مقالات

پرتوی از سیره و سیمای حضرت محمد (ص)

حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)، فرزند عبداللّه بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف، در مکّه به دنیا آمد.
پیش از ولادت، پدرش عبداللّه درگذشته بود.
محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) شش سال داشت که مادرش آمنه را نیز از دست داد.
او تا هشت سالگی زیر سرپرستی جدّش عبدالمطّلب بود و پس از مرگ جدّش در خانه عمویش ابوطالب سُکنا گزید.
رفتار و کردار او در خانه ابوطالب، نظر همگان را به سوی خود جلب کرد و دیری نگذشت که مهرش در دلها جای گرفت.
او برخلافِ کودکانِ همسالش که موهایی ژولیده و چشمانی آلوده داشتند، مانند بزرگسالان موهایش را مرتّب میکرد و سر و صورتِ خود را تمیز نگه میداشت.
او به چیزهای خوراکی هرگز حریص نبود، کودکان همسالش، چنان که رسم اطفال است، با دستپاچگی و شتابزدگی غذا میخوردند و گاهی لقمه از دست یکدیگر میربودند، ولی او به غذای اندک اکتفا و از حرص ورزی در غذا خودداری میکرد.
در همه احوال، متانت بیش از حدِّ سنّ و سالِ خویش از خود نشان میداد.
بعضی روزها همین که از خواب برمیخاست، به سر چاه زمزم میرفت و از آب آن جرعهای چند مینوشید و چون به وقت چاشت به صرف غذا دعوتش مینمودند، میگفت: احساس گرسنگی نمیکنم.
او نه در کودکی و نه در بزرگسالی، هیچ گاه از گرسنگی و تشنگی سخن به زبان نمیآورد.
عموی مهربانش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خود میخوابانید.
همو گوید: من هرگز کلمهای دروغ از او نشنیدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او ندیدم.
او به بازیچههای کودکان رغبت نمیکرد و گوشه گیری و تنهایی را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود.
آن حضرت در سیزده سالگی، ابوطالب را در سفر شام، همراهی کرد.
در همین سفر بود که شخصیّت، عظمت، بزرگواری و امانتداری خود را نشان داد.
بیست و پنج سال داشت که با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرد.
محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) در میان مردم مکّه به امانتداری و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه، او را محمّد امین میخواندند.
در همین سنّ و سال بود که با نصب حجرالاسود و جلوگیری از فتنه و آشوب قبایلی، کاردانی و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمن جوانمردان مکّه (= حلفالفضول) انسان دوستی خود را به اثبات رساند.
پاکی و درستکاری و پرهیز از شرک و بتپرستی و بیاعتنایی به مظاهر دنیوی و اندیشیدن در نظام آفرینش، او را کاملاً از دیگران متمایز ساخته بود.
آن حضرت در چهل سالگی به پیامبری برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بود.
پس از این مدّت، به حکم آیه «وَ أَنـْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقـْرَبینَ»; یعنی: «خویشاوندان نزدیک خود را هشدار ده!»، رسالت خویش را آشکار ساخت و از بستگان خود آغاز کرد و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک و بتپرستی را به گوشِ مردم رساند.
از همین جا بود که سران قریش، مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پرداختند.
حضرت محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم) در مدّت سیزده سال در مکّه، با همه آزارها و شکنجه های سرمایه داران مشرک مکّه و همدستان آنان، مقاومت کرد و از مواضع الهی خویش هرگز عقب نشینی ننمود.
پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه، ناچار به هجرت شد.
پس از هجرت به مدینه زمینه نسبتاً مناسبی برای تبلیغ اسلام فراهم شد، هر چند که در طیّ این ده سال نیز کفّار، مشرکان، منافقان و قبایل یهود، مزاحمت های بسیاری برای او ایجاد کردند.
در سال دهم هجرت، پس از انجام مراسم حجّ و ترک مکّه و ابلاغ امامت علی بن ابیطالب(علیه السلام) در غدیر خم و اتمام رسالت بزرگ خویش، در بیست و هشت صفر سال یازدهم هجری، رحلت فرمود.

اخلاق و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است.
در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبی» مورد خطاب قرار میدهد و او را به عنوان انسانی الگو برای تمام جهانیان معرّفی مینماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»; «در] سیره و سخن[ پیامبر خدا برای شما الگوی نیکویی است.»او به حقّ دارای اخلاقی کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانی بود.
خدایش او را چنین میستاید: «إِنّک لَعَلی خُلُق عَظیم»; «ای پیامبر تو دارای بهترین اخلاق هستی.» «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»; «اگر تندخو و سخت دل میبودی مردم از اطرافت پراکنده میشدند.» از این رو، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.
در طول زندگانی او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.
در مقام نیایش همیشه میگفت: «خدایا از بیکارگی و تنبلی و زبونی به تو پناه میبرم.»، و مسلمانان را به کار کردن تحریض مینمود.
او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت میکرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل نمیشد و هیچ گاه در معامله سختگیری نمیکرد و با کسی مجادله و لجاجت نمینمود و کار خود را به گردن دیگری نمیانداخت.
او صدق گفتار و ادای امانت را قوام زندگی میدانست و میفرمود: این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است.
در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.
میفرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یاری نما! اصحاب گفتند: معنی یاری کردن مظلوم را دانستیم، ولی ظالم را چگونه یاری کنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به کسی ستم کند!خواننده گرامی! از آنجا که ما در روزگار تباهی اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر میبریم، مناسب است که در اینجا سیمایِ صمیمی پیامبرانِ الهی را عموماً و چهره تابناک و حقیقتِ انسانیِ محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلویِ تاریخیِ مستند و شکوهمندی بیابیم که به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانیِ نزدیک به حقیقت از آن حضرات است.
منشور سه بُعدی تاریخ، سه چهره را نشان میدهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران.
پیامبران «سیمایی دوست داشتنی دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزی که چشمها را خیره میدارد ساطع است ، پرتویی که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول.
ساده ترین نگاهها آن را به سادگی میبینند امّا پیچیده ترین نبوغها به دشواری میتوانند یافت.
روحهایی که در برابر زیبایی و معنا و راز حسّاسند، گرما و روشنایی و رمز شگفت آن را همچون گرمای یک «عشق»، برق یک «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایی حس میکنند و آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر مستیبخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سکوتشان و زندگی کردنشان میبینند، مییابند و لمس میکنند.
و به روانی و شگفتی، «الهام» در درونشان جریان مییابد و از آن پُر، سرشار و لبریز میشوند.
و این است که هر گاه بر بلندی قلّه تاریخ برآییم انسانها را همیشه و همه جا در پی این چهره های ساده امّا شگفت میبینیم که «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.» ابراهیم، نوح، موسی و عیسی، پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند ، امّا محمّد(صلی الله علیه وآله وسلم)که خاتم الانبیا است چگونه است؟«در برابر کسانی که با وی به مشاجره برمیخاستند وی تنها به خواندن آیاتی از قرآن اکتفا میکرد و یا عقیده خویش را با سبکی ساده و طبیعی بیان میکرد و به جدل نمیپرداخت.
زندگیاش، پارسایان و زاهدان را به یاد میآورد.
گرسنگی را بسیار دوست میداشت و شکیباییش را بر آن میآزمود.
گاه خود را چندان گرسنه میداشت که بر شکمش سنگ میبست تا آزارِ آن را اندکی تخفیف دهد.
در برابر کسانی که او را میآزردند چنان گذشت میکرد و بدی را به مِهر پاسخ میداد که آنان را شرمنده میساخت.
هر روز، از کنار کوچه ای که میگذشت، یهودیای طشت خاکستری گرم از بام خانه بر سرش میریخت و او بیآنکه خشمگین شود، به آرامی رد میشد و گوشه ای میایستاد و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه میافتاد.
روز دیگر با آنکه میدانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمیکرد.
یک روز که از آنجا میگذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبری نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه ای گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.
گفت: باید به عیادتش رفت.
بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه ای احساس کرد که گویی سالها است با وی سابقه دیرین دوستی و آشنایی دارد.
مرد یهودی در برابر چنین چشمه زلال و جوشانی از صفا و مهربانی و خیر، یکباره احساس کرد که روحش شسته شد و لکّه های شومِ بدپسندی و آزارپرستی و میل به کجی و خیانت از ضمیرش پاک گردید.
چنان متواضع بود که عرب خودخواه و مغرور و متکبّر را به اعجاب وامیداشت.
زندگیاش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقیاش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندی اندیشه و زیبایی روح را الهام میداد.
سادگی رفتارش و نرمخویی و فروتنیاش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمیکاست.
هر دلی در برابرش به خضوع مینشست و هر غروری از شکستن در پای عظمتِ زیبا و خوبِ او سیراب میشد.
در هر جمعی برتری او بر همه نمایان بود.»
صفات و ویژگیهای پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)
از آشکارترین صفات رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) این بود که غرورِ پیروزی او را نمیگرفت، چنان که در بازگشت از نبرد بدر و فتح مکّه نشان داد، و نیز از شکست نا امید نمیشد، همان طور که شکست احد بر وی تأثیر نداشت، بلکه پس از آن به سرعت برای جنگ «حمراءالأسد» آماده شد و نیز نقض پیمان بنی قریظه و پیوستن آنان به سپاه احزاب بر روحیه او تأثیری نگذاشت، بلکه او را ثابت قدم گردانید.
از صفات دیگر او احتیاط و پرهیز بود که نیروی دشمن را بدین وسیله ارزیابی کرده، برای مقابله با او به تهیّه ابزار و تجهیزات دست میزد.
حتّی هنگام اقامه نماز نیز احتیاط را از دست نمیداد، بلکه مراقب و هوشیار بود.
صفت دیگر او نرمی همراه با صلابت بود که در شرایط متغیّر جنگی از آن برخوردار بود و به سبب سرعت تغییر این شرایط، دستورها و احکام جدیدی صادر میکرد.
سرعت در فرماندهی نزد او، برای مقابله با مسائل جدّی، شرطی اساسی بود و به تمرکز فرماندهی، توجّه و تأکید فراوان داشت.
با یاران و قوم خود رفتاری مبتنی بر جذب و اصلاح داشت و روح اعتماد و آرامش را در میان آنها تقویت میکرد.
به کوچک رحم میکرد، بزرگ را گرامی میداشت، یتیم را خشنود کرده و پناه میداد، به فقیران و مسکینان نیکی و احسان میکرد، حتّی به حیوانات هم ترحّم مینمود و از آزار آنها نهی میکرد.
از مهمترین نمونه های انسانیّتِ رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) این بود که آن حضرت نیروهایی را که برای سرایا و جنگ با دشمن اعزام میکرد به دوستی و مدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیّت و سفارش میفرمود.
او بیشتر دوست داشت دشمن را به سوی صلح منقاد کند، نه این که مردانِ ایشان را بکشد.
آن حضرت سفارش میکرد تا پیر مردان، کودکان و زنان را نکشند و بدن مقتول را شکنجه و مُثله نکنند.
وقتی قریش به او پناه آوردند، محاصره اقتصادی آنان را لغو و با تقاضای ایشان، برای تهیّه گندم از یمن، موافقت فرمود.
او به صلح کامل در جهان دعوت میکرد و از جنگ، جز به هنگام ضرورت و ناچاری، پرهیز داشت.
نامه هایی که به سوی پادشاهان میفرستاد به سلام و صلح، آراسته و مزّین بود و آن را برای آغاز کلام در دیدار بین فرزندان آدم قرار داده بود.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در جنگها بیش از یک فرمانده تعیین میکرد، ضوابطی دقیق برای فرماندهی لشکر و تقویت آن قرار میداد و بین اصول سیاسی و نظامی ارتباط برقرار میساخت و اطاعت از فرماندهان را رمزی برای انضباط، انقیاد و فرمانبرداری میدانست.
او برنامه ریزی جدّی، سازماندهی نمونه و فرماندهی برتر را بنیاد گذاشت، و فرماندهی لشکر را بر اساس شایستگی و شناخت برگزید.
لشکر را به طور یکسان در فرماندهی خود جمع کرد، و از آنچه که در وسع و توانایی رزمندگان بود بیشتر به آنان میبخشید.

تلاش برای تحقّق انسانیّت
وجود رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) برای همه مردم مایه رحمت بود و هیچ کس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنی نمیکرد.
همه مردم نزد او روزی خورِ خداوند بودند.
آن حضرت به این رهنمودها دعوت میکرد:1 ـ رشد و اعتلای انسانیّت، میفرمود: «همه مردم از آدم هستند و آدم نیز از خاک است.»2 ـ صلح و سلامتی قبل از جنگ،3 ـ گذشت و بخشش قبل از مجازات،4 ـ آسان گیری و گذشت قبل از مجازات.
از این رو، مشاهده میکنیم که جنگهای او همگی برای اهداف والای انسانی بوده و به منظور تحقّق انسانیّت انجام میشده است.
آن حضرت به نیکی، و احسان به مردم و دوستی و مدارا با آنان فرمان میداد.
او نمونه های کامل از رحمت را در فتح مکّه نشان داد که با وجود پیروزی بر دشمنان با ایشان برخوردی نیکو کرد، با توجّه به این که میتوانست از همه آنان انتقام گیرد، ولی آنان را بخشید و فرمود: بروید شما آزاد هستید! در جنگ «ذات الرّقاع» به «غوث بن الحارث» که برای قتل آن حضرت میکوشید، دست یافت، ولی از او گذشت و او را آزاد کرد.
پیامبر با اسیران با مدارا و رحمت برخورد میکرد، بر بسیاری از آنان منّت میگذاشت و آزادشان میساخت و لشکریان را به آنان سفارش میکرد.
از جمله در یکی از جنگها، با دست خود، دست اسیری را – که صدای ناله او را شنید ـ باز کرد.

اخلاق فرماندهی
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به اخلاقی آراسته بود که خداوند او را چنین میستاید: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظیم».
موصوف بودن به این اخلاق، از او یک فرمانده موفّق ساخته بود که میتوانست او را به مقصود رسانده و در بسیاری از جنگها پیروزی را برای او به ارمغان آورد.
آن حضرت به تمامی مردم مهربان بود و در همه شرایط با لشکریان و مردم خود مدارا میکرد، راستگویی امین، وفادار به عهد و پیمان خود بود، هنگام غضب خشم خود را فرو میبرد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشیده و میگذشت.
او بین مردم «صلح و دوستی» برقرار میساخت و از آنان کینه، دشمنی و فتنه را دور میکرد و هر کسی را در جایگاه خود قرار میداد.
برجسته ترین صفات عقلی آن حضرت عبارت بود از: تدبیر، تفکّر و دور اندیشی.
این صفات در عملکردهای او نمایان است.
با تفکّر و اندیشه در مورد وضع قوم او میتوان فهمید که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) عاقلترین مردم جهان بوده است; زیرا قومی را به رغم خشونت و تندی اخلاق و فخرفروشی و سخت خوییای که داشتند، چنان تربیت و رهبری کرد که، با همه این اوصاف، از حامیان جدّی او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، روشهای جدیدی را در جنگ، حکومت، مدیریت، سیاست، اقتصاد و مسائل اجتماعی به وجود آورد.
در جنگ احزاب به کندن خندق پرداخت، در غزوه حدیبیّه با قریش مذاکره کرد و با انعقاد پیمانی به نتایج عملی آن، که بعدها نمایان شد، دست یافت و به همین گونه در هر میدان جنگی به ابتکاری جدید دست میزد که او را در پیروزی بر دشمن یاری میکرد و آنان را از اقدامات و تاکتیکهای خود در بُهت و سرگردانی فرو میبرد.
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) موفّق گردید حاکمیّتی از هر جهت با شکوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبری او بهرهمند گشته و به اوامر او، پس از رهایی از طاعت رهبران مختلف، گردن نهند.
دعوت رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به اسلام، مبتنی بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامی که قساوت دشمن و سختگیری آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجّه قرار نمیداد.
در حقیقت، برای دفعِ زور، به زور متوسّل میشد.
از این رو، جنگهای او از آغاز بر اساسی ثابت و استوار قرار داشت که لشکر اسلامی از آن غفلت نمیکرد، از جمله: دعوت مردم به دین جدید، انعقاد پیمان صلح و پرداخت جزیه یا فتح سرزمین آنان، و نبرد با کسانی که با او دشمنی کنند.

نظافت
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به پاکیزگی علاقه فراوان داشت و در نظافت بدن و لباس بی نظیر بود.
علاوه بر آداب وضو، اغلب روزها خود را شستشو میداد و این هر دو را از عبادات میدانست.
موی سرش را با برگ سدر میشست و شانه میکرد و خود را با مشک و عنبر خوشبو مینمود.
روزانه چند بار، مخصوصاً شبها پیش از خواب و پس از بیداری، دندانهایش را با دقّت مسواک میکرد.
جامه سفیدش که تا نصف ساقهایش را میپوشانید همیشه تمیز بود.
پیش از صرف غذا و بعد از آن دست و دهانش را میشست و از خوردن سبزی های بد بو پرهیز مینمود.
شانه عاج و سرمه دان و قیچی و آینه و مسواک، جزء اسباب مسافرتش بود.
خانه اش با همه سادگی و بی تجمّلی همیشه پاکیزه بود.
تأکید مینمود که زباله ها را به هنگام روز بیرون ببرند و تا شب به جای خود نمانَد.
نظافت تن و اندامش با قُدسِ طهارتِ روحش هماهنگی داشت و به یاران و پیروان خود تأکید مینمود که سر و صورت و جامه و خانه هایشان را تمیز نگهدارند و وادارشان میکرد خود را، به ویژه در روزهای جمعه، شستشو داده و معطّر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور یابند.

آداب معاشرت
در میان جمع، بشّاش و گشاده رو و در تنهایی، سیمایی محزون و متفکّر داشت.
هرگز به روی کسی خیره نگاه نمیکرد و بیشتر اوقات چشمهایش را به زمین میدوخت.
اغلب دو زانو مینشست و پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمیکرد.
در سلام کردن به همه، حتّی بردگان و کودکان، پیشدستی میکرد و هر گاه به مجلسی وارد میشد نزدیکترین جای را اختیار مینمود.
اجازه نمیداد کسی جلوی پایش بایستد و یا جا برایش خالی کند.
سخن همنشین خود را قطع نمیکرد و با او طوری رفتار میکرد که تصوّر میشد هیچ کس نزد رسول خدا از او گرامیتر نیست.
بیش ا ز حدِّ لزوم سخن نمیگفت، آرام و شمرده سخن میگفت و هیچ گاه زبانش را به دشنام و ناسزا آلوده نمیساخت.
در حیا و شرمِ حضور، بی مانند بود.
هر گاه از رفتار کسی آزرده میگشت ناراحتی در سیمایش نمایان میشد، ولی کلمه گِله و اعتراض بر زبان نمیآورد.
از بیماران عیادت مینمود و در تشییع جنازه حضور مییافت.
جز در مقام داد خواهی، اجازه نمیداد کسی در حضور او علیه دیگری سخن بگوید و یا به کسی دشنام بدهد و یا بدگویی نماید.

بخشایش و گذشت
بد رفتاری و بی حرمتی به شخصِ خود را با نظرِ اغماض مینگریست، کینه کسی را در دل نگاه نمیداشت و در صدد انتقام برنمیآمد.
روحِ نیرومندش عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح میداد.
در جنگ اُحد با آن همه وحشیگری و اهانت که به جنازه عمویش حمزه بن عبدالمطّلب روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدّت متألّم بود، دست به عمل متقابل با کشتگان قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت، در مقام انتقام برنیامد، و حتّی ابوقتاده انصاری را که میخواست زبان به دشنام آنها بگشاید از بدگویی منع کرد.
پس از فتح خیبر جمعی از یهودیان که تسلیم شده بودند، غذایی مسموم برایش فرستادند.
او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا به حال خود رهاشان کرد.
بار دیگر زنی از یهود دست به چنین عملی زد و خواست زهر در کامش کند که او را نیز عفو نمود.
عبدالله بن ابّی سر دسته منافقان که با ادای کلمه شهادت مصونیّت یافته بود، در باطن امر از این که با هجرت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)به مدینه بساط ریاست او برچیده شده بود، عداوات آن حضرت را در دل میپرورانید و ضمن همکاری با یهودیان مخالف اسلام، از کار شکنی و کینه توزی و شایعه سازی بر ضد او فرو گذار نبود.
آن حضرت نه تنها اجازه نمیداد یارانش او را به سزای عملش برسانند، بلکه با کمال مدارا با او رفتار میکرد و در حال بیماری به عیادتش میرفت! در مراجعت از غزوه تبوک جمعی از منافقان به قصد جانش توطئه کردند که به هنگام عبور از گردنه، مرکبش را رم دهند تا در پرتگاه، سقوط کند و با این که همگی صورتِ خود را پوشانده بودند، آنها را شناخت و با همه اِصرارِ یارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر کرد.

حریم قانون
آن حضرت از بد رفتاری و آزاری که به شخص خودش میشد عفو و اغماض مینمود ولی در مورد اشخاصی که به حریم قانون تجاوز میکردند مطلقاً گذشت نمیکرد و در اجرای عدالت و مجازات متخلّف، هر که بود، مسامحه روا نمیداشت.
زیرا قانونِ عدل، سایه امنیت اجتماعی و حافظ کیان جامعه است و نمیشود آن را بازیچه دستِ افراد هوس ران قرار داد و جامعه را فدای فرد نمود.
در فتح مکّه، زنی از قبیله بنی مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید.
خویشاوندانش – که هنوز رسوبات نظام طبقاتی در خلایای مغزشان به جای مانده بود – اجرای مجازات را ننگِ خانواده اَشرافی خود میدانستند، به تکاپو افتادند که مجازات را متوقف سازند، امّا آن حضرت نپذیرفت و فرمود:«اقوام و ملل پیشین دچار سقوط و انقراض شدند، بدین سبب که در اجرای قانونِ عدالت، تبعیض روا میداشتند، قسم به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمیکنم، اگر چه مجرم از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.»او خود را مستثنی نمیکرد و فوقِ قانون نمیشمرد.
روزی به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود:«خداوند سوگند یاد کرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمی نگذرد، اگر به کسی از شما ستمی از جانب من رفته و از این رهگذر حقّی بر ذمّه من دارد، من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم.» از میان مردم شخصی به نام سواده بن قیس به پاخاست و گفت: یا رسول الله! روزی که از طائف برمیگشتی و عصا را در دست خود حرکت میدادی به شکم من خورد و مرا رنجه ساخت.
فرمود: «حاشا که به عمد این کار را کرده باشم. معهذا به حکم قصاص تسلیم میشوم!» فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: «هر عضوی که از بدن تو با این عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن من بزن و حقّ خود را در همین نشئه دنیا از من بستان.» سواده گفت: نه، من شما را میبخشم.
فرمود: «خدا نیز بر تو ببخشد.» آری چنین بود رفتار یک رئیس و زمامدار تامّ الاختیار دین و دولت در اجرای عدل اجتماعی و حمایت از قانون.

احترام به افکار عمومی
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) در موضوعاتی که به وسیله وحی و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات، چه برای خود و دیگران، حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا به اجرا در میآورد; زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست: «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ»; «و کسانی که به آنچه خدا فرو فرستاده داوری نکرده اند ، آنان خود کفر پیشه گانند .»امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگی، اگر جنبه فردی داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند.
کسی حقّ مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت، و هر گاه مربوط به جامعه بود حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ میدانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور بر همگان برتری داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأی رفتار نمیکرد و به افکار مردم بی اعتنایی نمینمود.
نظر مشورتی دیگران رامورد مطالعه و توجّه قرار میداد و دستور قرآن مجید را عم تأیید نموده و میخواست مسلمین این سنّت را نصب العین خود قرار دهند.
در جنگ بدر در سه مرحله، اصحاب خود را به مشاوره دعوت نموده و فرمود نظر خودتان را ابراز کنید.
اوّل درباره این که اصحاب با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خود ترک کرده و به مدینه مراجعت کنند.
همگی جنگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصویب فرمود.
دوم محّل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد که نظر حباب بن منذر مورد تأیید واقع شد.
سوم در خصوص این که با امرای جنگ چه رفتاری شود به شور پرداخت.
بعضی کشتن آنها را ترجیح دادند و برخی تصویب نمودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)با گروه دوم موافقت کرد.
در جنگ اُحد روش مبارزه را در معرض شور قرار داد که آیا در داخل شهر بمانند و به استحکامات دفاعی بپردازند و یا در بیرون شهر اردو بزنند و جلوی هجوم دشمن را بگیرند، که شقّ دوم تصویب شد.
در جنگ احزاب، شورایی تشکیل داد که در خارج مدینه آرایش جنگی بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند.
پس از تبادل نظر بر این شدند که کوه سلع را تکیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ، خندق حفر کنند و مانع هجوم دشمن گردند.
در غزوه تبوک امپراطور روم از نزدیک شدن مجاهدان اسلام به سر حدّ سوریه به هراس افتاده بود و چون به لشکر خود اعتماد نداشت به جنگ اقدام نمیکرد.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) به مشورت پرداخت که آیا پیشروی کند و یا به مدینه برگردند که بنا به پیشنهاد اصحاب، مراجعت را ترجیح داد.
چنان که میدانیم همه مسلمانان به عصمت و مصونیّت او از خطا و گناه، ایمان داشتند و عمل او را سزاوار اعتراض نمیدانستند، ولی در عین حال، رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)انتقاد اشخاص را ـ اگر چه انتقاد بی مورد ـ با سعه صدر تلقّی مینمود و مردم را در تنگنای خفقان و اختناق نمیگذاشت و با کمال ملایمت با جواب قانع کننده، انتقاد کننده را به اشتباه خود واقف میکرد.
او به این اصل طبیعی اذعان داشت که آفریدگار مهربان، وسیله فکر کردن و سنجیدن و انتقاد را به همه انسانها عنایت کرده و آن را مختصّ به صاحبان نفوذ و قدرت ننموده است.
پس چگونه میتوان حقّ سخن گفتن و خرده گرفتن را از مردم سلب نمود؟ آن حضرت به ویژه دستور فرموده است که هر گاه زمامداران، کاری بر خلاف قانون عدل مرتکب شدند، مردم در مقام انکار و اعتراض بر آیند.
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) به لشکری از مسلمانان مأموریت جنگی داد و شخصی را از انصار به فرماندهی آنها نصب کرد.
فرمانده در میان راه بر سر موضوعی بر آنها خشمگین شد و دستور داد هیزم فراوانی جمع کنند و آتش بیفروزند.
همین که آتش برافروخته شد گفت: آیا رسول خدا به شما تأکید نکرده است که از اوامر من اطاعت کنید؟ گفتند: بلی.
گفت: فرمان میدهم خود را در این آتش بیندازید.
آنها امتناع کردند.
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) از این ماجرا مستحضر شد فرمود: «اگر اطاعت میکردند برای همیشه در آتش میسوختند! اطاعت در موردی است که زمامداران مطابق قانون دستوری بدهند.»در غزوه حنین که سهمی از غنائم را به اقتضای مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد، سعد بن عباده و جمعی از انصار که از پیشقدمان و مجاهدان بودند زبان به اعتراض گشودند که چرا آنها را بر ما ترجیح دادی؟ فرمود: همگی معترضین در یک جا گِرد آیند، آن گاه به سخن پرداخت و با بیانی شیوا و دلنشین آنها را به موجبات کار، آگاه نمود، به طوری که همگی به گریه افتادند و پوزش خواستند.
همچنین در این واقعه، مردی از قبیله بنی تمیم به نام حُرقوص (که بعدها از سردمداران خوارج نهروان شد) اعتراض کرده، بالحن تشدّد گفت: به عدالت رفتار کن! عمر بن خطاب از گستاخی او برآشفت و گفت: اجازه بدهید هم اکنون گردنش را بزنم! فرمود: نه، او را به حال خودش بگذار و رو به سوی او کرده و با خونسردی فرمود: «اگر من به عدالت رفتار نکنم چه کسی رفتار خواهد کرد؟»در صلح حدیبیّه عمربن خطّاب در خصوص معاهده آن حضرت با قریش انتقاد مینمود که چرا با شرایط غیر متساوی پیمان میبندد؟ رسول اکرم با منطق و دلیل، نه با خشونت، او را قانع کرد.
رسول اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) با این روش خود، عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حکومت را به فرمانروایان دنیا میآموخت تا بدانند که منزلت آنها در جوامع بشری مقام و مرتبه پدر مهربان و خردمند است نه مرتبه مالک الرّقابی! و میباید همه جا صلاح امر زیر دستان را در نظر بگیرند نه اینکه هوس های خودشان را بر آنها تحمیل نمایند.
میفرمود: «من به رعایت مصلحت مردم از خود آنها نسبت به خودشان اولی و شایسته ترم و قرآن کریم مقام و منزلت مرا معرّفی کرده است أَلنَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ پس هر کس از شما از دنیا برود چنانچه مالی از خود بجا گذاشته، متعلّق به ورثه اوست و هر گاه وامی داشته باشد و یا خانواده مستمند و بی پناهی از او بازمانده باشد دَیْنِ او بر ذمّه من و سرپرستی و کفالت خانواده اش بر عهده من است.»آری، این است سیمای صمیمی و چهره تابناک پیامبر بزرگوار اسلام، و چنین است سیره عملی آن حضرت.
او کسی است که اخلاق انسانی و ملکات عالیه را در زمانی کوتاه آن چنان در دل مسلمین گسترش داد که از هیچ، همه چیز را ساخت! او با رفتار و کردارش گردن کشان عرب را به تواضع، و زورگویان را به رأفت، و تفرقه افکنان را به یگانگی، و کافران را به ایمان، و بت پرستان را به توحید، و بی پروایان را به پاکدامنی، و کینه توزان را به بخشایش، و بیکاران را به کار و کوشش، و درشتگویان و درشتخویان را به نرمخویی، و بخیلان را به ایثار و سخاوت، و سفیهان را به عقل و درایت، رهنمون و آنان را از جهل و ضلالت، به سوی علم و هدایت رهبری فرمود.
صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْهِ وَ عَلی آلِهِ اَجْمَعینَ.
اینک از میان سخنانِ فراوانِ آن بزرگوار، چهل حدیث برگزیده، به پیروان و شیفتگانِ آن «هادی سُبُل» و «پرچمدار توحید» و «انسان کامل» تقدیم میگردد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا