معارف اسلامی

نقش اسوه و الگو در اخلاق اسلامی

در آیات و روایات اسلامی تا چه حد بر لزوم اسوه و الگو در زندگی تاکید شده است؟

طبق دو اصل «تَوَلَّى» و «تَبَرَّى» ما موظّفیم دوستان خدا را دوست بداریم و دشمنان خدا را دشمن، و پیشوایان بزرگ دین را در همه چیز اسوه و الگوى خود قرار دهیم. خداوند در آیه 4 سوره ممتحنه می فرماید: «در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند اسوه خوبى براى شما وجود داشت، در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید بیزاریم!». درآیه 28 سوره احزاب نیز می فرماید: «رسول خدا اسوه نیکویى بود براى آنها که امید به خدا و روز رستاخیز دارند، و خدا را بسیار یاد می کنند».

هرکس در زندگى خود، اسوه و پیشوایى دارد که سعى می کند خود را به او نزدیک سازد و پرتوى از صفات او را در درون جان خود ببیند.
به تعبیر دیگر، در درون دل انسان جایى براى اسوه ها و قهرمانها است؛ و به همین دلیل تمام ملّتهاى جهان در تاریخ خود به قهرمانان واقعى و گاه پندارى متوسّل می شوند و بخشى از فرهنگ و تاریخ خود را بر اساس وجود آنها بنا می کنند، در مجالس خود از آنها سخن می گویند و آنها را می ستایند و سعى می کنند خود را از نظر صفات و روحیّات به آنها نزدیک سازند.
اضافه بر این، اصل«محاکات» (همرنگ شدن با دیگران، مخصوصاً افراد پرنفوذ و با شخصیّت) یکى از اصول مسلّم روانى است. مطابق این اصل، انسان کششى در وجود خود به سوى هماهنگى و همرنگى با دیگران (مخصوصاً با قهرمانان) احساس می کند و به همین علّت، به سوى اعمال و صفات آنان جذب می شود.
این جذب و انجذاب، در برابر افرادى که انسان نسبت به آنها ایمانکامل دارد، بسیار نیرومندتر و جذّابتر است.
به همین دلیل، ما در اسلامدو اصلبه نام «تَوَلَّى» و «تَبَرَّى» داریم؛ یا به تعبیر دیگر: «حُبّ فِى اللّهِ» و «بُغْض فِى اللّهِ» که هر دو در واقع اشاره به یک حقیقت است. طبق این دو اصلما موظّفیم دوستان خدارا دوست داریم و دشمنان خدارا دشمن، و پیشوایان بزرگ دین یعنى پیامبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) را در همه چیز اسوه و الگوى خود قرار دهیم.
خداوند در آیه4 سورهممتحنه مسلمانان را به پیروى از ابراهیم(علیه السلام) و یارانش، به عنوان یک «اسوه حسنه» و «الگوى زیبا و پر ارزش» دعوت کرده، می فرماید: (در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند اسوه خوبى براى شما وجود داشت، در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدامی پرستید بیزاریم!)؛ «قَدْ کانَتْ لَکُمْ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فى اِبْراهیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ اذْ قالُوا لِقَومِهِمْ اِنّا بُرَآوُ مِنْکُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ».
اُسْوَه معنى مصدرى دارد؛ به معنى تاسّى نمودن و در اصلبه معنى حالتى است که از پیروى کردن دیگرى حاصل می شود؛ به تعبیرى دیگر، به معنى اقتدا کردن و پیروى نمودن است.
و ما در فارسى معمولى امروز از آن به عنوان سرمشق گرفتن تعبیر می کنیم.
بدیهى است این امر ممکن است در کارهاى خوب باشد یا کارهاى بد؛ به همین دلیل در آیهمورد بحث تعبیر به اسوه حسنه شده؛ یعنى کار ابراهیم و یارانش سرمشق خوبى براى شما بود، چرا که آنها پیوندهاى ظاهرى و مادّى را با قومشان به خاطر گسستن پیوندهاى توحیدى و اعتقادى قطع کردند.
«راغب» در «مفردات» معتقد است که واژه «اَسى» (بر وزن عَصا) به معنى غم و اندوه، نیز از همین مادّه گرفته شده و این به خاطر آن است که به افراد ماتم زده و غمگین گفته می شود: «لَکَ بِفُلان اُسْوَهٌ»؛ (تو باید از فلان کس سرمشق بگیرى [که فلان مصیبت بزرگ بر او وارد شد و صبر و شکیبایى کرد!]).
ولى بعضى از ارباب لغت مانند: اِبْنِ فارسْ در «مقاییس»، این دو مادّه را از یکدیگر جدا می داند (اوّلى را به اصطلاح ناقص واوى و دومی را ناقص یایى با دو معنى متفاوت می شمـرد).
به هر حال، قرآنمجید براى تشویق مسلمانان به مساله مهمّ «حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه» ابراهیم و یارانش را سرمشق قرار می دهد، چرا که انتخاب سرمشقها و الگوهاى پاک و با ایمانو شجاع و مقاوم، تاثیر عمیقى در پاکسازى روح و فکر و اخلاقو اعمال انسان دارد.
این همان چیزى است که علماى اخلاقروى آن تکیه کرده و در سیر و سلوک الى اللّه انتخاب «قُدْوه» و «اسوه» را وسیله پیشرفت و تعالى می دانند.
و در آیه6 این سوره، بار دیگر به برنامه ابراهیم و یارانش اشاره کرده، می فرماید: (براى شما مسلمانان در برنامه زندگى آنها سرمشق نیکویى بود؛ براى آنها که امید به خداو روز قیامتدارند، و هر کس [از تاسّى به این مردان خدا] سرپیچى کند [و طرح دوستى با دشمنان خدابریزد به خود زیان رسانده است و خداوند نیازى به او ندارد]، او از همگان بى نیاز و شایسته ستایش است)؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فیهِمْ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُواللّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ وَ مَنْ یَتَوَلَّ فَاِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمیدُ».
تفاوتى که این آیهبا آیهقبل دارد در دو قسمت است: نخست این که در این آیهبر این موضوع تکیه می کند که «حبّ فى اللّه و بغض فى اللّه» از آثار ایمانبه خداو معاداست؛ و دیگر این که این مساله چیزى نیست که خدابه آن نیاز داشته باشد، این نیاز شماست و براى تکامل روحى و معنوى و حفظ سلامت جامعهشما می باشد.
آیه 28 سورهاحزاب، که ناظر به جنگ احزاب است؛ به نکته مهمّى اشاره می کند و آن این که على رغم ضعفها و بى تابیها و بدگمانی هاى بعضى از تازه مسلمانان در این میدان نبرد عظیم، پیامبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) مانند کوهى استوار، مقاومت و ایستادگى کرد؛ از آرایش جنگهاى صحیح و انتخاب بهترین روشهاى نظامی لحظه اى غافل نمی ماند و در عین حال از راههاى مختلف براى ایجاد شکاف در جبهه دشمن از پاى نمی نشست؛ همراه دیگر مومنان کلنگ به دست گرفت و خندق کند، و براى حفظ یارانش با آنها مزاح و شوخى می کرد؛ براى دلگرم ساختن مومنان، آنان را به خواندن اشعار حماسى تشویق می نمود؛ آنى از یاد خداغافل نبود، و یارانش را به آینده درخشان و فتوحات بزرگ نوید می داد.
همین امور سبب حفظ جمعیّت اندک مسلمین در برابر گروه عظیم احزاب که از نظر ظاهرى کاملاً برترى داشتند، شد؛ و این ایستادگى و مقاومت عجیب سرمشقى براى همه بود.
قرآن می فرماید: (رسول خدا[در میدان جنگ احزاب] اسوه نیکویى بود براى آنها که امید به خداو روز رستاخیز دارند، و خدارا بسیار یاد می کنند)؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فى رَسُولِ اللّهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیراً».
نه تنها در میدان جنگ احزاب که مصداق جهاداصغر محسوب می شد، پیغمبر(صلى اللهعلیه وآله) اسوه و الگو بود، بلکه در میدان جهاداکبر و مبارزه با هوى و هوسهاى نفسانى و تهذیب اخلاقنیز اسوه و سرمشق بسیار مهمّى بود؛ و آن کسى که بتواند گام در جاى گامهاى آن بزرگوار بنهد، این راه پر فراز و نشیب را با سرعت خواهد پیمود.
قابل توجّه این که در این آیه، علاوه بر مساله ایمانبه خداو روز جزا «لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ»، روى یاد خدانیز تکیه شده است و با ذکر جمله «وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیراً» نشان می دهد آنها که بسیار به یاد خداهستند و از هدایتهاى چنین پیشوایى الهاممی گیرند، زیرا ایمانو ذکر خدا، آنها را متوجّه مسوولیّت هاى بزرگشان می کند؛ در نتیجه به دنبال رهبر و پیشوایى می گردند و کسى را بهتر از رسول خدا(صلى اللهعلیه وآله) براى این کار نمی یابند.
در خطبهقاصعه تعبیر جالبى درباره پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) و على(علیه السلام) دیده می شود؛ می فرماید: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ (صلى اللهعلیه وآله) مِنْ لَدُنْ اَنْ کانَ فَطیماً اَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَریقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اَخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتَّبِعُهُ اِتِّباعَ الْفَصِیلِ اَثَرَ اُمِّهِ یَرْفَعُ لى فى کِلِّ یَوْم مِنْ اَخْلاقِهِ عَلَماً وَ یَاْمُرُنى بِالاِْقْتِداءِ بِهِ»(1)؛ (از همان زمان که رسول خدا(صلى اللهعلیه وآله) از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مامور ساخت تا شب و روز او را به راههاى مکارم اخلاقو صفات خوب انسانى سوق دهد؛ و من [هنگامی که به حدّ رشد رسیدم نیز] همچون سایه به دنبال آن حضرت حرکت می کردم و او هر روز نکته تازه اى از اخلاقنیک خود را براى من آشکار می ساخت؛ و به من فرمان می داد تا به او اقتدا کنم).
این حدیثشریف که بخشى از خطبهقاصعه را تشکیل می دهد، این حقیقت را روشن می سازد که حتّى پیغمبر گرامی اسلامدر آغاز کارش مقتدا و پیشوایى داشته که بزرگترین فرشتگان الهى بوده است.
على(علیه السلام) نیز پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) را مقتدا و پیشواى خود قرار داده بود و سایه به سایه او حرکت می کرد؛ و این مقتداى بزرگوار هر روز درس تازه اى به على(علیه السلام) می آموخت و چهره نوینى از اخلاقانسانى را به او نشان می داد.
آنجا که پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) و على(علیه السلام) در آغاز کارشان در برنامه سیر الى اللّه نیاز به پیشوا و مقتدا داشته باشند، تکلیفدیگران پیداست.
این همان است که علماى اخلاقاز آن به عنوان یک اصلاساسى در تهذیب نفوس یاد کرده اند؛ و پیروى و اقتدا کردن به انسان کاملى را شرط موفّقیّت در سیر و سلوک الى اللّه می دانند.
یکى از دلایل مهمّى که قرآنمجید در هر مورد و در هر مناسبت از انبیاى الهى سخن می گوید و پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) و مسلمانان را دستور می دهد که به یاد آنها و تاریخ و زندگانى شان باشند، همین است که از آنان الگو بگیرند و راه موفّقیّت و نجات را در تاریخ زندگى آنها بجویند.
این نکته شایان توجّه است که انسانها معمولاً داراى روح قهرمان پرورى هستند؛ یعنى هرکس می خواهد به شخص بزرگى عشق بورزد و او را در زندگى خود الگو قرار دهد؛ و در ابعاد مختلف زندگى به او اقتدا کند.
انتخاب چنین قهرمانى در سرنوشت انسان و شکل دادن به زندگى او تاثیر فراوانى دارد؛ و با تغییر شناخت این قهرمانها زندگى ممکن است دگرگون شود.
بسیارى از افراد یا ملّتها که دستشان به دامان قهرمانان واقعى نرسیده، قهرمانان خیالى و افسانه اى براى خود ساخته اند و در ادبیّات و فرهنگ خود جایگاه مهمّى براى آنها قائل شده اند.
محیط زندگى اجتماعى و تبلیغات مطلوب و نامطلوب در گزینش قهرمانها موثّر است.
این قهرمانها ممکن است مردان الهى، رجال سیاسى، چهره هاى ورزشى و یا حتّى بازیگران فیلمها بوده باشند.
هدایت این تمایل فطرى بشر به سوى قهرمانان واقعى و الگوهاى والاى انسانى می تواند کمک موثّرى به پرورش فضائل اخلاقى در فرد و جامعهبنماید.(2)
پی نوشت: (1). نهج البلاغه، شریف الرضى، محمد بن حسین‏، محقق/ مصحح: صبحی صالح‏، انتشارات هجرت‏، قم‏، چاپ اول، 1414 ق‏، ص 300، خطبه 192 «فضل الوحی…».
(2). گرد آوری از کتاب: اخلاق در قرآن‏، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى، مدرسه الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، چاپ اول، 1377 ه.ش‏، ج 1، ص 365.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا