ابو عبدالله جدلی رازدار امام علی (ع)
یکی از شیفتگان اهل بیت(علیهم السلام) «ابو عبد الله جدلی»است. ابو عبد الله عبد بن عبد جدلی بجلی از یاران نزدیک و باوفاو اصحاب سر امام علی(ع) بود. او کوفی شمرده میشد و چون بهخاندان جدیله منسوب بود، جدلی (جدلی) شهرت یافت. از زندگیخصوصی وی گزارشی در دست نیست; ولی رجالشناسان و مورخان درگزارشهای کوتاه خود جدلی را ستودهاند. شیخ طوسی در کتاب رجالخود چنین مینویسد: «ابو عبد الله جدلی، محدثی شیعی، دوستدار و از خواص اصحابامام علی(ع) بود.» ذهبی در کتاب خود جدلی را پرچمدارسپاه مختار و شیعهای تند رو معرفی کرده است. رجالنویساندیگر چون برقی، ابن داود، علامه حلی، ابن حیان ودیگران هر یک در کتابهای رجالی خود جدلی را روایتگری مورداعتماد و از اصحاب سر علی(ع) دانستهاند. در این میان، گروهی از رجالنویسان اهل سنتبر جدلی، بدان سببکه شیعه و از یاران نزدیک امیر مؤمنان علی(ع) به شمار میرفته،خرده گرفتهاند و او را از محدثان ضعیف شمردهاند. ابن سعد درباره او میگوید: «حدیثش ضعیف و غیر قابل پذیرش است و تشیع ویقوی و نیرومند بود.» ابن قتیبه نیز او را در شمار بهاصطلاح غالیان شیعی چون مختار، زراره بن اعین و جابر جعفی ذکرکرده است. به نظر میرسد بهترین روش برای شناخت وی بررسیروایات گرانبهایی است که او نقل کرده و خوشبختانه اندکی ازآنها تا امروز باقی مانده است. گواه دیگر سعادتمندی جدلیاستناد امام رضا(ع) به حدیث اوست. در روایتی میخوانیم: حضرت رضا(ع) سخن خویش را به حدیثی که وی از امیر مؤمنان(ع)شنیده نسبت داده است. به هر حال، جایگاه ارجمند جدلی نزدامامان معصوم (علیهم السلام) و اخلاص و علاقه فراوان او به اهلبیت (علیهم السلام) بر کسی پوشیده نیست. جدلی در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) ابو عبد الله جدلی از معدود افرادی است که در فضای غمانگیزعصر علی(ع) به ریسمان الهی چنگ زد و در محضر پر فیض نخستینامام(ع) به فراگیری معارف دین پرداخت.نزدیکی و دوستی او به امام چنان بود که حضرت جدلی را صاحباسرار خود میدانست و حقایقی را با او در میان میگذاشت. تفسیرآیاتی که در باره اهل بیت (علیهم السلام) فرو فرستاده شده،سخنانی در مورد حضرت مهدی(عج) و چگونگی ظهور آن حضرت و معرفیزوایایی از شخصیتخود، بخشی از مسایلی است که حضرت با وی درمیان نهاده است. 1- عشق به اهل بیت (علیهم السلام) و ولایتیکی از صفات برجسته جدلی دلبستگی او به اهل بیت (علیهم السلام)است. او از سر این دلدادگی در وادی بحثهای قرآنی و رواییپیرامون اهل بیت (علیهم السلام) قدم گذارده که هر یک از آنهاگنجینهای گرانبهاست. جدلی میگوید: روزی نزد امیر مؤمنان علی(ع) رفتم. حضرت فرمود:آیا میخواهی تفسیر آیهای از آیات خدا را برایت روشن سازم؟عرض کردم: آری فرمود: خداوند میفرماید: (من جاء بالحسنه فلهخیر منها و هم من فزع یومئذ آمنون و من جاء بالسیئه فکبتوجوههم فی النار هل تجزون الا ما کنتم تعملون) هر کس نیکی بهجای آورد، پاداشی بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آنروز ایمنند، و هر که بدی به جای آورد، به رو در آتش (دوزخ)سرنگون شوند. آیا جز آنچه میکردید سزا داده میشوید؟ حسنه یعنی شناخت ولایت و دوستی با ما اهل بیت و سیئه به معنایانکار ولایت و دشمنی با ماست. هر که این حسنه را با خود داشتهباشد، به بهشت میرود; و هر که سیئه به همراه آورد، جایگاهشدوزخ خواهد بود و هیچ عملی از او پذیرفته نیست. اهل بیت و آیه تطهیر از دیگر موضوعهای مورد توجه جدلی مساله اهل بیت (علیهم السلام)و شان نزول آیه تطهیر است. او میگوید: روزی نزد ام سلمه،همسر گرامی رسول خدا(ص) رفتم و از وی خواستم در باره ماجرایآیه تطهیر برایم سخن بگوید. وی گفت: پیامبر گرامی(ص) روزی بهمن فرمود:کسی را بفرست تا علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را بهاینجا فرا خواند. عرض کردم: جز من کسی در خانه نیست. پس حرکت کردم و آن بزرگواران را از خواست پیامبر آگاه ساختم.هنگامی که وارد منزل شدیم، علی(ع) در برابر آن حضرت نشست.پیامبر(ص) امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را سمت راست وچپ خود نشاند و فاطمه(س) نیز پشتسر آنان جای گرفت. سپسپیامبر(ص) پارچهای خیبری بر روی خود و آن بزرگواران کشید وگفت: خدایا، خودم و عترتم به سوی توییم نه به سوی آتش; و اهلبیت من از گوشت و خون من است. ام سلمه میگوید: به پیامبر خدا عرضه داشتم: یا رسول الله، مرانیز در جمع آنان جای ده. حضرت فرمود: ام سلمه، تو از همسران نیک منی. سپس از سوی خدای تعالی این آیه نازل گردید: (انما یرید اللهلیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) خداوند فقطمیخواهد آلودگی را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاکو پاکیزه سازد. معنای (دابه الارض) ابو عبد الله جدلی میگوید: روزی حضور علی(ع) رفتم. حضرت فرمود:آیا میخواهی پیش از آنکه کسی وارد (خانه) شود، تو را از سهچیز آگاه سازم؟ گفتم: آری فرمود: «انا عبد الله و انادابه الارض صدقها و عدلها و اخو نبیها. الا اخبرک بانف المهدی وعینه قلت: بلی. قال: فضرب بیده الی صدره و قال انا» من بندهخدا و مصداق حقیقی و درست دابه الارض «جنبنده زمین» و برادرپیامبر روی زمین هستم. آیا بینی و چشم مهدی را به تو معرفیکنم؟ عرض کردم: آری پس با دست مبارکش به سینه خود زد و فرمود: منهستم. مضمون روایت آشکارا نشان میدهد که جدلی از یاراننزدیک و گنجینه اسرار امیر مؤمنان علی(ع) بوده است. کلمه انفدر لغتبه چند معنی آمده که مناسبترین و مشهورترین آن بینیاست. و کلمه عین به معنای چشم است. امام(ع) در این روایتخود را بینی و چشم حضرت مهدی(ع) معرفی کرده است. از آنجا که بینی و چشم اصلیترین عامل شباهت افراد به شمارمیرود، منظور آن حضرت از این تشبیه بیان ویژگیهای ظاهری حضرتمهدی(عج) و شباهت چهره خود با سیمای حضرت مهدی(ع) است. افزونبر این، بین بینی و چشم از اعضای بسیار دقیق و حساس و عاملدرک و بینایی است; مراد علی(ع) بیان این نکته است که چنانکهمن میدانم و میبینم (امور غیبی و آشکار)، حضرت مهدی(ع) نیز بههمین میزان در تشخیص و درک امور تواناست. جدلی، پیامآور قدرت علوی یکی دیگر از روایتهایی که جدلی به نقل آن همت گمارده، حدیثخیبر است. او میگوید: از امیر مؤمنان علی(ع) شنیدم که فرمود:هنگامی که در خیبر را از جا کندم، از آن به عنوان سپر استفادهکردم و با کفار به نبرد پرداختم، زمانی که خداوند سپاه کفر راشکست داد، آن را بر روی حصار آنها گذاشتم تا سپاهیان اسلام ازآن عبور کنند. پس، برای عبور مسلمانان، آن را بر روی خندقی کهکفار برای دفاع از خود کنده بودند، گذاردم. در این هنگام،مردی به حضرت گفت: دری چنین سنگنین را به تنهایی بلند کردید؟ فرمود: سنگینی در خیبر برای من مانند سنگینی سپرم بود که درجنگهای دیگر همراه داشتم. در گزارشی آمده است که، پس ازپیروزی مسلمانان در جنگ خیبر، هفتاد تن به یاری یکدیگر درخیبر را جا به جا کردند. حدیث وصیتیکی دیگر از روایتهایی که جدلی نقل کرده، حدیث وصیت علی(ع) بهامام حسن(ع) است. پس از آن که سر مبارک علی(ع) با شمشیر زهرآلوددشمنان دین شکافته شد، آن حضرت در بستر بیماری به فرزندبرومندش امام حسن(ع) چنین وصیت کرد:«فرزندم، من در این شب از دنیا خواهم رفت. پس از مرگم،مرا غسل بده و کفن کن و با حنوط جدت رسول خدا(ص) خوشبوی ساز.وقتی مرا تشیع کردید، جلو بایست; بر من نماز بگزار و در نمازتهفت تکبیر بگو; زیرا تنها برای نماز بر من و فرزندم مهدی(ع)هفت تکبیر گفتن جایز است; او که در آخر الزمان ظهور میکند و حقرا در زمین میگستراند. پس از آنکه بر من نماز خواندی، قبریبرایم آماده ساز. وقتی لحد را شکافتی، تختهای حکاکیشده، کهپدرم، «نوح) برایم بر جای نهاده، خواهی یافت. بدنم را بر آنچوب بگذار، هفتخشتبزرگ بر آن قرار بده و اندکی درنگ کن، سپسنگاه کن، دیگر مرا در لحد نخواهی یافت. جدلی و نهضت کربلا دوران زندگی جدلی که از روزگار امامت علی(ع) آغاز و گویا تاسال 67 هجری ادامه یافت، دوران سراسر حماسه و شور و تلاش بود.چنانکه برخی ازروایات بیان میکند، جدلی به دلایلی نتوانست درحماسه عاشورا شرکت کند و فرزندان پیامبر خدا را مورد حمایتقرار دهد. جدلی میگوید: نزد امیر مؤمنان(ع) رفتم; حضرت فرمود:ابو عبد الله، میخواهی پیش از آنکه کسی وارد شود هفت موضوع رابا تو در میان نهم؟ عرض کردم بفرمایید، فدایتشوم. حضرت ضمن سخنانی فرمود: این امام حسین(ع) کشته میشود در حالیکه تو زندهای و او را یاری نمیکنی. سپس با دستان مبارکش بهشانه امام حسین زد. من عرض کردم: به خدا سوگند، در این صورت،زندگی پلیدی خواهم داشت. جدلی در روایت دیگری میگوید:علی(ع) با دستبه شانه امام حسین(ع) که کنارش نشسته بود، زد وفرمود: این کشته میشود و کسی او را یاری نمیدهد. عرض کردم: ای امیر مؤمنان، به خدا سوگند، آن روزگار زمانه بدیخواهد بود. فرمود: آری، چنین است. مرحوم آیت الله خویی درکتاب «معجم رجال الحدیث» مینویسد: بر خلاف نظر گروهی، اینروایتبیانکننده نگرانی و نفرت جدلی از مردمی است که فرزندرسول خدا(ص) را یاری نمیکنند; و نشان میدهد که او از اینکهخود، بر اساس پیشبینی حضرت، نمیتواند در کربلا حضور داشتهباشد، ناراحت و غمگین استبه همین دلیل، جدلی زندگی در آنروزگار را پست و پلید میداند. هر چند گزارشی مشخص و مطمئنیدر باره سبب عدم حضور جدلی در رخداد عاشورا در دست نیست; اماگویا پیش از حادثه کربلا همراه مختار و چند هزار تن از شیعیانکوفه، در زندان عبید الله بن زیاد بوده است. نقش جدلی در قیام مختار بر اساس گزارشهای موجود، پس از آنکه جدلی موفق نشد در حماسهعاشورا به دفاع از حریم ولایتبپردازد، تصمیم گرفت در کنارمختار، به خونخواهی شهیدان کربلا، بر ستمگران کینهتوز تیغبکشد و رسالتخویش را در این عرصه به انجام برساند. او، با این هدف، در سمت فرماندهی سپاه مختار برای انتقام ازقاتلان فرزندان پیامبر(ص) نقشی جدی ایفا کرد. اندکی از تلاشهای او در تاریخ ثبتشده که به ذکر یک نمونه ازآن بسنده میکنیم: پس از مرگ یزید، عبد الله بن زبیر مردم را در مکه به بیعتباخود فرا خواند و از بنی هاشم خواست تا با او بیعت کنند. هنگامی که از بیعتبنی هاشم با خود مایوس شد، محمد ابن حنفیهفرزند امیر مؤمنان و خانواده او و هفده تن از شخصیتهای برجستهکوفه را در محل زمزم به بند کشید و تهدید کرد اگر با او بیعتنکنند، آنها را در آتش خواهد سوزاند. محمد بن حنفیه نامهای بهمختار نوشت و برای آزادی خود و یارانش از او کمک خواست. وقتیمختار و سپاهیانش نامه محمد را دریافت کردند، بر آن شدند تاسپاهی روانه مسجد الحرام سازند. به همین منظور، ابو عبد اللهجدلی هفتاد تن از سپاهیان کارآمد خود را بسیج کرد و همراهجمعی از سپاهیان عمیر بن طارق و یونس بن عمران رهسپارمسجد الحرام شد.آنها، در حالی که فریاد «یا لثارات الحسین-ع-) سرمیدادندوارد مسجد الحرام و محل زمزم شدند، حلقه محاصره را شکافتند وخود را به محمد بن حنفیه رساندند. جدلی به ابن زبیر گفت: راهآنها را باز کن تا بروند. ابن زبیر گفت: تا با من بیعت نکنند، هرگز آزادشان نمیسازم.جدلی گفت: به خدای رکن و مقام و پروردگار حلال و حرام سوگند،اگر آنها را آزاد نکنی، شمشیرهای خود را بر شما فرود خواهیمآورد. ابن زبیر گفت: به خدا سوگند، اگر به یارانم فرمان دهم، هنوزساعتی نگذشته سرهای شما را قطع خواهند کرد. ابو عبد الله جدلیاز محمد بن حنفیه اجازه خواست تا عبد الله بن زبیر را به قتلبرساند، اما محمد اجازه نداد. در این هنگام، سپاهیان ابوالمعتمد، هانی بن قیس و ظبیان بن عمار با فریادهای «یا لثاراتالحسین-ع-) وارد مسجد الحرام شدند، ابن زبیر، که از هجومسپاهیان بیشمار مختار به وحشت افتاده بود، محمد بن حنفیه ویارانش را آزاد کرد و آنها همراه سپاه مختار به سوی شعب علیبن ابی طالب(ع) حرکت کردند. خزان عمر چنانکه از تاریخ طبری استفاده میشود، وی تا سال 67 هجری زندهبود. بر اساس برخی از منابع، او در این سال در فتنه ابنزبیر کشته شد; ولی به نوشته ذهبی، در کتاب «تاریخ الاسلام»، او ازدرگذشتگان سالهای 100-90 هجری شمرده میشود. ماهنامه کوثر شماره 27