معارف اسلامی

محمود طاهری – شرح مناجات شعبانیه (14)

قسمت چهاردهم شرح مناجات شعبانیه سید محمود طاهری

اِلهى وَ قَد اَفْنَیْتُ عُمْرى فى شِرَّهِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ اَبْلَیتُ شَبابى فى سُکْرَهِ التَّباعُدِمِنک اِلهى فَلَم اَستَیِقَظْ اَیّامَ اغْتِرارى بِکَ وَ رُکُونى اِلى سَبیلِ سَخَطِک. اِلهى وَاَنَا عَبدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ، مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ اِلَیکَ.
معبود من! پس بیدار نشدم روزگارى را که مغرور کرمت بودم و به راه سخط وغضب می‏ رفتم معبود من! من بنده تو و فرزند بنده توام که در پیشگاهت ایستاده‏ ام و کرم و رحمت خودت را وسیله رهیابى به بارگاه تو قرار داده‏ ام.

نکاتى از این فراز
1. خطر سهو و غفلت از خداوند؛
2. «مستى دورى» از خداوند؛
3. بیدار نشدن بنده، حتى در زمان سخط و غضب معبود؛
4. متوسل شدن به کرم خداوندى به همراه اظهار عبودیت.

«اِلهى وَ قَد اَفْنَیْتُ عُمرى فى شِرَّهِ السَّهوِ؛ خطر سهو و غفلت»
در این فراز از مناجات، به موضوع سهو و یا همان غفلت از یاد خداوند اشاره شدهاست. غفلت از یاد خدا، از صفات مذمومی است که می‏تواند انواع خطرات وسقوط‏ها را به همراه داشته باشد.

مباش غَرّه و غافل چو میش سر در پیش که در طبیعت این گرگ، گله بانى نیست

سعدى

قرآن کریم در مقام هشدار به خطر غفلت، آثار ویرانگر آن را تا آنجا می‏داند کهسبب می‏شود آدمی به مقامی پایین‏تر از مقام چهارپایان تنزل کرده در نتیجهگرفتار جهنم گردد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُالْغافِلُونَ. (اعراف: 179)
و به تحقیق بسیارى از جن و انس را به جهنم واگذار نمودیم، چه آنکه آنها،قلب‏هایى‏داشتند بى ادراک و دیده‏هایى‏داشتند بى نور بصیرت وگوش‏هایى‏داشتند که شنواى حقیقت نبوده است. آنان چون چهارپایانند وبلکه گمراه‏تر از آنها و آنها کسانى هستند که در غفلت به سر می‏برند.
چنانچه در پایان این آیه شریفه اشاره شد، «غفلت و سهو» به عنوان تنها صفتىمعرفى گردید که تا این حد، انحطاط آدمی را به همراه خواهد داشت.

بکن سرمه غفلت از چشم پاک که فردا شوى سرمه در چشم خاک

سعدى

همچنین در آیه دیگرى خطر سهو و غفلت چنین عنوان شده است. وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطًا. (کهف: 28)
و از کسى که قلبش را از یاد خود غافل ساختیم پیروى مکن که از پى هواىنفس خود می‏رود و در کارهایش اسراف می‏ورزد.
از اینکه خداوند در این آیه ابتدا موضوع غفلت را عنوان نمود و سپسموضوع پیروى از هواى نفس و اسراف را مطرح ساخت، می‏توان دریافت کهپیروى از هواهاى نفسانى و زیاده روى در زندگى نیز، ریشه در غفلت از یاد خدادارد. در نتیجه آنها که همواره به یاد خدا می‏باشند، نه از هواى نفس پیروىمی‏کنند و نه در زندگى خویش گرفتار اسراف می‏گردند.

بیدار شو اى دیده‏که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که در این منزل خواب‏است

حافظ

و به قول مولانا:

کاروان رفت و تو غافل خفته‏اى در زیانى در زیانى در زیان

این قسمت از سخن را با نقل چند روایت و ذکر حکایتى به پایان می‏بریم:

فى حَدیثِ الْمِعْراجِ: یا اَحْمَدُ اِجْعَل هَمَّکَ هَمّاً واحِداً، فَاجْعَل لِسانِکَ لَساناًواحِداً، وَاجْعَلْ بَدَنَکَ حَیّاً، لا تَغْفُل عَنّى، مَنْ یَغْفُلْ عَنّى لا اُبالى بِاَىِّ وادٍ هَلَکَ.(89)
در حدیث معراج آمده است: اى احمد! اندیشه ات را واحد گردان و زبانترا یک زبان ساز و بدنت را زنده بدار و از من غافل مباش، که هر که از منغافل باشد، اهمیتى ندهم که در کدام وادى هلاک شود.

على علیه‏السلام فرمود: «فَیالَها حَسْرَهً عَلى کُلِّ ذى غَفْلَهٍ اَنْ یَکُونَ عُمرُهُ عَلَیهِ حُجَّهً، وَ اَنْ تُؤَدِّیهُ اَیّامُهُ اَلىالشَّقْوَه؛اى دریغا بر هر غافلى که‏عمرش دلیلى بر ضداو باشد و روزهایش او را به‏سوى بدبختى‏کشاند».(90)
و نیز: «وَیْلٌ لِمَن غَلَبَت عَلَیْهِ الْغَفْلَهُ فَنَسِىَ الرّحْلَهَ وَ لَمْ یَسْتَعِد؛ واى بر کسى که غفلت او رافراگیرد و در نتیجه، سفر آخرت را فراموش کند و خود را براى آن آماده نسازد».(91)
و در حدیثى دیگر از آن حضرت، چنین نقل است که: «مِنْ دَلائِلِ الدَّوْلَهِ قِلَّهُ الْغَفْلَهِ؛یکى از ریشه‏هاى پیروزى و دست یابى به دولت، کمی غفلت می‏باشد».(92)

دلا غافل ز سبحانى چه حاصل مطیع نفس و شیطانى چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک تو قدر خود نمی‏دانى چه حاصل

باباطاهر

و اما حکایت:
شخصى به نام ابو اسامه نقل می‏کند که: زمانى در مسافرتم با امام صادق علیه‏السلام همکجاوه بودیم. در اثناى راه، حضرت رو به من کرد و فرمود: قرآن به همراه دارى؟عرض کردم آرى. فرمود: بخوان.

قرآن را بازکردم و سوره‏اى‏خواندم: امام علیه‏السلام متأثر شد و سپس‏فرمود: مواظبدل‏هایتان باشید که غفلت آنها را فرا نگیرد و به یاد خدا باشید. زیرا گاهى در شبانه روز،ساعاتى است که در دل، نه ایمان است و نه کفر، و این دل در این هنگام مانند پارچهپوسیده و یا استخوانى در حال گرد شدن می‏باشد. اى ابواسامه، گاهى که به دلت مراجعهمی‏کنى می‏بینى، نه درحالت خیراست و نه درحالت شر و معلوم نیست در کجا سیرمی‏کند.
گفتم: بسیارى از اوقات، دل من این گونه است و در غفلت به سر می‏برد، بلکهدیگران نیز چنینند. امام علیه‏السلام فرمود: بله، همین طور است، ولى هرگاه دچار اینحالت شدید، سعى کنید، خدا را یاد نمایید، تا از خطر غفلت رها شوید.(93)

آن کس که دل به دُنیىِ غدّار می‏دهد ناپاک و سرد و واهى و غدّار می‏شود
تیمار(94) کار خویش خور ار عاقلى که دل تیمار چون نیابد، بیمار می‏شود

کم خُسب زیر سایه غفلت که ناگهانخورشید عمر بر سر دیوار می‏شود

نجم الدین رازى

«وَ اَبْلَیْتُ شَبابى؛ مستى دورى از خدا»
در این فراز دورى از خداوند در ایام شباب و جوانى، به نوعى مستى، تعبیر شدهاست. گرچه در بدو امر، با شنیدن کلمه «مستى» اذهان، به طرف مستى حاصل از«شراب» سوق داده می‏شود،ولى باید اذعان کرد که به تأیید قرآن و اخبار،مستى‏هاى دیگرى نیز می‏باشد که به مراتب خطرناک‏تر از مستى شراب می‏باشد.
به عنوان مثال على علیه‏السلام می‏فرماید: «سُکْرُ الْغَفْلَهِ وَ الْغُرورِ اَبْعَدُ اِفاقَهً مِنْ سُکْرِ الْخُمُور؛مستى غفلت و غرور، دیرتر از مستى انواع خمرها از سر می‏پرد».(95)
و نیز فرمود: «اِسْتَعیذُوا بِاللّه‏ِ مِنْ سَکْرَهِ الْغِنى، فَاِنَّ لَهُ سَکْرَهً بَعیدَهَ الاِفاقَهِ؛ از مستى ثروت بهخدا پناه برید، که مستى آن به سختى از سر می‏پرد».(96)
به هر حال آنچه روشن است، تنها شراب، موجب مستى نمی‏شود، بلکهبسیارى از صفات رذیله در آدمی، ایجاد مستى می‏نماید.
على علیه‏السلام می‏فرماید: «اَلسُّکْرُ اَرْبَعُ سُکراتٍ: سُکْرُ الشَّراب، وَ سُکْرُ المالِ وَ سُکْرُ النِّومِ وَسُکْرُ الْمُلْکِ؛ مستى چهارگونه است: مستى شراب، مستى ثروت، مستى خواب و مستى حکومت».(97)
همچنین فرمود: «یَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُکْرِ الْمالِ وَ سُکْرِ الْقُدْرَهِ، وَ سُکْرِ الْعِلْمِ وَسُکْرِ الْمَدْحِ وَ سُکْرِ الشَّبابِ، فَاِنَّ لِکُلِّ ذلِکَ ریاحاً خَبیثَهً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقار؛ سزاواراست که خردمند از مستى ثروت و مستى قدرت و مستى دانش و مستى ستایش و مستى جوانىپرهیز کند، زیرا هر یک از این مستى‏ها بادهاى پلیدى دارد که عقل را می‏رباید و وقار را از بینمی‏برد».(98)
قرآن نیز درباره یکى از انواع مستى چنین می‏فرماید: «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ؛به جان تو سوگند که اینها در مستى حاصل از شهوت و طغیان خود، سرگردانند». (حجر: 72)
حاصل سخن آنکه امام علیه‏السلام در این فراز از مناجات، دورى و هجران از بارگاهخداوند را نوعى مستى تعبیر نمود که می‏تواند خطرات فراوانى را براى آدمی بههمراه داشته باشد.
پروردگارا! به حق دل آگاهان و هشیاران، سوگندت می‏دهیم که جان و قلب مارا از زنگار مستى‏ها و بى‏خبرى‏ها صیقلى ده و ما را لحظه‏اى از یادت غافل مفرما!

«اِلهى فَلَمْ اَسْتَیْقِظَ اَیامَ اغْتِرارى؛ شِکوه از خواب طولانى»
یک دم به خود آى و بین چه کسى به چه دل بسته‏اى به که هم نفسى
زین خواب گران بردار سرى برگیر ز عالم اولین خبرى

شیخ بهایى

زرق و برق‏هاى فریبنده دنیا و وسوسه‏هاى دل فریب نفسانى، می‏توانند آدمیرا تا آنجا در خوابى خوش و عمیق فرو برند که حتى تکان‏هاى شدید حوادث ومصایب زندگى و بیمارى‏ها و شدیدترین مواعظ نیز نتوانند او را از این خوابغفلت بیدار نمایند. به فرموده حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، تنها، حادثه بزرگ مرگ، آنها رااز این خواب گران برخواهد انگیخت. چنانچه فرمود: «اَلنّاسُ نیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا؛مردم در خوابند، پس زمانى که مردند، بیدار خواهند شد».(99)

آدمیزاده در مبادى حال پى نفس و هوا رود همه سال
غیر تن پرورى ندارد خوى سوى دانشورى نیارد روى
خواب غفلت گرفته چشم دلش نگذشته نظر ز آب و گلش
پى نبرده ز فرط نادانى جز به لذات جسم و جسمانى
سکناتش براى نفس،تمام خود نگیرد به غیر نفس آرام
هر چه با او همی کند شیطان نیست از وى مخالفت، امکان
اى به مهد بدن چو طفل صغیر مانده در دست خواب غفلت اسیر
پیش از آن کِت(100) اجل کند بیدار گر نمردى ز خواب سر بردار

جامی

«اِلهى وَ اَنا عَبْدُکَ وَ ابْنَ عَبْدِکَ؛ اظهار عبودیت و توسل به کرم خداوندى»
بالاترین افتخار براى آدمی آن است که به مقام «عبودیت» در برابر معبودشبرسد، و «عبد» او باشد.
على علیه‏السلام در این زمینه می‏فرماید: اِلهى کَفى بى فَخْراً اَنْ تَکونَ لى رَبّاً وَ کَفى بى عِزّاً اَنْ اَکونَ لَکَ عَبْداً اَنْتَ کَمااُحِبُّ فَاجْعَلْنى کَما تُحِبُّ.(101)
پروردگارا همین افتخار، مرا بس که تو پروردگار من باشى و همین عزت مرابس که من عبد و بنده تو باشم، تو همان گونه‏اى که من می‏پسندم، مرا نیز آنگونه قرار ده که تو می‏پسندى.

عاشقان کشته سوداى تو اند داغ بر دل به تمناى تواند
رسته از خود ز پرستندگیت خواجگى یافته از بندگیت

جامی

همچنین امام صادق علیه‏السلام در مقام بیان برکات «عبودیت» و چگونگى تحقق عبودیت می‏فرماید:
اَلْعُبُودِیَّهُ جَوهَرَهٌ کَنْهُها الرُّبوبیَّهُ… وَ تَفْسیرُ الْعُبُودِیَّهُ بَذْلُ الْکُلِّ، وَ سَبَبُ ذلِکَ مَنْعُالنَّفْسِ عَمّا تَهْوى، وَ حَمَلُها عَلى ما تَکْرَهُ، وَ مِفْتاحُ ذلِکَ تَرْکُ الرّاحَهِ وَ حُبُّالْعُزْلَهِ وَ طَریقُهُ الافتِقارِ اِلَى اللّه‏ِ تَعالى.

عبودیت و بندگى خداوند، گوهرى است که حقیقت آن، رسیدن به ربوبیت وشبیه پروردگار شدن است… عبودیت عبارت از بخشیدن همه چیز یا گذشتناز همه چیز ـ در راه خدا ـ می‏باشد و این صفت هنگامی براى انسان تحقق پیدامی‏کند که نفس خود را از هوى و هوس باز دارد و نفس را با انجام کارهایىوادار بکند که اکراه دارد ـ مثل عبادت خداوند، انفاق، ایثار و مانند آنها ـ ؛کلید تسلط بر نفس این است که راحتى و آرامش را از خود بگیرد و در راهخداوند جهاد و کوشش کند و گوشه نشینى اختیار کند ـ در ظاهر و بر حسبوظیفه در میان مردم باشد. اما در باطن و قلب خویش همواره با خدا باشد ـ وبالاخره اینکه در پیشگاه خداوند خویش اظهار فقر و تهى دستى نمایند.

بنده او شو که به یک التفات سلطنت هر دو جهانت دهد

متوسل شدن به کرم خداوند نیز خود از ابزار استجابت دعا می‏باشد، زیرا هیچخواهنده‏اى، به تعبیر «سعدى» از این در «بى مقصود» و بدون برآورده شدنحوایج، برنخواهد گشت.

کرمش نامتناهى نعمش بى پایان هیچ خواهنده از این در نرود بى مقصود

سعدى

———————————–
پی نوشت:

89. بحارالانوار، ج 77، ص 29.
90. نهج البلاغه، خطبه 64.
91. غرر الحکم و درر الکلم، ج 6، ص 226.
92. همان، ص 39.
93. روضه کافى، ص 167 و 168. به نقل از سراى دیگر، ص 35، شهید آیت اللّه‏ سید عبدالحسین دستغیب.
94. مراقبت و غمخوارى.
95. غررالحکم و درر الکلم، ج 2، ص 262.
96. همان، ج 4، ص 155.
97. بحارالانوار، ج 10، ص 114.
98. غرر الحکم و درر الکلم، ج 6، ص 444.
99. عبدالرحمن جامی، مثنوى هفت اورنگ، ص 196.
100. که تو را.
101. بحارالانوار، ج 74، ص 400.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا