مقالات

تقیه و شرایط آن نزد شیعه

یکی از تعالیم قرآن این است که، در مواردی که جان و عرض و مال یک فرد مسلمان در اثر اظهار عقیده به خطر خواهد افتاد می‏تواند عقیده خود را کتمان کند. در اصطلاح شرعی به این امر «تقیه‏» گفته می‏شود. جواز تقیه ، نه تنها مدرک شرعی دارد، بلکه عقل و خرد نیز بر درستی و لزوم آن در شرایط حساس گواهی می‏دهد. چه، از یک طرف حفظ جان و مال و آبرو لازم است، و از طرف دیگر عمل بر وفق عقیده یک وظیفه دینی است. اما در مواردی که اظهار عقیده جان و مال و آبروی شخص را به خطر می‏افکند و این دو وظیفه عملا با هم تزاحم و اصطکاک می‏یابند، طبعا حکم خرد آن است که انسان وظیفه و تکلیف مهمتر را بر دیگری مقدم بدارد. در حقیقت، تقیه سلاح ضعفا در مقابل اشخاص قدرتمند و بی‏رحم است، و پیداست که اگر تهدیدی درکار نباشد، انسان نه عقیده خویش را کتمان می‏کند و نه بر خلاف اعتقاد خود عمل می‏نماید. قرآن در مورد عمار یاسر (و کسانی که اصولا در چنگ کافران گرفتار شده و به رغم ایمان استوار قلبی خویش، صورتا برای تخلص آنان لفظ کفر را بر زبان جاری می‏کنند) چنین می‏فرماید: ‹‹من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان›› (نحل/106): کسی که پس از ایمان به خدا کفر ورزد (به سزای عمل خود می‏رسد) مگر کسی که از روی ناچاری و اجبار اظهار کفر کند، ولی قلبش به ایمان، قرص و محکم باشد. در آیه دیگر می‏فرماید: ‹‹لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل‏ذلک فلیس من الله فی شی‏ء الا ان تتقوا منهم تقاه ویحذرکم الله نفسه والی الله المصیر›› (آل عمران/28): روا نیست مؤمنان کافران را به جای مؤمنان ولی خود گیرند، و هرکس چنین کند پیوند خویش را با خداوند گسسته است; مگر اینکه خود را (برای ایمنی از شر آنها) در حصن و حفاظ تظاهر به قبول ولایتشان قرار دهید. خداوند شما را از مخالفت‏با خویش برحذر می‏دارد و بازگشت همگان به سوی خدا است. مفسران اسلامی در شرح این دو آیه، همگی اصل تقیه را اصلی مشروع دانسته‏اند. (1) اصولا هرکس مطالعه مختصری در تفسیر و فقه اسلامی داشته باشد می‏داند که اصل تقیه از اصول اسلامی است و نمی‏توان آیات یاد شده در فوق و نیز عمل مؤمن آل فرعون در کتمان ایمان خویش و اظهار خلاف آن را (غافر/28) نادیده گرفت.و تقیه را به طور کلی منکر شد. ضمنا در خور ذکر است که هرچند آیات تقیه در مورد تقیه از کافران وارد شده، ولی ملاک آن، که همان حفظ جان و عرض و مال مسلمین در شرایط حساس و ناگوار است، اختصاص به کافران ندارد، و اگر اظهار عقیده و یا عمل شخص بر وفق آن، نزدیک فرد مسلمان نیز موجب خوف شخص بر جان و مال خویش باشد، تقیه در این مورد حکم تقیه از کافر را خواهد داشت. این سخنی است که دیگران نیز به آن تصریح کرده‏اند. رازی می‏گوید: مذهب شافعی این است که هرگاه وضع مسلمانان در میان خود همان حالتی را به خود گرفت که مسلمانان در میان کفار(حربی) دارند، تقیه برای حفظ جان جایز است. همچنین تقیه منحصر به ضرر جانی نبوده و حتی ضرر مالی نیز مجوز تقیه است; مالی که حرمت آن مانند حرمت‏خون مسلمان است، و اگر کسی در راه آن کشته شود، شهید می‏باشد. (2) ابوهریره می‏گوید: من از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دوگونه تعالیم و دستورات دریافت کرده‏ام. برخی را در میان مردم منتشر کردم، ولی از نشر برخی دیگر خودداری کردم. چه، اگر انجام می‏دادم کشته می‏شدم. (3) کارنامه زندگی خلفای اموی و عباسی سرشار از ظلم و ستم است. در آن روزگار، نه تنها شیعیان به علت اظهار عقیده مطرود و منزوی شدند، بلکه محدثان اهل سنت نیز در دوران مامون در مسئله «خلق قرآن‏» غالبا راه تقیه را در پیش گرفته و جز یک نفر همگی پس از صدور بخشنامه مامون درباره خلق قرآن، بر خلاف عقیده قلبی خویش موافقت نشان دادند، که داستان آن در تاریخ آمده است. (4) بر اساس منطق شیعه،تقیه در شرایطی واجب، ولی در برخی شرایط نیز حرام است، و انسان در آن شرایط نباید به بهانه اینکه جان و مال وی به خطر می‏افتد تقیه کند. گروهی تصور می‏کنند که شیعه مطلقا تقیه را واجب می‏داند، در حالیکه این تصور غلط بوده و روش پیشوایان شیعه هرگز چنین نبوده است. زیرا آنان با در نظر گرفتن شرایط و رعایت مصالح و مفاسد، در هر زمان راهی خاص و مناسب را انتخاب می‏کردند و لذا می‏بینیم که گاه تقیه نکرده و جان ومال خود را در راه اظهار عقیده فدا می‏کردند. اصولا پیشوایان معصوم شیعه غالبا به وسیله شمشیر یا زهر جفای دشمنان به شهادت رسیده‏اند، در حالیکه یقینا اگر آنان به حاکمان عصر خویش چهره خوش و زبان شیرین نشان می‏دادند، قدرتمندان حاکم چه بسا بزرگترین و عالی‏ترین مقامات را نیز در اختیار آنان می‏نهادند; ولی آنها خوب می‏دانستند که تقیه (فی‏المثل در برابر یزید) مایه نابودی دین و محو مذهب است. در شرایط کنونی نیز برای رهبران دینی مسلمین دو نوع تکلیف وجود دارد: در شرایطی راه تقیه را در پیش گیرند; و در شرایط دیگر، که اساس دین در خطر است، جان به کف گرفته به استقبال مرگ روند. در پایان یادآور می‏شویم که تقیه یک امر شخصی و مربوط به وضع فرد یا افراد ضعیف و ناتوان در برابر دشمن قهار است، که اگر تقیه نکند هم جانشان در خطر است و هم بر قتل آنها اثری مترتب نیست. ولی در تعلیم و تبیین معارف واحکام دینی،تقیه موردی نخواهد داشت، مثلا دانشمندی کتابی را بر اساس تقیه بنویسید و عقاید انحرافی و خلاف را، به عنوان عقاید شیعه، درجامعه منتشر سازد! روی همین امر است که می‏بینیم در طول تاریخ شیعه، هیچ‏گاه کتابی در زمینه عقاید و احکام بر اساس تقیه نوشته نشده است، بلکه علمای شیعه در سخت‏ترین شرایط نیز عقیده حقه خویش را اظهار داشته‏اند. البته ممکن است در میان آنان پیرامون اصل یا مسئله‏ای خاص اختلاف نظر وجود داشته باشد، ولی هرگز در طول تاریخ یک بار هم اتفاق نیفتاده که دانشمندان شیعه رساله یا کتابی را – به بهانه تقیه – بر خلاف آرا و عقاید مسلم این مذهب بنویسند، و به اصطلاح در بیرون چیزی بگویند و در خفا چیزی دیگر، و اگر کسی چنین روش داشته باشد از جرگه شیعه امامیه خارج است. در اینجا، به کسانی که فهم و هضم تقیه برای آنان سنگین بوده و تحت تاثیر تبلیغات سوء دشمنان تشیع قرار دارند، اکیدا توصیه می‏کنیم که یک دوره تاریخ شیعه را در عهد امویان و عباسیان، وحتی عثمانیها در ترکیه و شامات، مطالعه کنند تا بدانند که این گروه برای دفاع از عقیده و پیروی از اهل بیت علیهم السلام چه بهای گزافی را پرداخته‏اند، چه قربانیهایی داده، و چه مصایب تلخی را تحمل کرده‏اند، تا آنجا که حتی از خانه و کاشانه خود به کوهها پناه برده‏اند. شیعیان، با وجود رعایت تقیه، چنین وضعی داشتند، حال اگر این اصل را رعایت نمی‏کردند چه وضعی پیش می‏آمد؟! و براستی آیا در آن صورت اثری از تشیع در جهان باقی می‏ماند؟! اصولا باید توجه داشت که، اگر نکوهشی در تقیه هست در اصل متوجه مسببان آن است. کسانی مستوجب نکوهشند که به جای اجرای عدل و رافت اسلامی، سخت‏ترین و کشنده‏ترین اختناقهای سیاسی و مذهبی را بر پیروان عترت نبوی علیهم السلام تحمیل می‏کردند، نه کسانی که از روی ناچاری برای حفظ جان و مال و ناموس خویش به تقیه پناه می‏بردند! و شگفت اینجاست که برخی کسان، به جای نکوهش مسببان تقیه یعنی ظالمان، تقیه‏کنندگان، یعنی مظلومان را نکوهش کرده و متهم به نفاق می‏کنند! حال آنکه فاصله «نفاق‏» با «تقیه‏» از زمین تا آسمان است: منافق، کفر را در دل خویش پنهان کرده و در ظاهر ابراز ایمان می‏کند، در حالیکه مسلمان در حال تقیه قلبی لبریز از ایمان دارد و صرفا به علت ترس از آزار طاقت‏فرسای ظالم، اظهار خلاف می‏نماید. پی‏نوشتها: 1. تفسیر طبری:3/153; تفسیر رازی:8/113; تفسیر نسفی، در حاشیه تفسیر خازن:1/271; روح المعانی:3/121; مجمع البیان:3/…و 1/430. 2. تفسیر رازی:8/13. 3 محاسن التاویل:4/82. 4. تاریخ طبری:7/195-206. منشور عقاید امامیه صفحه 224 استاد جعفر سبحانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا