مقالات

اعجاز بیانی قرآن

بخش اول –

اعجاز بیانی بیش تر به جنبه های لفظی و عبارات به کار رفته و ظرافت ها و نکته های بلاغی نظر دارد،گر چه در این نکته ها و ظرافت ها در معنا و محتوا نقش اصلی را ایفا می کند، اعجاز بیانی قرآن را می توان در پنج بخش خلاصه نمود:

الف-گزینش کلمات
انتخاب کلمات و واژه های به کار رفته در جملات و عبارت های قرآنی کاملا حساب شده است.به گونه ای که اگر کلمه ای را از جای خود برداشته،خواسته باشیم کلمه دیگری را جای گزین آن کنیم که تمامی ویژگی های موضع کلمه اصل را ایفا کند،یافت نخواهد شد،زیرا گزینش واژه های قرآنی به گونه ای انجام شده که اولا، تناسب آوای حروف کلمات هم ردیف آن رعایت گردیده،آخرین حرف از هر کلمه پیشین با اولین حرف از کلمه پسین هم آوا و هم آهنگ شده است،تا بدین سبب تلاوت قرآن روان و آسان صورت گیرد.ثانیا،تناسب معنوی کلمات با یک دیگر رعایت شده تا از لحاظ مفهومی نیز بافت منسجمی به وجود آید.به علاوه،مساله فصاحت کلمات طبق شرایطی که در علم «معانی بیان »قید کرده اند کاملا لحاظ شده است.که این رعایت های سه گانه با ملاحظه و دقت در ویژگی های هر کلمه انجام گرفته است.در مجموع هر یک از واژه ها در جای گاه مخصوص خود به گونه ای قرار گرفته است که قابل تغییر و تبدیل نخواهد بود.

ابن عطیه در این باره گوید:«و کتاب الله سبحانه لو نزعت منه لفظة ثم ادیر بها لسان العرب علی لفظة فی ان یوجد احسن منها لم توجد (1) ،هر گاه واژه ای از قرآن را از جای خود برداشته و تمامی زبان عرب را گردیده تا واژه ای مناسب تر پیدا شود، یافت نمی شود».ابو سلیمان بستی گوید:«اعلم ان عمود هذه البلاغة التی تجمع له هذه الصفات،هو وضع کل نوع من الالفاظ التی تشتمل علیها فصول الکلام،موضعه الاخص الاشکل به،الذی اذا ابدل مکانه غیره جاء منه اما تبدل المعنی الذی یکون منه فساد الکلام،و اما ذهاب الرونق الذی یکون معه سقوط البلاغة… (2) ،بدان که پایه اصلی بلاغت قرآن که صفات یاد شده را در خود گرد آورده،بر این اساس است که هر نوع لفظی را-که ویژگی های یاد شده در آن فراهم است-درست به جای خود به کار برده که مخصوص به آن و متناسب با آن بوده است به گونه ای که اگر به جای آن، کلمه دیگری را به کار برند، یا معنا به کلی تغییر می کند و موجب تباهی مقصود می گردد،یا آن که رونق و جلوه خود را از دست می دهد و از درجه بلاغت مطلوب ساقط می گردد».شیخ عبد القاهر جرجانی گوید: «فلم یجدوا فی الجمیع کلمة ینبو بها مکانها،و لفظة ینکر شانها او یری ان غیرها اصلح هناک او اشبه او احری او اخلق،بل وجدوا اتساقا بهر العقول و اعجز الجمهور (3) ، ادباء و بلغاء از دقت در چینش و گزینش کلمات قرآنی،کاملا فریفته و مجذوب گردیدند، زیرا هرگز کلمه ای را نیافتند که متناسب جای خود نباشد،یا واژه ای را که در جایی بی گانه قرار گرفته باشد،یا کلمه دیگری شایسته تر یا مناسب تر یا سزاوارتر باشد.بلکه آن را با چنان انسجام و دقت نظمی یافتند که مایه حیرت صاحب خردان و عجز همگان گردیده است ».

این گونه تصریحات از بزرگان ادب و بلاغت،که گزینش و چینش کلمات قرآن را در حد اعجاز ستوده اند،فراوان است.البته این دقت در انتخاب و گزینش کلمات، به دو شرط اصلی بستگی دارد که وجود آن ها در افراد عادی-عادتا-غیر ممکن است:اول، احاطه کامل بر ویژگی های لغت به طور گسترده و فراگیر،که ویژگی هر کلمه بخصوصی را در سر تا سر لغت بداند و بتواند به درستی در جای مناسب خود به کار برد.شرط دوم، حضور ذهنی بالفعل،تا در موقع کار برد واژه ها،آن کلمات مد نظر او باشند و در گزینش الفاظ دچار حیرت و سردرگمی نگردد،حصول این دو شرط در افراد معمولی غیر ممکن به نظر می رسد.

ابو سلیمان بستی در این زمینه به خوبی سخن گفته و مساله گزینش الفاظ را در رساله خود به طور گسترده مطرح ساخته است.گوید:«دانش بشر،امکان احاطه به تمامی ویژگی های لغت را ندارد،علاوه که حضور ذهنی چیزی نیست که همیشه رفیق با وفای انسان باشد».در این باره مثال های چندی می آورد از جمله از«نضر بن شمیل »-یکی از ادبای بزرگ عرب-نقل می کند که در مجلس «مامون-خلیفه عباسی »حضور یافت،مامون به او گفت:«اجلس،بنشین »نضر گفت:ای امیر مؤمنان!من نلمیده ام تا جلوس نمایم «ما انا بمضطجع فاجلس ».مامون پرسید چگونه است؟گفت:به کسی که ایستاده است می گویند«اقعد»و به کسی که لمیده است می گویند«اجلس ».زیرا«قعود»در مقابل «قیام »است و«جلوس »در مقابل «اضطجاع ».مامون از این اشتباه و نا آگاهی خود خجل شد و دستور جایزه داد (4).

معروف ترین شاهد مثال در این زمینه آیه قصاص است:

و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب لعلکم تتقون (5) ،در اجرای قانون قصاص، تضمین حیات شده است،ای صاحب خردان،باشد که[در رفتار خود]پروا را پیشه خود کنید».

عرب را عادت بر این بود که برای سهولت در حفظ قوانین مدنی و اجتماعی و کیفری خود،آن ها را در قالب جمله های کوتاه و ظریف و ادبی در می آوردند،زیرا در آن زمان کتابت و تدوین در میان آنان رایج نبود،آن چه داشتند در سینه ها نگاه می داشتند. از این رو برای تدوین قوانین و بهتر محفوظ ماندن،از شیوه های ادبی کمک می گرفتند و ادبا و فصحای عرب در کنار قانون دانان و حکمایشان گرد می آمدند.

برای تنظیم قانون قصاص از فصحای برجسته خود کمک گرفته تا کوتاه ترین و شیواترین جمله را بسازند و پس از کنکاش و نشست و برخواست ها بر تنظیم عبارت «القتل انفی للقتل »اتفاق نظر دادند.یعنی کشتن قاتل بهترین باز دارنده است از ارتکاب جنایت قتل.ولی در این انتخاب از چند نکته غفلت ورزیدند.اول،آن که هیچ چیزی خود را نفی نمی کند و از لحاظ ادبی اشتباه بزرگی مرتکب شدند که قتل را نافی قتل شمردند،زیرا قتل نافی را در عبارت یاد شده مطلق آورده اند،در صورتی که قتل اگر به عنوان قصاص انجام شود نافی قتل خواهد بود.عرب از این نکته غفلت ورزید با آن که خود واضع واژه «قصاص »که به همین معنا است بود.

ولی قرآن از این نکته دقیق غفلت نورزید و درست واژه مناسب را در جای خود به کار برد.

دوم،آن که در مقابله قصاص با حیات در آیه،فن «طباق »به کار رفته،که جمع بین ضدین و ائتلاف میان متنافرین است،زیرا قصاص-که نوعی قتل به شمار می رود- ضد حیات است،که در آیه موجب و خواهان حیات به شمار آمده است!

سوم،در عبارت یاد شده،«افعل التفضیل »به کار رفته،که از نظر ادبی دچار مشکل حذف «مفضل علیه »گردیده و موجب ابهام شده است،زیرا معلوم نیست که قتل از چه چیزی باز دارنده تر می باشد (6).در صورتی که در آیه این مشکل وجود ندارد،صرفا ضمانت حیات را در قصاص به عهده گرفته است.

چهارم،از نظر ادبی،آیه قرآن جنبه ایجابی دارد و عبارت یاد شده جنبه نفی، حال آن که در سخن سنجی عبارت اثباتی برتر از عبارت سلبی است،به ویژه در تدوین مواد قانونی و احکام.

پنجم،آن که در به کار بردن لفظ «قصاص »جنبه عدالت قانونی تداعی می شود که این قانون از منشا عدالت برخاسته است،در صورتی که به کار بردن لفظ قتل در عبارت یاد شده آن هم ابتدا و بی سابقه،فاقد این خاصیت است.علاوه که لفظ قتل ابتدا حالت تنفر و انزجار دارد،بر خلاف به کار بردن لفظ قصاص که حالت عدالت خواهی و انبساط خاطر و تشفی را ایجاب می کند.

جلال الدین سیوطی تا بیست وجه در ترجیح آیه بر عبارت یاد شده بر شمرده، و زمخشری عبارت یاد شده را به شدت نکوهش کرده و از غفلت عرب در ساختن یک چنین جمله پر اشکال تعجب کرده است،همان گونه که خود عرب در موقع نزول آیه قصاص و پی بردن به اشتباهات خود در ساختن جمله ای در همین معنا و این که قرآن هرگز غفلت نورزیده،در شگفت شدند و خاضعانه اعتراف نمودند که «ما هذا کلام البشر و انما هو کلام الله عز و جل،هرگز به سخن بشر نمی ماند و جز سخن خدا نخواهد بود»چنان که پیش از این گذشت. نمونه هایی از این قبیل بسیارند که به برخی از آن ها در«التمهید»اشاره شده است (7).

ب-سبک و شیوه بیان
اسلوب و شیوه بیان قرآنی-در عین حال که موجب جذب و کشش عرب گردید -با هیچ یک از اسلوب و شیوه های متداول عرب شباهت و قرابتی ندارد.قرآن سبکی نو و روشی تازه در بیان ارائه داد که برای عرب بی سابقه بود و بعدا هم نتوانستند در چنین سبکی سخنی بسرایند.

این از شگفتی های سخن وری است که سخن ور سبکی بیافریند که مورد پذیرش و پسند شنوندگان قرار گیرد،با آن که از شیوه های سخن متعارف آنان بیرون است.

شگفت آورتر آن که از تمامی محاسن شیوه های کلامی متعارف بهره گرفته باشد،بی آن که از معایب آن ها چیزی در آن یافت شود.

در گذشته اشارت رفت که شیوه های سه گانه متعارف(شعر و نثر و سجع)هر یک محاسنی دارند و معایبی.سبک قرآنی،جاذبیت و ظرافت شعر،آزادی مطلق نثر،حسن و لطافت سجع را دارا است،بی آن که در تنگنای قافیه و وزن دچار گردد، یا پراکنده گویی کند یا تکلف و تحمل دشواری به خود راه دهد.همین امر مایه حیرت سخن دانان عرب گردید و خود را در مقابل سخنی یافتند که شگفت آفرین است و در عین غرابت و تازگی،جاذبیت و ظرافت خاصی دارد که در هیچ یک از انواع کلام متعارف آنان یافت نمی شود.

امام کاشف الغطاء-فقیه و دانش مند ادیب معروف-در این باره می گوید:«تلک صورة نظمه العجیب و اسلوبه الغریب،المخالف لاسالیب کلام العرب و مناهج نظمها و نثرها،و لم یوجد قبله و لا بعده نظیر،و لا استطاع احد مماثلة شی ء منه،بل حارت فیه عقولهم،و تدلهت دونه احلامهم،و لم یهتدوا الی مثله فی جنس کلامهم من نثر او نظم او سجع او رجز و او شعر…هکذا اعترف له افذاذ العرب و فصحاؤهم الاولون (8) ،چنان است صورت نظم عجیب و اسلوب غریب(شیوه و سبک تازه) قرآن،که بر خلاف سبک و شیوه های کلام عرب و روش نظم و نثر آنان بود.نه پیش از آن و نه پس از آن نظیری ندارد و کسی را یارای هم آوردی با آن نباشد.بلکه در حیرت شدند و اندیشه شان فرو افتاد و ندانستند چگونه با او مقابله کنند،چه در نثر و چه در نظم و چه در سجع یا رجز و شعر که سخن متداول آنان بود…این چنین زبدگان عرب و فصحای اولین آنان در مقابل قرآن به زانو در آمدند».

بزرگ مرد عرب و یگانه فرزانه آن عصر به ناچار اعتراف نمود:«یا عجبا لما یقول ابن ابی کبشة،فو الله ما هو بشعر و لا بسحر و لا بهذی جنون.و ان قوله لمن کلام الله (9) ، آن چه محمد صلی الله علیه و آله می گوید مایه شگفتی است،به خدا سوگند سخن او نه شعر است و نه سحر و نه به بیهوده گویی بی خردان می ماند.همانا سخن او کلام خدا است ».

سخنان شگفت انگیز دیگر فرهیختگان عرب آن روز را پیش از این آوردیم.آری، بیان رسا و دل پذیر قرآن گرچه شعر نیست ولی ویژگی شعر را دارد،حتی بر شیواترین آهنگ های وزین عرب تنظیم گردیده،بی آن که در تنگناهای شعری قرار گیرد.چنان که در بخش «نظم آهنگ »قرآن خواهیم آورد.متانت نثر و استواری کلام آزاد را نیز دارد می باشد،که در چینش و گزینش کلمات و واژه ها راه او فراخ و هرگز با دشواری بر خورد ندارد.هم چنین از زیبایی های سجع و کلام موزون-بی تکلف-به خوبی بهره مند می باشد. بدین سبب جامع محاسن انواع کلام و فاقد تمامی معایب آن ها گردیده است.

——————————
پی نوشت ها:
1. مقدمه تفسر وی «المحرر الوجیز»،ص 279.التمهید،ج 5،ص 21.
2. ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 29.
3. کتاب دلایل الاعجاز،ص 28.
4. ر.ک:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن،ص 34-29.
5. بقره 2:179.
6. اگر تقدیر«من کل شی ء»باشد،کاملا نادرست است و اگر«من بعض الاشیاء»باشد حالت ابهام دارد.که در متن قانون نباید هیچ گونه نقطه ابهامی وجود داشته باشد.
7. ر.ک:التمهید فی علوم القرآن،ج 5،ص 130-9.
8. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء،الدین و الاسلام،ج 2،ص 107.
9. ر.ک:تفسیر ابن جریر طبری-جامع البیان-ج 29،ص 98.

بخش دوم

بخش سوم
اعجاز بیانی قرآن (3) – وحدت موضوعی یا تناسب معنوی آیات

یکی دیگر از ویژگی های قرآن،وجود تناسب معنوی میان آیات هر سوره است، گرچه یک جا نازل نگشته و به صورت پراکنده با فاصله های زیاد یا کم نازل شده باشند.زیرا پراکندگی در نزول آیات که به جهت مناسبت های گوناگون بوده-طبیعتا -اقتضا می کند میان هر دسته آیاتی که به مناسبتی نازل گشته با دسته دیگر که به مناسبت دیگری نازل گشته است،رابطه و تناسبی وجود نداشته باشد،و این پراکندگی در نزول بایستی در چهره مجموع آیات هر سوره به خوبی هویدا باشد.در صورتی که با دقتی که دانش مندان-به ویژه در عصر اخیر-در محتوای سر تا سر هر سوره انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که هر سوره هدف یا هدف های خاصی را دنبال می کند که جامع میان آیات هر سوره است و امروزه به نام «وحدت موضوعی »در هر سوره خوانده می شود، همین وحدت موضوعی است که وحدت سیاق سوره را تشکیل می دهد و مساله اعجاز در همین نکته است که پراکندگی در نزول،عدم تناسب را اقتضا می کند،با آن که تناسب و وحدت سیاق در هر سوره به خوبی مشهود است و بر خلاف مقتضای طبع پراکندگی در نزول می باشد!

دانش مندان بر این مدعا دلایلی دارند از جمله تفاوت در عدد و کمیت آیات سوره ها است.این تفاوت در عدد آیات هر سوره نمی تواند اتفاقی باشد،زیرا اتفاقی بودن یعنی نسنجیده و عاری از حکمت و بدون سبب بودن است و صدور هر گونه عمل حساب نشده از فاعل حکیم ممتنع است.سوره های قرآن بیش تر به طور کامل نازل گشته،به ویژه سوره های کوتاه،سوره های دیگر که آیات آن ها در طول مدت و پراکنده نازل گشته است،با نزول بسم الله الرحمان الرحیم آغاز می گردید،و هر آیه یا آیاتی که پس از آن نازل می گشت،با دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دنبال آیات پیشین ثبت می گردید،تا بسم الله دیگری نازل گردد که پایان سوره قبل و آغاز سوره بعد را اعلام نماید.لذا مقدار عدد آیات هر سوره و ترتیبی که میان آیه های هر سوره وجود دارد، تماما توقیفی است و با دست وحی و دستور پیامبر انجام گرفته است.

اکنون این سؤال مطرح است که این اختلاف عدد در آیات سوره ها برای چیست؟پاسخ درست همان است که یادآور شدیم:هر سوره هدفی را دنبال می کند که با پایان یافتن بیان هدف،سوره پایان می یابد و اختلاف در عدد آیات هر سوره معلول همین علت است. این اختلاف هرگز به صورت اتفاقی و بدون سبب معقول انجام نگرفته است و همین جهت است که وحدت موضوعی یا وحدت سیاق هر سوره را تشکیل می دهد،یعنی میان آیات هر سوره یک رابطه معنوی و تناسب نزدیک وجود دارد.

مفسرین متاخر به این حقیقت پی برده اند و در پی آنند تا به اهداف ویژه هر سوره ست یابند و تا حدودی نیز پیش رفت کرده اند،از جمله،علامه طباطبایی و نیز سید قطب که در مقدمه تفسیر هر سوره طبق برداشت خود،هدف آن را مختصرا توضیح می دهد.یکی از شاگردان وی به نام «عبد الله محمود شحاته »کتابی به نام «اهداف کل سورة و مقاصدها»تالیف نموده و سعی بر آن داشته که اهداف هر سوره را مشخص نماید که تا اندازه ای هم موفق گردیده است.او از سوره بقره شروع کرده و تا سوره جاثیه ادامه داده و مجموعا در 45 سوره این هدف را دنبال کرده است.

وی در مقدمه کتاب خود می گوید:«پیشینیان به این امر اهمیت فراوان داده و مقاصد هر سوره در قرآن را تبیین کرده اند،از جمله فیروز آبادی(متوفای 817) کتابی به نام «بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز»تالیف نموده،که مجلس اعلای شؤون اسلامی در قاهره با تحقیقی که استاد«محمد علی نجار»بر آن انجام داده آن را به چاپ رسانید.

در آغاز قرن اخیر شیخ محمد عبده صاحب تفسیر المنار،همین نظریه را دنبال و مساله «الوحدة الموضوعیة للسوره »را مطرح کرده و اصرار دارد که فهم هدف هر سوره کمک شایانی است به مفسر تا به طور دقیق به مقاصد سوره پی ببرد و به معانی آیه آیه های هر سوره نزدیک شود.شاگرد وی سید رشید رضا در تفسیر المنار،این نظر استاد را به خوبی توضیح داده است.دیگر مفسران عصر حاضر از همین روش الهام گرفته اند،مانند استاد مصطفی مراغی.استاد محمود شلتوت تفسیری دارد که 10 جزء قرآن را فرا گرفته و همت گماشته تا اهداف هر سوره و اغراض و مقاصد آن ها را بیان نماید.

استاد شحاته می گوید:مرحوم استاد سید قطب در این راستا سعی فراوان مبذول داشته و نظری نافذ در این راه به خرج داده که احاطه کامل خود را در فهم اهداف سوره ها نشان داده است،و نیز استاد دیگرش دکتر محمد عبد الله دراز در دانش گاه پیش از تفسیر هر سوره در این باره تاکید داشته و این ذهنیت را که قرآن مجموعه ای از گفته ها و اندیشه های پراکنده است،به شدت رد می نمود و می گفت:

با دقتی که دانش مندان اسلامی امروزه انجام داده اند،به خوبی روشن گردیده که هر سوره دارای تنظیم خاص و از نظم و ترتیب ویژه ای برخوردار است،که با یک مقدمه شیوا شروع می گردد،سپس به مقاصد عالیه خود می پردازد و با یک جمع بندی کوتاه خاتمه می یابد (1).

لذا استاد محمد عبد الله دراز می گوید:«از همین جا نتیجه می گیریم که قرآن با آن که به مقتضای مناسبت های خاص و در زمان های متفاوت نازل گردیده،در عین حال وحدت منطقی و ادبی خود را حفظ کرده و این بزرگ ترین شاهد بر اعجاز قرآن است » (2).

استاد محمد محمد مدنی-ریاست دانشکده الهیات در ازهر-نیز بر این مساله تاکید دارد و دقت در فهم مقاصد هر سوره را بهترین راه برای فهم معانی آیات دانسته است.او می گوید:«تا منظر عام سوره را با دید باز ننگری،هرگز نتوانی به درک جزئیات ترسیم شده در پهنای سوره دست یابی ».این مطلب با ارزش را در مقدمه تفسیر سوره نساء بیان داشته و آن را با نام «المجتمع الاسلامی کما تنظمه سورة النساء، جامعه اسلامی آن گونه که سوره نساء ترسیم کرده »یاد کرده است (3).

دکتر محمد محمود حجازی در این زمینه کتابی دارد به نام «الوحدة الموضوعیة فی القرآن الکریم »که به سال 1390 ه و 1970 م به چاپ رسیده و به تفصیل سخن گفته است.

خلاصه،متاخرین در این باره تاکید دارند که هر سوره دارای یک جامعیت واحدی است که در انسجام و به هم پیوستگی آیات نقش دارد و اولین وظیفه مفسر،پیش از ورود به تفسیر آیات،به دست آوردن آن وحدت جامع حاکم بر سوره است تا به خوبی بتواند به مقاصد سوره دست یابد.

به علاوه،علمای بلاغت از دیر زمان،«حسن مطلع »و«حسن ختام »در هر سوره را از جمله محسنات بدیعی قرآن دانسته اند،بدین ترتیب که هر سوره با مقدمه ای ظریف آغاز می گردد و با خاتمه ای لطیف پایان می یابد.گویند:ضرورت بلاغت اقتضا می کند که سخن ور سخن خود را با ظرافت تمام به گونه ای آغاز کند که هم آمادگی در شنونده ایجاد کند و هم اشارتی باشد به آن چه مقصود اصلی کلام است.

این نحو شروع در سخن با نام «براعت استهلال »خوانده می شود،یعنی ورزیدگی و هنرمندی در جلب نظر شنونده در آغاز سخن.ابن معصوم-ادیب توانای معروف- گوید:«و قد اتت جمیع فواتح السور من القرآن المجید علی احسن الوجوه و ابلغها و اکملها (4) ،تمامی آغاز سوره های قرآن به بهترین وجهی این نکته بنیادین بلاغت را رعایت کرده است ». ابن اثیر نیز در این باره،ابتدای سوره های قرآنی را به عنوان بهترین شاهد مثال یاد می کند (5).

درباره «حسن ختام »ابن ابی الاصبع گوید:«لازم است که متکلم سخن خود را با لطافت کامل پایان بخشد،زیرا این آخرین جملاتی است که اثر آن در ذهن شنونده باقی می ماند.لذا باید سعی کند تا با شیواترین و پخته ترین عبارت ها،سخن خود را خاتمه دهد».آن گاه به تفصیل،به تک تک سوره ها پرداخته و شیوایی خاتمه هر یک را از دیدگاه «علم بدیع »روشن می سازد (6).علمای بلاغت اتفاق نظر دارند،که خاتمه سوره ها هم چون افتتاح آن ها،در نهایت لطافت و ظرافت انجام یافته است.ابن معصوم گوید:«خواتیم السور کفواتحها واردة علی احسن وجوه البلاغة و اکملها مما یناسب الاختتام ».آن گاه خاتمه برخی سوره ها را بر می شمرد و حسن آن را ارائه می دهد،سپس می گوید:«و تامل سائر خواتیم السور تجدها کذلک فی غایة الجودة و نهایة اللطافة » (7).

جلال الدین سیوطی در زمینه حسن افتتاح و حسن ختام سوره ها-در کتاب بزرگ قدرش «معترک الاقران »-به درازا سخن گفته و از استادان سخن دان،گوهرهای تابناکی در این باره ارائه داده است (8).در جلد 5 کتاب «التمهید»فشرده مطالب یاد شده را با ذکر شواهد و مثال آورده ایم (9).

اکنون این پرسش پیش می آید:آیا می شود،کلامی با مقدمه ای شیوا و خاتمه ای زیبا، مقصودی بس والا در میان نداشته باشد؟این همان نکته ای است که متاخرین بدان پی برده اند.استاد بزرگ وار علامه طباطبایی بر این نکته اصرار دارد که هر سوره صرفا مجموعه ای از آیات پراکنده و بدون جامع واحدی نمی باشد،بلکه یک وحدت فراگیر بر هر سوره حاکم است که پیوستگی آیات را می رساند.مساله «وحدت موضوعی »یا«وحدت سیاق »در هر سوره-که از قرائن کلامیه به شمار می رود-از همین جا نشات گرفته است.علامه می فرماید:«ان لکل طائفة من هذه الطوائف من کلامه تعالی-التی فصلها قطعا قطعا و سمی کل قطعة سورة-نوعا من وحدة التالیف و الالتئام لا یوجد بین ابعاض من سورة،و لا بین سورة و سورة.و من هنا نعلم ان الاغراض و المقاصد المحصلة من السور مختلفة،و ان کل واحدة منها مسوقة لبیان معنا خاص و لغرض محصل لا تتم السورة الا بتمامه (10) ،این که خداوند هر دسته از آیاتی را جدا از دسته دیگر قرار داده و نام سوره بر هر یک نهاده،شاهد بر این است که یک گونه انسجام و پیوستگی در هر مجموعه وجود دارد،که در قسمتی از یک مجموعه و یا میان هر سوره و سوره دیگر،آن پیوستگی خاص وجود ندارد.

از این رو در می یابیم که اهداف و مقاصد مورد نظر در هر سوره با سوره های دیگر تفاوت دارد،هر سوره برای بیان هدف و مقصد خاصی عرضه شده که پایان نمی یابد مگر با پایان یافتن آن هدف و رسیدن به آن مقصد».

وی پیشاپیش هر سوره،فشرده ای از مطالب گسترده آن را بیان داشته و با این اقدام شایسته،از راز بزرگی که در متن سوره ها نهفته است پرده برداشته و جهشی ارزنده به جهان تفسیر بخشیده است.جزاه الله عن القرآن خیر الجزاء.

ما به عنوان نمونه،از انسجام و به هم پیوستگی آیات سوره حمد و نظم طبیعی هفت آیه آن و نیز از مقدمه و اهداف و خاتمه سوره بقره که حاکی از نظام طبیعی خاصی است،در حد توانایی بحث کرده ایم (11).با تامل و دقت در هر سوره،این انسجام و جامعیت حاکم به خوبی مشهود است.

امام فخر رازی درباره آیات پایانی سوره بقره و پیوند آن ها با مطالب مطرح شده در متن سوره گوید:«و من تامل فی لطائف نظم هذه السورة و فی بدائع ترتیبها،علم ان القرآن کما انه معجز بحسب فصاحة الفاظه و شرف معانیه،فهو ایضا معجز بحسب ترتیبه و نظم آیاته.و لعل الذین قالوا انه معجز بحسب اسلوبه ارادوا ذلک.الا انی رایت جمهور المفسرین معرضین عن هذه اللطائف،غیر متنبهین لهذه الامور (12) ، هر که در ظرافت نظم این سوره-بقره-تامل کند و بدایعی-هنر جالب-که در ترتیب آیات آن رعایت شده مورد توجه قرار دهد،خواهد یافت که قرآن همان گونه که از لحاظ فصاحت الفاظ و شرف و بلندای معانی معجز است،بر حسب ترتیب و نظم آیات آن نیز معجز است.و شاید کسانی که اعجاز قرآن را بر حسب اسلوب گفته اند همین را خواسته اند. ولی-متاسفانه-می بینم که بیش تر مفسرین از این نکته غفلت ورزیده اند و بدان توجهی ننموده اند».

آن گاه گفته شاعر را یاد آور می شود:

«و النجم تستصغر الابصار رؤیته و الذنب للطرف لا للنجم فی الصغر

ستارگان را گر چه دیدگان ما کوچک می بیند،گناه از دیدگان است نه در ستارگان که کوچک می نمایند».

تذکر لازم:
برخی علاوه بر تناسب آیات،مساله تناسب سوره ها را نیز مطرح ساخته و خواسته اند ترتیب موجود میان سوره ها را توقیفی بدانند.بلکه برخی از این فراتر رفته آن را حکمت بالغه الهی گرفته،شاهدی بر اعجاز قرآن در ترتیب سوره ها دانسته اند (13). برهان الدین بقاعی(متوفای 885)تفسیر گسترده ای دارد به نام «نظم الدرر فی تناسب الآیات و السور»که به افراط در این زمینه سخن گفته و از حد اعتدال بیرون رفته است.مطلب را از آن جا شروع می کند که تناسب میان «استعاذه » و«بسمله »در آن است که «استعاذه »با حرف «الف »شروع می شود و اشاره به ابتدای آفرینش است، ولی «بسمله »با حرف «باء»که حرف «شفوی »است شروع و با حرف «میم »ختم می شود که اشاره به «معاد»است.پس استعاذه و بسمله مبدا و معاد را فرا گرفته اند.به علاوه،یک تناسب دورانی میان آخر قرآن(که به دو سوره معوذتین ختم می شود)و ابتدای قرآن که با«استعاذه »شروع می شود،قایل شده،که هرگاه کسی بخواهد در تلاوت قرآن،آخر آن را به اول آن وصل کند،این تناسب رعایت شده است (14).آن گاه در بیان پیوستگی سوره ها به یک دیگر سخنان بسیاری گفته که عموما فاقد دلیل و تعجب بر انگیز است.

شگفت آورتر،معاصر وی جلال الدین سیوطی،با آن ذکاوت و تیز نظری-با آن که کار بقاعی را ناپسند خوانده-خود رساله ای به نام «تناسق الدرر فی تناسب السور»نگاشته و در عرضه این گونه مطالب بدون پشتوانه اسراف ورزیده است، از جمله مناسبت سوره «مسد»با سوره «توحید»که پس از آن واقع گردیده را در وزن و قافیه(حرف دال)گرفته،گوید:«سوره «مسد»به آیه فی جیدها حبل من مسد (15) ختم می شود و سوره «توحید»به آیه قل هو الله احد (16) آغاز می گردد،که حرف آخر هر دو آیه”دال”است » (17) و از این گونه تکلفات که آدمی از شنیدن آن رنج می برد.به گفته سید قطب:«قرآن آن اندازه شکوه مند و بزرگ قدر است و عظمت آن فراگیر،که نیازی به این گونه تکلفات بی رنگ و بی مایه ندارد».جای شگفتی است که برخی از مفسرین عالی قدر ما،این گونه گفته ها را پی گیری کرده در کنار مطالب ارزش مند و والای تفسیر خود درج کرده اند (18).

لذا متذکر می شویم،که هیچ تناسب معنوی میان سوره ها با یک دیگر وجود ندارد و هرگز ترتیب موجود بین سوره ها توقیفی نیست،بلکه پس از رحلت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله بر دست صحابه،از روی برخی مناسبت های اعتباری-مثلا بزرگی و کوچکی سوره ها و از این قبیل-انجام گرفته است،که شرح آن در فصل های قبلی آمد.

و- نکته ها و ظرافت ها
از ویژگی های دیگر قرآن-که مایه شگفتی عرب گردید:دقت در به کار بردن نکات بدیعی و ظرافت های سخن وری است.در قرآن انواع استعاره ها و تشبیه و کنایه و مجاز و نکته های بدیعی به حد وفور به کار رفته است.با وجود آن که در تمامی موارد چار چوب شیوه های متعارف عرب رعایت شده،ولی مورد کاربرد با چنان ظرافت و دقت انجام شده که موجب حیرت ارباب سخن و نکته سنجان عرب گردیده است.سخن دانان پذیرفته اند که تشبیهات قرآنی متین ترین تشبیهاتی است که در کلام عرب یافت می شود،این تشبیهات جامع محاسن نکات بدیعی بوده و رساترین بیان در ارائه فن ترسیم معانی شناخته شده است.

ادیب بزرگ قدر جهان عرب،ابن اثیر درباره تشبیه مفرد به مفرد سخن گفته و از قرآن آیه و جعلنا اللیل لباسا (19) را مثال می آورد.به گفته وی قرآن شب هنگام را به پوششی هم چون لباس-که پوشش تن است-تشبیه نموده،زیرا تاریکی شب افراد را از دید یک دیگر پنهان می دارد تا اگر از دشمنی بخواهد بگریزد،یا در کمین او بنشیند،یا چیزی را از دید دیگران پنهان دارد،از تاریکی فراگیر شب می تواند بهترین بهره را ببرد.ابن اثیر گوید:«این از تشبیهاتی است که جز در قرآن،در جای دیگر نتوان یافت،زیرا تشبیه تاریکی فراگیر شب به پوشش تن،از جمله ظرافت هایی است که قرآن به آن آراسته است و در دیگر کلام منثور و منظوم عرب یافت نمی شود.هم چنین آیه:

هن لباس لکم و انتم لباس لهن (20) که هم سران را هم چون پوششی برای یک دیگر ترسیم نموده است.این از ظریف ترین تشبیهات به شمار می رود،همان گونه که لباس زینتی برای انسان است و عورت و نادیدنی های اندام او را می پوشاند و از گزند سرما و گرما او را نگاه می دارد،همین گونه هم سر زینت بخش حیات و پوشش زشتی ها است و از لغزش ها و فرو افتادن در چرکی ها او را نگاه می دارد،پس چه زیبا تشبیه و شیوا تعبیری است ».

او می گوید:«از تشبیهات زیبا و جالب قرآن نیز آیه:

نساؤکم حرث لکم (21) می باشد و آن اندازه این تشبیه گویا و دقیق است که به حقیقت بیش از مجاز می ماند،زیرا «حرث »زمین آماده کشت است،که «رحم »بدان تشبیه شده و زمینه آماده ای برای کشت فرزندان است ».ابن اثیر در این زمینه به درازا سخن می گوید و این گونه ترسیم های فنی چشم گیر قرآن را با برخی از تشبیهات موجود در کلام عرب مقایسه می کند و برتری قرآن را در فن تصویر به خوبی ارائه می دهد (22).

امیر یحیی بن حمزه علوی نیز به تفصیل سخن گفته و به خوبی در ارائه امتیازات قرآن در فن ترسیم معانی،از عهده بر آمده است (23).هم چنین سید قطب-نویسنده توانا و با ذوق سرشار مصری-کتابی با عنوان «التصویر الفنی فی القرآن »دارد علاوه بر آن چه در تفسیر ادبی پر ارج خود«فی ظلال القرآن »آورده است و در این باره به خوبی از عهده مطلب بر آمده است.گوشه هایی از این گفتارهای ذی قیمت در جلد 5«التمهید»ارائه شده و در مورد انواع استعاره و کنایه و مجاز و نکات بدیعی به تفصیل سخن گفته شده است (24) ،که این مختصر را گنجایش آن نیست و به همین اندازه بسنده می کنیم.

پی نوشت ها:

1. شحاته،اهداف کل سورة،ص 5-4.

2. استاد دراز،المدخل الی دراسة القرآن الکریم،مقدمه.(همان ص 6-5).

3. مدنی،المجتمع الاسلامی،ص 7-5.

4. ابن معصوم،انوار الربیع،ج 1،ص 34.

5. ابن اثیر،المثل السائر،ج 3،ص 98.

6. ابن ابی الاصبع،بدیع القرآن،ص 343 و ص 353-346.

7. انوار الربیع،ج 6،ص 325.

8. ر.ک:جلال الدین سیوطی،معترک الاقران،ج 1،ص 79-75 و نیز کتاب «الاتقان »،ج 3،ص 319-316.

البرهان زرکشی،ج 1،181 164.

9. التمهید،ج 5،ص 304-290.

10. تفسیر المیزان،ط تهران،ج 1،ص 14،و ط بیروت،ص 16.

11. ر.ک:التمهید،ج 5،ص 251-248.

12. فخر رازی،تفسیر کبیر،ج 7،ص 127.

13. محمد تقی شریعتی،تفسیر نوین،ص 20-19.

14. بقاعی،نظم الدرر،ج 1،ص 22 و ص 15.

15. مسد 111:5.

16. اخلاص 112:1.

17. سیوطی،تناسق الدرر،ص 71،این رساله با نام «اسرار ترتیب القرآن »به تحقیق عبد القادر احمد عطا به چاپ رسیده است.

18. هم چون مفسر گران قدر طبرسی عظیم،در تفسیر پر ارج و گران قیمت خود«مجمع البیان ».

19. نبا 78:10.

20. بقره 2:187.

21. بقره 2:223.

22. ر.ک:ابن اثیر،المثل السائر،ج 2،ص 135-133 و ص 128-126.

23. ر.ک:امیر علوی،الطراز،ج 3،ص 399.

24. ر.ک:التمهید فی علوم القرآن،ج 5،ص 333 به بعد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا