مقالات

اعتقاد به معاد در 11 اصل

اصل اولشرایع آسمانی، همگی در لزوم ایمان به جهان آخرت اتفاق نظر دارند. عموم پیامبران، همراه دعوت به توحید، از معاد و حیات پس از مرگ نیز سخن گفته و ایمان به جهان آخرت را در سرلوحه برنامه خود قرار داده‏اند. بر این اساس، اعتقاد به قیامت از ارکان ایمان در اسلام است. مسئله معاد هرچند در عهدین – در عهد جدید به صورتی روشنتر – مطرح شده است، ولی قرآن بیش از کتب آسمانی دیگر به این موضوع پرداخته و بخش عظیمی از آیات این کتاب به آن اختصاص یافته است. در قرآن از معاد به نامهای مختلفی یاد شده است، مانند: یوم القیامه، یوم الحساب،الیوم الآخر، یوم البعث، وغیره، و این همه اهتمام، به علت این است که ایمان و دینداری بدون اعتقاد به قیامت ثمربخش نیست.
اصل دوم حکیمان و متکلمان اسلامی بر لزوم معاد و زندگی پس از مرگ دلایل مختلفی اقامه کرده‏اند، و الهام‏بخش آنان نیز در اقامه این دلایل، قرآن کریم بوده است. ازینروی مناسب است که برخی از دلایل قرآنی را یادآور شویم: الف – خداوند حق مطلق بوده، و فعل او نیز حق و از هرگونه باطل و لغو پیراسته است. آفرینش بشر بدون وجود حیاتی هدفمند و جاودانه، لغو وعبث‏خواهد بود، چنانکه می‏فرماید: ‹‹افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون›› (مؤمنون/115): آیا پنداشته‏اید که شما را بیهوده آفریده‏ایم، وشمابه سوی ما باز نمی‏گردید؟! ب – عدل الهی ایجاب می‏کند که با اشخاص نیکوکار و بدکار، در مقام پاداش و کیفر، یکسان برخورد نشود. در عین حال می‏بینیم که حیات دنیوی به گونه‏ای است که تحقق عدل کامل در مقام پاداش و کیفر امکان پذیر نیست، زیرا سرنوشت هر دو گروه به هم گره خورده و از یکدیگر تفکیک پذیرنیست. از طرف دیگر، برخی از کارهای نیک و بد اجری بالاتر از آن دارند که این جهان گنجایش پاداش و کیفر آنها را داشته باشد، مثلا یکی در راه حق پس از عمری جهاد و مبارزه جان می‏بازد، و دیگری حق‏جویان بیشماری را نابود می‏سازد. بنابر این، جهان دیگری لازم است که عدل کامل الهی در قلمرو امکانات بی نهایت آن تحقق یابد، چنانکه می‏فرماید: ‹‹ام نجعل الذین آمنوا وعملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ا م نجعل المتقین کالفجار›› (ص/28): آیا مؤمنان صالح را در ردیف مفسدان زمین قرار می‏دهیم ویا با پرهیزگاران مانند گنهکاران برخورد می‏کنیم؟! نیز می‏فرماید: ‹‹الیه مرجعکم وعد الله حقا انه یبدء الخلق ثم یعیده لیجزی الذین آمنوا وعملوا الصالحات بالقسط و الذین کفروا لهم شراب من حمیم و عذاب الیم بما کانوا یکفرون›› (یونس/4) : بازگشت‏شما به سوی او است، وعده الهی حق است. خداوند بشر را می‏آفریند، سپس (می‏میراند و) بار دیگر حیات می‏بخشد، تا مؤمنان صالح را چنانکه باید و شاید پاداش دهد، و برای کافران – به کیفر اعمالشان – شرابی ازآب جوشان، و عذابی دردناک آماده خواهد بود. ج – آفرینش بشر در این جهان از ذره‏ای بی‏مقدار شروع شده و بتدریج مدارج کمال جسمی را طی می‏کند. سپس به نقطه‏ای می‏رسد که روح در کالبد وی دمیده می‏شود و قرآن با ملاحظه تکمیل خلقت این موجود ممتاز، آفریدگار جهان را «احسن الخالقین‏» می‏خواند; آنگاه همو با رسیدن مرگ از منزلگاه دنیا به جهانی دیگر منتقل می‏گردد، که کمال مرحله پیشین است. به این معنی در قرآن چنین اشاره شده است:‹‹ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله‏احسن الخالقین ×ثم انکم بعد ذلک لمیتون ×ثم انکم یوم القیامه تبعثون››. (مؤمنون/14-16) آنگاه او را آفرینشی دیگر بخشیدیم، در خور تعظیم است‏خداوند که بهترین آفریننده است. چندی بعد شما می‏میرید و باز در روز قیامت زنده می‏شوید. سیاق آیه حاکی است که میان ذکر آفرینش بشر از ذره‏ای بی‏مقدار ،و حیات مجدد او ملازمه برقرار است.
اصل سوم در عصر نزول قرآن، منکران معاد شبهاتی را مطرح می‏کردند که قرآن در موارد مختلف، در عین دفع شبهات مزبور، دلایل وجود معاد را روشن ساخته است. ذیلا به برخی از این موارد اشاره می‏کنیم: الف – گاه بر قدرت مطلقه خدا تکیه کرده و می‏فرماید: ‹‹الی الله مرجعکم وهو علی کل شی‏ء قدیر›› (هود/4): بازگشت‏شما به سوی خداست، و او بر همه چیز توانا است. ب – گاه یادآور می‏شود آن کس که بر آفرینش نخستین انسانها توانا است، از آفرینش مجدد آنان نیز عاجز نیست. مثلا از منکران معاد نقد می‏کند که ‹‹فسیقولون من یعیدنا››: می‏گویند چه کسی ما را بار دیگر به حیات مجدد باز می‏گرداند؟و سپس چنین پاسخ می‏دهد:‹‹قل الذی فطرکم اول مره››: بگو همان کس که شما را اولین بار آفرید (اسراء/50). ج – در برخی موارد، زنده کردن انسان را به زنده شدن زمین در فصل بهار پس از خواب زمستانی آن تشبیه کرده و می‏فرماید: زمانی که بر زمین افسرده، آب فرو می‏فرستیم، به جنبش در می‏آید و نمو می‏کند و گیاه زیبا می‏رویاند. پس از اشاره به این واقعیت مکرر طبیعی معاد را مطرح کرده و می‏فرماید: ‹‹و انه یحیی الموتی›› (حج/5-6). (1) د – در پاسخ این سؤال و شبهه که می‏گفتند:« آنگاه که انسان می‏میرد و بدن وی پوسیده و اجزای آن در دل خاک پراکنده می‏گردد; چگونه بار دیگر این اجزای پراکنده شناخته می‏شود و بدنی مانند بدن پیشین را تشکیل می‏دهد»، قرآن بر علم گسترده الهی تکیه کرده و می‏فرماید: ‹لی و هو الخلاق العلیم›› (یس/81): آری او بر این کار توانا است، زیرا آفریدگار آگاه است. در جای دیگر نیز از این علم گسترده چنین تعبیر می‏آورد:‹‹قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا کتاب حفیظ›› (ق/4):ما بر آنچه که زمین از آن می‏کاهد آگاهیم،و نزد ما کتابی است که همه چیز در آن ثبت ومحفوظ است.ه – گاه تصور می‏شود که انسان صرفا مجموعه‏ای از اجزا و اعضای جسمی و مادی است، که پس از مرگ پوسیده و تبدیل به خاک می‏شود. با این حساب، چگونه می‏توان گفت که فرد زنده شده در روز رستاخیز ، همان انسان پیشین است؟ و به عبارت دیگر، حافظ وحدت این دو بدن چیست؟ قرآن از کافران چنین نقل می‏کند که می‏گویند: ‹‹ءاذا ضللنا فی الارض ءانا لفی خلق جدید›› (سجده/10): آنگاه که ما در دل زمین گم شدیم و هویت ما نابود شد، چگونه آفرینش جدید پیدا می‏کنیم؟سپس در پاسخ می‏گوید: ‹‹قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون›› (سجده/11): بگو فرشته مرگ که بر شما گمارده شده، شما را اخذ می‏کند، آنگاه به سوی خدا بازگردانده می‏شوید. کلمه «توفی‏» در این آیه به معنی اخذ و گرفتن است. از این تعبیر برمی‏آید که هنگام مرگ، علاوه بر آن چیزی که در زمین باقی می‏ماند و به خاک سپرده می‏شود (بدن )، چیز دیگری نیز وجود دارد که فرشته مرگ آن را می‏ستاند (روح). در این صورت، مفاد پاسخ قرآن این است که، حافظ شخصیت ووحدت این دو بدن (علاوه بر وحدت اجزا) همان روح گرفنه شده توسط ملک الموت است که سبب می‏شود که «معاد» عین «مبتدا» باشد. از این آیه و نظایر آن استفاده می‏شود که انسان محشور در روز رستاخیز همان انسان موجود در دنیا است، و پاداش و کیفر به آن کس که استحقاق آن را دارد می‏رسد. در آیه دیگر نیز قرآن به این وحدت تصریح کرده می‏فرماید:‹‹قل یحییها الذی انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم›› (یس/79)
اصل چهارمآیا ت قرآن و احادیث اسلامی گواه آن است که معاد انسانها، هم جسمانی است و هم روحانی. مقصود از معاد جسمانی این است که بدن در سرای دیگر محشور گردیده و نفس بار دیگر به آن تعلق می‏پذیرد، وپاداشها و کیفرها، و لذات و آلامی که جنبه جزئی وحسی دارند و تحقق آنها بدون بدن و قوای حسی امکان پذیر نیستند، تحقق می‏یابد. مقصود از معاد روحانی نیز این است که علاوه بر پاداش و کیفرهای حسی و لذات وآلام جزئی وجسمانی، یک رشته پاداشها و کیفرهای روحی وغیر حسی نیز برای صالحان و تبهکاران در نظر گرفته می‏شود که روح در درک و دریافت آنها نیاز به بدن و قوای حسی ندارد. مانند درک رضوان خدا، که قرآن پس از شمردن پاداشهای حسی می‏فرماید:‹‹رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم›› (توبه/72); یا اندوه و حسرت جانکاه ، چنانکه می‏فرماید:‹‹انذرهم یوم الحسره اذ قضی الامر و هم فی غفله و هم لا یؤمنون›› (مریم/40): ستمگران را از روز حسرت بیم ده، آنگاه که عذاب آنان قطعی می‏شود، در حالیکه آنان در این دنیا در غفلت فرو رفته و ایمان نمی‏آورند، و نظایر آن.
اصل پنجممرگ پایان زندگی نیست، بلکه انتقال از سرایی به سرای دیگر است; سرایی جاودانه که همان قیامت و جهانی باقی می‏باشد.ضمنا بین دنیا و قیامت، سرای دیگری وجود دارد که «برزخ‏» نامیده می‏شود وانسان پس از مرگ مدتی را در آن به‏سر می‏برد.حقیقت زندگی برزخی، برای ما روشن نیست و اطلاع ما از آن، در همان حدی است که قرآن و روایات به گونه‏ای ما را به آن ارشاد می‏کند. به برخی از رهنمودهای قرآن در این زمینه توجه کنید: الف – آنگاه که مرگ یک مشرک فرا می‏رسد، می‏گوید خدایا مرا بازگردان،باشد که وظایفی را که ترک کرده‏ام، به جای آورم. خطاب می‏آید: هرگز! این سخن، لقلقه زبانی بیش نیست. سپس می‏فرماید: ‹‹و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون›› (مؤمنون/100). یعنی: میان آنها و زندگی دنیا، برزخی است تا روز رستاخیز. آیه فوق حاکی است که انسانها پس از مرگ نیز وجود و واقعیتی دارند، ولی حائلی مانع از بازگشت آنها به دنیاست. ب – درباره شهیدان می‏فرماید: ‹‹و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون››(بقره/154):به کسانی که در راه خدا کشته می‏شوند، مرده نگویید; بلکه آنان زنده‏اند ولی شما درک نمی‏کنید. در آیه دیگر، آثار حیات را برای شهیدان راه خدا بر شمرده و می‏فرماید:‹‹فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون›› (آل عمران/170): آنان به آنچه که خدا از فضل و کرم خویش به ایشان بخشیده است‏شادمانند، و به کسانی که در پی ایشان بوده ولی هنوز به آنان نپیوسته‏اند مژده می‏دهند که بیمی بر آنها نیست، و محزون نیز نمی‏باشند (مقصود، نداشتن بیم ازعذاب اخروی و اندوه بر اعمال دنیوی است). ج – در باره گنهکاران ، خصوصا آل فرعون ، گزارش می‏دهد که پیش از فرا رسیدن روز قیامت هر صبح و شام آنها بر آتش عرضه می‏شوند، و در روز رستاخیز نیز گرفتار شدیدترین عذاب می‏گردند، چنانکه می‏فرماید: ‹‹النار یعرضون علیها غدوا و عشیا ویوم تقوم الساعه ادخلوا آل‏فرعون اشد العذاب›› (غافر/46).
اصل ششم نخستین مرحله ازحیات برزخی انسان با قبض روح از بدن آغاز می‏شود. زمانی که انسان به خاک سپرده می‏شود، طبق احادیث‏بسیار، فرشتگان الهی درباره توحید، نبوت، ویک رشته عقاید و احکام دینی از وی سؤالاتی می‏کنند. پیداست که پاسخ شخص مؤمن به سؤالات مزبور با پاسخ یک فرد کافر متفاوت خواهد بود، و در نتیجه قبر و برزخ برای مؤمنین مظهر رحمت، و برای کفار و منافقین نیز عرصه عذاب الهی خواهد شد. سؤال فرشتگان در قبر، و رحمت و عذاب برای مؤمنان و کفار در آن جایگاه، از مسلمات دینی ماست، و قبر در حقیقت مرحله آغازین حیات برزخی است که تا قیامت ادامه دارد. علمای امامیه در کتب عقاید خود بدانچه گفتیم تصریح کرده‏اند. شیخ صدوق در کتاب اعتقادات می‏گوید: «اعتقاد ما در مورد سؤال در قبر این است که آن حق است; و هرکس پاسخ درست‏به سؤالات مزبور دهد مشمول رحمت الهی خواهد بود، وهرکس پاسخ نادرست دهد گرفتار عذاب خداوند خواهد شد». (2) شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقاد می‏نویسد:«روایات صحیحی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که می‏رساند از اهل قبور درباره دینشان سؤال می‏شود، و در برخی از روایات آمده است دو فرشته‏ای که مامور پرسش از انسانها می‏باشند ناکر و نکیر نام دارند». سپس می‏افزاید: «سؤال در قبر دلیل آن است که مردگان در قبر زنده می‏شوند، آنگاه حیات آنها تا روز قیامت ادامه می‏یابد». (3) خواجه نصیر الدین طوسی نیز در کتاب تجرید الا عتقاد آورده است:«عذاب قبر واقع خواهد شد، زیرا عقلا امری است ممکن، و روایات متواتر نیز در مورد آن وارد شده است‏». (4) با مراجعه به کتب عقاید سایر مذاهب اسلامی روشن می‏شود که این عقیده مورد اتفاق همگان است، و تنها شخصی که انکار عذاب قبر به او نسبت داده شده، ضرار بن عمرو می‏باشد. (5)
اصل هفتماز بیانات گذشته روشن شد حقیقت معاد این است که، روح پس از مفارقت از بدن – به مشیت الهی – بار دیگر به همان بدنی که با آن زندگی می‏کرد، باز می‏گردد تا پاداش و کیفر اعمال دنیوی خود را در سرای دیگر ببیند. برخی، مانند پیروان آین هندو معاد مطرح شده در شرایع آسمانی را منکرند ولی مسئله پاداش و کیفر اعمال را پذیرفته و آن را از طریق «تناسخ‏» توجیه می‏کنند. اینان مدعیند که، روح از طریق تعلق گرفتن به «جنین‏» و طی مراحل رشد آن، بار دیگر به این دنیا باز می‏گردد و دورانهای کودکی و نوجوانی و پیری را طی می‏کند ، منتها کسانی که در زندگی گذشته نیکوکار بوده، زندگی شیرین، وتبهکاران پیشین نیز زندگی ناگواری خواهند داشت. عقیده به تناسخ، که در طول تاریخ همواره پیروانی داشته است، یکی از اصول آئین هندو به شمار می‏رود. باید توجه داشت چنانچه نفوس بشری به صورت همگانی و همیشگی راه تناسخ را بپیمایند، دیگر مجالی برای معاد نخواهد بود. در حالیکه با توجه به دلایل عقلی و نقلی معاد، اعتقاد به آن ضروری است، و در حقیقت‏باید گفت که قائلان به تناسخ چون نتوانسته‏اند معاد را به صورت صحیح آن تصویر کنند، تناسخ را جایگزین آن کرده‏اند.از نظر اسلام قول به تناسخ مستلزم کفر است، و در کتب عقاید ما، درباره بطلان و ناسازگاری آن با عقاید اسلامی به طور مفصل بحث‏شده است، که ما در اینجا فشرده آن را یادآور می‏شویم: 1. نفس انسان به هنگام مرگ به پایه‏ای از کمال نایل شده است. بر این اساس، تعلق دوباره آن به جنین، به حکم لزوم هماهنگی میان نفس و بدن، مستلزم تنزل نفس از مرحله کمال به نقص و بازگشت از فعلیت‏به قوه است که با سنت‏حاکم بر جهان آفرینش (مبنی بر سیر استکمالی موجودات از قوه به فعل) منافات دارد. (6) 2. چنانچه بپذیریم نفس پس از جدایی از بدن، به بدن زنده دیگری تعلق پیدا می‏کند، این امر مستلزم تعدد نفس در یک بدن و دوگانگی در شخصیت است، و چنین چیزی با درک وجدانی انسان از خویش که دارای یک شخصیت است منافات دارد. (7) 3. عقیده به تناسخ، علاوه بر اینکه با سنت‏حاکم بر نظام آفرینش منافات دارد، می‏تواند دستاویزی برای ستمکاران و سودپرستان گردد که عزت و رفاه فعلی خویش را معلول پاکی و وارستگی حیات پیشین، وبدبختی مظلومان و محرومان را نیز نتیجه زشتکاری آنان در مراحل پیشین حیات بدانند! و بدین وسیله اعمال زشت‏خویش و وجود ظلمها و نامردمیها را در جامعه تحت‏سلطه خویش توجیه کنند.
اصل هشتم در پایان بحث از تناسخ، ضروری است که به دو سؤال پاسخ دهیم: سؤال اول: به تصریح قرآن در امتهای پیشین مسخهایی صورت گرفته و طی آن برخی از انسانها به صورت خوک و میمون در آمده‏اند، چنانکه می‏فرماید: ‹‹و جعل منهم القرده و الخنازیر›› (مائده/60). (8) چنانچه تناسخ باطل است چگونه مسخ تحقق یافته است؟ پاسخ: مسخ با تناسخ اصطلاحی فرق اساسی دارد. زیرا در تناسخ، روح پس از جدایی از بدن خویش، به «جنین‏» یا بدن دیگر تعلق می‏گیرد، ولی در مسخ، روح از بدن جدا نمی‏شود، بلکه تنها شکل و صورت بدن تغییر می‏کند، تا انسان تبهکار خود را به صورت میمون و خنزیر دیده و از آن رنج‏ببرد. به تعبیر دیگر، نفس انسان تبهکار از مقام انسانی به مقام حیوانی تنزل نمی‏کند. چه، اگر چنین بود، انسانهای مسخ شده رنج و کیفر خویش را ادراک نمی‏کردند، در حالیکه قرآن مسخ را به عنوان «نکال‏» و عقوبت افراد گنهکار تعریف می‏کند. (9) در این مورد تفتازانی می‏گوید:«حقیقت تناسخ این است که نفوس انسانها پس از جدایی از بدن در همین دنیا به منظور تدبیر و تصرف در بدنهای دیگر، به آنها تعلق گیرد، نه اینکه شکل بدن عوض شود، چنانکه در مسخ چنین است‏». (10) علامه طباطبائی نیز می‏گوید: «انسانهای مسخ شده، انسانهایی هستند که با حفظ روح بشری صورتا مسخ شده‏اند، نه اینکه نفس انسانی آنها نیز مسخ شده و به نفس بوزینه تبدیل گردیده است‏». (11) سؤال دوم: برخی از نویسندگان قول به رجعت را نشات گرفته از قول به تناسخ پنداشته‏اند. (12) آیا اعتقاد به رجعت مستلزم تناسخ نیست؟ پاسخ: چنانکه در جای خود خواهیم گفت، رجعت، به عقیده اکثر علمای شیعه امامیه، این است که عده‏ای از اهل ایمان و کفر در آخر الزمان بار دیگر به این جهان باز خواهند گشت و بازگشت آنان مانند احیای مردگان است که به وسیله حضرت مسیح علیه السلام صورت می‏گرفت (13) ویا بسان زنده شدن عزیر پس از یکصد سال (14) . بنابر این ، عقیده به رجعت، هیچ ربطی به مسئله تناسخ ندارد و ما در بحث از رجعت در این باره توضیح بیشتری خواهیم داد.
اصل نهم در سخنان علما، به پیروی از قرآن، مسئله‏ای به نام «اشراط الساعه‏» مطرح شده است که مقصود از آن علائم و نشانه‏های رستاخیز است. علائم رستاخیز به دو نوع تقسیم می‏شوند: الف – حوادثی که پیش از وقوع قیامت و به هم خوردن نظام آفرینش صورت می‏پذیرد و در زمان وقوع آنها هنوز انسانها در روی زمین زندگی می‏کنند. کلمه «اشراط الساعه‏» غالبا به این قسم از رخدادها اطلاق می‏شود; ب – حوادثی که مایه به هم خوردن نظام آفرینش می‏گردد، که بیشترین آنها در سوره‏های تکویر، انفطار، انشقاق، و زلزله ذکر شده است. علائم قسم نخست‏به طور اجمال عبارتند از: 1. بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم(محمد/18); 2. شکستن سد یاجوج و ماجوج(کهف/98-99); 3. پوشیده شدن آسمان توسط دودی غلیظ (دخان/10-16); 4. نزول حضرت مسیح علیه السلام (زخرف/57-61); 5. خروج جنبده‏ای از دل زمین(نمل/82). تفصیل این علائم را بایستی در کتابهای تفسیر و حدیث جستجو کرد. درباره نشانه‏های قسم دوم نیز قرآن بتفصیل از تغییر اوضاع و فروپاشی خورشید، ماه، دریاها، کوهها، و زمین و آسمان سخن گفته، و اجمال آن این است که طومار نظام موجود درهم پیچیده می‏شود و نظام دیگری پدید می‏آید که جلوه‏ای از قدرت تامه الهی است ، چنانکه می‏فرماید: ‹‹یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات وبرزوا لله الواحد القهار›› (ابراهیم/48): روزی که زمین و آسمانها دگرگون می‏شوند، و مردم در پیشگاه خدای یکتای قدرتمند حاضر می‏شوند.
اصل دهم قرآن کریم از حادثه‏ای به نام «نفخ صور» گزارش می‏دهد، که در دو نوبت رخ خواهد داد: الف – نفخ صوری که مایه مرگ همه جانداران در آسمان و زمین می‏گردد(مگر آن کس که خدا بخواهد); ب – نفخ صوری که سبب احیای مردگان وحضور آنان در پیشگاه الهی (15) می‏شود. چنانکه می‏فرماید: ‹‹و نفخ فی الصور فصعق من فی السموات و من فی الارض الا من شاء الله ثم نفخ فیها اخری فاذا هم قیام ینظرون›› (زمر/68): در صور دمیده می‏شود، وبر اثر آن، جز آنکه خدای بقای او را خواسته است، هرکه در آسمانها و زمین است‏یکسر مدهوش مرگ می‏شوند، سپس بار دیگر در صور دمیده می‏شود و ناگهان مردمان (از خواب مرگ) برخاسته و در صحنه محشر نظاره‏گر (سرنوشت‏خود) می‏گردند. قرآن کریم در خصوص حشر و نشر انسانها در روز رستاخیز می‏گوید: ‹‹یخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر›› (قمر/7): مردگان بسان ملخهای پراکنده از قبرها بیرون می‏آیند.
اصل یازدهمپس از زنده شدن مردگان و ورود آنها به عرصه قیامت، قبل ازورود به بهشت و دوزخ اموری چند تحقق خواهد یافت که قرآن و احادیث از آنها خبر داده است: 1. به حساب اعمال افراد، با شیوه‏ای خاص رسیدگی می‏شود، که یکی از راههای آن همان دادن نامه اعمال هرکس به دست او است. (اسراء/13-14). 2. گذشته از اینکه در نامه اعمال هرکس، ریز و درشت کارهای وی مذکور و منعکس است، گواهانی نیز از خارج و داخل وجود آدمی، در روز رستاخیز بر اعمال دنیوی او شهادت می‏دهند. گواهان خارجی عبارتند از: خدا (آل عمران/98)، پیامبر هر امت (نحل/89)، پیامبر اسلام (نساء/41)، نخبگانی از امت اسلامی (بقره/143)، فرشتگان الهی (ق/18)، و زمین (زلزله/4-5). گواهان داخلی نیز عبارتند از: اعضا و جوارح انسان (نور /24، فصلت/20-21)، وتجسم خود اعمال (توبه/34-35). 3. برای رسیدگی به حساب اعمال انسانها، افزون بر آنچه گفتیم، میزانهای عدل برپا می‏شود و هرکس دقیقا به آنچه که استحقاق دارد می‏رسد، چنانکه می‏فرماید: ‹‹و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین›› (انبیاء/47): روز قیامت ترازوهای عدل را برپا می‏داریم و بهیچوجه به کسی ستم نمی‏شود. اگر عمل حتی به وزن خردلی نیز باشد، آن را به حساب می‏آوریم، و حساب رسی ما کفایت می‏کند. 4. از روایات اسلامی استفاده می‏شود که در روز رستاخیز گذرگاهی عمومی وجود دارد که همگان باید از آن عبور کنند.به این گذرگاه، در لسان روایات، صراط گفته شده است، که مفسران آیه 71-72 سوره مریم (16) را نیز ناظر بر آن دانسته‏اند. 5. میان بهشتیان و دوزخیان حائلی وجود دارد که قرآن از آن به «حجاب‏» تعبیر می‏کند.نیز در روز رستاخیز انسانهای والایی بر نقطه‏ای مرتفع قرار دارند، که بهشتیان و دوزخیان را از سیمای هر یک می‏شناسند، چنانکه می‏فرماید: ‹‹و بینهما حجاب و علی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم›› (اعراف/46): میان آن دو حجاب وحائلی است و در نقاط بلند عرصه محشر مردانی قرار دارند که هر شخصی را از سیمایش می‏شناسند. این انسانهای والا، به حکم روایات ما، پیامبران و اوصیای شریف آنان می‏باشند. 6. زمانی که حسابرسی به پایان رسیده و سرنوشت افراد روشن می‏شود، آفریدگار جهان پرچمی را که به آن «لواء الحمد»می‏گویند به دست پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم می‏دهد، و آن حضرت پیشاپیش بهشتیان به سوی بهشت‏حرکت می‏کند. (17) 7. در روایات متعدد، از وجود حوض بزرگی در صحرای محشر خبر داده شده که به حوض کوثر معروف است; پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قبل از همگان کنار حوض مزبور می‏آید، و رستگاران امت، به وسیله پیامبر و اهل بیت مکرم – سلام الله علیهم اجمعین – از آن آب می‏نوشند. پی‏نوشتها 1. به همین مضمون است آیه‏های‏9 – 11 سوره ق . 2. الاعتقادات، صدوق، باب‏17، ص‏37. 3. تصحیح الاعتقاد، مفید، ص‏45-46. 4. کشف المراد، مقصد6، مسئله 14. 5. به کتاب السنه از احمد بن حنبل; الابانه از ابو الحسن اشعری، و شرح اصول خمسه قاضی عبدالجبار معتزلی رجوع شود. 6.باید توجه داشت که روح انسان در قیامت‏به بدن کامل تعلق خواهد گرفت، بنابراین با فرض مزبور که تعلق نفس به جنین است، تفاوت روشن دارد. 7. کشف المراد، علامه حلی، مقصد دوم، فصل چهارم، مسئله هشتم; اسفار، صدر المتالهین،9/10. 8. نیز به سوره اعراف، آیه‏166 رجوع شود. 9. ‹‹فجعلناها نکالا لما بین یدیها و ما خلفها و موعظه للمتقین›› (بقره/66):پس این ماجرا را عقوبتی برای معاصرین و اخلاف آنان و پندی برای متقین قرار دادیم. 10. شرح مقاصد، تفتازانی،3/337. 11. المیزان، طباطبائی، 1/209. 12. فجر الاسلام، احمد امین مصری، ص‏377. 13. آل عمران/49. 14. بقره/259. 15. بنابر این آیه مبارکه‹‹ان‏کانت الا صیحه واحده فاذا هم جمیع لدینا محضرون›› (یس/53) بیانگر واقعیت نفخ صور در آیه 51 است که می‏فرماید: ‹‹ونفخ فی الصور فاذا هم من الاجداث الی ربهم ینسلون›› و معنی آیه این است که نفخه صور دوم جز یک فریاد نیست، که پس از آن ناگهان همگان نزد ما حاضر خواهند بود. 16. ‹‹و ان‏منکم الاواردها کان علی ربک حتما مقضیا × ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا›› (مریم / 71 – 72) هیچیک از شماها نیست مگر اینکه وارد آن (دوزخ) می‏شود و این مطلب حکم قطعی خداوند است. سپس پرهیزکاران را نجات می‏دهیم، و ستمگران را که به زانو در آن افتاده‏اند، رها می‏کنیم. 17. بحار الانوار، ج 8، باب 18، احادیث 1 تا 12; مسند احمد، 1 / 281، 295 و 3 / 144. منشور عقاید امامیه صفحه 185 استاد جعفر سبحانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا