مقالات

با وجود معرفت سوم چرا امامان هدف تیر بلا بودند

با وجود معرفت سوم چرا امامان هدف تیر بلا بودند؟

آیات و احادیث پیشین به روشنی ثابت نمود که پیامبران و پیشوایان معصوم در پرتو ولایت الهی، از یک نوع آگاهی سوم برخوردارند، و این همان ولایت است که به آنان قوه و نیرو می‏بخشد که از گذشته و آینده گزارش دهند، و حوادث را پیش از زمان درک نموده، و به مردم بگویند.
در این جا سؤالی مطرح می‏گردد و آن این که اگر اثر ولایت الهی این است که حوادث را، با دیده الهی درک نمایند، باید پیوسته از خطرها و ناگواریها جان بسلامت ببرند، هیچ گاه کاسه زهری را که دشمنانشان برای آنها ترتیب می‏دادند. ننوشند، در محراب عبادت شهید نشوند، و در میدان نبرد مورد ضربات دشمن و هدف تیرهای زهرآگین آنان واقع نشوند.
از این که آنان در قلمرو چنین حوادث ناگوار قرار می‏گرفتند، می‏توان گفت که از وجود پیش‏آمدها که در بستر زمان بودند آگاهی نداشتند، و اگر آگاهی داشتند جان و مال خود را به خطر نمی‏افکندند.
این سؤال که اخیراً بر سر زبان‏ها افتاده و درگذشته نیز به گونه‏ای وجود داشته است گروهی را بر آن داشته است که درباره وجود چنین آگاهی به شک و تردید افتند.
در اینباره استاد بزرگوار «حضرت علامه طباطبائی دام ظله» پاسخی دارند که با تصرف کوتاهی نقل می‏گردد اینک پاسخ معظم له: پاسخ:
آگاهی امام از حوادث و وقایع طبق آنچه از ادله نقلی و براهین عقلی بدست می‏آید بر دو قسم و از دو راه است:قسم اول از علم امام:
امام (ع) به حقائق جهان هستی، در هرگونه شرائطی وجود داشته باشد باذن خدا واقف است اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس می‏باشند مانند موجودات آسمانی و حوادث گذاشته و وقایع آینده دلیل این مطلب:راه اثبات علم
از راه نقل روایات متواتره‏ای است که در جوامع حدیث شیعه مانند کتاب کافی و بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار و غیر آنها ضبط شده.
بموجب این روایات که بحد و حصر نمی‏آید امام (ع) از راه موهبت الهی نه از راه اکتساب، بهمه چیز واقف و از همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هر چه را بخواهد باذن خدا؛ با کوچکترین توجهی می‏داند.
البته در قرآن کریم آیاتی داریم که علم غیب را مخصوص ذات خدای متعال و منحصر در ساحت مقدس او قرار می‏دهد ولی استثنائی که در آیه کریمه «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الا من ارتضی من رسول‏1» وجود دارد نشان می‏دهد که اختصاص علم غیب به خدای متعال به این معنی است که غیب را مستقلاً و از پیش خود (بالذات) کسی جز خدای نداند ولی ممکن است پیغمبران پسندیده به تعلیم خدائی بدانند و ممکن است پسندیدگان دیگر نیز به تعلیم پیغمبران آنرا بدانند چنانکه در بسیاری از این روایات وارد است که پیغمبر و نیز هر امامی در آخرین لحظات زندگی خود علم امامت را به امام پس از خود می‏سپارد.
و از راه عقل: براهینی است که بموجب آنها امام (ع) بحسب مقام نورانیت خود کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدائی و بالفعل بهمه چیز عالم و بهر واقعه شخصی آشنا است و بحسب وجود عنصری خود بهر سوی توجه کند برای وی حقایق روشن می‏شود.
(ما تقریر این براهین را نظر اینکه بیک سلسله مسائل عقلی پیچیده متوقف و سطح آنها ازسطح این مقاله بالاتر است بمحل مخصوص آنها احاله می‏دهیم).این علم تأثیری در عمل
و ارتباطی با تکلیف نداردنکته‏ای که باید بسوی آن عطف توجه کرد این است که اینگونه علم موهبتی، بموجب ادله عقلی و نقلی که آنرا اثبات می‏کند قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغییر نمی‏پذیرد و سرموئی بخطاء نمی‏رود و باصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است.
و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلق گرفته.
و لازمه این مطلب این است که هیچگونه تکلیفی به متعلق اینگونه علم (از آن جهت که متعلق این گونه علم است و حتمی الوقوع می‏باشد) تعلق نمی‏گیرد و همچنین قصد وطلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی‏کند زیرا تکلیف همواره از راه امکان بفعل تعلق می‏گیرد و از راه اینکه فعل و ترک هر دو در اختیار مکلف اند فعل یا ترک خواسته می‏شود و امّا از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضاء حتمی بودن آن محال است که مورد تکلیف قرار گیرد.
مثلاً صحیح است خدا ببنده خود بفرماید فلان کاری را که فعل و ترک آن برای تو ممکن است و در اختیار تست بکن ولی محال است بفرماید فلان کاری را که به موجب مشیت تکوینی و قضای حتمی من، البته تحقق خواهد یافت بکن یا مکن زیرا چنین امر و نهیی لغو و بی اثر می‏باشد.
و همچنین انسان می‏تواند امری را که امکان شدن و نشدن دارد اراده کرده برای خود مقصد و هدف قرار داده برای تحقق دادن آن بتلاش و کوشش بپردازد ولی هرگز نمی‏تواند امری را که بطور یقین (بی تغییر و تخلف) و بطور قصاء حتمی، شدنی است اراده کند و آنرا مقصد خود قرار داده تعقیب کند زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان کمترین تأثیری در امری که به هر حال شدنی است و از آن جهت که شدنی است ندارد.
مثلاً اگر کسی علم پیدا کند که اگر سر ساعت فلان از روز فلان در نقطه معینی از فلان خیابان شهر باشد حتماً زیر ماشین رفته هلاک خواهد شد (علمی است مشروط و مقید) البته تا می‏تواند در وقت مفروض در نقطه مفروض حاضر نمی‏شود و از این راه جان خود را حفظ می‏کند و پر روشن است که نرفتن او بنقطه خطر اثر علم است .
و اگر علم پیدا کند که در سر ساعت فلان از روز فلان در فلان نقطه از فلان خیابان شهر حتماً زیر ماشین خواهد رفت و این علم هیچگونه تخلف ندارد و هیچ تلاشی جلو این خطر را نمی‏تواند بگیرد( علم بقضاء حتمی) بدیهی است که این شخص با وجود علم بخطر برای رفع خطر دست به هیچ تلاشی نخواهد زد زیرا می‏داند که سودی ندارد و فائده‏ای نخواهدبخشید و این همان است که گفته شد «علم بقضاء حتمی تأثیری در زندگی عملی انسان ندارد و تکلیف آور نیست.» این شخص با وجود علم بخطر بزندگی عادی خود ادامه می‏دهد اگر چه منتهی به خطر خواهد شد و مشمول آیه کریمه «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» نیست زیرا در تهلکه واقع شده نه اینکه خود را بتهلکه انداخته برخلاف شخص مفروض اولی که مکلف است تا می‏تواند برای نجات از خطر چاره‏ای بیندیشد و خود را به تهلکه نیندازد.
واز این بیان روشن می‏شود که:
1- این علم موهبتی امام (ع) اثری در اعمال او و ارتباطی با تکالیف خاصه او ندارد. و اصولاً هر امر مفروض از آن جهت که متعلق قضاء حتمی و حتمی الوقوع است متعلق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی‏شود.
آری متعلق قضاء حتمی و مشیت قاطعه حق متعال مورد رضا بقضاء است چنانکه سیدالشهداء (ع) در آخرین ساعت زندگی در میان خاک و خون می‏گفت: «رضاً بقضاءک و تسلیماً لامرک لامعبود سواک» و همچنین در خطبه‏ای که هنگام بیرون آمدن از مکه خواند و فرمود:
رضا الله رضا نا اهل البیت».
2- ممکن است کسی تصور کند که علم قطعی به حوادث قطعی غیر قابل تغییر مستلزم جبر است مثلاً اگر فرض شود که امام علم داشت که فلان شخصی در فلان وقت و فلان مکان با شرایط معینی او را خواهد کشت و این حادثه به هیچ وجه قابل تغییر نیست لازمه این فرض این است که ترک قتل دراختیار قاتل نبوده برای وی مقدور نمی‏باشد یعنی قاتل مجبور به قتل باشد و با فرض مجبوریت برای شخص مجبور تکلیفی نیست !
و این تصوری است بی پایه زیرا:
اولاً: این اشکال در حقیقت اشکال است بعمومیت تعلق قضاء الهی بافعال اختیاری انسان (نه بعلم امام) و طبق این اشکال طائفه معتزله از سنیها می‏گویند: تقدیر خداوندی نمی‏تواند بفعل اختیاری انسان متعلق شود و انسان مستقلاً آفریدگار فعل خودش می‏باشد و در نتیجه انسان خالق افعال خود و خدا خالق بقیه اشیاء!
در حالیکه بنص صریح قرآن کریم و اخبار متواتره پیغمبر اکرم (ص) و ائمه هدی (علیهم السلام) همه موجودات و حوادث جهان بدون استثناء متعلق قضاء وقدر خداوندی عز اسمه است .
از راه بحث عقلی نیز مطلب روشن و واضح است اگر چه بواسطه وسعت اطراف آن نمی‏توانیم آنرا در این مقاله مختصر بگنجانیم .
آنچه بطور اجمال می‏شود گفت اینست که در جهان هستی که آفرینش خدا است چیزی جز با مشیت و اذن خداوند بوجود نمی‏آید و مشیت خداوندی بافعال اختیاری انسانی از راه اراده و اختیار تعلق گرفته است مثلاً خداوند خواسته که انسان فلان فعل اختیاری را از راه اراده و اختیار انجام دهد و البته بدیهی است فعل با این وصف لازم التحقیق خواهد بود و باز هم اختیاری است زیرا اگر اختیاری نباشد اراده خداوندی از مرادش تخلف می‏کند.
«و ما تشاوون الا ان یشاء الله رب العالمین»2
و ثانیاً: با صرف نظر در تعلق قضاء و قدر بفعل اختیاری انسان بنص صریح کتاب و سنت متواتره خداوند لوح محفوظی خلق فرموده که همه حوادث گذشته و آینده جهان را در آن ثبت کرده و هیچگونه تغییری در آن راه ندارد و خود نیز به آنچه در آنست عالم است آیا خنده‏دار نیست بگوئیم که ثبت حوادث غیر قابل تغییر در لوح محفوظ و علم قبلی خداوند به آنها افعال انسان را جبری نمی‏کند ولی اگر امام ببرخی از آنها یا به همه آنها علم پیدا کرد، افعال اختیاری انسان و من جمله فعل قاتل امام جبری می‏شود؟.
3- اینکه ظواهر اعمال امام (ع) را که قابل تطبیق بعلل و اسباب ظاهری است نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل بواقع گرفت مانند اینکه گفته شود: اگر سیدالشهداء (ع) علم بواقع داشت چرا مسلم را بنمایندگی خود به کوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه باهل کوفه نوشت؟ چرا خود از مکه رهسپار کوفه شد؟ چرا خود را به هلاکت انداخت و حال آنکه خدا می‏فرماید: «ولا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» 3 چرا؟ و چرا؟
پاسخ همه این پرسشها از نکته‏ای که تذکر دادیم روشن است، و امام (ع) در این موارد و نظائر آنها بعلومی که از مجاری عادت و از شواهد و قرائن بدست می‏آید عمل فرموده و برای رفع خطر واقعی که می‏دانست هیچ گونه اقدامی نکرده زیرا می‏دانست که تلاش سودی ندارد و قضاء حتمی و تغییرپذیر نیست چنانکه خدای متعال در کلام خود در سوره آل عمران در برابر آنان که در جنگ احد گفته بودند اگر یاران کشته شده، پیش ما بودند نمی‏مردند وکشته نمی‏شدند می‏فرماید:
«قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم»4
«بگوی اگر در خانه‏هایتان نیز بودید کسانی که برایشان قتل نوشته شده بود بسوی خوابگاههای خود بیرون می‏آمدند».قسم دوم از علم امام – علم عادی‏
پیغمبر (ص) بنص قرآن کریم و همچنین امام (ع) (از عترت پاک او) بشری است همانند سایر افراد بشر و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‏دهد مانند اعمال سایر افراد بشر در مجرای اختیار و براساس علم عادی قرار دارد امام (ع) نیز مانند دیگران خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده و آنچه را شایسته اقدام می‏بیند اراده کرده، در انجام آن بتلاش و کوشش می‏پردازد، در جائیکه علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجی موافق می‏باشد بهدف اصابت می‏کند و در جائی که اسباب و شرائط مساعدت نکنند از پیش نمی‏رود.
(و اینکه امام (ع) باذن خدا بجزئیات همه حوادث چنانکه شده و خواهد شد واقف است تأثیری در این اعمال اختیاریه وی ندارد چنانکه گذشت).
امام (ع) مانند سایر افراد انسانی بنده خدا و بتکالیف و مقررات دینی مکلف و موظف می‏باشد و طبق سرپرستی و پیشوائی که از جانب خدا دارد با موازین عادی انسان باید انجام دهد و آخرین تلاش و کوشش را در احیاء کلمه حق و سرپا نگهداشتن دین و آئین بنماید.* * * تا اینجا پاسخ استاد که به خامه خود ایشان نگارش یافته است در این صفحات منعکس گردید و ما فکر می‏کنیم با توجه به مقام علمی استاد و پاسخ علمی و استوار ایشان نیازی به پاسخ دیگر نیست ولی شاید این پاسخ برای گروهی سنگین به نظر برسد اینک سؤال پیش را به گونه‏ای دیگر پاسخ می‏گوئیم .* * * پاسخ دوم
خلاصه این پاسخ این است که امام در زندگی عادی خود از آگاهی سوم کمک نمی‏گیرد.
توضیح اینکه:
پیامبر و امام با داشتن شخصیت الهی و روح ولایت (البته بخشی از شخصیت آنان مرهون مواهب خدائی است و بخش دیگر محصول کوشش آنان درراه عبادت و بندگی خدا می‏باشد) در زندگی شخصی و رویاروئی با حوادث و پیش‏آمدها و نیز در مقام قضاوت و داوری، به علم عادی خود عمل می‏کنند.
یعنی با اینکه آنان در پرتو روح ولایت، حوادث و پیش آمدها را از افق بالا می‏بینند و بر اثر علم و آگاهی ماوراء طبیعی از علل وانگیزه‏ها، از جریان‏ها و رویدادها مطلع و با خبر هستند ولی در عین حال روی مصالحی از این علم و آگاهی، در زندگی شخصی خود و حتی در امور مربوط به اجتماع مانند قضاوت و داوری استفاده نمی‏کنند.
و به عبارت دیگر، پیامبر و امام، مشکلات زندگی خود رابا استفاده از این سلاح غیبی برطرف نمی‏سازد و علل و انگیزه‏های حوادث ناگوار را، با استفاده از این علم و آگاهی ،خنثی نمی‏کنند و گره خصومت و اختلاف افراد را با استفاده از علم غیب باز نمی‏نمایند.
پیامبر (ص) در مسجد بود، به وی خبردادند وضع فرزند عزیز وی ابراهیم و خیم است، وی به خانه آمد و فرزند خود را به آغوش گرفت در حالی که چشم به چهره او دوخته بود، چنین گفت: ابراهیم عزیز! کاری از من برای تو ساخته نیست، تقدیر الهی نیز بر نمی‏گردد، چشم پدرت در مرگ تو گریان، و دل او محزون و اندوه بار است، ولی هرگز سخنی که موجب خشم خدا گردد بر زبان جاری نمی‏سازم، اگر وعده صادق و محقق الهی نبود که ما نیز به دنبال تو خواهیم آمد در فراق و جدائی تو بیش از این گریه می‏کردم و غمگین می‏شدم.5
پیامبر گرامی در دوران رسالت خود سه سلاح غیبی برنده، د راختیار داشت که هر کدام می‏توانست در لحظات حساس، و هنگام پیش آمدهای ناگوار، اوضاع را دگرگون سازد، ولی غالباً از این سه سلاح استفاده نکرد. این سه سلاح عبارتنداز:
1- اعجاز.
2- دعای مستجاب.
3- آگاهی‏های غیبی.
پیامبر می‏توانست از راه اعجاز و ولایتی که در تصرف در جهان طبیعت داشت (همان سنخ ولایتی که حضرت مسیح (ع) در تصرف در جهان طبیعت داشت و زنده کردن مردگان و بازگردانیدن سلامت به بیماران صعب العلاج از آن استفاده می‏کرد 6 به فرزند خود سلامت و بهبود بخشد. و نیز می‏توانست به برکت دعای مستجابی که به وی داده شده بود و هر موقع دعا می‏کرد دعای او مستجاب می شد، وضع فرزند خود را دگرگون سازد و از مرگ نجات دهد.
و همچنین می‏توانست از راه آگاهی غیبی، از عوامل بیماری فرزندش قبل از وقوع جلوگیری کند تا اصلاً فرزندش گرفتار چنین بیماری نگردد و یا برای بهبود او از داروهایی که قطعاً مفید بود استفاده نماید.
اما آن حضرت در این مورد و موارد دیگر غالباً از این سه سلاح برنده استفاده نمی‏کرد و گام از مجاری طبیعی و عادی بیرون نمی‏نهاد چرا که این سلاح‏ها و ابزارها و اسباب غیبی برای هدف دیگری به پیامبر داده شده است واو باید از این سلاح‏ها در مواردی که اثبات نبوت و ولایت الهی او، به اعمال آنها نیاز دارد استفاده کند.
او از این ابزار موقعی می‏تواند استفاده کند که خداوند به او اذن و اجازه بدهد و اذن الهی غالباً در مواردی است که با اعمال آن بخواهد نبوت و پیوند معنوی خود را با مقام ربوبی ثابت و مبرهن سازد.
و شاید یکی از علل (البته نه همه) این که پیامبر (ص) گرامی و یا امام (ع) در رفع مشکلات و گرفتاریها نباید از این ابزار و مواهب استفاده کند این باشد که بهره‏گیری آنان از این وسائل سبب می‏شود تبلیغ عملی آنان از بین برود.
شکی نیست که زندگی پیشوایان، صبر و بردباری آنان در مصائب و استقامت و جانبازی آنها در میدان جهاد، سرمشق پیروان آنان می‏باشد، و اگر بنا باشد که امام یا پیامبر در پیش آمدها و حوادث، خود را از راه اعجاز و یا دعای مستجاب ویا آگاهی ماوراء طبیعی، از قلمرو مصائب وگرفتاری‏ها و حوزه بلاها و بیماری‏ها، خارج سازد، مثلاً به فرزند خود از طریق اعجاز شفا بخشد و یا در بهبود او از دعای مستجاب و یا آگاه ازغیب استفاده کند دیگر نمی‏تواند به دیگران توصیه کند که در مصائب و گرفتاریها، صابر و بردبار، تسلیم و شکیبا باشند، و اگر در میدان جهاد، یا در طریق شهادت در راه خدا، از این اسباب بهره گیرد و هر نوع تیر بلا را از اصابت به هدف باز دارد، و پیوسته خود و شئون مربوط به خویش را از حوزه گرفتاری بیرون نگهدارد، دیگر نمی‏تواند مردم را به تحمل بلا و ناراحتی دعوت کند، زیرا فوراً موج اعتراض به او متوجه می‏شود و همه می‏گویند: آن کس می‏تواند ما را به چنین برنامه‏های خلاق و سازنده توصیه کند، که خود نمونه‏ای از این صفات برجسته انسانی باشد کسی که برای او درد وناراحتی مفهوم ندارد و در طول زندگی مصائب وگرفتاری لمس نمی‏کند نمی‏تواند نمونه‏اخلاق و سرمشق زندگی انسانها باشد از این جهت (و جهات دیگر که فعلاً مجال بازگو کردن آنها نیست) شخصیت‏های الهی در مشکلات و مصائب، در ناگواریها و گرفتاریها، بسان افراد دیگر تلاش و کوشش می‏کنند و از اسباب و ابزار عادی برای رفع آنها استفاده می‏کنند و چه بسا به خاطر نارسائی اسباب، تلاش و کوشش آنان به جائی نمی‏رسد.
اگر مشاهده می‏کنیم که راه و رسم زندگی معصومان، با افراد دیگر، چندان تفاوتی نداشته است یعنی آنان هم مانند دیگران بیمار می‏شدند و به دوا و داروهای آن زمان متوسل می‏گشتند و در مسائل اجتماعی و در نبرد و جهاد، از ابزار طبیعی و علوم عادی استفاده می‏کردند و گروهی را مثلاً مامور می‏کردند تا جریانها را برای آنان گزارش دهند و… همه و همه به خاطر همین است که استفاده از این اسباب غیبی جز در موارد خاصی، صلاح و مجاز نبوده‏
است .گواه‏هائی از احادیث اسلامی
عبیدالله بن ابی رافع که نویسنده امیر مؤمنان علی (ع) بود می‏گوید:
هنگامی که امام (ع) «ابوموسی اشعری» را برای حکمیت در داستان جنگ صفین به «دومه الجندل» فرستاده به او چنین گفت:
«احکم بکتاب الله و لا تجاوزه، فلما ادبر قال علی (ع): و کانی به وقد خدع».
طبق کتاب خدا داوری کن و از دستور آن پا فراتر مگذار!
وقتی «ابوموسی» به راه افتاد امام (ع) فرمود: گویا می‏بینم که او فریب خواهد خورد».
کاتب امام می‏گوید: به امام (ع) عرض کردم:
فلم توجهه و انت تعلم انه مخدوع.
چرا او را اعزام می‏کنی در صورتیکه می‏دانی او فریب خواهد خورد، امام در پاسخ او چنین فرمود:
یا بنی لو عمل الله فی خلقه بعلمه ما احتج علیهم بالرسل.7
اگر بنا بود خدا درباره بندگان خود، به علم خویش عمل کند، هیچگاه با اعزام و برانگیختن پیامبران بر آنان احتجاج نمی‏کرد (زیرا او می‏دانست گروهی هستند، که فرستادن و نفرستادن پیامبران، نسبت به آنان یکسان است و چه برای آنان پیامبری فرستاده شود یا نشود ایمان نخواهند آورد، با این همه پیامبرانی اعزام کرده است).
امیر مؤمنان (ع) در این پاسخ با یادآوری علم و آگاهی خطاناپذیر خدا، متذکر می‏گردد که من موظفم در زندگی عادی خود از اسباب و علل عادی بهره گیرم و آگاهی من از غیب، ملاک عمل من نیست .
و نیز در روایات اسلامی می‏بینیم که پیشوایان ما تأکید می‏کنند که ملاک قضاوت و داوری آنان همان گواه‏ها و سوگندها است نه علوم و آگاهی‏ها سوم، چنانکه امام صادق (ع) از پیامبر گرامی (ص) نقل می‏کند که آن حضرت فرمود:
«انما اقضی بینکم بالبینات والایمان…» 8
«من میان شما به شاهدها و سوگندها داوری می‏کنم…».
و اینکه از برخی از احادیث استفاده می‏شود که امام (ع) در قضاوت و داوری خود در اجراء حدود می‏تواند به علم خود عمل کند، باز منظور علمی است که دستاورد راههای عادی و اسباب ظاهری باشد مثل اینکه با چشم خود ببیند که کسی شراب می‏خورد، به روایت زیر توجه کنید.
«الواجب علی الامام اذا نظر الی رجل یزنی او یشرب خمراً ان یقیم علیه الحد ولا یحتاج الی بینته مع نظره لانه امین الله فی خلقه…»9
«هر گاه امام ببیند که کسی مرتکب آمیزش نامشروع می‏شود یا ببیند کسی شراب می‏خورد در این صورت باید حد الهی را در حق او اجراء کند و احتیاج به شاهد و گواه ندارد زیرااو امین خدا در میان مردم است».
توجه دارید که در این مورد که امام (ع) به علم خود عمل می‏کند مقصود علم عادی و طبیعی است همچنانکه لفظ «نظر» بر آن گواهی می‏دهد.
و نیز هرگاه در قضاوتها و داوری‏های امام امیرمؤمنان (ع) دقت کافی به عمل آید به روشنی ثابت می‏گردد که آن حضرت در داوری‏های خود با تلاش خاص و لطافت و ظرافت ویژه‏ای، مقدماتی فراهم می‏آورد که خود طرفین (مدعی و منکر) به حقیقت اقرار کنند و مطلب را آفتابی سازند و بدون اعتراف آنان، به استناد به علم خود قضاوت نمی‏کرد:
فقیه بزرگ مرحوم سید محمد کاظم طباطبائی در کتاب «ملحقات عروه الوثقی» می‏نویسد: اینکه می‏گوییم قاضی می‏تواند به علم و آگاهی شخصی خود در حل دعاوی عمل کند مقصود علمی است که از راههای عادی سرچشمه گرفته باشد نه علم حاصل از رمل و جفرو…10حضرت قائم (ع) و حکم داودی‏
از احادیث اسلامی استفاده می‏شود که فقط حضرت قائم (ع) در داوری‏های خود به علم خویش عمل خواهد کرد و بسان حضرت داود داوری خواهد نمود.
امام باقر (ع) می‏فرماید:
«اذا قام قائم آل محمد حکم بحکم داود (ع) لایسال عن بینته».
«هنگامی که قائم آل محمد ظهور و قیام کند مانند حضرت داود به واقع حکم می‏کند و از مدعی و منکر شاهد و گواه و سوگند نمی‏خواهد».11* * * پاسخی به گونه‏ای دیگر
در احادیثی که پیرامون نحوه آگاهی امام بحث و گفتگو شده به پاسخ دیگری نیز اشاره شده است، اساس این پاسخ را اختیاری و مشیتی بودن علم امام، تشکیل می‏دهد.
این قسم از روایات علم و آگاهی امام را از حوادث و جریان‏های پس‏پرده، فعلی و محقق نمی‏داند.12
اینکه می‏گوییم فعلی نمی‏دانند نه به این معنی که در کانون وجود آنان چنین علم و آگاهی نیست بلکه به این معنی که بهره‏گیری از این علم و آگاهی، به توجه و خواست، و به تعبیر روایات، به مشیت آنان نیاز دارد در هر موردی که بخواهند می‏توانند از پس پرده غیب آگاهی فعلی پیدا کنند، مرحوم ثقه الاسلام کلینی در کتاب اصول کافی بابی تحت این عنوان دارد:
«ان الائمه اذاشاؤوا ان یعلموا علموا».13
امامان هر موقع بخواهند بدانند می‏دانند.
و سپس سه روایت به مضمون عنوان باب نقل می‏کند که در اینجا به نقل یکی از آنها اکتفا می‏شود. امام صادق (ع) فرمود:
«ان الامام اذا شاء ان یعلم علم»
امام هر موقع بخواهد بداند می‏داند».
بنابراین احادیث، آگاهی پیامبر و امام بسان کسی است که نامه‏ای همراه داشته باشد هرگاه بخواهد از محتویات نامه آگاه گردد، می‏تواند در نامه را باز کند و بخواند و در مواردی که پیامبر و امام هدف تیر حوادث ناگوار و مصائب، قرار می‏گرفتند به خاطر مصالحی نخواسته‏اند به علمی که در کانون وجود آنان بوده توجه کنند و مصلحت الهی اقتضا می‏کرده که در این موارد از اختیار خود استفاده ننمایند.14
این سؤال را می‏توان از راههای دیگری نیز پاسخ داد که با مراجعه به روایاتی که در علم شخصیت‏های الهی وارد شده است تحصیل آن پاسخ‏ها بسیار سهل و آسان است. 15
نگارنده در اینجا دامن سخن را کوتاه نموده و از خداوند بزرگ برای خود و خوانندگان گرامی آشنائی بیشتر و صحیح‏تر به مقامات پیشوایان و شخصیت‏های الهی درخواست می‏کند.پی نوشتها: 1- سوره جن آیه 26 – 27.
2- سوره تکویر آیه 29.
3- سوره بقره، آیه 195.
4- سوره آل عمران ، آیه 154.
5- سیره حلبی، ج 3، ص 34 – بحارالانوار، 22 و ص 157.
6- به سوره آل عمران، آیه 49 مراجعه شود.
7- مناقب، جلد 2، 261 چاپ قم.
8- وسائل الشیعه، ج 18، ص 160، به نقل از کافی و تهذیب.
9- وسائل الشیعه، ج 18، ص 344، ذیل حدیث می‏رساند که امام تنها در حقوق الهی باید به علم خود عمل کند و مرتکب گناه را حد بزند نه در حقوق مردم مانند اینکه ببیند کسی مال دیگری را می‏دزد.
10- ملحقات عروه، ج 2، ص 31.
11- وسائل الشیعه، ج 18، ص 168، و به همین مضمون روایتی در مستدرک الوسائل، ج 3، ص 198، به نقل از بصائر الدرجات و دعوات راوندی.
12- گاهی دیده می‏شود که برخی از دانشمندان برای تفهیم این معنی (فعلی بودن) علم امام لفظ «حضوری» را به کار می‏برند ولی استعمال این لفظ در این مورد، مایه اشتباه به علم حضوری است که در فلسفه اسلامی درباره آگاهی خدا از ذات خود و مخلوقات خود و یا آگاهی انسان از ذات خویش، به کار می‏رود، از این رو چه بهتر است که از به کار بردن این لفظ در اینجا خودداری شود و به جای لفظ حضوری، لفظ فعلی به کار برده شود.
13- اصول کافی، ج 1،ص 258.
14- این پاسخ مخصوص مواردی است که دلیل قطعی بر آگاهی فعلی امام، در دست نباشد بنابراین موضوع نهضت و قیام حضرت حسین بن علی (ع) که با آگاهی کامل، به سوی بستر شهادت روانه گردید از قلمرو این پاسخ خارج است .
15- در کتاب مفاهیم‏القرآن، ص 337 برخی از این پاسخ‏ها به گونه‏ای وارد شده است‏تفسیر منشور جاوید، آیت الله سبحانی، ج 8، ص 404 – 418.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا