یا قَریباً لایَبعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَه، اِلهى هَبْ لى قَلْبًا یُدْنیهِ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِسانًا یُرفَعُ اِلَیکَ صِدقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنکَ حَقُّهُ.
معبود من! نظرى به من فرما، مانند نظر کردنت به کسى که چون ندایشان می‏کنى، اجابتت می‏کنند، و به کمک و یارى تو اطاعتت می‏کنند اى نزدیکى که از آنکه فریفته‏ ات شده است دور نمی‏باشى و اى بخشنده‏ اى که در حق آنکه به اجر و پاداشت امید بست، بخل نمی‏ورزى معبود من! قلبى عطایم فرما که شوقش او را به تو نزدیک سازد و زبانى که صدق او به سویت بالا آید ونظرى که حقش موجب قرب درگاهت شود.

نکاتى از این فراز
1. تقاضاى توفیق در اجابت دعوت خداوند؛
2. استعانت از حق تعالى در اطاعت او ؛
3. نزدیکى خداوند به بندگان شیفته‏اش ؛
4. ضایع نکردن اجر و پاداش سعى کنندگان ؛
5. درخواست شوق از خداوند؛
6 . از خداوند زبانى راستگو مسئلت نمودن؛
7. درخواست تقرب به سبب نظرى شایسته و نیکو.

«اِلهى اُنْظُر اِلَىَّ نَظَرَ مَن؛ تقاضاى توفیق در اجابت نداهاى خداوند»
خداوند بندگانى دارد که همواره چشم بر اشاره‏اى و ندایى از ناحیه حضرت دوستدارند، تا در پى آن به سر بدوند و اجابتش نمایند. زمزمه همیشگى شان این است که:

«از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن»

بدیهى است اجابت ندا و دعوت حضرت دوست، چیزى جز، حیات ابدىبراى اجابت کننده به همراه نخواهد داشت. چنانچه قرآن کریم می‏فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ. (انفال: 24)
اى اهل ایمان، چون خدا و رسول، شما را می‏خوانند و دعوت می‏کنند،اجابت کنید تا به حیات ابد برسید.
عشق گسترده است خوانى بهر خاصان خدا می‏زند هر دم صلایى(116): سارِعُوا نَحْوَ اللِّقا(117)

آید از غیب این ندا هر دم به روح خاکیان سوى بزم عشق آید هر که می‏جوید خدا
هر که نوشد جرعه‏اى زان، زنده گردد جاودان هر که گردد مست از آن یابد بقا اندر فنا

فیض کاشانى

«وَاسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ؛ استعانت از خدا»
بدون دستگیرى و استعانت خداوند، هیچ کارى ممکن نمی‏باشد. ما در شبانهروز، حداقل ده بار در نمازهاى یومیه از پروردگارمان، کمک و یارى طلبیده وعرض می‏کنیم: «… وَ إِیّاکَ نَسْتَعینُ؛ تنها از تو مدد و یارى می‏جوییم». اطاعت از خداوندنیز بى استعانت حق ناممکن است؛ و همین دغدغه خاطر سبب شده است تامناجات کننده در این فراز از دعا، در عبادت و اطاعت پروردگارش، از ذاتمقدسش طلب دستگیرى و امداد نماید.

تو دستگیر شو اى خضر پى خجسته که من پیاده می‏روم و همرهان سوارانند

حافظ

«یا قَریباً لا یَبْعُدُ؛نزدیکى خداوند به دوستداران خود»
آنکه شیفته و شیداى پروردگارش می‏شود، او را به خود نزدیک می‏بیند ومی‏تواند او را احساس نماید، در نتیجه، شیفتگى خود را حاصل تخیل وخیال‏ورزى نمی‏داند، بلکه حقیقت و جمال بى‏زوالى را درک و حس نموده و دربرابرش ابراز شیدایى می‏نماید.

خیال روى تو در هر طریق، همره ماست نسیم موى تو پیوند جان آگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظر خاطر مرفه ماست

خداوند در میان جان عاشق حضور دارد و نیازى به گرد جهان گشتن براىدیدارش نمی‏باشد:

دل من نشان کویت ز جهان بجست عمرى که خبر نبود دل را که تو در میان جانى

عطار

«یا جَوادا لا یَبْخُل عَمَّن؛ امید ثواب و پاداش از خدا»
پروردگار، دریاى بى‏پایان جود و سخاوت است و آنانى را که به امید دریافتثواب و پاداشش کارى انجام می‏دهند، بى نصیب نمی‏گذارد، حتى آنان که براىدنیا سعى می‏نمایند از دریافت موهبت دنیوى خداوند بى بهره نمی‏گردند.
براى اثبات این سخن و مدعا، از آیات قرآنى ذیل مدد می‏جوییم: وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُوءْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَهِ نُوءْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِیالشّاکِرینَ. (آل عمران: 145)
آنکه به دنبال ثواب و نعمت دنیوى باشد، او را عطا خواهیم کرد و آنکه ثوابآخرت را می‏طلبد، او را نیز برخوردار خواهیم نمود و به زودى پاداششاکرین را خواهیم داد.
در سوره نساء آیه 134 نیز می‏فرماید: «مَنْ کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیاوَ اْلآخِرَهِ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا؛ هر که ثواب و نعمت دنیا را طالب است ـ بداند که ـ پس نزدخداوند، ثواب دنیا و آخرت موجود است و خداوند، شنوا و بیناست».
پس خداوند اجر و پاداش کسى را ضایع نمی‏فرماید، ولى این نکته را نیز تذکرداده که ثواب و اجر اخروى بهتر از پاداش دنیوى است:
وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی اْلأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُوَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ وَ َلأَجْرُ اْلآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ.(یوسف: 56 و 57)
و این چنین بود که یوسف را در زمین، متمکن ساختیم که هر جا خواهد،فرمانروایى کند. هر که را بخواهیم، رحمت خود را نصیب او سازیم و ما اجردنیوى نیکوکاران را ضایع نمی‏سازیم. و اما اجر اخروى و ثواب آخرت، براىمؤمنین و متقین، بهتر و نیکوتر است.
حاصل سخن آنکه، کسى که به امید دریافت ثواب چه در امر دنیا و چه در امرآخرت به خدا امید می‏بندد و دست‏هاى خویش را به طرفش دراز می‏کند، نهناامید برخواهد گشت و نه تهى دست.

برآمد تهى دست‏هاى نیاز ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در که هرگز نبست که نومید گردد، برآورده دست

سعدى

«اِلهى هَبْ لى قَلْباً یُدْنیهَ مِنْکَ شَوْقَه؛ مرکب راهوار شوق»
در تاج خسروان به حقارت نظر کنم تا شوق روى توست مها طوق گردنم

مولانا

مرکب‏هایى که آدمی را به مقام قرب و دیدار خداوند می‏رسانند، فراوانند،همانند: مرکب علم، مرکب عبادت، مرکب اشک و مرکب شوق و مانند آنها. ولىاینان در ایفاى نقش، یکسان نمی‏باشند در این میان، تنها اندکى از آنها، نقشاعجاب‏آور و تأثیر بسیار سریع در سیر دادن آدمی به طرف معبودش دارند که ازجمله آنها «مرکب راهوار شوق» می‏باشد.

دست در زن به شوق دوست که اوست بهر معراج اهل عشق بُراق(118)
چون به درگاه یار یابى بارپس تو بینى به دیده عشاق
که جهان مظهرست و ظاهر، دوست همه عالم پر از تجلى اوست

کمال الدین حسین خوارزمی

یحیى بن معاذ گوید: «علامت شوق، آن است که جوارح، از شهواتبازدارى».(119) و جنید گوید: «از سرّى شنیدم که گفت: شوق برترین مقام عارف بُوَد».

ز شوقت آمدم در عالم خاک ز شوقت می‏روم تا عالم پاک
ز شوقت در کفن خفتم به نازم ز شوقت در قیامت سرفرازم
اگر هر ذره من گوش گردد زشوق نام تو مدهوش گردد

عطار

و نیز در معناى شوق گفته شده است که: «شوق مرکبى است که قاصدان کعبهمراد را به مقصود می‏رساند و دوام آن با دوام محبت پیوسته است. ذوالنُّون گوید:شوق برترین درجات و عالى‏ترین مقامات است».(120)

موهبت شوق، از جمله مواهبى است که على علیه‏السلام در دعاى کمیل ازپروردگارش مسئلت نموده است: «وَ اشْتاقَ اَلى قُرْبِکَ فى الْمُشتاقین؛ پروردگارا! آنگونه‏ام قرار ده که با شوق و به همراه مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم».

و در مناجات دوازدهم از مناجات‏هاى خمسه عشر نیز می‏خوانیم: «اَلهىفَاجْعَلْنا مِنَ الَّذینَ تَرَسَّخَتْ اَشْجارُ الشَّوقِ اِلَیْکَ فِى حَدائِقِ صُدورِهِم؛ پروردگارا! ما را از آنانىقرار ده که نهال‏هاى شوق لقایت در باغ دل هایشان سبز و خرم گشته است».

شعیب علیه‏السلام چندان گریست که نابینا شد، خداى تعالى چشم وى باز داد. دیگرباره بگریست چندان که نابینا شد، خداى تعالى چشم وى باز داد، دگر بار گریست،تا نابینا شد.
خداى تعالى وحى فرستاد و گفت: اگر این گریستن از امید بهشت است، منبهشت را بر تو مباح کردم و اگر از بیم دوزخ است، تو را ایمن کردم. گفت: یا رب!از شوق توست. فرمود: از بهر این شوق تو بود که پیغامبر و کلیم خویش، موسىرا ده سال خادم تو کردم.(121)

بازار شوق گرم شد آن سرو قد کجاست تا جان خود بر آتش رویش کنم سِپَند

حافظ

خداى من! اگر چه می‏دانم که گوهر شوق، در خور هر صدفى نمی‏باشد، و درهر جانى جاى نخواهد گرفت، ولى در اینکه این مروارید به کدام صدف تعلقگیرد، تنها ذره‏اى از توجه و عنایت تو شرط است، پروردگارا! زمان مناجات استو خوشدلى ؛ و به گفته حافظ:

زمان خوشدلى دریاب و دُر یاب که دائم در صدف گوهر نباشد

حافظ

ما بندگانى هستیم، محتاج به رحمت و سر تا پا فقر و نیاز، و چه ثروتى بالاتر ازشوق به جمالت؟ این موهبت را از ما دریغ مدار!

چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم

حافظ

پروردگارا! کدام بنده توست که این سخن تو را استماع نماید و پس از آنشرمنده نگردد و آتش شوق تو در دلش شعله ور نگردد؟ «یا داود! اگر بدانند آنگروه که از من برگشته‏اند چگونه منتظر ایشانم در اینکه چگونه، رفق و مدارایم،شاملشان است، همه از شوق بمیرندى و اندام‏هاى ایشان از دوستى من پاره پارهگردیدى. یا داود! این ارادت و شوق من است نسبت به آن کسى که از من برگشتهباشد. اما آنکه مرا جوید و مرا خواهد، شوق و ارادتم به او چون خواهد بود؟!».(122)

سخنى از غزالى درباره شوق
غزالى در کتاب «کیمیاى سعادت» در مقام بیان فضیلت و اهمیت شوق چنین می‏گوید:

«بدانکه هر که محبت، انکار کرد، شوق نیز انکار کرد، در دعاى رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است: «اَسْئَلُکَ الشَّوْقَ اِلى لِقائِکَ وَ لَذَّهَ النَّظَرِ اِلى وَجْهِکَ الْکَریم؛ مسئلت می‏کنم از تو، شوقدیدارت را و لذت نظر به روى کریمت را.» و گفت: خداى تعالى گوید: «طالَ شَوْقَ الابْرارِاِلى لِقائى وَ اِنّى اِلى لِقائِهِم لاشَدُّ شَوْقاً؛ شوق نیکان به دیدارم طول کشید و به درستى که من بهایشان مشتاق ترم از ایشان نسبت به من».

… همه محبان حق تعالى در این جهان و در آن جهان، میان انس و شوقمی‏گردند. خداى تعالى گفت: «یا داود!اهل زمین را خبر ده از من که دوست آنم کهمرا دوست دارد و همنشین آنم که با من به خلوت بنشیند، و مونس آنم که به یاد منانس گیرد و رفیق آنم که با من رفیق باشد و فرمان بردار آنم که مرا فرمان برد، و هیچبنده‏اى مرا دوست ندارد مگر آنکه او را دوست می‏دارم و بر دیگران مقدمش می‏دارم.

اى اهل زمین، روى به صحبت و مجالست من آورید و به من انس گیرید تا منبه شما انس گیرم، که من طینت دوستان خویش را از طینت ابراهیم، دوست خودآفریدم و موسى همراز من و محمد برگزیده من. و اما دل مشتاقان خویش از نورخود آفریدم و به جلال خود پروردم. و به بعضى انبیا وحى آمد که:

«مرا بندگانند که مرا دوست دارند و من ایشان را دوست دارم و آرزومند منندو من آرزومند ایشان، مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم، نظر ایشان به من است ونظر من به ایشان، اگر شما نیز راه ایشان گیرید، شما را دوست گیرم».(123)

به خاک حافظ اگر یار بگذرد چو باد ز شوق در آن تنگنا کفن بدرم

« … وَ لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْکَ صَدْقُهُ؛ زبانى راستگو عطایم کن»
طاعت آن نیست که بر خاک نهى پیشانى صدق پیش آر که اخلاص به پیشانى نیست
یک نصیحت ز سر صدق، جهانى ارزد مشنو ار در سخنم فایده دوجْهانى نیست

سعدى

مناسب است سخن آغازین درباره اهمیت صدق و راستگویى، دعایى درهمین زمینه باشد که قرآن کریم به ما تعلیم داده است: قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْکَسُلْطانًا نَصیرًا. (اسرا: 80)

بگو اى رسول! پروردگارا مرا در هر کارى با صداقت وارد کن و با صداقتخارج فرما، و براى من از جانب خودت، بصیرت و یاورى برایم قرار ده.
راستگویى و صداقت در بیان، از نیکوترین صفات ـ و چنانچه اشاره خواهد شد ـیکى از صفات لازم پیامبرى است که در هر کس محقق شود، در واقع، دریچه‏اى ازنبوت به رویش گشوده شده است. راستگو بودن از خصال پسندیده‏اى است که عقل ووجدان نیز در کنار شرع، به نیکویى آن حکم می‏کند، همان گونه که اگر شرعى هم در کارنبود، عقل و وجدان به تنهایى به زشتى دورویى و دروغ، اذعان می‏نمودند.
نبى اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله آن گاه که در مقام نقل کرامت و ذکر ستایش از صحابى پاکباختهخویش، ابوذر غفارى قرار می‏گیرد، این گونه او را می‏ستاید:

«آسمان، سایه نینداخته است و زمین در برنگرفته است کسى را که راستگوتراز اباذر باشد».(124)

نخستین وصف خوبان راستگویى است نکو بشنو که این وصف نکویى است
کسى را کاین نکویى در زبان است ز هر نیکویى اندر وى نشان است
دلى کز عشق، روشن آفتاب است فروغش بر زبان، صدق و صواب است
هر آن نقشى درون دل نهان است بر آن آیینه روشن زبان است
همان پاکیزگان، کز صفحه دل به غیر از نقش حق، کردند باطل
سخن از حسن آن رخسار گویند از آن صدق است، هر گفتار گویند

حکیم الهى قمشه‏اى

کاشانى گوید: «مراد از صدق، فضیلتى است راسخ در نَفْس آدمی که در اثر آن، ظاهر و باطنآدمی با هم مطابق شده و اقوالش موافق نیات او و افعالش مطابق احوال او خواهدگشت. و آن چنان که می‏نماید، در واقع نیز همان گونه خواهد بود».(125)
درباره صداقت و راستگویى در قرآن و حدیث،بسیار تأکید شده است که دراینجا به برخى از این آیات و روایات اشاره خواهیم کرد:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‏ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقینَ؛ اى کسانى که ایمان آوردید، تقوى پیشهکنید و با راستگویان باشید». (توبه: 119)
قالَ اللّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُخالِدینَ فیها أَبَدًا رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ. (مائده: 119)
خداوند فرمود: امروز ـ روز قیامت ـ روزى است که صداقت راستگویان بهکارشان آمد، و به حالشان نافع خواهد بود. آنها از بهشتى برخوردار خواهندشد که از زیر درختانش، نهرها جارى است و براى ابد در آن خواهند ماند.هم خدا از آنها راضى می‏باشد و هم آنها از خدایشان راضیند. این است همانرستگارى بزرگ.
وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ. (یونس: 2)
و بشارت ده مؤمنان را به اینکه براى آنان نزد پروردگارشان قدم صادقانه ثبتشده است.

تو لحد خویش را پر کن از زر صدق پر مکنش از مس شهوت و حرص و حسد

مولانا

امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «اِنَّ اللّه‏ عَزَّوَجَلّ لَمْ یَبْعَثُ نَبِیّاً اِلا بِصِدْقِ الْحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَهِاِلَى الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ؛ به درستى که خداى عزوجل هیچ پیامبرى را مبعوث نفرمود، مگر آنکه بایدداراى صداقت درگفتار بوده و اهل اداى امانت به صاحبش باشند، چه اینکه صاحبش نیکوکارباشد، و چه بدکار باشد».(126)
و باز فرمود: «لا تَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُکُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ، فَاِنَّ ذلِکَ شَىْ‏ءٌ قَدْ اِعتادَه، فَلَوْتَرَکَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذلِکَ وَ لکِن اُنْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدیثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ؛ نگاه به رکوع و سجود طولانىشخص نکنید؛ زیرا چه بسا این کار برایش عادت شده باشد که اگر ترک کند به وحشت می‏افتد،بلکه نگاه کنید به راستگویى و امانتدارى او».(127)

حکایتى کوتاه
امام صادق علیه‏السلام فرمود: همانا، اسماعیل ـ که در قرآن به عنوان یکى ازنیکان معرفىشده ـ «صادق الوعد» ـ یعنى راستگو در انجام وعده ـ نامیده شد، با مردى در جایىوعده گذاشت، و به خاطر انجام وعده‏اش به مدت یک سال در آن مکان، رفت وبرگشت، تا پس از یک سال، بالاخره با آن مرد ملاقات نمود و به او گفت: هموارهدر این یک سال در انتظار تو بودم که به وعده‏ام عمل نمایم. و به همین سبب،خداى عزوجل او را صادق الوعد نامید.(128)

مرد باید که راستگو باشد ور ببارد بلا بر او چو تگرگ
نام مردى بر او دروغ بود کش نباشد به راست گفتن برگ
راستى را تو اعتدالى دان که ازو شاخ خشک گیرد برگ
سخن راست گو، مترس که راست نبرد روزى و نیارد برگ

جمال الدین اصفهانى

از فراز مذکور در مناجات که مسئلت می‏کند: «زبانى عطایم فرما که صدق آنبه طرف تو بالا آید» این گونه استفاده می‏شود که صدق با پروردگار عالم سنخیتو مشابهتى تام دارد، زیرادر این فراز اشاره شده است که صدق به طرف حق تعالىصعود می‏کند و این نیست مگر به سبب جایگاه رفیع صداقت و هم نشینى او باخداوند، که به حکم: «نوریان مر نوریان را جاذبند».(129) آنکه نور است، جذبمی‏کند هر آنچه را که از جنس نور است. این فراز از مناجات خود از مصادیق آیهکریمه ذیل است که می‏فرماید:
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ. (فاطر: 10)
به سوى او کلام پاکیزه و نیکو بالا می‏رود، و عمل صالح و نیکو، آن را مرتفعمی‏گرداند.

از خصالى که در کرام(130) بود هیچ بهتر ز راستگویى نیست
وز فعالى که با لئام(131) بود بَتَر از کذب و از دورویى نیست

حسین بن اسعد دهستانى

«وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ؛ نگاهى شایسته به خداوند و تقرب جستن به او»
بسیارى از نگاه‏هاى ما به پروردگارمان، هرگز شایسته مقامش نیست و دورى‏مانرا از حضرتش سبب خواهد شد. قضاوت‏هاى عجولانه‏مان، نگاه مشکوک‏مان درانجام وعده‏هایش، نگاه بد بینى نسبت به مهر و رحمت فراگیرش، نگاه مأیوسانهمان به حصول امداد و فرج بهنگام حضرتش در سختى‏ها و شداید و مانند آنها،همه و همه نظرهاى ناشایست ما به مقام پروردگاریش می‏باشد. اما آنچه که نظرشایسته و به تعبیر این بخش از مناجات «حق نظر» به مقام کبریایى‏اش استقضاوتى صحیح و نیکو نسبت به همه افعال او و اعتمادى کامل به انجام وعده‏هاىاو، و یقینى نیکو به امدادهاى غیبى به موقع حضرتش و ده‏ها نمونه از این دستمی‏باشد، که چنین نگاهى قرب آدمی را، به مقام خداوندش سبب خواهد شد.
پروردگارا! آن نگاه، عطایمان فرما که شایسته مقام ربوبى بى زوال توست، وبهره ما را از چنین نگاهى، تقرب به آستانت قرار ده!

———————————————-
پی نوشت ها:

116. ندا.
117. سرعت بگیرد به سوى دیدار.
118. مرکب.
119. رساله قشیریه، صص 567 و 576 و 580.
120. سید جعفر سجادى، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ص 291.
121. رساله قشیریه، ص 582.
122. همان، ص 581.
123. امام محمد غزالى، کیمیاى سعادت، ج 2، صص 982 ـ 984.
124. شیخ عباس قمی، منتهى الآمال، ص 167.
125. سید جعفر سجادى، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ص 302.
126. سفینه البحار، ج 3، ص 49 (ماده صدق).
127. همان، صص 49 و 50.
128. اصول کافى، ج 3، ص 164.
129. نوریان مر نوریان را جاذبند ناریان مر ناریان را طالبند (مولانا)
130. انسان‏هاى کریم.
131. انسان‏هاى پست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا