امام علی در آینه نهج البلاغه – بخش اول
اولویت امام علی(ع) برای خلافتقال علی(ع): «فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه حتی یوم الناس هذا» (1) ; «به خدا سوگند! از زمان رحلت پیامبر تا به امروز مرا از حق خویش (خلافت و رهبری) محروم و دیگران را بر من مقدم داشتند.» امام(ع) در جواب کسی که به حضرت گفت: تو بر امر خلافتحریصی! فرمود: «بل انتم والله لاحرص و ابعد و انا اخص و اقرب و انما طلبتحقا لی و انتم تحولون بینی و بینه و تضربون وجهی دونه» (2) ; «شما (شیفتگان خلافت) بر تصاحب آن حریصتر و از پیغمبر خدا دورترید و حال آنکه من از نظر روحی و جسمی به آن حضرت نزدیکترم و حق خود را طلب میکنم و این شمایید که میان من و حق مسلم من حائل میشوید و از آن منصرفم میسازید. «آیا آنکه حق خویش را میطلبد حریصتر است؟ یا آنکه به حق دیگران چشم دوخته؟». قال(ع): «اللهم انی استعدیک علی قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمی و صغروا عظیم منزلتی و اجمعوا علی منازعتی امرا هو لی» (3) ; «خدایا! از ظلم قریش و همدستان آنها به تو شکایت میکنم، اینها با من قطع رحم کردند و منزلت والای مرا تحقیر نمودند; و در قیام بر علیه من در رابطه با خلافتی که خاص من بود، متحد شدند.» قال(ع): «اما والله لقد تقمصها ابن ابی قحافه و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر» (4) ; «به خدا سوگند! (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنی به تن کرد، در حالی که میدانست تنها محور دستگاه خلافت من هستم. چرا که سرچشمههای علم و فضیلت از کوهسار شخصیت من سرازیر میشود و شاهباز وهم و اندیشه از رسیدن به قله عظمت من عاجز است.» سکوت و صبر قال علی(ع): «فنطرت فاذا لیس لی معین الا اهل بیتی فضننتبهم عن الموت و اغضیت علی القذی و شربت علی الشجی و صبرت علی اخذ الکظم و علی امر من طعم العلقم» (5) ; «پس از رحلت پیامبر (و محرومیت از خلافت) در کار خویش اندیشیدم و ناگهان دیدم که یاوری برای من جز اهل بیتم نیست; پس به مرگشان (در راه گرفتن حق خویش) راضی نشدم و چشمی را که خار در آن خلیده بود، بستم و با گلویی که استخوان در آن مانده بود، نوشیدم و بر گرفتگی راه نفس و حوادث تلختر از زهر صبر کردم». قال(ع): «فرایت ان الصبر علی هاتا احجی، فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا اری تزاثی نهبا» (6) ; «عاقبت دیدم که بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، پس شکیبایی ورزیدم، مانند کسی که خاشاک در چشم و استخوان در گلو داشت، و آشکارا میدیدم که میراثم به غارت میرود.» قال(ع): «لقد علمتم انی احق الناس به من غیری، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا علی خاصه» (7) ; «خوب میدانید که من از همه به خلافتشایستهترم، و به خدا سوگند! تا زمانی که اوضاع مسلمین به سامان باشدو به غیر از من به دیگری ستم نشود; همچنان خاموش خواهم بود.» فلسفه سکوت منطق دینورزی در مکتب علوی ایجاب میکرد که علی(ع) پس از رحلت رسول اکرم(ص)، بیست و پنجسال سکوت برای حفظ مصالح عالی دینی را بر قیام و برپایی نهضتحقطلبانه ترجیح دهد. گرچه انتخاب این راه بر آن حضرت بس تلخ و فرساینده بود، چرا که اگر قیام امام به شهادت خود و فرزندانش هم منجر میشد، آرزوی دیرینه وی برآورده میشد. ولی همانگونه که از کلمات حضرت استفاده میشود، انتخاب راه نخست، نبود جز به انگیزه حفظ وحدت اسلامی و حراست از کیان نوپای اسلام، که فرازهایی از این کلمات را ذکر میکنیم: قال علی(ع): «فرایت ان الصبر علی ذلک افضل من تفریق کلمه المسلمین و سفک دمائهم و الناس حدیثو عهد بالاسلام والدین یمخض مخض الوطب یفسده ادنی وهن و یعکسه اقل خلق» (8) ; «با خود اندیشیدم و دیدم که صبر (بر محرومیت از حق ولایت و زعامت مسلمین) بهتر است از به هم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان، چرا که مردم تازه مسلمان بودند و دین نوپا به مشکی میماند که کمترین سسستی آن را تباه و ناتوانترین مردم آن را وارانه میکرد.» قال(ع): «و ایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا علی غیر ما کنا علیه» (9) ; «به خدا سوگند! اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر، و تباهی دین نبود، برخورد ما با (مدعیان خلافت) به گونهای دیگر بود.» علی(ع) وقتی سروده یکی از فرزندان ابولهب را در ستایش خویش شنید فرمود: «سلامه الدین احب الینا من غیره» (10) ; «در شرایط حساس بعد از رسول خدا(ص) برای ما حفظ اساس دین (که جز با چشمپوشی از حق خلافت ما حاصل نمیشود) از هر چیز دیگر ارزشمندتر است.» باز حضرتش در جواب پیشنهاد عمویش عباس که حضرت را از شرکت در شورای پیشنهادی خلیفه دوم برحذر میداشت، فرمود: «انی اکره الخلاف» (11) ; «من ایجاد اختلاف بین مسلمین را نمیپسندم.» و آنگاه که با فتنهانگیزی ابوسفیان در قالب پیشنهاد بیعتبا آن حضرت، روبرو شد جامعه اسلامی را برای مقابله هوشیارانه با امواج فتنههای دینبرانداز کفرپیشگان دیروز و منافقان امروز، دعوت فرمود که: «شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طریق المنافره وضعوا عن تیجان المفاخره» (12) ; «امواج دریای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید، و از راه اختلاف و تفرقه دوری گزینید و نشانههای تفاخر بر یکدیگر را بر زمین نهید.» پس از رسیدن به خلافتبیعت مردم در تاریخ خلافت اسلامی هیچ خلیفهای مانند علی(ع) با اکثریت قریب به اتفاق آراء برای خلافت و زمامداری مسلمین برگزیده نشد. پس از قتل عثمان اجتماع عظیمی از مسلمانان در مسجد تشکیل شد، به گونهای که مسجد پر از اصحاب و مهاجرین و انصار گردید; شخصیتهای بزرگی همچون عمار یاسر و ابوالهیثم بنتیهان ر رفاعه بنرافع و مالک بنعجلان و ابو ابوب انصاری و … پس از ذکر سوابق درخشان و فضایل امام علی(ع) به این نتیجه رسیدند که باید با علی(ع) بیعت کرد. در این هنگام انبوه جمعیت فریاد برآوردند که: ما به ولایت علی(ع) راضی هستیم; و پس از آن همگی به سوی خانه حضرت حرکت کردند و با اصرار تمام خواهان بیعتبا امام(ع) شدند. امام علی(ع) فرمود: اکنون که بر بیعتبا من اصرار دارید، باید مراسم بیعت علنی و در مسجد برگزار شود. سرانجام در 25 ذیالحجه (13) مردم مسلمان با اکثریتی چشمگیر به پیشوایی حضرت رای داده و با او به عنوان امام و رهبر جامعه اسلامی بیعت نمودند. علی(ع) در رابطه با جریان بیعت مردم چنین میفرماید: «حتیانقطعت النعل و سقط الرداء و وطئ الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایای انابتهجبها الصغیر و هدج الیها الکبیر و تحامل نحوها العلیل و حسرت الیها الکعاب» (14) ; «در اثر ازدحام جمعیت جهتبیعتبا من، بند کفشها بگسست و عبا از دوش افتاد و درماندهها زیر پا ماندند و شادی مردم به حدی رسید که حتی کودکان هم خشنود شدند. در آن روز، پیر و ناتوان برای بیعت آمدند و دختران برای مشاهده منظر باشکوه بیعت، نقاب از چهره برداشتند.» و هنگام پیمانشکنی طلحه و زبیر، به بیعت همگانی مردم در آغاز خلافتخویش اشاره میفرماید که: «والله ما کانت لی فی الخلافه رغبه و لا فی الولایه اربه ولکنکم دعوتمونی الیها و حملتمونی علیها» (15) ; «به خدا سوگند!، من نه به خلافت تمایل داشتم و نه از پذیرفتن آن هدف بدی در سر میپروراندم; این شما بودید که با بیعتخود مرا به آن دعوت و بر گرفتن زمام آن وادارم نمودید.» پیمانشکنی با اینکه مردم با اکثریت قاطع دستبیعتبه امام خویش دادند، ولی هنوز چند صباحی نگذشته بود که عدهای پیمانشکنی را آغاز نموده، با کارشکنیها و شورشهای پی در پی خود مانع استقرار حکومت نوپای امیرالمؤمنین(ع) و گسترش عدل و داد و تحقق اهداف عالی آن شدند. امام علی(ع) از این پیمانشکنان زمان خود و مارقین و قاسطین که به خاطر ریاستطلبی و فقدان بصیرت دینی در برابرش طغیان نمودند چنین یاد میکند که: «فلما نهضتبالامر نکثت طائفه و مرقت اخری و قسط آخرون» (16) ; «زمانی که زمام حکومت را در دست گرفتم، گروهی پیمان خود را شکستند و عدهای از اطاعتم سرپیچی نموده و از دین خارج شدند و دستهای برای ریاست و مقام از اطاعتحق سرباز زدند.» حال جای سؤال است که انگیزه این طغیانها و پیمانشکنیهای بیسابقه چه بود؟ چرا با شخصیتی همچون امام علی(ع) مخالفت ورزیدند؟ خلیفهای که خود انتخاب نموده بودند و بر آرمانهای والای او آشنایی داشتند. با اندکی فراست، اوضاع آشفتهای را در آغاز خلافت امام علی بنابیطالب(ع) در جامعه اسلامی مییابیم; دورهای که خویشان خلیفه پیشین و فرومایگان متملق با مقدم داشتن خواسته سردمداران حکومت، بر همه چیز تسلط یافته و بیتالمال مسلمین را جزئی از ثروتهای کلان خویش میشمردند; ثروتهای افسانهای که نوعی تقلید از امپراطوریهای بزرگ عصر و پادشاهی زمان جاهلیتبود. امیرالمؤمنین وارث اجتماعی بود که معاویه در آن، قدرتی همانند قدرت پادشاهان روم برای خویش فراهم ساخته بود; بدیهی است در چنان شرایطی هر اقدامی برای اصلاح وضع نابسامان موجود، با کارشکنیهای کوبنده روبرو میشد. کسانی که تا دیروز اموال عمومی را در اختیار داشتند، چگونه میتوانند حکومت عدلی را بپذیرند که در آن پایینترین طبقات اجتماع با مرفهترین آنها در یک ردیف قرار داده میشد; و همه امتیازات غیر منطقی لغو شده و تنها قانون الهی بر آنان حکومت میکرد. «طلحه و زبیر» که گمان میکردند با به حکومت رسیدن علی(ع) هم، میتوانند موقعیتسیاسی خود را حفظ نموده و به زراندوزی پردازد، هنگامی که سختیگیری بجا و مراقبتشدید در حفظ بیتالمال راء;ا خخ مشاهده کردند و از رسیدن به آرزوهای خویش مایوس گشتند; در صدد شورش برآمدند که جنگ جمل ساخته این گروه زراندوز بود. و معاویه که واپسین روزهای خلافت عثمان زمینه سلطه و حکومتبلا منازع خود را بر سرزمین پهناور اسلامی فراهم نموده بود; وقتی با حکومتی روبرو میشود که حتی برای یکروز هم او و حکومتش را تحمل نمیکند علم مخالفت و شورش برمیدارد و با حکومت الهی علی(ع) وارد جنگ میشود و عمده توان جنگی و اقتصادی مسلمین را فدای جاهطلبی خود نموده و جنگ صفین را تدارک میبیند. ولی آنگاه که خود را در آستانه نابودی و شکست میبیند و دیگر توان مقابله با سربازان امام علی(ع) را ندارد، از راه نیرنگ و تزویر وارد شده و خود را از شکست نهایی نجات میدهد. فریب و تزویری که سرانجام گروهی متعصب و مقدس ماب، فاقد بینش و بصیرت صحیح دینی (خوارج) را به عنوان سومین مانع موفقیتحکومت عدل، پدید میآورد و فتنهای به مراتب خطرناکتر از فتنههای نخستین در جامعه به پا میشود و این مولی الموحدین علی بنابیطالب(ع) بود که توانست، آن را در نطفه خفه کند و سرطانی مهلک را از جامعه اسلامی ریشهکن نماید. آن حضرت برای اجرای عدالت و برپایی حکومت قانون در جامعه اسلامی با هر یک از موانع برخوردی مناسب نموده و عزم راسخ خویش را در اجرای عدل و مساوات اسلامی بر همگان آشکار ساخت; و به راستی پنجسال حکومت و خلافت امام علی(ع) نمودی از حکومت اسلامی و الگوی راستی و درستی بود. برخورد علی(ع) با ناکثین ناکثین، پیمانشکنانی بودند که به رهبری طلحه و زبیر بر حکومت عدل علی(ع) شوریده بودند، هنگامی که عدهای به ظاهر خیراندیش از امام(ع) خواستند تا از تعقیب طلحه و زبیر صرفنظر نماید، در جواب آنها فرمود: «والله لا اکون کالضبع: تنام علی طول اللدم، حتی یصل الیها طالبها و یختلها راصدها و لکنی اضرب بالمقبل الی الحق المدبر عنه و بالسامع المطیع، العاصی المریب ابدا حتی یاتی علی یومی» (17) ; «به خدا سوگند! من همچون «کفتار» نیستم که با ضربات آرام و ملایم بر در لانهاش به خواب رود; و ناگهان دستگیرش سازند; نه «من کاملا مراقب مخالفان هستم» و با شمشیر برنده پیروان حق، کسانی را که به حق پشت کردهاند، ریشهکن خواهم کرد و به کمک پیروان راستین، افراد نافرمان و طغیانگر، و تردیدکنندگان در حق را برای همیشه برکنار خواهم نمود. من تا واپسین روزهای زندگیم این راه را ادامه خواهم داد.» قال(ع): «اللهم انهما قطعانی و ظلمانی و نکثا بیعتی و آلبا الناس علی فاحلل ما عقدا و لا تحکم لهما ما ابرما» (18) ; «پروردگارا! این دو نفر (طلحه و زبیر) رشته خویشاوندی را با من بریدند، و بیپروا به من ستم کردند; بیعتخود را با من شکسته و مردم را علیه من برانگیختند. خدای! تو خود گرههایی را که اینها بستهاند، بگشا; و رشتهها و (اهداف شوم) آنها را استوار مکن.» حضرت علی(ع) خطاب به اصحاب جمل فرمود: «کنتم جند المراه و اتباع البهیمه; رغا فاجبتم و عقر فهربتم; اخلاقکم دقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاق» (19) ; «شما (پیمانشکنان جنگ جمل) سپاه «زن» بودید و پیروان حیران (شتر); به «صدای او» برخاستید و با «پی شدندش» فرار کردید. اخلاق شما پست، پیمانتان سست و آیین شما دورویی و نفاق است.» برخورد علی(ع) با معاویه حضرت علی(ع) در رد پیشنهاد سازش با معاویه فرمود: «والله لا اداهن فی دینی و لا اعطی الدنی فی امری» (20) ; «به خدا سوگند من در دینم (با ستمگران) سازش نمیکنم و امور مملکت را به دست افراد پستی (چون معاویه) نمیسپارم.» قال(ع): «ساجهد فی ان اطهر الارض من هذا الشخص المعکوس، حتی تخرج المدره من بین حب الحصید» (21) ; «به زودی میکوشم تا زمین را از این شخص وارونه و کالبد واژگون (معاویه) پاک سازم، باشد که سنگ و خاشاک (افراد ناشایست) از میان دانههای درو شده بیرون آید.» امام(ع) در جواب نامه معاویه چنین نوشت: «و اما طلبک الی الشام فانی لم اکن لاعطیک الیوم ما منعتک امس» (22) ; «اما اینکه خواستهای (حکومت) شام را به تو واگذارم! آگاه باش، من چیزی را که دیروز از تو منع کردم; امروز به تو نخواهم بخشید.» علی(ع) در نامهای به عمروعاص مینویسد: «… فان یمکنی الله منک و منابن ابیسفیان اجزکما بما قدمتما» (23) ; «اگر خداوند به من امکان دسترسی به تو و پسر ابوسفیان (معاویه) را بدهد; شما را به خاطر اعمال گذشته (و ظلم و تجاوزهایتان) کیفر خواهم نمود.» موضعگیری علی(ع) در برابر خوارج قال علی(ع): «ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه» (24) ; «شما بدترین مردم هستید. شما تیرهایی هستید در دستشیطان که از وجود پلید شما برای زدن نشانه خود استفاده میکند و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی میافکند.» قال(ع): «اف لکم! لقد لقیت منکم برحا، یوما انادیکم و یوما اناجیکم، فلا احرار صدق عند النداء و لا اخوان ثقه عند النجاء! » (25) ; «وای بر شما! (از گفتار و کردار زشتشما به تنگ آمدم)، چقدر ناراحتی از شماء;ء دیدم؟! روزی شما را «برای یاری دین» میخوانم و روزی، راز جنگ به شما میگویم، و شما، نه مردان آزاده راستگو هستید و نه برادران مطمئن و رازدار.» امام پس از مقابله با فتنه خوارج فرماید: «فانا فقات عین الفتنه و لم یکن لیجترئ علیها احد غیری بعد ان ماج غیهبها واشتد کلبها» (26) ; «این من بودم که چشم فتنه را درآوردم (و کمر به نابودی انسانهایی به ظاهر مقدس ماب بستم) «و حال آنکه غیر من کسی جرات چنین کاری را نداشت» پس از آنکه موج دریای تاریکی و شبههناکی آن بالا گرفته بود (و انسانهایی را فریفته) و هاری آن فزونی یافته بود.» منشور جاوید امام علی(ع) پیشوای تقواپیشگان حضرت علی(ع) در حکومت پنجساله خویش با وجود تمامی مشکلات در جهت اجرای عدالت و مساوات اسلامی و احیای ارزشهای دینی تمام توان خویش را به کار برد و دست چپاولگران را از بیتالمال کوتاه و افراد نالایق را از حکومتبرکنار نمود و با کمال دقت مراقب اجرای احکام و فرامین حیاتبخش اسلام شد و از کوچکترین تخلف و بیاعتنایی مسؤولین و آحاد ملتبه قوانین الهی چشمپوشی نکرد و با صدور فرامین حکومتی و ایراد سخنرانیهای روشنگر خویش، راههای رشد و کمال بشری را بیان فرمود و تا آخرین روزهای عمر پربرکتخویش، در بستر شهادت هم بر ایراد سخنان ماندگار و توصیههای سرنوشتساز اهتمام ورزید. با نقل فرازهایی از وصیتنامه امام در واپسین روزهای حیات این مجموعه را به پایان میرسانیم: «قال علی(ع) للحسن و الحسین (علیهما السلام) – اوصیکما بتقوی الله و الا تبغیا الدنیا و ان بغتکما … و قولا بالحق واعملا للاجر و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی: بتقوی الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم. الله الله فی الایتام فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم. والله الله فی جیرانکم، فانهم وصیه نبیکم. والله الله فی القرآن، لا یسبقکم بالعمل به غیرکم. والله الله فی الصلاه فانها عمود دینکم. والله الله فی بیت ربکم، لاتخلوه ما بقیتم … والله الله فی الجهاد باموالکم و انفسکم والسنتکم فی سبیل الله … لا تترکوا الامر بالمعروف والنهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم (27) ; «1 – شما را به تقوای الهی و ترس از خداوند سفارش میکنم، در پی دنیاپرستی نباشید گرچه به سراغ شما آید … سخن حق بگویید و برای اجر و پاداش (الهی) عمل کنید. دشمن ستمگران و یاور ستمدیدگان باشید. 2 – من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که، این وصیتنامه به آنها میرسد، به تقوی و ترس از خداوند و رعایت نظم در تمام امور و اصلاح بین مسلمین، سفارش میکنم. 3 – در رابطه با رعایتحقوق یتیمان از خدا پروا کنید. چنان نباشد که آنان گاه سیر و گاه گرسنه باشند، مباد که در اثر غفلتشما از بین بروند. 4 – خدا را، خدا را، در نظر داشته باشید، در باره همسایگان، و با آنها خوشرفتاری کنید، چرا که همیشه پیامبر خدا(ص) در باره آنها سفارش میفرمود. 5 – خدا را، خدا را! در توجه به قرآن، نکند که دیگران در عمل به آن بر شما پیشی گیرند. 6 – در مورد «نماز» از خدا پروا کنید، چرا که ستون دین شماست. 7 – خدا را، خدا را! در باره (حج) خانه پروردگارتان، تا زندهاید آن را خالی نگذارید. 8 – در رابطه با جهاد با مالها و جانها و زبانهای خویش، خدا را در نظر گیرید. 9 – امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید، که اشرار بر شما مسلط شوند، سپس هر چه (برای نابودی آنها) دعا کنید، مستجاب نشود. (چرا که تسلط اشرار نتیجه بیتفاوتی شما در برابر مفاسد و منکرات جامعه است.» پینوشتها: 1- نهجالبلاغه صبحی صالح، خطبه6. 2- همان، خطبه 172. 3- همان. 4- همان، خطبه3. 5- نهجالبلاغه، خطبه26. 6- همان، خطبه3. 7- همان، خطبه 74. 8- شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ذیل خطبه 65 (به نقل از سیری در نهجالبلاغه). 9- همان، ذیل خطبه119. 10- همان. 11- همان، خطبه119 (نقل از سیری در نهجالبلاغه). 12- نهجالبلاغه صبحی صالح، خطبه 5. 13- تاریخ طبری (مترجم)، ج6، ص 2338، چاپ انتشارات بنیاد فرهنگ. 14- نهجالبلاغه، خطبه 224. 15- نهجالبلاغه عبده، خطبه 200. 16- نهجالبلاغه، خطبه3. 17- همان، کلام6. 18- همان، کلام137. 19- همان، خطبه13. 20- تاریخ طبری، ج 5، ص 160. 21- نهجالبلاغه فیض، نامه 45. 22- همان، نامه17. 23- همان، نامه39. 24- نهجالبلاغه، خطبه127. 25- همان، خطبه 125. 26- همان، خطبه 92. 27- نهجالبلاغه، نامه47. ماهنامه کوثر شماره 21
امام علی در آینه نهج البلاغه – بخش دوم
چهارمین دوره از حیات امام علی(ع) که ربع قرن ادامه داشت، دوران بعد از رحلت پیامبر(ص) و کنارگیری امت از امام(ع) و محرومیت امام از منصب الهی و رهبری و زعامت جامعه اسلامی است; که بر اثر شرائط خاص آن عصر حضرت ناگزیر از سکوت و کنارهگیری از صحنه اجتماع شد; با این همه در شرائط مناسب از بیان حقائق و احقاق حق خود و خاندانش خودداری نکرد; و بارها برای تبین جایگاه رفیع اهل بیت(ع) و اولویت و تقدم خاندان رسالتبرای رهبری جامعه، به ایراد سخن پرداخت و با بیان کوبنده خویش خصم را زبون و زمینگیر نمود. جایگاه رفیع اهل بیت(ع) امام در بیانات خویش مقام رفیع و ممتاز اهل بیت(ع) را مشخص ساخته و منابع علوم و معارف آنان را منبعی فوق بشری معرفی مینماید. قال (ع): «لا یقاس بآل محمد(ص) من هذه الامه احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا هم اساس الدین و عماد الیقین» (1) : «احدی از مسلمین قابل قیاس با آل محمد(ص) نیست; و ریزه خوران نعمت اهل بیتبا آنان برابر نخواهند بود; چرا که آنان رکن دین و پایه یقینند». قال(ع): «نحن الشعار والاصحاب والخزته والابواب لاتؤتی البیوت الا من ابوابها فمن اتاها من غیر ابوابها سمی سارقا» (2) : «ما محرم اسرار حق هستیم و یاران و گنجوران دین، و درهای ورودی اسلام ما اهل بیت هستیم، که به غیر از دزدها، همه از درهای ورودی، داخل خانه می شوند». قال(ع): «هم دعائم الاسلام و ولائج الاعتصام، بهم عاد الحق فی نصابه وانزاح الباطل عن مقامه» (3) : «آل محمد(ص) ارکان دین و پناهگاه مردمند، به وسیله آنها حق به نصاب خود رسید و باطل ریشهکن گردید». قال(ع): «انه من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفه حقه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا» (4) : «هرکس از شما در بستر خود بمیرد، در حالی که به حق خدا و پیامبر و خاندان رسالت آشنا باشد، شهید از دنیا رفته است». قال(ع): «الا ان مثل آل محمد(ص) کمثل نجوم السماء اذا خوی نجم، طلع نجم» (5) : «خاندان رسالت همانند ستارگان آسمانند که اگر یکی غروب کند دیگری طلوع خواهد کرد». اولویتخاندان رسالتامیرالمؤمنین(ع)، در بیان اولویت اهل بیت و تقدم خاندان رسالتبر دیگران در امر خلافت و جانشینی رسول خدا و رهبری امت اسلامی سخنان نغزی دارد: قال(ع): «ان الائمه من قریش غرسوا فی هذا البطن من هاشم لا تصلح علی سواهم و لا تصلح الولاه من غیرهم» (6) «امامان از قریشند اما نه همه قریش بلکه خصوص تیره بنی هاشم که جامه امامت جز بر تن آنان راست نیاید و کسی غیر آنان شایسته آن نباشند». قال(ع): «هم اساس الدین و عماد الیقین… ولهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیه و الوراثه» (7) «اهل بیت رکن دین و پایه یقینند … و شرائط ولایت و رهبری در آنها جمع است و پیامبر به ولایت آنها سفارش نموده و آنان کمالات معنوی را از آن حضرت به ارث بردهاند». قال(ع): «اما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا والاشدون برسولالله(ص) نوطا فانها کانت اثره شحت علیها نفوس قوم، وسخت عنها نفوس آخرین» (8) «اما چیره شدن دیگران بر ما در تصاحب امر خلافت، بااینکه ما از نظر نسبتبالاتر و پیوندمان با رسول خدا(ص) محکمتر بود; بر خاسته از بخل ورزی عدهای نالایق و سخاوت ورزی (شایستگان خلافت) بود; که به خاطر حفظ مصالح عالی دین و امتسکوت نمودند». مقام رفیع علی(ع) اولویت علی(ع) برای امامت و رهبری جامعه دینی برخاسته از پاکی روح و برخورداری از فضائل و مناقب ویژهایست که خدای متعال در آن بزرگ جانشین رسول خود به ودیعت نهاده که پی بردن به شایستگی آن حضرت برای زعامت امت اسلامی، معرفت کامل و جامعی نسبتبه کمالات معنوی و اجتماعی و سیاسی آنحضرت را می طلبد و برای شناختی شایسته چه سخنی آشناتر و چه راهی مطمئنتر از سخنان خود حضرت چرا که: «الانسان علی نفسه بصیره»; «هر کسی به زوایای شخصیتخود از دیگران آگاهتر است» لذا برای هر چه روشنتر شدن امتیاز امام علی(ع) در رهبری امت اسلامی بر دیگران; فضائل و کمالات ویژه او را در لابلای سخنان حضرتش جستجو می نمائیم. ایمان راسخ قال علی(ع): «وانی لعلی یقین من ربی و غیر شبهه من دینی» (9) «براستی من به خدای خویش باور دارم و در آئین خود هیچ تردیدی به خود راه نمیدهم». قال(ع): لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا: (10) اگر «پردههای مادی» هم، از معارف غیبی برداشته شود; یقین و ایمان کامل من افزون نگردد. قال(ع): «ما شککت فی الحق مذاریته» «از هنگامی که حق را شناختهام، هرگز در رابطه با آن تردید نکردهام». «قد ساله دغلب الیمانی فقال: هل رایت ربک یا امیرالمؤمنین؟ فقال(ع): افاعبد مالا اری؟فقال: کیف تراه؟ فقال: لا تدرکه العیون بمشاهده العیان ولکن تدرکه القلوب بحقایق الایمان» (12) «دغلب یمنی از حضرت سئوال کرد که: آیا پروردگار خود را دیدهای؟ حضرت فرمود: آیا خدایی را که نمی بینم عبادت کنم؟ دغلب گفت: خدا را چگونه دیدهای؟ امام فرمود: چشمها هرگز او را آشکارا نمی بینند; اما قلبها با نیروی ایمان وی را درک می کنند». قال(ع): «الهی ما عبدتک خوفا من نارک و لا طمعا فی جنتک بل وجدتک اهلا للعباده فعبدتک» (13) «خدایا! من ترا به خاطر بیم از کیفر و عذاب یا به طمع بهشت پرستش نکردم; بلکه تو را «چون شایسته عبادت یافتم» پرستیدم». علم امام علی(ع) قال علی(ع): «ینحدر عنی السیل و لایرقی الی الطیر» (14) «سیل دانش ار و جود من سرازیر است و بلندای اندیشه کسی، به اوج شناخت من نمی رسد». قال(ع): «لکمیل بن زیاد: یا کمیل بن زیاد…ها ان ههنا لعلما جما (و اشار بیده الی صدره) لو اصبت له حمله» (15) : «ای کمیل! بدان، که در (سینه) من دانشی است انباشته، اگر افرادی را (شایسته آن) بیابیم». قال(ع): «ایها الناس! سلونی قبل ان تفقدونی فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض» (16) : «ای مردم! پیش از آنکه مرا از دستبدهید، هرچه می خواهید، بپرسید. چرا که من به راههای آسمان از راههای زمین داناترم». قال(ع): «والله لوشئت ان اخبر کل رجل منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شانه لفعلت …» (17) : «به خدا سوگند! اگر بخواهم حکایت هر یک از شما را باز می گویم که از کجا آمده، به کجا میرود و همه ویژگیهای او را بیان می کنم». قال رسول الله(ص): «علی بن ابی طالب اعلم امتی و اقضاهم …» (18) : «علی بن ابی طالب داناترین امت من و شایسته ترین آنها به داوری است». قال علی(ع): «لانا اعلم بالتوراه و اعلم بالانجیل من اهل الانجیل» (19) : «به راستی من از اهل تورات و انجیل به این دو کتاب آسمانی داناترم». عدل علی(ع) قال علی(ع): «والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء; لرددته فان فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق» (20) : «حضرت بعد از رسیدن به خلافت فرمود: «به خدا سوگند! آنچه از (عطایای عثمان) که بیهوده از «بیت المال» بخشیده، بیابم، باز خواهم ستاند; گرچه مهریه زنها و بهای کنیزان قرار گرفته باشد. زیرا عدالتباعث گشایش درکارهاست و هر آنکس عدالتبر او گران آید، ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود». قال(ع): «…لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم ولا سغب مظلوم; لالقیتحبلها علی غاربها و لسقیت آخرها بکاس اولها» (21) : «اگر نبود حضور انبوه مردم که به یاریم قیام کرده و حجت را بر من تمام نمودند; و عهد و پیمانی که خداوند از علما و دانشمندان «هر جامعه» گرفته که در برابر پر خوری ستمگران و گرسنگی (و محرومیت) ستمدیدگان آرام نگیرند; خلافت را رها کرده و از آن صرف نظر میکردم». قال(ع): «الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له، والقوی عندی ضعیف حتی آخذالحق منه» (22) «انسان ذلیل و «ستمدیده» نزد من عزیز و سر بلند است تا حق او را از ستمگران بستانم و نیرومند ستمگر در برابر من ناتوان و خوار است تا حق دیگران را از او بگیرم». قال (ع): «فانی سمعت رسول الله(ص) یقول فی غیر موطن: «لن تقدس امه لا یؤ خذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع» (23) : «هر گز به سعادت و خوشبختی نرسد ملتی که در آن حق ضعیفان از زورمندان با صراحت گرفته نشود». قال(ع): «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان ولا التماس شیء من فضول الحطام و لکن لنردالمعالم من دینک و نظهرالاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک» (24) : «پروردگارا! تو می دانی (که پذیرفتن رهبری جامعه) نه برای این بود که سلطنتی به دست آوریم و یا از متاع پست دنیا چیزی برای خود گیریم، بلکه (تنها هدف ما) بازگرداندن دین به جامعه و برقراری صلح و آسایش در شهرها بود; تا ستمدیدگان آسوده زندگی کنند و احکام شریعت، حیاتی دو باره یابد». قال(ع): «والله لان ابیت علی حسک السعدان مسهدا، او اجر فی الاغلال مصفدا، احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیمه ظالما لبعض العباد و غاصبا لشی ء من الحطام» (25) : «به خدا سوگند! اگرشب را بر روی خارهای «سعدان» بیدار بمانم و یا در زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوب تر است از اینکه خدا و رسولش را در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده، و یا از مال دنیا چیزی را غصب نموده باشم». بی اعتنائی به دنیا قال علی(ع): «یا دنیا، یا دنیا! الیک عنی ابی تعرضت؟ ام الی تشوقت؟ لا حان حینک هیهات! غری غیری، لا حاجه لی فیک، قد طلقتک ثلاثا لا رجعه فیها! فعیشک قصیر و خطرک یسیر، و املک حقیر» (26) «ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو; خود را به من عرضه می کنی؟ یا می خواهی مرابه شوق آوری؟ هر گز! آن زمان که تو در من نفوذ کنی، فرا نرسد. از من دور شو و دیگری را فریب ده، من نیازی به تو ندارم و تو را سه طلاقه کردهام که رجوعی در آن نیست». قال(ع): «والله لدنیاکم هذه اهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم» (27) : «به خدا سوگند! دنیای شما در نظر من از استخوان خوک «در دستشخص جذامی» پست تر است». قال(ع): «ان دنیا کم عندی لاهون من و رقه فی فم جراده تقضمها، ما لعلی و لنعیم یفنی ولذه لا تبقی» (28) : «دنیای شما نزد من «از برگ جویده شده در دهان ملخ» پستراست». قال(ع): «ولؤشئت لا هتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز، و لکن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تغیر الاطعمه و لعل بالحجاز اوالیمامه من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع» (29) : «اگر میخواستم از عسل خالص و مغز گندم برای خود خوراک، و از بافتههای ابریشم، لباس تهیه می کردم. اما دور باد! که هوی و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع بر انتخاب غذاهای لذیذ وادارم نماید، درحالیکه شاید در سر زمین «حجاز» یا «یمامه» کسی باشد که نه قرص نانی داشته و نه شکم سیری». قال(ع): «وایم الله «استثنی فیها بمشیه الله»، لاروضن نفسی ریاضه تهش معها الی القرص اذ قدرت علیه مطعوما و تقنع بالملح مادوما» (30) : «به خدا سوگند! که به خواست او، نفس خویش را چنان ورزیده سازم و گرسنگی دهم که به قرص نان و نمکی قانع باشد». قال(ع): «والله ما کنزت من دنیاکم تبرا و لاادخرت من غنائمها وفرا ولا اعددت لبالی ثوبی طمرا ولاحزت من ارضها شبرا» (31) : «به خدا سوگند! من از دنیای شما، طلا و نقرهای نیندوختم و از ثروتهای آن مالی ذخیره نکردم و برای لباس کهنهام «بدلی تهیه ننمودم، و از زمین آن «حتی یک وجب» اختیار نکردم». قال الباقر(ع): «و لقد ولی خمس سنین و ما و ضع آجره علی آجره…و لا اقطع قطیعا و لا اورث بیضاء و لا حمزاء» (32) : «علی(ع) در پنجسال حکومتخود نه خانهای ساخت و نه زمینی را به خود اختصاص داد و نه ثروتی (از طلا و نقره) به ارث گذاشت». قال(ع): «قبض علی(ع) و علیه دین ثمانماه الف درهم» (33) : «علی(ع) از دنیا رفت در حالی که هشتصد هزار در هم، بدهکار بود». قال علی(ع): «والله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها» (34) : «به خدا سوگند! آنقدر پیراهن خود را وصله زدم، که از وصله کننده آن خجالت کشیدم». پایداری در اقامه حق قال(ع): «ما ضعفت ولا جبنت ولا خنت و ایم الله لابقرن الباطل حتی اخرج الحق من خاصرته» (35) : «هر گز ضعیف و ناتوان نشده و نترسیدم و خیانت و سستی – در کار اسلام و مسلمین – نکردهام و سوگند به خدا، باطل را میشکافم تا حق را از پهلوی آن بیرون بیاورم». قال(ع): «انی والله لو لقیتهم واحدا و هم طلاع الارض کلها ما بالیت و لا استوحشت» (36) : «به خدا سوگند! اگر به تنهایی با (دشمنان) روبرو شوم، در حالی که تمام زمین را پرکرده باشند، نمی ترسم و (از نبرد با آنها) باکی به خود راه نمی دهم». قال(ع): «انا وضعت فی الصغر بکلا کل العرب وکسرت نواجم قرون ربیعه و مضر» (37) «من در نوجوانی بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخههای بلند درخت قبیله «ربیعه» و «مضر» را در هم شکستم». قال(ع): «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها و لو امکنت الفرص من رقابها لسارعت الیها» (38) «به خدا سوگند اگر تمام قوم عرب به جنگ با من اجتماع کنند من از نبرد روی نگردانم و اگر فرصتی مناسبی به دستم آید به سوی آنان می شتابم و نابودشان میکنم». قال(ع): «ولعمری ما علی من قتال من خالف الحق وخابط الغی من ادهان ولا ایهان» (39) «به جان خودم سوگند! که در مبارزه با مخالفان حق و کسانی که در گمراهی غوطه ورند، درنگ و سستی نخواهم کرد». عشق و شهادت قال علی(ع): «انی الی لقاءالله لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج» (40) «همانا، من به ملاقات پروردگار مشتاق و به پاداش نیکوی او امیدوارم». قال(ع): «والذی نفس بن ابی طالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش فی غیر طاعه الله». (41) «قسم به خدایی که جانم به دست اوست تحمل هزار ضربه شمشیر (در راه خدا) برای من آسان تر است از مرگ در بستری که در راه طاعتخدا نباشد». قال(ع): «والله لابن ابی طالب انس بالموت من الطفل بثدی امه». (42) «به خدا سوگند! علاقه فرزند ابی طالب به شهادت در راه خدا، بالاتر از علاقه طفل به شیر پستان مادر است.» قال(ع): «ماکنت الا کقارب و رد وطالب وجد» (43) «سرور من به هنگام شهادت، همانند شادی تشنهای است که، ناگهان به (چشمه) آبی برسد و یا گم کردهای که گمشده خود را بیابد». قال(ع): «لولا طمعی عند لقائی عدوی فی الشهاده و توطینی نفسی علی المنیه لاحببت الا القی مع هؤلآء یوما واحدا، و لا التقی بهم ابدا» (44) «به خدا سوگند! اگر به هنگام پیکار، خود را برای مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم، دوست نداشتم حتی یک روز با این مردم روبه رو شوم و با آنها ملاقات کنم». قال(ع): «نسال الله منازل الشهداء و معایشه السعداء، و مرافقه الانبیاء» (45) «از خدا می خواهم که درجات شهیدان، و زندگی سعادتمندان و همنشینی پیامبران را به ما عنایت کند». پینوشتها: 1- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 2. 2- نهج البلاغه، خطبه 154. 3- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه239. 4- همان «عبده»، خطبه 185. 5- همان، خطبه96. 6- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 144. 7- همان، خطبه 2 8- همان، خطبه 162. 9- نهج البلاغه فیض، خطبه 22. 10- بحار، ج69، ص209. 11- همان، خطبه96 12- نهج البلاغه صبحی صالح، کلام179. 13- بحار، ج 41، ص 14 14- نهج البلاغه فیض، خطبه3 15- همان، حکمت139. 16- همان خطبه 231. 17- همان، خطبه 174. 18- بحار، ج 40، ص 144. 19- همان، ج 40، ص137. 20- نهج البلاغه صبحی صالح، کلام 15. 21- همان خطبه3. 22- همان، کلام،37. 23- همان، نامه53. 24- نهج البلاغه، خطبه 131. 25- همان، کلام 224. 26- نهج البلاغه صبحی صالح، کلمات قصار، ش77. 27- همان، ش236. 28- همان، ش 224. 29- همان، نامه 45. 30- نهج البلاغه، نامه 45. 31- همان. 32- بحار، ج 40، ص 322. 33- همان، ص 338. 34- نهج البلاغه، نامه 45. 35- نهج البلاغه فیض، خطبه103. 36- نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 62. 37- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 192. 38- نهج البلاغه فیض، نامه 45. 39- همان، خطبه 24. 40- نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 62. 41- همان، خطبه123. 42- همان، خطبه 5. 43- همان، نامه23. 44- همان، نامه 35. 45- همان، خطبه23. ماهنامه کوثر شماره 22
الیاس محمد بیگی