مقالات

دفاع از کیان حوزه و مرجعیت

حوزه های مبارکه علوم دینی از جمله دیر پا ترین نهادهایی هستند که در آن علم و علم آموزی رونقی فراگیر و عمیق دارد و روحانیت شیعه و نهاد مرجعیت در طول تاریخ نظرا و عملا در عرصه تعلیم و تعلم در گستره های وسیع و مختلف علمی پیشتاز و پیشگام بوده و هست . اندک نگاهی به تاریخ گران سنگ شیعه روشن می سازد که روحانیت و خصوصاً نهاد نورانی و مقدس مرجعیت نه تنها در عرصه علوم دینی بلکه در گستره های تخصصی سایر علوم اعم از عقلی ، نقلی و تجربی نیز جامعه دینی را بهره مند می ساخته است . امروزه با هزاران افسوس شاهد حمله به مقام مقدس و منیع مرجعیت و روحانیت پیشرو و مترقی شیعه هستیم ، لذا بر هر دیندار مومن و مخلص است که در هر حد از توان برای صیانت ، حفاظت و حمایت از مرجعیت حوزه تلاش نماید . مجله اندیشه نیز که تمام هم و غم خویش را صرف نشر اندیشه های ناب اسلامی ( پیام حوزه ، روحانیت و مرجعیت ) و پاسخ به شبهات و مسایل جدید مربوط به دین ( اصلی ترین رسالت حوزه ) نموده است ، در چنین مقطعی با قلبی آکنده از درد اما پر امید بر خود فرض می داند که با تمام تلاش در حفظ و حمایت از این اصل هر آنچه در توان دارد به جامعه دینی تقدیم نماید . اولین کار و حداقل کار ممکن روبیدن غبار شبهه از آینه مرجعیت است . این روزها که برخی از روشنفکر نمایان با شعار عقلگرایی اصل تقلید در فقه شیعه را غیر عقلانی معرفی می کنند و با توهین به تمامی پیروان دین حنیف اسلام اعمال ایشان را به سخره می گیرند ، باید توجه مخاطبان فهیم خود را به چند مورد کوتاه جلب نمائیم : 1ـ همانطور که مراجعه یک بیمار به متخصص در طب تا حد سپردن جان خود به تیغ جراحی وی معقول و پسندیده است وخلاف آن عمل کردن نا معقول و ناپسند ، رجوع یک دیندار برای اطلاع از تکالیف و حقوق دینی خود به متخصص در این امور ( فقیه ) معقول و ممدوه است و عمل به آن نامعقول و مذموم . اصل تقلید در فقه شیعه نیز رجوع به متخصص برای شناخت حقوق و حدود دینی فردی و اجتماعی است ، بنابراین اصلی است مبتنی بر پیش فرضهای کاملا عقلانی . 2ـ مقایسه اصل تقلید در فقه شیعه با موضع کلیسای قرون وسطی نسبت به عقل ، قیا سی مع الفارق است . اولا ً آنچنان که برخی روشنفکر نمایان اخیراً بیان داشته اند چنین نیست که بر سر در کلیساهای قرون وسطی نوشته باشند “ هر کس عقل دارد وارد نشود ” ؛ این خلاف واقع است و برای فهم و نیز نقد سخن کسانی چون “ آنسلم قدیس ” که گفت : “ ایمان بیاور تا بفهمی ” ، باید دقتی تاریخی و فلسفی داشت . ثانیا: در قرن بیستم هم برخی از بزرگترین فلاسفه غرب همچون ویتگنشتاین و یا پیش از او بنیانگذار اگزیستانسیالیسم ، کرکه گور به نوعی طرفدار تفکر ایمان گروانه ( یا به اصطلاح خود غربی ها فیدئیستی ) بوده اند و ضد عقل گرایی ( یا به تعبیر خود غربی ها irationalism ) در اواخر قرن بیستم و هم اکنون در قرن بیست و یکم بعد از ناامیدی و افول جریانهای پوزیتیویستی و پس از آن ، در میان فلاسفه غرب بیش از قرون وسطی رواج دارد . اما با تاسف باید ابراز داشت برخی از روشنفکر نمایان که امروزه از تریبونهای مختلف و در مجامع گوناگون سنگ غرب را به سینه می زنند و منادیان راستین اسلام و روحانیت را تخطئه می کنند ، از تاریخ و فلسفه غرب به درستی چیزی نمی دانند . ثالثاً : آنچه در فقه شیعه به عنوان تقلید مطرح است ماهیتا با آنچه در کلیسای قرون وسطی و نیز با آنچه در قرن بیستم و اکنون در قرن بیست و یکم در میان فلاسفه غرب نسبت به عقل ، جایگاه آن و نسبتش با ایمان مطرح است تفاوت دارد و مبنای آن صد در صد عقلانی است که در بند یک همین نوشتار گفته شد . 3ـ وجود روحانیت و مرجعیت و در یک کلام حوزه های مبارکه علمیه شیعه هیچ یک به معنای اثبات یک واسطه اجباری بین انسان و خدا نبوده است . برخی از روشنفکر نمایان ، امروزه مسایل را وارونه مطرح می کنند . حوزه نهادی نیست که مانند کلیسا ( در برخی مقاطع تاریخی ) مردم را مجبور به پیروی از خود کند بلکه مرجعیت حوزه با رجوع خود مردم معنا پیدا می کند . این خود دینداران فهیم و عقل مدار هستند که با رجوع به روحانیت ، آگاهی خود را از حقوق و حدود در جامعه دینی افزایش می دهند . در طول تاریخ علم ، تقوا ، پارسایی و معنویت روحانیان و عالمان دینی بوده است که مردم را به سوی خود جلب و جذب می کرده و مرجعیت را همچون کانونی گرم برای رفع مشکلات و گرفتاریهای نظری و عملی مردم می نموده است . هیچگاه به زور سر نیزه یا به حکم حکومت مردم مجبور به اطاعت و تبعیت از مرجعیت و روحانیت نبوده اند بلکه به حکم عقل و با نیروی جاذب علمی و معنوی ، عاملی از درون دل هر مسلمان او را به سوی حوزه و روحانیت سوق داده است . هر گاه در هر مقطع از تاریخ افرادی پیدا شده اند که از این عوامل جاذب ( علم ، عمل صالح و معنویت ) تهی بوده اما به سلک روحانیت در آمده اند ، خود مردم آنها را شناخته و جذب ایشان نشده اند . یا حتی اگر در طول تاریخ اسلام در علم ، عمل صالح یا معنویت یک عالم دینی خللی وارد شده است خود به خود مردم از گرد او پراکنده شده اند . نمونه بارز این مسئله در عصر خود ما کسانی هستند که ابتدا یار و همراه امام (ره ) بودند اما در میان راه در عوامل اصلی شخصیتی شان اختلال ایجاد شد تا جائیکه قلب امام امت را رنجانیده و مطرود ایشان واقع گشتند و مردم نیز خود به خود از گرد ایشان پراکنده شدند . امروزه نیز بر تمامی حوزویان است که عناصر علم ، عمل صالح و معنویت را در خود حفظ کرده و رشد دهند که همینها عوامل جاذبی هستند که بین نهاد حوزه و توده دینداران ارتباطی ناگسستنی ایجاد می کند . 4ـ زمزمه دیگر برخی از روشنفکر نمایان امروزی “ پروتستانتیزم اسلامی ” است . واقعا با صد تاسف باید گفت که اطلاع برخی از ایشان از نهضت پروتستانتیزم در مسیحیت و عقاید منادیان آن لوتروکالون نیز بسیار اندک و همان اندک نیز مغشوش و مشوش است . اینها حتی سخنان اسلاف خویش را نیز بدرستی نخوانده اند . اینکه کسی بگوید “ فهم هر کس از دین همان دین اوست ” بدترین برداشت از آنچه در نهضت پروتستانتیزم و در گفته های روشنفکران 150 سال اخیر کشور خودمام و در نوشته ها و گفته های مترجمان امروزی هرمنوتیک آمده است می باشد . این روشنفکرنمایانی که امروزه مجالی برای سخن گفتن پیدا کرده اند و از شدت هیجان هیچ دقتی در اعلام نظریات خود ندارند ، کافی است به ادبیات فلسفی روشنفکران و اساتید سلف خویش بنگرند تا ببینند منظور از “ فهم هر کس ” ، “ فهم روشمند و مضبوط ” است نه “ هر فهمی از سوی هر کسی ” . تاکنون هیچ کس منادی “ آنارشیسم معرفتی ” نبوده است اما گویا امروز کسانی پیدا شده اند که علاقه مند چنین تفکری هستند . 5ـ امروزه متاسفانه در جامعه روشنفکری شاهد گفته ها و نوشته هایی هستیم که غیر روشمند بوده ، چارچوب منطقی بر آنها حاکم نیست و حاکی از اذهانی مشوش و غیر علمی است . نقد علمی و منطقی یک نوشته یا خطابه مطلوب است که گوینده یا نویسنده از مبانی و مبادی روشنی استفاده کند و به طور روشمند ساختار بحث خود را ارائه نماید و سپس نتایج و پیامدهای آن مقدمات را بر شمارد ، اما جامعه روشنفکری دهه سوم انقلاب حتی نسبت به دهه دوم آن به شدت افول کرده و ادبیاتی شبیه به ادبیات جامعه روشنفکری در اوایل دهه اول انقلاب پیدا کرده است ؛ ادبیاتی شعاری ناشی از تفکری التقاطی . نسل جدید روشنفکران گویا حتی از سخنان روشنفکران پیش از خود نیز اطلاعاتی بسیط ، اندک ، مشوش و مغشوش دارند . لذا بر دانشجویان و فرهنگیان فرهیخته جامعه ماست که سخنانی که مبادی روشنی ندارند و مضبوط و روشمند نیستند را باز شناسی کنند و چهره مشوش و مغشوش و التقاطی آنها را از زیر نقاب علمی شان تشخیص دهند . والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته مدیر مسؤول منبع : رسانه

مصباح عاملی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا