معاد در قرآن

آیا دلیلی بر اذن خداوند به دیگر افراد برای شفاعت وجود دارد؟

آیا دلیلى وجود دارد که خداوند متعال به کسى [اعم از انبیا، اولیا، ائمه اطهار و شهدا]اذن داده یا خواهد داد که شفاعت کنند؟ اگر چنین مطلبى را نتوانیم ثابت کنیم، آیا اعتقاد بدون سلطان و برهان، افتراى على الله و یا تکذیب آیات خدا ـ که شفاعت در قیامت را به صراحت نفى کرده اند ـ (آیه 254، بقره) نیست؟

اگرچه پاسخ این پرسش از پاسخ هاى قبل روشن می شود، امّا در این باره، اجمالاً توضیح می دهیم: باید دانست که براى اثبات هر یک از اصول و فروع دین راه هایى، هم چون کتاب، سنّت، اجماع و عقل وجود دارد. براى اثبات شفاعت در قیامت براى انبیا و اولیاى الهى، هر چهار دلیل وجود دارد که پس از ملاحظه این دلایل براى هیچ منصفى تردیدى باقى نمی ماند که اصل شفاعت یکى از اصول پذیرفته شده در اسلام است، نه اعتقادى بدون سلطان و نه افتراى على الله و نه تکذیب آیات خدا؛ برخى از این ادله عبارتند از:
الف) کتاب: در قرآن آیات متعددى وجود دارد که با آن می توان شفاعت را به اذن خدا اثبات کرد؛ از جمله:
(یوْمَئِذ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَـعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـنُ وَ رَضِىَ لَهُو قَوْلاً)[1]؛ در رستاخیز شفاعت کسى درباره کسى مفید واقع نمی شود، مگر شفاعت کسى که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضى گردد.
(مَا مِن شَفِیع إِلاَّ مِنم بَعْدِ إِذْنِه)[2]؛ شفیعى نیست، مگر بعد از اذن او.
(مَن ذَا الَّذِى یشْفَعُ عِندَهُو إِلاَّ بِإِذْنِه)[3]؛ کیست که بدون اذن او شفاعت کند؟
(وَ لاَ تَنفَعُ الشَّفَـعَهُ عِندَهُو إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ)[4]؛ شفاعت کسى سودى نمی بخشد، مگر شفاعت آن کس که خدا به او اذن دهد.
(لاَّ یمْلِکُونَ الشَّفَـعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَـنِ عَهْدًا)[5]؛ [آنان] اختیار شفاعت را ندارند، جز آن کس که از جانب [خداى]رحمان پیمانى گرفته است.
(وَ لاَ یمْلِکُ الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَـعَهَ إِلاَّ مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یعْلَمُونَ)[6]؛ و کسانى که به جاى او می خوانند[ و می پرستند]اختیار شفاعت ندارند، مگر آن کسانى که آگاهانه به حق گواهى داده باشند.
ب) سنت: پیش از این گذشت که درباره اثبات شفاعت براى پیامبران و اولیا در کتاب هاى شیعه و اهل سنت، صدها روایت وجود دارد که به چند روایت کوتاه بسنده می کنیم.
1. قال رسول(ص) لعلى(ع): بَشِّرْ شیعتَکَ اِنّى الشَّفیعُ لَهُمْ یوْمَ القیامَه؛[7] پیامبر به على فرمود: شیعیانت را بشارت بده که من در روز قیامت شفیع آنان هستم.
2. و ان النبى(ص) قال: مَنْ زارَنى حَیاً اَوْ مَیتاً کُنْتُ لَهُ شَفیعاً یوْمَ القِیامَهِ؛[8] پیامبر فرمود: هر کس مرا در حیات یا پس از مرگ زیارت کند، من در روز قیامت شفیع او می شوم.
3. قال رسول(ص): اُعْطیتُ خَمْساً … اُعْطیتُ الشَّفاعَهَ[9]
4. قال(ص): اِنَّما شَفاعَتِى لِاَهْلِ الْکَبائِرِ مِنْ اُمَّتى؛[10] پیامبر فرمود: همانا شفاعت من براى گنه کاران امت من است.
5. قال(ص): شَفاعَتى نائِلهٌ اِنْ شاءَ اللّهُ مَنْ ماتَ لایشْرِکُ بِاللّهِ شَیئاً[11] پیامبر فرمود: شفاعت من به کسانى که مشرک از دنیا نمی روند، می رسد.
6 . قال(ص): لَیخْرُجُنَّ قَومٌ مِنْ اُمَّتى مِنَ النّارِ بِشَفاعَتى یسَمُّونَ الْجَهَنَّمِیونَ[12] پیامبر فرمود: با شفاعت من گروهى از امتم از جهنم بیرون می آیند، که به آنان جهنمیون می گویند.[13]
این بخش را با حدیثى که محمد بن عبدالوهّاب [مؤسّس فرقه وهابیت] نقل کرده است به پایان می بریم تا روشن شود حتى وهابى ها نیز اصل شفاعت را پذیرفته اند: «احمد بن تیمیه می گوید: … شفاعت نیز تنها براى افرادى که خداوند اذن دهد، سودمند است … که آن را پیامبر(ص) طى این حدیث ارشاد فرموده اند: سرور کائنات حضرت محمد(ص) به روز واپسین در بارگاه ایزدى حاضر خواهد شد … سپس به آن حضرت خطاب خواهد شد که سفارش کن، سفارش تو پذیرفته می شود. [متن حدیث چنین است: وَ سَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ]پس از آن، حضرت به شفاعت خواهد پرداخت.»[14]
ج) اجماع: تمام علما و دانشمندان اسلام، بلکه همه مسلمانان شفاعت را از اصول مسلم اسلام می دانند و هیچ گروهى از مسلمانان آن را انکار نکرده است و اگر اختلافى هست، در مفاد و معناى شفاعت است. شیخ مفید(ره) می نویسد: «امامیه اتفاق نظر دارند که پیامبر گرامی(ص) در رستاخیز مرتکبان گناه کبیره را شفاعت می کند. نه تنها پیامبر، بلکه امیرمؤمنان و پیشوایان معصوم(ع) پس از وى نیز در حق شیعیان گنه کار خود شفاعت می کنند و بر اثر شفاعت آنان، گروه زیادى از شیعیان خطاکار نجات می یابند … .[15]
قاضى عیاض، در شرح صحیح مسلم می نویسد: عقیده اهل سنت این است که شفاعت از نظر عقل، بى اشکال و از نظر دلایل نقلى، اعتقاد به آن واجب و لازم است … .[16]
—————
[1] طه، آیه 109.
[2] یونس، آیه 3.
[3] بقره، آیه 255.
[4] سبأ، آیه 23.
[5] مریم، آیه 87.
[6] زخرف، آیه 86.
[7] شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 68.
[8] شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج 10، ص 263؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 139.
[9] شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 155.
[10] همان، ج 3، ص 376؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1441؛ مسند احمد، ج 3، ص 213؛ سنن ترمذى، ج 4، ص 45.
[11] مسند احمد، ج 2، ص 426.
[12] سنن ترمذى، ج 4، ص 114؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1443 و قریب به معنى صحیح مسلم، ج 1، ص 122؛ صحیح بخارى، ج 8، ص 143.
[13] ر.ک: جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 8، ص 155 ـ 178.
[14] محمد بن عبدالوهاب، کتاب التوحید باللغه الفارسیه، ص 124 و 125.
[15] شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 14 و 15.
[16] شرح صحیح مسلم، ج 2، ص 58.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا