مقالات

قرآن گواه جاوید پیامبر اکرم (ص)

چکیده: هدف اصلی این نوشته کاویدن ویژگیهای قرآن است که پیامبر و مسلمانان آن را نشانه جاویدان الهی بودن دعوت پیامبر می‏دانند. در این بخش از مقاله، نخست‏به ماندگاری و دست‏نخوردگی قرآن اشاره گردیده و با نگاهی تاریخی گفته شده است که با توجه به انبوهی توزیع این کتاب، امکان دگرگون‏سازی آن در هیچ برهه‏ای از تاریخ اسلام، پذیرفتنی نیست. سپس به بررسی ادبیات قرآن پرداخته‏ایم و با جداسازی دو جنبه: الف) استواری دستوری یا سامانمندی قرآن به عنوان مرجع و حجت در زبان تازی حتی نزد غیر مسلمانان; و ب) زیبایی و آرایه‏های واژگانی و خوش‏آهنگی و دل‏انگیزی متن قرآن، گفته‏ایم که تصدیق هر کدام از این دو برای دریافت‏شگفتی و ژرفای قرآن، نیاز حتمی به آشنایی با زبان عربی ندارد و برای هرکس شدنی است، که این خود یکی از دریچه‏های نگاه به جنبه اعجاز همگانی و همیشگی قرآن می‏باشد. در گفتار شماره پیشین آورده‏ایم که شمارگان انبوه قرآن در گذر همه سده‏های پیدایش این کتاب و ماندگاری نسخه‏های فراوان و بی‏شمار همه عصرها، راه بررسی موشکافانه متن دینی مسلمانان را بسی آسان و هموار ساخته است. هرکس می‏تواند با پژوهش در نسخه‏های فراوان در موزه‏ها، مسجدها و مدرسه‏های خاور و باختر کره خاک، به ارزیابی ادعای یکنواختی و دست‏نخوردگی قرآن، که مسلمانان بر آنند، بپردازد. اکنون این نکته را نیز یادآور شده و بر آن پای می‏فشاریم که اساسا در گذر سده‏های تاریخ اسلام زمانی را نمی‏توان یافت که دست‏بردن و دگرگون ساختن قرآن در برهه‏ای، شدنی باشد. از همان نیمه نخست‏سده آغازین پیدایش اسلام، نسخه‏های انبوه این کتاب، به ویژه پس از هماهنگ‏سازی و توزیع آن در روزگار خلیفه سوم، در هر خانه و مسجدی یافت می‏شد و هزاران چشم و دل، واژه‏ها و فرازهای این کتاب را از آغاز تا انجام حفظ می‏کرده و می‏خواندند و می‏نوشتند. چگونه ممکن بود که کتابی بدین گستردگی در توزیع و تکثیر را ساخت؟ ! حتی در سخت‏ترین فراز و فرودهای تاریخ که بخشهای بسیاری از سرزمینهای اسلامی، آماج تاخت و تاز جنگهای خانمانسوز گردید، باز هم این کتاب را به فراوانی و در دسترس همگان می‏یافتند. نه یورش مغولان و نه درگیریهای دامنه‏دار صلیبی، هیچ کدام، بر انبوهی نسخه‏های این کتاب تاثیر شکننده بر جای نگذاشت. با این که در این ستیزها، هزاران کتاب و نوشته دیگر سوخت و هرگز نشانی از آنها بدست نیامد. جالب این که حتی آن نسخه‏هایی از قرآن، که به چنگ دیگران افتاده و امروز زینت‏بخش موزه‏های سراسر گیتی است، هم چنان یک نواخت و دست‏نخورده برجای مانده است. تو گویی دستی توانمند بر آن است که این نوشته را حتی در دست دیگران نیز نگاه دارد. به راستی آیا چنین چیزی را در نوشته‏ای دیگر می‏توان یافت. بدین سان، امکان وقوع تحریف در این کتاب تنها به سالهای نخستین پس از پیامبر صلی الله علیه و آله محدود می‏شود; سالهای حکومت دو خلیفه تا هنگامی که در روزگار عثمان، قرآنهای یکنواخت و هماهنگ به همه سرزمینهای اسلامی آن روز فرستاده شد. سخن در این است که حتی آشنایی نه چندان گسترده با تاریخ اسلام گواهی می‏دهد که در آن برهه کوتاه که کمتر از بیست‏سال بود نیز امکان دست‏اندازی و دگرگون‏سازی این کتاب را نمی‏توان پذیرفت. در آن روزها هنوز انبوه گواهان و یاران دور و نزدیک پیامبر که از نخستین روزهای مکه تا مدینه و جنگ و صلح با آن حضرت زیستند، زنده بودند و با حساسیت، به کتاب خداوند می‏نگریستند. با همه اختلافهای جانکاهی که پس از پیامبر رخ نمود، همه اصحاب نسبت‏به آیات قرآن، جز در نکته‏هایی بسیار خرد و ناچیز، اختلافی نکردند. با این که کار سوزاندن و یا در آب و سرکه جوشاندن تک‏نگاریهای پراکنده قرآن در روزگار عثمان، اعتراضهای بسیاری را برانگیخت، اما گزارش در خور توجهی نمی‏یابیم که دگرگونی و دست‏اندازی در قرآن را حتی مخالفان عثمان به او نسبت داده باشند. او را «حراق المصاحف‏» خواندند، ولی «محرف‏» ننامیدند. البته این اعتراضها هم دیری نپایید و کار درست هماهنگ‏سازی و توزیع بجای قرآن بر جای ماند. جالب اینجاست که قدرت سیاسی حکومت‏خلیفه سوم نیز به اندازه‏ای نبود که بپنداریم ترس از حکومت، مانع اعتراضها می‏شد; چرا که در ریز و درشت عملکردهای عثمان، همواره مخالفتهای جدی ابراز می‏شد و شورشیان ناخرسند، خلیفه را دوبار محاصره کرده و سرانجام او را کشتند. اگر در آن روزگار، کسی حتی در جایگاه عثمان می‏توانست‏به دگرگون‏سازی قرآن دست‏یازد، از مخالفت و اعتراض در امان بود؟ یا این که هیچ چشم تیزبینی و هیچ دل مشتاقی نبود که دلباخته کتاب خدا باشد؟ آیا اندک آشنایی با تاریخ اسلام برای نادرستی این انگاره‏های غریب، کافی نیست؟ این نوشته، در پی آن نیست که جنبه‏های گسترده تاریخی این مساله را بررسی کند، تنها به یادآوری همین نکته بسنده می‏کنیم که چگونگی حضور قرآن در میان انسانها، چه باورمندان و چه دیگران، به گونه‏ای بوده که امکان دست‏بردن در آن، جز در برهه‏ای کوتاه از دهه‏های آغازین اسلام، پذیرفتنی نیست و در آن برهه هم، با توجه به شرایط سیاسی، اجتماعی و مذهبی و نیز حضور شخصیتهای مهم و آغازگران حرکت اسلام، چنین چیزی به یقین، شدنی نبود. ادبیات قرآن از دیرباز در میان مسلمانان معروف بوده است که قرآن دارای ادبیات ویژه و شگفتی می‏باشد. هنگامی که سخن از ویژگیهای برجسته این کتاب به میان می‏آید، نخستین ویژگی که به ذهن و زبان می‏رسد ادبیات آن است. گرچه بررسی ادبیات و زیبایی واژگانی و سبک یک نوشتار یا گفتار نیازمند آشنایی به زبان آن می‏باشد، ولی می‏توان در باره قرآن نکته‏هایی را یادآور شد، که حتی ناآشنایان به زبان و ادب تازی را هم سودمند افتد. آری ارزیابی و پی‏بردن به شگفتی کتاب دینی مسلمانان در سطحی پخته و شایسته، نیازمند آشنایی و مهارت در دستور زبان و قواعد بدیع و بیان عربی است. در این فراز به نکته‏هایی در باره قرآن می‏پردازیم که جدای از ریزه‏کاریهای درونی و قواعد دستوری، نشان‏دهنده برخی ویژگیهای ادبی این کتاب باشد. در این زمینه از یک سوی می‏توان استواری دستوری و مرجع‏بودن متن قرآن را به عنوان یک متن برجسته و پذیرفته شده در زبان و ادبیات عرب بررسی کرد و از سویی دیگر زیباییها و آرایه‏های واژگانی آن را کاوید. الف) استواری دستوری و مرجع بودن قرآن در باره استواری دستوری و مرجع‏بودن این متن در قواعد زبان عربی باید گفت که این کتاب از آغاز پیدایش تا کنون مورد توجه و استناد در این زمینه بوده است. نگاهی هرچند گذرا به کتابهای بی‏شمار نگاشته شده در قواعد صرف و نحو عربی به خوبی نشان می‏دهد که تا چه اندازه به متن آیات قرآن به عنوان مرجع و مستند بی‏چون وبی‏همتای این گستره، توجه شده است. به راستی آیا می‏توان در گذر سده‏های طولانی که زبان و ادبیات عرب به شیوه‏ای علمی به همت والای دانشمندان نام‏آوری کاویده و نگاشته شده، کتابی را یافت که در این زمینه از قرآن بهره نگرفته باشد؟ جالب آن که اصل توجه به دستور و قواعد زبان عرب با آمدن قرآن و اهمیت مسلمانان به درست‏خواندن این کتاب، آغاز شده است. همه پژوهشگران این زبان بر آنند که گستره پردامنه و بالنده و استوار این زبان قانونمند و بسامان، با آمدن اسلام و پیدایش قرآن، هماهنگی و سامان علمی یافته و پژوهش و نگارش در این زمینه با انگیزه پاسداری از قرآن به عنوان متنی مقدس و فرابشری در اندیشه مسلمانان، آغاز شده است. آیا می‏توان در تاریخ ادبیات عرب کتابی درخور توجه یافت که پیش از اسلام و پیدایش قرآن، به قواعد و دستور آن پرداخته باشد؟ باری به گمان ما این که ساماندهی و پژوهش علمی قواعد زبان عربی، که استواری و قانونمندی چشم‏گیری دارد، وامدار پیدایش اسلام و قرآن می‏باشد، مطلبی روشن است و نیاز به پافشاری بیشتر ندارد. حتی غیر مسلمانانی که در این زمینه به کاوش پرداخته‏اند نیز آشکارا و فروتنانه حجیت و مرجعیت دستوری قرآن را پذیرفته‏اند. در روزگار ما که زبان و ادبیات عرب مرزهای بومی خود را درنوردیده و در پژوهشهای دانشگاههای جهان جایگاهی یافته و یا در میان عرب زبانان غیر مسلمان، مانند مسیحیان لبنان، در این باره کاوشهای ارزشمندی انجام گرفته است، به خوبی می‏توان دید که تا چه اندازه به قرآن توجه شده و جنبه دستوری آن، جدای از باور دینی و درستی یا نادرستی محتوایی پیامهایش، پذیرفته شده است. اساسا باید گفت که استواری دستوری یک متن می‏تواند از محتوای پیام آن جدا باشد و پذیرش هرکدام در گرو دیگری نباشد. بدین سان پذیرش مرجعیت قرآن نیز از سوی دیگران، نه کاری شگفت که شیوه‏ای پسندیده و هماهنگ با خلق و خوی پژوهش علمی است. در همین زمینه نکته شایسته درنگ و مهم این که در میان مسلمانان متون دینی دیگری هم بوده و هست که حجم آن به دهها برابر قرآن می‏رسد. این همه گفته‏ها و نوشته‏ها که از پیامبر و امامان به ما رسیده و با دقت و موشکافی بسیاری نگاشته و به آیندگان سپرده شده، میراث سترگی از متون دینی اسلام به شمار می‏آید. با این همه، اندیشمندان و ادیبان مسلمان، این متون را مرجع و حجت‏برای استناد در زمینه قواعد زبان عربی نمی‏دانند; چرا که بنای معصومان علیهم السلام این نبوده است که در گفتار و نوشتار خود بر مراعات قواعد ریز و درشت صرفی و نحوی پای‏بفشارند و سخنی بگویند یا بنویسند که حتما قابل استناد دستوری باشد. آیا دیده شده که همانند آیات قرآن، در یک مساله دستوری به جمله‏ای از نهج البلاغه، استناد کنند؟ البته روشن است که گفته‏ها و نوشته‏های معصومان علیهم السلام بسیار زیبا و ادیبانه و دل‏نشین عرضه گردیده، ولی مرجع‏بودن در قواعد یک زبان، ویژگی دیگری است که آن را در قرآن پذیرفته‏اند. بدین‏سان می‏بینیم که از یک سوی، مسلمانان متون دینی دیگر خود را به عنوان مرجع دستوری زبان عربی مطرح نمی‏کنند، ولی اشعار خرافی و مبتذل روزگار جاهلیت را به عنوان مرجع ادبیات عرب می‏پذیرند، و از دیگر سوی، زبان‏شناسان و تازی‏دانان غیر مسلمان نیز قرآن را به حجیت و مرجعیت در این زبان می‏شناسند. این همه نشان می‏دهد که شیفتگی اعتقادی و جانبداری دینی انگیزه این نیست که این ویژگی را برای قرآن برشمرده‏اند. به راستی آیا این ویژگی را در متون دینی ادیان الهی یا بشری دیگر به آسانی می‏توان یافت؟ سوگمندانه باید گفت که در ادیان گوناگون کمتر می‏توان متون دینی را به زبان اصلی آن در گذر سده‏ها بدست آورد. نه تورات و نه انجیل را می‏توان به زبان اصلی آنها یافت و نه اصل کتابها و نوشته‏های پیامبران بزرگ و نام‏آور دیگر را می‏توان به دست آورد، تا چه رسد به این که ویژگی ادبی یا مانند آن را در این متون بررسی کرد. این امتیاز در میان متون دینی، تنها از آن قرآن است که همواره به زبان اصلی در دسترس بوده و به اعتراف همگان، مرجع مهم زبان خویش به شمار می‏آید. البته در این باره سخن و نکته‏های ادبی و تاریخی بسیاری هست که در این نوشته کوتاه نمی‏گنجد. ب) زیباییها و آرایه‏های واژگانی قرآن زیباییها و آرایه‏های واژگانی قرآن نیز گستره دل‏نشین دیگری است که در باره این کتاب می‏توان از آن یاد کرد. سخن آهنگین و گزینش واژه‏های گوش‏نواز و دل‏انگیز و چینش بسامان، به این نوشته چنان جانی بخشید که ناباوران بدان نیز نمی‏توانستند از پذیرش جانفزایی و دلربایی آن سر باز زنند. البته ارزیابی و پذیرش این ویژگی نیاز بیشتری به آشنایی با زبان و سبکهای ادبی عربی دارد. گرچه نباید انکار کرد که زیباشماری قرآن از سوی مسلمانان، تا اندازه‏ای برخاسته از باور و شیفتگی دینی آنان به این متن است، که سخن مستقیم پروردگارش می‏دانند، ولی مگر تنها مسلمانان بر این ویژگی پای می‏فشارند؟ نگاهی گذرا و آگاهی نه‏چندان گسترده به روزگار آغاز پیدایش قرآن کافی است تا گیرایی و دلربایی این متن را نزد آنان که به زبان مادری خویش، آن هم در دوران شکوفایی سخنوری عرب، شیفته زیباییهای قران می‏شدند، دریابیم. گزارشهایی که از چگونگی اسلام‏آوردن برخی از صحابه نامدار رسول خدا صلی الله علیه و آله که گیرایی آیات آنان را به سوی پیامبر کشاند، نشان‏دهنده همین است. گذشته از این، مخالفان و دشمنان پیامبر نیز خود بدین ویژگی اعتراف می‏کردند. اگر شیفتگی دوستان را از سر دلباختگی و ایمان به سخن خداوند و پیامبرش بدانیم، گفته‏های کافران و دشمنان پیامبر را چه کنیم؟ مگر نه این که سخن او را «افسونگر» می‏دانستند و خود او را «ساحر» و «شاعر» می‏خواندند؟ آیا کسی سرودن شعری را به پیامبر اسلام نسبت داده است؟ یا مقصود آنان زیبایی آیاتی بود که او پس از چهل سالگی آنها را برای مردم بازگو می‏کرد؟ یادآوری این نکته از سوی خود پیامبر به مردم روزگار خویش نیز بسیار مهم است که: من پیشتر از این عمری را در میان شما بسر برده‏ام، آیا نمی‏اندیشید؟ به راستی اگر زیبایی سخن او بدان پایه که در قرآن آمده از سوی خود پیامبر بود، چرا در چهل سال نخست زندگی او نشانی از این دست نمی‏توان یافت؟ به هر روی همه اینها گواه آن است که غیر مسلمانان و حتی دشمنان پیامبر نیز از پذیرش زیبایی سخن قرآن سر برنمی‏تافتند. بدین‏سان تصدیق زیبایی، گوش‏نوازی و دل‏انگیزی آیات قرآن تا این اندازه نیاز به آگاهی گسترده و نزدیک به زبان و ادبیات عرب ندارد. آیا پذیرش زیبایی سروده‏های حافظ در زبان پارسی یا گوته در آلمانی، حتما در گرو آشنایی و توان ارزیابی شعر در این دو زبان است، یا می‏توان از این همه اشتهار و داوری موافقان و مخالفان اندیشه‏های این شاعران نیز توانایی ایشان و استواری سروده‏هایشان را دریافت؟ البته روشن است که آشنایی مستقیم با زبان یک متن و توان ارزیابی ادبی آن، راه بهتر و بالاتری می‏باشد، ولی مقصود ما آن است که همگان می‏توانند جنبه زیبایی ادبیات قرآن را تصدیق کنند، هرچند با زبان اصلی آن آشنایی گسترده‏ای نداشته باشند. از سویی دیگر در گذر سده‏های تاریخ اسلام تا امروز، صدها و شاید هزاران کتاب در زمینه تفسیر و جنبه‏های ادبی و زیباییهای واژگانی قرآن به نگارش درآمده و امروز میراث سترگی در گستره علوم اسلامی برجای مانده است. انبوهی از نوشته‏ها نیز در فراز و فرود رخدادهای تاریخی گذشته از میان رفته‏اند که ما تنها از آنها نامی را می‏شناسیم و گاهی حتی نامی هم نمانده است. در این حجم بزرگ که در زبانهایی چون تازی و پارسی که به زبان قرآن نزدیک‏ترند و نیز به زبانهای دیگر، سامان یافته، همگی از ویژگیهای ادبی و آرایه‏های واژه‏های آن سخن گفته‏اند. آیا می‏توان پذیرفت که هزاران اندیشمند و صدها نویسنده، ادیب و پژوهشگر، همگی تنها به دنبال شیفتگی اعتقادی خویش، سرخوش از جانبداری دینی به چنین کاری دست زده‏اند و قرآن دارای ویژگی برجسته‏ای در این زمینه نیست؟ به راستی که اگر کسی چنین احتمالی را هم به ذهن بیاورد، سخن بیهوده و خنده‏آوری خواهد بود. آیا می‏توان این همه ریزه‏کاریهای ادبی و نکته‏پردازیهایی را که در طول تاریخ نگارشهای تفسیری، هزاران ورق بر دفتر معرفت‏بشری افزوده است‏به یکباره شست و به کناری نهاد و آن را بی‏پایه دانست؟ به راستی چنین ستمی در هر شاخه و رشته‏ای از فرهنگ و دانش بشری و در هر کجای جهان و تاریخ، نابخشودنی است. چرا این همه دانشمند و ادیب و نویسنده مسلمان، یک‏دهم این تلاش را برای متون دینی دیگر به کار نبسته‏اند تا شیفتگی و جانبداری اعتقادی خود را در گستره‏ای دیگر نیز بنمایانند؟ آیا زرگداشت‏سخنان دیگر پیامبر اسلام یا دیگر رهبران اصلی دین، مانند امامان معصوم در اعتقاد شیعه، تا این اندازه کم و ناچیز است؟ حقیقت آن است که آنان به دنبال سفارش و پافشاری خود پیامبر، دریافته‏اند که سخن خداوند در قرآن، رنگ و بوی دیگری دارد و این متن آمده تا نمونه‏ای برای همه روزگاران باشد تا بهترین داستانها، ذکر، روشنایی، بیان، راهنما، استوار، رسا و… باشد و اگر همه انسانها توان خویش را برهم انباشته سازند و از توش و توانهای دیگر نیز بهره جویند، حتی یک سوره مانند آن نخواهند آورد. (1) بدین سان می‏بینیم که تصدیق این مطلب نیز حتما نیازمند آشنایی نزدیک با زبان قرآن نیست. چگونه می‏توان پذیرفت که هزاران تن اهل دانش، از نویسنده و مدرس و پژوهشگر و دانش‏پژوه، با هزاران صفحه و جلد و مطلب در باره قرآن، به مبالغه و اغراق پرداخته و متنی عادی را محور این همه تلاش قرار داده باشند؟ نکته درخور توجه دیگر این که بسیاری از این تلاشگران در گستره قرآن‏پژوهی از اقوام عرب‏زبان هم نبودند. به ویژه ایرانیان در گذر سده‏ها بیشترین کوشش را برای سامان‏بخشیدن به شاخه‏های گوناگون ادبیات عرب به انجام رسانده‏اند تا این همه را در خدمت پژوهش و موشکافی قرآنی درآورند و از این رهگذر جنب و جوش فرهنگی ارزشمندی برای فرهنگ بشری به ارمغان آورده و بر جای گذاشته‏اند. براستی این همه اندیشمندان غیر عرب که از نخستین سده پیدایش اسلام تا کنون به کاوش در تفسیر و علوم قرآن، هزار نکته باریک‏تر از مو را کاویده‏اند، راهی بیهوده و بی‏اساس پوییده و به گفته حافظ ژاژ خاییده‏اند؟ در این نوشته کوتاه نمی‏توان حتی به نامها و کتابهای اندیشمندان این گستره اشاره کرد، ولی تنها یادآور می‏شویم که در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، مرحوم شهید مطهری، مطالب بسیار سودمندی در این باره آورده‏اند. بد نیست‏به چند نمونه از آنها اشاره کنیم: «کتاب معروف سیبویه در نحو که به نام «الکتاب‏» معروف است از بهترین کتب جهان در فن خود یعنی از قبیل مجسطی بطلمیوس در هیئت و منطق ارسطو در منطق صوری تلقی شده است، بارها در پاریس و برلین و کلکته و مصر چاپ شده است. سید بحر العلوم و دیگران گفته‏اند: همه علما در نحو عیال سیبویه می‏باشند. در این کتاب به سیصد و چند آیه از قرآن مجید استشهاد شده است..» . (2) بنا بر نقل مرحوم شهید مطهری در کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، از مرحوم سید حسن صدر آمده است که سلامه بن عیاض شامی نقل کرده که: «فتح النحو بفارس و ختم بفارس‏» یعنی نحو از فارس به وسیله سیبویه آغاز گشت و در فارس با رفتن ابوعلی فارسی پایان یافت. گرچه خود مرحوم مطهری این سخن را مبالغه می‏داند، ولی اصل تاثیر دانشمندان غیر عرب در گستره ادبیات و تفسیر را به روشنی می‏توان دریافت. حتی کتابهای لغت عرب و نام‏آورترین آثار را در این باره ایرانیان نگاشته‏اند; کتابهایی چون صحاح اللغه تالیف جوهری نیشابوری، مفردات القرآن تالیف راغب اصفهانی، قاموس اللغه تالیف فیروزآبادی، اساس اللغه تالیف زمخشری. بدین سان می‏توان تصدیق کرد که گسترش و بالندگی ادبیات عرب در میان مسلمانان به بار نشسته و هدف اصلی آنان، پژوهش در قرآن که در نگاه آنان سخن دل‏افروز و آهنگین خداوند می‏باشد، بوده است. آنچه از همه این نکته‏ها پی می‏گیریم این که دریافت جنبه‏های دوگانه ادبیات قرآن تا این پایه که گفته‏ایم، نیازمند آشنایی نزدیک و گسترده با زبان عربی نیست و همه انسانها از هر جای زمین و در هر روزگاری می‏توانند این ویژگی شگفت قرآن را تصدیق کنند، گرچه بررسی مستقیم این کتاب به زبان اصلی آن، لایه‏های ژرف‏تری را برای دانش‏پژوهان می‏شکافد. پی‏نوشت‏ها: 1) اسراء/88: «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لایاتون بمثله.» 2) خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1362، ص‏456- 455. رواق اندیشه>شماره 3

محمد رضا غفوریان
مترجم: محمد حسن معصومی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا