مقالات

نگاهی به سیمای امام صادق

یک کتاب در یک مقاله
تلخیص : محمد باقر پورامینی ششمین امام شیعیان ، و پنجمین امام از نسل امیرالمومنین (ع) کنیه او ابوعبدالله و لقب مشهورش «صادق‏» است . لقبهای‏دیگر نیز دارد ، از آن جمله صابر ، طاهر و فاضل ، اما چون‏فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده‏اند ، حضرتش رابه درستی حدیث و راستگویی در نقل روایات بدین لقب ستوده‏اند ،لقب «صادق‏» شهرت یافته است وگرنه امامی را که منصوب از طرف‏خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست ، راستگو گفتن ، آفتاب‏را به «روشن‏» وصف کردن است . ابن حجر عسقلانی نویسد : ابن حبان گوید : در فقه و علم وفضیلت از سادات اهل بیت‏بود . ولادت او ماه ربیع‏الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ص) ، و در هفدهم آن ماه بوده است . ولی بعض مورخان و تذکره‏نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته‏اند و در ماه‏شوال سال صدوچهل‏وهشت هجری به دیدار پروردگار شتافت . مدت‏زندگانی او شصت و پنج‏سال بوده است . ابن قتیبه نویسد : جعفربن محمد ، کنیه او ابوعبدالله است وجعفریه بدو منسوب‏اند ; به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت. از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار ، ده تن ازامویان به نامهای : عبدالملک پسر مروان ، ولید پسر عبدالملک (ولید اول) ، سلیمان پسر عبدالملک ، عمر پسر عبدالعزیز ، یزیدپسر عبدالملک ، (یزید دوم) ، هشام پسر عبدالملک ، ولید پسریزید (ولید دوم) ، یزید پسر ولید (یزید سوم) ، ابراهیم پسرولید و مروان پسر محمد ، و دو تن از عباسیان ابوالعباس ،عبدالله پسر محمد معروف به سفاح و ابوجعفر پسر محمد معروف به‏منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته‏اند . آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبدالملک و پایان آن ، با دوازدهمین سال‏از حکومت ابوجعفر منصور (المنصوربالله) مشهور به دوانیقی‏مصادف بوده است . مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است ،آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده‏اند . نام مادر او ، فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابی‏بکراست و ام فروه کنیت داشته است . مادر ام فروه ، اسماء دختر عبدالرحمان ابن‏ابی‏بکر است . امام صادق (ع) درباره مادرش فرموده است : مادرم مومن ،متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می‏دارد . کلینی به اسناد خود از عبدالاعلی آورده است : ام‏فروه را دیدم‏ناشناس گرد کعبه طواف می‏کرد و حجرالاسود را به دست چپ سود . مردی از طواف کنندگان بدو گفت : در سنت‏خطا کردی . ام‏فروه پاسخ‏داد : ما از دانش تو بی‏نیازیم . و از این پاسخ می‏توان آشنایی‏او را به مسائل فقهی دریافت . چنان که مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده‏اند ، هفت پسربه نامهای اسماعیل ، عبدالله ، موسی ، اسحاق ، محمد ، عباس وعلی و سه دختر به نامهای ام‏فروه ، اسماء و فاطمه . اسماعیل پسر بزرگتر آن امام است و پدر ، وی را دوست می‏داشت . گمان بعضی از شیعیان بود که اسماعیل بعد از پدرش به امامت‏خواهد رسید . اما او در روزگار زندگانی پدر درگذشت و امام وی‏را در گورستان بقیع به خاک سپرد و بر مردن او سخت گریان شد . پیش از به خاک سپردن ، روی او را گشود تا مردم ببینند اسماعیل‏مرده است ، ولی پس از مرگ اسماعیل گروهی مردن او را باورنکردند و پس از امام صادق او را امام دانستند . اسماعیلیان یا هفت امامیان که صدها سال بعد به دو فرقه‏نزاریه و مستعلویه تقسیم شدند ، بدین اسماعیل منسوب‏اند . هفت‏امامیان هم اکنون در کشورهایی از جمله ایران ، پاکستان وهندوستان به سر می‏برند . امام صادق (ع) سی‏ویک‏سال و به روایتی‏سی و چهار سال در کنار پدرش امام باقر (ع) بوده است . درسفری که امام باقر ، به خواست هشام پسر عبدالملک به شام رفت ،همراه او بود . از او روایت‏شده است : چون به دمشق رسیدیم ،هشام سه روز ما را نپذیرفت و روز چهارم اجازه دیدار داد . چون‏به مجلس او درآمدیم بر تخت نشسته بود و فرماندهان سپاه وی دردو صف ایستاده بودند . بزرگان خاندان او نیز حضور داشتند . پس‏پدرم را تکلیف تیراندازی کرد ، او عذر خواست و سرانجام بااصرار هشام پذیرفت و نه تیر پی همدیگر افکند و هر تیر بر تیرنخستین خورد . هشام را خوش نیامد و مدتی ما را ایستاده نگاه‏داشت . پدرم خشمگین گشت و هشام چون خشم او را دید ، وی را برسر تخت‏برد و دست در گردن او افکند و بر دست راست‏خود نشاند . پس دست در گردن من درآورد و مرا بر دست راست پدرم جای داد . چنان که اشارت شد ، امام صادق (ع) گذشته از منزلتی که نزدشیعیان دارد ، در دیده عامه مسلمانان نیز دارای مقامی والاست . بزرگان اهل سنت و جماعت از روزگار وی تا امروز ، او را به‏کرامت‏خلق ، دانش فراوان ، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستوده‏اندصدوق به اسناد خود از فقیه مدینه ، مالک پسر انس روایت کند :بر جعفربن محمد (ع) در می‏آمدم ، برای من بالش می‏نهاد و مراحرمت می‏داشت و می‏گفت : مالک ! تو را دوست می‏دارم . و من ازگفته او خشنود می‏شدم و خدا را سپاس می‏گفتم . او همیشه در یکی‏از سه حالت‏بود : روزه‏دار ، برپاایستاده به نماز ، ذکر گوینده. او از بزرگان ، عابدان و زاهدانی بود که از خدا می‏ترسند . بسیار حدیث ، خوش محضر و بسیار فائدت بود . سالی با او به حج‏رفتم ، چون هنگام گفتن لبیک رسید ، سخن در گلوی او برید ونزدیک بود از شتر بیفتد ، گفتم : پسر رسول خدا ! می‏بایست لبیک‏بگویی ! گفت : پسر ابی عامر ! چگونه جرات کنم و بگویم : لبیک ،اللهم لبیک ، در حالی که می‏ترسم خدایم بگوید نه لبیک و نه‏سعدیک ؟ ! علی بن عیسی اربلی مولف کشف‏الغمه از محمدبن طلحه‏درباره او آورده است : شنیدن سخنانش موجب زهد دنیا می‏شد واقتدای به او بهشت را در پی داشت . نور چهره‏اش گواهی می‏داد ازسلاله نبوت است و پاکی کردارش آشکار می‏ساخت از ذریه رسالت است . بزرگانی چون یحیی‏بن سعید انصاری ، ابن جریح ، مالک‏بن انس ،سفیان ثوری ، سفیان‏بن عیینه ، ابوحنیفه ، شعبه و ایوب سختیانی‏از علم او بهر گرفتند ، و آن بهره‏گیری را برای خود مباهات‏شمردند و بدان شرف یافتند و فضیلت کسب کردند . او از بزرگان اهل بیت و سادات آنان بود . علمی فراوان وعبادتی بسیار و اورادی پیوسته و زهدی آشکار داشت و بسیار تلاوت‏بود . معانی قرآن کریم را تتبع می‏کرد و گوهرهای آن را بیرون‏می‏آورد و از عجایب آن بهره می‏گرفت . اوقات خود را بر انواع‏طاعتها قسمت کرده بود که در آن حساب نفس خویش می‏نمود . دیدن اوآخرت را به یاد می‏آورد . ابن شهر آشوب ازمالک بن انس روایت کند: ازجعفربن محمد در فضل و علم و پارسایی برتر ندیدم . یا روزه‏بود ، یا نماز می‏خواند ، یا ذکر می‏گفت . از بزرگان و اکابر وزاهدان بود و از آنان که از پروردگار می‏ترسند . بسیار حدیث ،نیکو محضر و پر فایدت بود . چون قال رسول‏الله می‏گفت رنگش‏دگرگون می‏گشت . ابونعیم اصفهانی درباره او نوشته است : امام ناطق ، زمامدارسابق ، ابوعبدالله جعفربن محمد صادق بر عبادت و خضوع روی آوردو عزلت و خشوع را برگزید و از مهتری و ریاست دوری جست . شهرستانی در ملل و نحل می‏نویسد : جعفربن محمدالصادق دارای‏علمی بسیار و ادبی کامل بود . زهد و پارسایی داشت . نه گردمهتری گردید و نه بر سر خلافت‏با کسی به جنگ برخاست . آنکه دردریای معرفت‏شنا کند در شط نمی‏افتد و آنکه به اوج حقیقت رسد ازفرود آمدن نمی‏ترسد . ابن خلکان درباره حضرتش نوشته است : از سادات اهل بیت‏بود وبه خاطر راستی در گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر ازآن است که گفته‏اند . و عطار از عارفان بزرگ سده هفتم درباره حضرتش چنین نوشته است: آن سلطان مصطفوی ، آن برهان حجت نبوی ، آن صدیق ، آن عالم‏تحقیق ، آن میوه دل اولیا ، آن جگر گوشه انبیاء ، آن ناقد علی، آن وارث نبی ، آن عارف عاشق ، جعفرالصادق رضی‏الله عنه ، گفته‏بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه‏باید ساخت . این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده‏اند امابه سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم . و چون از اهل بیت‏بیشتر سخن طریقت ، او گفته است و روایت ازاو پیش آمد ، کلمه‏ای چند از آن حضرت بیاورم که ایشان همه‏یکی‏اند . چون ذکر او کرده‏اند ، ذکر همه بود . نبینی که قوم‏مذهب او دارند ، مذهب دوازده امام دارند . یعنی یکی دوازده است‏و دوازده یکی . اگر تنها صفت او گویم به زبان ، عبارت من راست‏نیاید که در جمله علوم و اشارت و عبادات بی‏تکف به کمال بود . وهمه الهیان را شیخ بود ، و همه محمدیان را امام بود . هم اهل‏ذوق را پیشرو بود و هم اهل عشق را پیشوا . هم عباد را مقدم بودو هم زهاد را مکرم . هم در تصنیف اسرار حقایق خطیر بود ، هم درلطافت اسرار تنزیل و تفسیر بی‏نظیر . عمرو بن ابی مقدام گفته است : هرگاه جعفربن محمد را می‏دیدم‏می‏دانستم او سلاله پیمبران است و ابوجعفر منصور او را از کسانی‏دانسته است که از خدا به آنان الهام می‏شود (محدث) . و خانقانی شروانی در منشات نوشته است : جعفر صادق عالم مطلق‏بود . این چند گواهی را که اندکی از بسیار است‏برای آن نوشتم تاآنان که تتبعی چنان که باید در سیره معصومان ندارند و شرح‏زندگانی امامان شیعه را جز از گویندگان شیعی نشنیده و یا جز درماخذهای غیر شیعی نخوانده‏اند ، بدانند که قدر و منزلت این‏امام تنها در دیده شیعیانش بزرگ نیست ، هر که علمی و بصیرتی‏داشته برابر او فروتن بوده و بزرگش می‏داشته . و زید عموی او درباره وی گفته است : در هر زمان مردی از مااهل بیت است که خدا بدو بر خلق خود احتجاج می‏کند و حجت زمان مابرادرزاده‏ام جعفر است آنکه او را پیروی کند ، گمراه نگردد وآنکه مخالف وی بود ، هدایت نشود . در روزگار رسول خدا ، هر گاه یاران آن حضرت را به حکمی فقهی‏نیاز می‏افتاد به قرآن یا حدیث رجوع می‏کردند و یا از شخص پیغمبر(ص) می‏پرسیدند و پاسخ می‏گرفتند و اگر بدو دسترسی نداشتند به‏آنان که از فقه بهره‏ای داشتند روی می‏آوردند ، از یاران رسول (ص) آنکه می‏توانست‏حکم خدا را چنان که هست‏بگوید و هر مشکل‏فقهی را به سرانگشت علم بگشاید ، علی (ع) بود . علی پیوسته‏با پیامبر (ص) به سر می‏برد و معنی قرآن و حدیث را از او فرامی‏گرفت و خود در این باره چنین می‏گوید :گاه رسول خدا را سخنی است و آن را دو گونه معنی است ، گفتاری‏است‏خاص و گفتاری است عام ، آن سخن را کسی شنود که نداند رسول‏خدا از آنچه خواهد ، پس شنونده آن را توجیه کند بی‏آنکه معنی آن‏را بداند ، یا مقصود او را بشناسد ، یا آنکه بداند آن حدیث چراگفته شده است و همه یاران رسول خدا چنان نبودند که از او چیزی‏پرسند و دانستن معنی آن را از او خواهند . . . و از این گونه‏چیزی بر من نگذشت جز آن که آن را از او پرسیدم و به خاطر سپردم. پس از رحلت رسول (ص) و دوران خلافت‏خلفا هرگاه در مسئله‏ای‏فقهی کار بر خلیفه یا صحابه رسول (ص) دشوار می‏شد ، به علی (ع) رجوع می‏کردند و او مشکل آنان را می‏گشود . چون علی به شهادت‏رسید ، دشمنان کار را بر فرزندان و شیعیان او تنگ کردند . ومیان مردم و آنان جدایی افکندند . از سوی دیگر ، دین به دنیافروختگان نیز برای خشنودی حاکمان وقت و یا سود خود ، به ساختن‏روایتها پرداختند ، تا آنجا که شناخت‏حدیث درست از نادرست‏برفقیهان دشوار گردید . می‏توان گفت از سال چهلم هجری تا نزدیک به‏پایان سده نخستین هجرت جز معدودی از صحابه و تابعان از فقه‏درست فقه آل محمد (ص) بی‏بهره بودند . در روزگار امام باقر اندکی گشایش پدید آمد و سالیان 148 – 114(دوران امامت امام صادق (ع‏» عصر انتشار فقه آل محمد یا به‏تعبیر دیگر ، روزگار تعلیم و تدریس فقه جعفری بود . در این‏سالها مدینه نیز چهره دیگری یافته بود . در کتاب زندگانی علی‏بن الحسین (ع) نوشته‏ام قتل عام این شهرمقدس به دست‏سربازان مسلم پسر عقبه ، در بازمانگان از کشتارحالتی شبیه به نومیدی پدید آورد ، تا آنجا که سست اعتقادان‏برای زدودن این حالت از خویش ، به خنیاگری روی آوردند و مدینه‏در سالهای 80 65 مرکزی برای صدور آوازخوانان شد . اما با گذشت‏زمان آن حالت از میان رفت و دیگر بار مردم به مسائل مذهبی روی‏آوردند و محدثان و فقیهان روی کار آمدند . آنکه در اخبار فقه شیعه تتبع کند خواهد دید روایتهای رسیده‏از امام صادق (ع) در مسائل مختلف فقهی و کلامی مجموعه‏ای‏گسترده و متنوع است و برای همین است که مذهب شیعه را مذهب‏جعفری خوانده‏اند . گشایشی که در آغاز دهه سوم سده دوم هجری‏پدید آمد موجب شد مردم آزادانه‏تر به امام صادق (ع) روی آورندو گشودن مشکلات فقهی و غیر فقهی را از او بخواهند . ابن حجر درباره حضرتش نوشته است : مردم از علم او چندان نقل‏کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید . امامان بزرگ چون یحیی‏بن سعید ، ابن جریح ، مالک ، سفیان بن عیینه ، سفیان ثوری ،ابوحنیفه ، شعبه و ایوب سختیانی از او روایت کرده‏اند . دانشمندان از هیچ یک از اهل بیت رسول خدا به مقدار آنچه ازعبدالله روایت دارند نقل نکرده‏اند ، و هیچ یک از آنان متعلمان‏و شاگردانی به اندازه شاگردان او نداشته‏اند ، و روایات هیچ یک‏از آنان برابر با روایتهای رسیده از او نیست . اصحاب حدیث نام‏راویان از او را چهار هزار تن نوشته‏اند . نشانه آشکار امامت اوخردها را حیران می‏کند و زبان مخالفان را از طعن و شبهت لال‏می‏سازد . ذهبی از ابوحنیفه آورده است : فقیه‏تر از جعفربن محمد ندیدم . و چنان که نوشته شد ، مالک گفته است از فضل و علم و پارسایی‏از او برتر ندیده است . سخن مالک بن انس که یکی از چهار پیشوای‏مذهبهای اهل سنت و جماعت است درباره امام صادق (ع) نوشته شد، ابوحنیفه را نیز با آن حضرت دیدار یا دیدارها بوده است . زبیر بکار نویسد : ابوحنیفه را با امام صادق ملاقاتها دست‏داده است . او در دادن فتوا بیشتر به رای و قیاس عمل می‏کرد وکمتر به روایت . و از عبدالله‏بن شبرمه که در سال 120 هجری‏قضاوت کوفه داشت روایت کند : من و ابوحنیفه بر جعفربن محمد (ع) در آمدیم . بر او سلام کردم و گفتم این مردی از عراق است و اورا فقه و علمی است . جعفر گفت : گویا اوست که دین را به رای‏خود قیاس می‏کند . سپس رو به من کرد و گفت : او نعمان پسر ثابت‏است و من تا آن روز نام او را نمی‏دانستم . ابوحنیفه گفت : آری. جعفر بدو گفت : از خدا بترس و در دین قیاس مکن که نخست کس که‏قیاس کرد شیطان بود . خدا او را فرمود آدم را سجده کن گفت من‏از او بهترم . مرا از آتش و او را از خاک آفریده‏ای . سپس پرسید : قتل نفس مهمتر است‏یا زنا ؟ قتل نفس ! چرا قتل نفس با دو گواه ثابت می‏شود ، زنا با چهار گواه ؟ باقیاس چه می‏کنی ؟ روزه نزد خدا بزرگتر است‏یا نماز ؟ نماز ! چرا زن چون عادت می‏بیند روزه را باید قضا کند و نماز را نه ؟. . .بنده خدا از خدا بترس و قیاس مکن . آنچه متتبع از خواندن کتابهایی که درباره ابوحنیفه نوشته شده‏و در آن از امام صادق (ع) سخن به میان آمده در می‏یابد ، این‏است که ابوحنیفه هر چند خود را فقیهی بزرگ می‏دانست ، امام صادق‏را حرمت می‏داشته است و ظاهرا بلکه مطمئنا عبارتی را که مولف‏روضات‏الجنات از او آورده که «من داناتر از جعفربن محمد هستم‏چرا که مردانی را دیدم و از آنان حدیث‏شنیدم و جعفربن محمدصحفی است‏» سخن ابوحنیفه نیست و گفته عبدالله بن حسن پدر محمدنفس زکیه است . چنان که در روضه کافی آمده است : عبدالله‏بن حسن کسی را نزد ابوعبدالله (ع) فرستاد و گفت :بدو بگو ابو محمد می‏گوید من از تو شجاع‏تر ، بخشنده‏تر و داناترم. امام به پیام‏آورنده گفت : اما شجاعت نه ، چرا که هنوزحادثه‏ای پیش نیامده تا شجاعت‏یا ترس تو در آن معلوم شود . اماسخاوت او ، از یک سو مال را می‏گیرد و در جایی که نباید مصرف‏می‏کند . اما علم ، پدرت علی‏بن‏ابی‏طالب هزار بنده آزاد کرد نام‏پنج تن از آنان را بگو ، پیام‏آورنده رفت و بازگشت و گفت :می‏گوید تو صحفی هستی (علم را از صحیفه‏های پدرانت در می‏آوری). امام گفت : بدو بگو آری به خدا صحف ابراهیم و موسی و عیسی که‏از پدرانم به ارث برده‏ام . امام صادق در آغاز حکومت عباسیان سفری به عراق کرده و روزی‏چند را در حیره بسر برده است محدث قمی در منتهی‏الامال نوشته است‏این سفر در حکومت‏سفاح بوده است ولی از برخی سندها معلوم می‏شوداو در خلافت منصور به عراق رفته است ومنصور خود او را به عراق‏خواسته است . در این سفر بوده است که امام صادق را باابوحنیفه‏ملاقاتی دست داده ؟ و یا هنگامی که ابوحنیفه به مدینه رفته است. می‏توان گفت ملاقات او با آن حضرت یک بار نبوده و در عراق وحجاز با او دیدار کرده است . ابن شهرآشوب از حسن‏بن زیاد روایت کند از ابوحنیفه پرسیدند :فقیه‏ترین کس که دیده‏ای کیست ؟ گفت : جعفربن محمد ، چون منصور او را خواست ، پی من فرستاد وگفت : مردم فریفته جعفربن محمد شده‏اند چند مسئله دشوار برای‏پرسش از او آماده کن . من چهل مسئله فراهم کردم . منصور جعفربن‏محمد را که در حیره به سر می‏برد به مجلس خود خواست . من نزدمنصور رفتم و جعفر را دیدم بر دست راست او نشسته است هیبت اوبیش از منصور بر دلم راه یافت منصور به من رخصت نشستن داد . پس‏گفت : این ابوحنیفه است !او را می‏شناسم . منصور گفت : مسائلی را که در خاطر داری به ابوعبدالله بگو . من یک‏یک را می‏گفتم و او پاسخ می‏داد که شما چنین می‏گوئید ،مردم مدینه چنین می‏گویند و ما چنین می‏گوئیم در مسائلی گفته شمارا می‏پذیرم و در مسائلی گفته آنان را ، و گاه راءی ما مخالف‏شما و آنان است تا آنکه هر چهل مسئله را گفتم و او هیچ یک رابی‏پاسخ نگذاشت . سپس ابوحنیفه گفت : آیا داناترین مردم داناتر آنان به اختلاف(آراء) نیست ؟ هنگامی که امام صادق در حیره به سر می‏برده است ، مردم چنان‏در خانه او گرد می‏آمده‏اند که ملاقت‏کننده را دیدار او دشوار بوده‏است . و چون خواست‏به مدینه باز گردد ، عده‏ای اهل فضل از مردم کوفه، او را مشایعت کردند و در جمله مشایعت‏کنندگان سفیان ثوری بود. چنان که نوشته شد ، شاگردان امام صادق را تا چهار هزارتن‏نوشته‏اند و مقصود کسانی است که در مدت افاضه امام به تناوب وتفریق از او علم فرا گرفته‏اند نه آنکه این چهار هزارتن همه روزدر محضر او حاضر بوده‏اند . مولف کشف‏الغمه نویسد شماری ازتابعین از او روایت کرده‏اند که از جمله آنان : یحیی‏بن سعیدانصاری ، ایوب سختیانی ، ابان‏بن تغلب ، ابو عمرو ابن‏العلاء ویزیدبن عبدالله است و از ائمه ، مالک‏بن انس ، شعبه‏بن الحجاج ،سفیان‏ثوری ، ابن جریح ، عبدالله‏بن عمرو ، روح‏بن قاسم ، سفیان‏بن‏عیینه ، سلیمان‏بن بلال ، عبدالعزیزبن مختار ، وهب‏بن خالد وابراهیم‏بن طهمان‏اند که از او روایت دارند . یکی از کسانی که او را شاگرد امام صادق (ع) شمرده‏اند ،جابربن حیان کوفی است . درباره جابر سخنان گوناگون گفته‏اند ومطالب مختلف نوشته‏اند . ابن ندیم گوید : جماعتی از اهل علم وبزرگان وراقان گویند جابر حقیقت ندارد . و بعضی گفته‏اند او راتصنیفی نیست . گروهی گفته‏اند او از مردم کوفه بود و از اصحاب‏امام صادق بود و گفته‏اند از فیلسوفان بود و بعضی گفته‏اند وی به‏جعفربن یحیی برمکی اختصاص داشت و آنجا که سیدی جعفر گوید مقصودجعفر برمکی است . اما شیعه گوید او شاگرد جعفر صادق (ع) بود . ابن خلکان درشرح حال امام صادق نویسد : شاگرد او ابوموسی جابربن حیان صوفی‏طرسوسی است . کتابی در هزار ورق تالیف کرده و رساله‏های‏جعفرصادق (ع) را که پانصد رساله است در آن فراهم آورده . شاگردی جابر در محضر امام صادق در کتابهایی چون تاریخ‏الحکما، قفطی ، قاموس‏الاعلام ، روضات الجنات ریاض العلما و دیگر کتابهاآمده است . دایره المعارف اسلامی نیز بدان اشارت دارد . از مجموع آنچه درباره جابر نوشته‏اند می‏توان دریافت که اوبرخلاف گفته آنان که وی را شخصی افسانه‏ای شمرده‏اند ، وجود داشته‏و در سده دوم هجری می‏زیسته . هر چند مجموع کتابهایی را که به‏وی نسبت داده‏اند نمی‏توان از آن او دانست ، اما کتابهایی درکیمیا (شیمی) نوشته که به زبان لاتین ترجمه شده است . ماهنامه کوثر شماره 34

سید جعفر شهیدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا