معارف اسلامی

وقایع پس از خطبه فدکیه

وقایع پس از ایراد خطبه حضرت زهرا (س) / تأثیر خطبه حضرت زهرا علیهاالسلام

حضرت زهرا نطق آتشین خویش را با کمال شجاعت، در مقابل چندین هزار جمعیت و حضور ابوبکر به پایان رسانید و با منطق محکم و مستدل خویش او را استیضاح نمود، نقشه‏هاى غاصبانه‏اش را فاش کرد. فضائل و کمالات خلیفه‏ى حقیقى اسلام را بیان داشت. مجلس سخت متشنج شد. افکار عمومی حضار به نفع فاطمه (علیهاالسلام) راى می‏داد. ابوبکر در بن‏بست سختى گیر کرد. اگر می‏خواست از افکار عمومی پیروى کند و فدک را به فاطمه برگرداند، دو محذور داشت:
اول اینکه: فکر کرد اگر فاطمه در این قضیه پیروز شد و سخنانش مورد تصدیق واقع گشت بیم آن می‏رود که فردا بیاید و خلافت را براى شوهرش مطالبه کند و باز هم خطابه‏خوانى را آغاز کند.
ابن ابى‏الحدید می‏نویسد: به «على بن فارقى» استاد مدرسه‏ى غربیه‏ى بغداد گفتم: آیا فاطمه (علیهاالسلام) در ادعایش صادق بود یا نه؟ گفت: آرى. گفتم: با اینکه ابوبکر او را صادق می‏دانست چرا فدک را به او رد نکرد؟! استاد لبخندى زد و جواب خوبى داد، گفت: اگر در آن روز فدک را به فاطمه می‏داد فردا برمی‏گشت و خلافت را براى شوهرش مطالبه می‏نمود و ابوبکر را از مقام خلافت عزل می‏کرد و چون قبلاً راستگو شناخته شده بود ممکن نبود عذرى برایش آورده شود. (1)
دوم اینکه: اگر فاطمه (علیهاالسلام) را تصدیق می‏کرد باید به اشتباه خودش اعتراف نماید و بدین‏وسیله در آغاز خلافت جلو معترضین را باز گذارد و چنین خطرى براى دستگاه خلافت قابل تحمل نبود.
اما ابوبکر شخصى نبود که به این زودى‏ها از میدان در رود. البته این حوادث را قبلاً پیش‏بینى کرده بود. فکر کرد در چنین اوضاع و شرائطى که زهرا افکار عمومی ملت را تسخیر نموده، صلاح نیست با خشونت با وى رفتار شود ولى در عین حال باید به استیضاح او پاسخ دهد و افکار عمومی را تخدیر نماید. پس چه بهتر، از همان برنامه‏ى سابق استفاده نماییم و عوام‏فریبى را از دست ندهیم و به عنوان دین و اجراى قوانین پیغمبر، فاطمه (علیهاالسلام) را بکوبیم، و برائت خودمان را به اثبات رسانیم. ابوبکر فکر کرد بوسیله‏ى ظاهرسازى و طرفدارى از دین می‏توان دلهاى مردم عوام را تسخیر کرد. و با آن حربه می‏توان هر حقى، حتى خود دین را پایمال ساخت. آرى بوسیله‏ى تظاهر به دین می‏توان با خود دین مبارزه کرد.

آنچه بین ابوبکر و عمر اتفاق افتاد

هنگامی که این اخبار به ابوبکر رسید به عمر گفت: دستت خالى باد! چه می‏شد اگر مرا به حال خود می‏گذاشتى که شاید این گسیختگى را به نوعى التیام می‏دادم و مسئله تشنج‏آور پیش آمده را بطورى اصلاح می‏کردم. آیا این برایمان بهتر نبود.
عمر گفت: در این، تضعیف قدرت تو و سبکى مقام تو بود، و من براى‏ی تو دلسوزى کردم!
ابوبکر گفت: واى بر تو! پس کلمات دختر محمد چه می‏شود که مردم همگى دانستند که او چه می‏خواهد و ما چه حیله‏اى براى‏ی او پنهان کرده‏ایم؟!
عمر گفت: آیا بیش از یک تُندى بود که از بین رفت و آیا بیش از یک لحظه‏اى بود که گذشت؟ و مثل آنکه آنچه بوده اصلاً واقع نشده است، و گناه آنچه که بود بر عهده‏ى من بگذار!
راوى می‏گوید: پس ابوبکر با دستش بر شانه عمر زد و گفت: چه بسیار گرفتارى که تو آن را رفع نمودى!

خطاب تهدیدآمیز ابوبکر به مردم

آنگاه اعلان کرد تا مردم اجتماع کنند، و مردم جمع شدند و ابوبکر بر فراز منبر رفته و پس از حمد و ثناى خدا گفت:
اى مردم، این چه حالتى است که با هر حرفى آرزوئى است؟ این آرزوها در عهد پیامبرتان کجا بود. پس هرکسى که شنیده بگوید و هر که شاهد بوده صحبت کند. بلکه این قضیه همچون قضیه‏ى روباهى می‏ماند که شاهدش دُمش بود! (2)خدا او را لعنت کند و لعنت کرده است! ملازم هر فتنه‏اى است و می‏گوید: «فتنه را بحال اولى برگردانید». طالب فتنه است بعد از آن که کهنه شده همچون ام‏طحال می‏ماند که محبوبترین اهلش نزد او گمراه است.
آگاه باشید اگر خواسته باشم بگویم می‏گویم، و اگر تکلم نمایم مطلب را آشکار می‏کنم. ولى تا زمانى که رهایم کرده باشند من سخن نمی‏گویم. از بچه‏ها کمک می‏گیرند و زنان را به یارى می‏طلبند.
اى انصار صحبت سفیهان شما به من رسیده است. قسم بخدا سزاوارترین مردم به رعایت عهد رسول خدا شمائید. شما کسانى هستید که پیامبر به سوى شما آمد و شما او را پناه دادید و یارى نمودید، و امروز شما از همه سزاوارترید که عهد او را پاس دارید.
و بعد از این همه، فردا صبح براى گرفتن هدیه‏ها بیایید! من کسى هستم که پرده‏اى را نمی‏درم و دست و زبانى را بلند نمی‏کنم مگر بر کسى که سزاوار آن باشد! والسلام.

خطاب ام‏سلمه به مردم در دفاع از حضرت زهرا

راوى گوید: آنگاه ام‏سلمه سر خود را از حجره‏اش بیرون آورد و گفت: آیا به مِثل فاطمه‏اى که دختر رسول خداست این حرفها زده می‏شود؟! در صورتى که او حوریه‏اى بین انسانها، و اُنس براى نفس پیامبر است. در آغوش پیامبران تربیت یافته و نزد ملائکه دست بدست گردیده و در دامان زنانِ پاک رشد نموده و به بهترین وجهى در وجود آمده و به نیکوترین صورت تربیت شده است.
آیا گمان می‏کنید پیامبر میراثش را بر او حرام نموده و او را از این مسئله آگاه ننموده است؟ با اینکه خداوند به او فرموده: «و خانواده‏ى نزدیک خود را از مخالفت احکام الهى بترسان». (3)آیا می‏شود پیامبر به فاطمه این مسئله را فرموده باشد ولى او مطالبه‏ى ارث نماید؟!! و حال آنکه او بهترین زنان و مادر سرآمد جوانان و همتاى مریم دختر عمران و همسر شیر شجاعان است. فاطمه‏اى که با پدرش رسالتهاى پروردگار پایان یافت.
قسم بخدا پیامبر نسبت به او در گرما و سرما دلسوزى می‏کرد و دست راست خود را زیر سر او می‏نهاد و روانداز او را دست چپش قرار می‏داد. عجله نکنید که پیامبر ناظر گمراهى شماست و بر خدا وارد می‏شوید. واى بر شما و به زودى خواهید دانست. (4)

خطاب حضرت زهرا به رافع و یادآورى غدیر

آنگاه حضرت (برخاست و) براه افتاد. رافع بن رفاعه بدنبال حضرت آمد و گفت: اى برترین بانوان، اگر حضرت ابوالحسن در رابطه با این مسئله قبل از این بیعتى که با ابوبکر شد صحبتى می کرد و این مطلب را به مردم تذکر می‏داد، ما شخص دیگرى را بجاى او نمی‏پذیرفتیم! حضرت با حالت غضب به او فرمود: از من دور شو، خداوند بعد از واقعه‏ى غدیرخم براى احدى دلیل و عذرى باقى نگذارده است!
شکایت حضرت زهرا سلام ‏اللَّه‏ علیه به أمیرالمؤمنین علیه‏السلام
سپس فاطمه زهرا علیهاالسلام بسوى خانه مراجعت نمود در حالى که امیرالمؤمنین علیه‏السلام انتظار بازگشت حضرت را می‏کشید و منتظر از راه رسیدن آن بانو بود. چون حضرت نزد امیرالمؤمنین علیه‏السلام رسیدند و وارد خانه شدند خطاب به امیرالمؤمنین علیه‏السلام عرض کردند:

اى پسر ابوطالب! آیا مانند جنین نشسته‏اى، و مثل اشخاص متهم در خانه جاى گرفته‏اى؟ تو بالهاى بازان شکارى را می‏شکستى، و اکنون پرِ پرندگان بى‏بال و پر بر تو تأثیر کرده است؟! این پسر ابوقحافه است که با قهر و غلبه بخشش پدرم و ذخیره‏ى دو پسرم را می‏گیرد. او با جدیت تمام به مبارزه‏ى من برخاسته، و او را با دشمنى هرچه بیشتر در مقابل صحبتهایم یافتم. تا آنکه انصار یارى خود را و مهاجران کمکشان را از من بازداشتند و چشمانشان را در یارى من بستند، و در نتیجه نه دفاع‏کننده‏اى هست و نه منع ‏کننده ‏اى!

با سینه‏اى پر از خشم که فروخورده بودم از منزل خارج شدم، و با خوارى به خانه بازگشتم. روى خود را به ذلت افکندى هنگامی که صلابتت را سست نمودى. تو گرگان را از هم می‏دریدى، ولى اکنون خاک را فرش خود قرار داده‏اى! نه گوینده‏اى را از کلام بازداشتى و نه از باطلى منع نمودى، و من اختیارى از خود ندارم.

اى کاش قبل از این لحظه و قبل از خواریم می‏مُردم. عذر من به درگاه خداوند همین بس که ابوبکر متجاوز بود و من می‏خواستم از تو حمایت کرده باشم. اى واى بر من در هر صبحگاه! و واى بر من در هر شامگاه! تکیه‏گاهها از بین رفت و بازو سست گردید. شکایت خود را به پدرم می‏نمایم، و انتقام از ستم آنان را از خداوند می‏خواهم. خداوندا! تو در قدرت و قوت بر منع از آنان قوى‏تر هستى و عذاب و عقوبت تو سخت‏تر است.

تسلى امیرالمؤمنین به حضرت زهرا

امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: واى بر تو نیست، بلکه واى بر کسى است که بغض تو را دارد و با تو بد رفتار می‏کند. خود را از خشم بازدار، اى دختر پیامبر برگزیده و اى یادگار نبوت. در دینم عجز نشان ندادم و از آنچه قدرت داشتم کوتاهى نکردم.

اگر به اندازه‏ى کفاف زندگى می‏خواهى روزى تو ضمانت شده است و متکفل آن مورد اعتماد است و آنچه براى تو آماده شده بهتر از چیزى است که از تو منع شده است. پس به حساب خدا قرار ده.
حضرت زهرا علیهاالسلام عرض کرد: «خدا مرا کافى است»، و دیگر چیزى نفرمود.

——————-
پی نوشت
1ـ شرح ابن ابى‏الحدید ج 16 ص 284.
2ـ اشاره به یک ضرب‏المثل عربى است و معنایش این است که: شاهدى بر مدعایش جز بعض و جزء خویش نیست.
3ـ سوره‏ شعرا: آیه‏ى 214.

4ـ راوى می‏گوید: أم‏سلمه در آن سال- بخاطر این سخنان- از سهمیه‏ى سالانه‏اش محروم شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا