معارف اسلامی

شرایط تدبر در قرآن

قرآن با شناساندن فقر انسان، فنای دنیا، واقعیت مرگ، حساب سخت قیامت، وسعت رحمت حق و قدرت و علم بی حد او از یک سو و خباثت شیطان و عداوت او با انسان و حقیقت گناه از سوی دیگر، در مسیر دوای درد انسان گام برمی دارد.
قرآن کتابی آسمانی است که در مدت 23 سال به وسیله روح الامین بر قلب مبارک پیامبرص نازل شد. (شعراء/193)این قرآن هدایت است از گمراهی، بینایی است از کوری و نگاه دار است از لغزش ها و نور است در تاریکی. (کلینی، فضل القرآن) این قرآن ریسمانی است کشیده از آسمان تا زمین. (مسلم، فضائل الصحابه) شگفتی هایش ، پایان و تازگی هایش کهنگی ندارد. (کلینی، فضل القرآن)
هدف از نزول قرآن این است که انسان را هدایت کند. پیام او حیات بخشیدن است (انفال/24) و دعوت به ساختن انسانی که از قید تعلقات مادی وارسته باشد. انسان & برتر، که دعوت به حق و صبر کند (عصر/3)، تا هم خود انسان قرآنی شود و هم از جمع چنین افرادی ، جامعه ای از بهترین انسان ها پدید آید. جامعه ای که عدل ، نیکی ، رحمت، کرامت انسانی، وفا و صداقت در آن مستقر باشد و منکر، جهل، ضلالت، ستم و سوء اخلاق در آن ریشه کن شود. آری پیام قرآن این است. در یک کلمه: هدایت به سمت خیر و نور و رحمت و رفع هر گونه ظلمت. (مائده/16)در قرآن کریم 5وظیفه، ناظر به قرآن به ما مسلمانان امر شده است: قرائت، استماع، ترتیل، تلاوت و تدبر در قرآن که مهم ترین آنها تدبر است و اثبات ضرورت تدبر به عهده این نوشتار نیست اگر چه در آن شکی هم وجود ندارد، پس در این نوشتار به 2 شرط ازشرایط تدبر می پردازیم.

شرط اول، شناخت جایگاه قرآن و شوون آن:‏
قرآن یک سخن عادی نیست. قرآن کلام الله است (توبه/6) که به زبان روشن (یوسف/2) و بدون هیچ کژی و انحراف (زمر/28) بر رسول بزرگوارش نازل شده است. (بقره/23) تا برای همه عالمیان، انذارکننده باشد. (فرقان/1) قرآن حق است (حدید/16) و به حق نازل شده است (اسراء/105) و نازل کننده آن خداوندی است که همتا و نظیر ندارد (اخلاص/4) و آورنده آن روح الامین (شعراء/193) و محل نزول آن قلب پاک پیامبر (ص) است (شعراء/193) و این هر دو، رتبه والا دارند.به نظر می رسد ناآگاهی و کم توجهی به شان قرآن در 2 جهت قابل بررسی است: یکی این که جایگاه گوینده شناخته نشود و دیگر این که جایگاه مخاطب فراموش شود یا بالاتر از حد خود به حساب می آید. همین کم توجهی، بزرگ ترین مانع بر سر راه تدبر است. هنگام بعثت پیامبر(ص) جهان در ظلمت و ضلالت بود.
قرآن در چنین شرایطی نازل شد تا آن خرابی ها را اصلاح کند و آن دردها را شفا دهد.
قرآن با شناساندن فقر انسان، فنای دنیا، واقعیت مرگ، حساب سخت قیامت، وسعت رحمت حق و قدرت و علم بی حد او از یک سو و خباثت شیطان و عداوت او با انسان و حقیقت گناه از سوی دیگر، در مسیر دوای درد انسان گام برمی دارد.
انسان اگر به امور فوق با دقت بنگرد و وضعیت بحرانی خودش را بشناسد و به آلودگی و بیماری های قلب و روحش آگاه شود، به دنبال طبیبی می گردد که دردش را دوا کند. درمان، فقط قرآن است، به شرطی که بشر شان قرآن را بشناسد و بفهمد.
از سوی دیگر، از این نکته غفلت می شود که این نسخه کامل قرآن طبیبی دارد پیامبرص که به همراه کتاب طب خود به اطراف می گردد و نیازمندان را درمان می کند و قلب هایی که کور هستند و گوش هایی که کر هستند، همه را شفا می دهد. (شریف رضی، خ 108)
این نسخه و طبیب را کسی فرستاده که خالق بشر است، هم نقطه ضعف ها را می داند، هم بیماری قلب ها را می شناسد، هم علم لازم برای تجویز داروی مناسب را دارد و هم وعده شفا و صحت داده است. (یونس/57، اسراء/82) اما به شرطی که بیمار، به این شفاخانه بیاید و شان این طبیب را بشناسد و به نسخه او عمل کند و همین است معنای تدبر، پس به این شفاخانه باز گردیم، ولی با 2 مبنا: شناخت قرآن و عمل به قرآن. در رابطه با شناخت قرآن یک نکته ایجابی و یک نکته سلبی قابل بحث است. با توجه به پیچیدگی وجود انسان و برخی ویژگی های او، هیچ انسان شناسی با دانش محدود بشری نمی تواند به همه ابعاد او بپردازد. انسان فقط برای همین انسان شناسی خودش، ناتوان است تا چه رسد به مسائل دیگر پس باید یقین کند که نیاز به منبعی دیگر دارد که از سوی خالقش باشد. منبعی که جواب همه پرسش های او را بدهد و این منبع، فقط قرآن است، پس تدبر در قرآن به هر معنا که باشد لازمه اش شناخت متدبر فیه است، پس تدبر بدون شناخت شان قرآن ممکن نیست. از همین جا، نیاز او به منبعی دیگر برای دانش، مشخص می شود.
از موانع مهم تدبر در قرآن به نوع برخورد ما با این کلام باز می گردد، یعنی این که تصور شود قرآن یک سخن عادی است. در حالی که ارزش این کلام به اندازه ارزش صاحب کلام است. از این رو امیرالمومنین ع فرمودند: «برتری قرآن بر سایر سخن ها، مانند برتری خدا بر خلق است.»(مجلسی، ج 92، ص 19) این کلام خدایی است، پس نباید مانند کتاب بشری تلقی شود. این کلام، جان دارد، روح دارد، روحی از عالم امر. (شوری/52)
تدبر یعنی گذشتن از فضای حروف و کلمات به باطن آنها که از همان عالمی است که روح انسان آمده (اسراء/85)، پس مثل روح انسان، حقیقت قرآن هم برای انسان قابل تصور نیست. اگر علوم و رمزهایی در کلمات و الفاظ قرآن نهفته شده (حکیمی 253، ص 317) اگر در ظاهر منحصر به فرد است و تافته جدا بافته؛ اگر از همه صنایع لفظی در آن به کار رفته و اگر همه و همه به خاطر این است که انسان در یک شناخت طولی، به این برسد که این کلام، عادی نیست و به گوینده کلام پی ببرد و از این ظواهر بگذرد و در این سطح نماند و در شناخت عرضی آنها متوقف نشود. اینها آیه و نشانه و علامت هستند تا انسان به عمق و به لب برود و تدبر همین است.

شرط دوم، میزان توانایی انسان در فهم قرآن:‏
قرآن، کتابی است که به انسان فرصت اندیشیدن می دهد، هم درباره خویش و ماقبل خویش و مابعد خودش و هم درباره مخلوقات دیگر. کتابی است که به تعابیر گوناگون انسان را مخاطب قرار داده و به او انگیزه می دهد تا برای فهم حقایق هستی بکوشد و از نعمت عقل بهره ببرد. کتابی است که بارها و بارها متذکر شده که من برای هدایت شما و راهنمایی شما انسان ها نازل شده ام. آیا این کتاب و این دستورالعمل برای مخاطبانش قابل فهم است ؟ یکی از بحث های مهم علوم قرآنی مساله میزان فهم انسان از قرآن است. این بحث که معمولا در ضمن موضوع حجیت قرآن مطرح می شود، بسیار پردامنه و فاصله مخالفان و موافقان آن زیاد است.
از آنجا که روایات مربوطه، محور اصلی اختلاف یاد شده در باب حجیت قرآن است به نظر می رسد که مهم ترین روایت در ایجاد این همه اختلاف و فاصله، احادیث «من خوطب به» است. در این دسته از روایات، با عبارات مشابه، آمده است که «انما یعرف القرآن من خوطب به» (کلینی، ج 8، ح 485) یعنی فقط کسانی که مخاطبان قرآن هستند، آن را می شناسند. در بررسی این روایات و مساله فهم قرآن، به طور خلاصه به چند نکته اشاره می شود:
1- چنانچه آیات قرآن باید با هم سنجیده و فهم شود، در احادیث هم اجمال ها و اختصاص ها، تنها در سایه بررسی کلی روشن می شود و در هیچ زمینه ای نباید از یک یا دو حدیث، نتیجه ای خاص گرفت.
2- علاوه بر مقایسه احادیث با هم در متن هر حدیث هم نباید به عبارتی از آن بسنده کرد، بلکه لازم است سیاق آن عبارت، شان صدور روایت و بخصوص مخاطب روایت مورد توجه قرار بگیرد.
3- کلمه خوطب در برخی روایات جای دقت و بحث دارد. امام صادق ع می فرمایند: قرآن را کسی می فهمد که مخاطب آن است. در مرحله خطاب های عمومی، همه مردم قرآن را می فهمند، حتی مشرکان. چنانچه اگر نمی فهمیدند، در مقام مبارزه و مخالفت با آن برنمی آمدند.اما فهم مرحله خطاب های ویژه مثل حروف مقطعه، از قدرت مردم خارج است.
4- نکته مهم در مساله فهم قرآن این است که چنین موضوعی، مثل بسیاری از معارف دینی، حکم یک طرفه ندارد و برخورد صفر و یک با آن اشتباه است، یعنی این که فهم قرآن امر بین الامرین است. نه می شود گفت قابل فهم است و نه این که قابل فهم نیست. سلسله مراتب در آن، بسیار قابل توجه است.
از یک طرف می توان گفت: آیات قرآن فی حد نفسه قابل درک است. هر مسلمانی باید تامل کند و بفهمد و عمل کند که اگر قابل فهم نباشد، خطاب به انسان و دستور تعقل و تدبر و امر عرضه روایات به قرآن و… همه و همه غیر حکیمانه و تکلیف مالایطاق می شود. از طرف دیگر، نزول قرآن به صورت غیر مستقیم و از باب ایاک اعنی و اسمعی یا جاره (حویزی، ج 3، ص 198 مجلسی، ج 92، ص 381 کلینی، ج 2، ص 631) است؛ یعنی گاه کسی مخاطب قرار گرفته، ولی دیگران اراده شده اند، پس در بسیاری از موارد قرآن از مرحله ظهور لفظی خارج شده و معنای غیر ظاهری و باطنی دارد.
این اجمال ها، مجاز، کنایه ها و استعاره ها که در قرآن هست، کلام را متشابه می سازد، یعنی امر را بر خواننده مشتبه می کند و امکان اشتباه او را فراهم می سازد و فهم معنای آنها کارهر کسی نیست. (ر.ک. میانجی، ص 65 طالقانی، ج 3، ص 31 سبحانی، ج 3، ص 382-344، خرمشاهی، ص 185).
5- اگرچه قرآن خود را به اوصاف بیان و تبیان و مبین ستوده؛ اما هر کسی می داند که فهم آن برای عوام آسان نیست و حتی برای خواص و علما نیز در یک سطح ممکن نیست؛ زیرا در همه علوم و نیز در علم تفسیر و فهم قرآن، عالمان در یک حد و سطح نیستند.
6- همان قرآنی که خود را به وصف بیان ستوده، همان قرآن تصریح دارد که به بیان پیامبرص نیازمند است و حتی تصریح دارد که رسول الله هم این بیان را از جانب خود ندارد، بلکه از طریق وحی و از جانب صاحب کلام آگاه شده است (قیامت/16، نحل/44) این آیات به روشنی گواهی می دهند که قرآن بدون بیان رسول گرامی ص و به تبع ایشان ائمه علیهم السلام قابل فهم نیست و خداوند هم به سوال از آنان امر فرموده است.

زهره اخوان مقدم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا