نبوت در قرآن

برخورد حضرت یوسف(ع) با پدر بزرگوارش چگونه بود؟

اگر قرآن، پیامبران را به داشتن عصمت کامل وصف می کند، قصه بر خورد حضرت یوسف(ع) با پدر بزرگوارش را چطور می پذیرد؟

عصمت پیامبران خدا از مسائلى است که با دلایل عقلى و آیات و روایات فراوان به طور قطع ثابت است.[3]
سراسر آیه هاى سوره یوسف(ع) بر علم و دانش، بردبارى و شکیبایى و پاکى و عصمت شگفت آور حضرت یوسف صدّیق شهادت و گواهى می دهد و قرآن، سرگذشت او را به عنوان «اسوه تقوا» و نمونه پاکى و مظهر عفت و عصمت بیان می کند و او را از بندگان «مخلَص»[4] می شمارد که به فرموده قرآن کریم «مخلَصین» از گزند شیطان در امانند: (اِلاّ عبادک منهم المخلصین)[5] بنابراین، چگونه می توان به او نسبت داد که «عزّ سلطنت او را گرفته باشد و به احترام پدر از اسب پیاده نشده باشد و …».
در برخى روایات آمده که پس از ورود پدر و مادر یوسف به مصر، وى در برابر آنان از مرکب پایین نیامد و بدین جهت، نور نبوت از دست او خارج شد.[6] این موضوع در دو روایت آمده است که هر دو روایت از نظر سند، قابل اعتماد نیست و در اصطلاح علم درایه و حدیث، این دو روایت مرسل و مرفوع است.
به همین جهت، برخى از مفسران این احادیث را مخالف با آیات قرآن و ضروریات دین و از خرافات و اسرائیلیاتى دانسته اند که در احادیث ما وارد شده و قابل قبول و اعتماد نمی باشد.[7]
بنابراین، نبود پیامبر در نسل یوسف موضوع مسلّم و ثابتى نیست. اگر هم چنین باشد، براى حکمت و مصلحتى بوده که خدا می داند، نه براى ترک اولایى که به یوسف نسبت می دهند.
آیات و روایات معتبر نشان دهنده آن است که حضرت یوسف(ع) طبق فرمان الهى عمل می کرد و کمال احترام را نسبت به پدر انجام می داد؛ چنان که قرآن کریم می فرماید:
(فَلَمَّا دَخَلُوا یوسُفَ ءَاوَى إِلَیهِ أَبَوَیهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِینَ)؛[8] و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگى داخل مصر شوید که انشاءالله در امن و امان خواهید بود!
از جمله (فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یوسُفَ) و (قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ) (واژه ورود و دخول) استفاده می شود که حضرت یوسف(ع) در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و یا چادرهایى منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر می برد و هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژه اى کرد: (ءاوَى إِلَیهِ أَبَوَیهِ) و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنى گزینند؛ در غیر این صورت واژه ورود و دخول جایگاهى نداشت، بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.[9] علاوه بر آن، بر فرض که روایت درست باشد، دیر پیاده شدن در مقابل پدر، کار حرامی نیست تا ارتکاب آن، گناه و خلاف عصمت شمرده شود؛ در نهایت حضرت یوسف(ع) مرتکب «ترک اولى» شده و این منافاتى با عصمت او ندارد.
—————
[3] ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیام قرآن، ج 7، ص 75 ـ 200؛ جعفر سبحانى، منشور جاوید، ج 5، ص 30 ـ 152؛ ر.ک: رسائل توحیدى، ترجمه و تحقیق على شیروانى هرندى، ص 191 ـ 202 و على رضا رجالى تهرانى، فرشتگان، ص 65 ـ 68.
[4] یوسف، آیه 24.
[5] حجر، آیه 40.
[6] کلینى، کافى، ج 2، ص 311 و شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 55.
[7] ر.ک: محمد الصادقى، الفرقان فى تفسیر القرآن، ج 12 ـ 13، ص 206 ـ 208.
[8] یوسف، آیه 99.
[9] ر.ک: اکبر هاشمی رفسنجانى، تفسیر راهنما، ج 8، ص 576 ـ 577 و المیزان، ج 11، ص 248.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا