مقالات

اعجاز قرآن، پیشینه، ضرورت

اعجاز از ریشه‏<عجز»(ناتوانی)به معنای ناتوان ساختن می‏باشد.ناتوان ساختن‏بر دو گونه است:یکی آن که توانایی کسی قهرا از وی سلب شود و او به عجز در آید،مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد،آن مال یا مقام از او با زور گرفته شود واو به خاک ذلت‏بنشیند.دیگر آن که کاری انجام گیرد که دیگران از انجام و یاهم‏آوردی با آن عاجز باشند،بدون آن که درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به عمل‏آمده باشد،مثلا ممکن است کسی در کسب کمالات روحی و معنوی به اندازه‏ای‏پیش رفت کند که دست دیگران بدو نرسد و از روی عجز دست فرو نهند.در مثل‏گویند:<فلان اخرس اعداءه،فلانی زبان دشمنان خود را بند آورد».مقصود آن است‏که آن اندازه آراسته به کمالات گردیده و کاستی‏ها را از خود دور ساخته که جایی‏برای رخنه عیب جویان باقی نگذارده است. شاعر گوید: شجو حساده و غیظ عداه ان یری مبصر و یسمع واع <برای فزونی غم و اندوه حسودان وی و خشم و نگرانی دشمنانش،همین بس‏که بیننده‏ای چشم خود را بگشاید و شنونده‏ای گوش فرا دهد».یعنی آن اندازه‏فضایل محاسن اخلاقی وی فراگیر شده که هر کس چشم بگشاید و گوش فرا دهدجز آن نبیند و نشنود،به همین جهت دشمنان و حسودان خود را به زانو در آورده‏است. اعجاز قرآن از نوع دوم است،یعنی در بلاغت،فصاحت،استواری گفتار،رسا بودن بیان،نو آوری‏های فراوان در زمینه معارف و احکام و دیگر ویژگی‏ها،آن اندازه‏اوج گرفته که دور از دست رس بشریت قرار گرفته است.از این جهت قرآن را<معجزه‏خالده،معجزه جاوید»گویند.این حالت‏برای قرآن،همیشگی و ثابت است،چرا که‏این کتاب بزرگ قدر،سند شریعت جاوید اسلام است. پیشینه بحث مساله‏<اعجاز قرآن‏»از دیر زمان مورد بحث و نظر دانش مندان بوده است.شایداولین کسی که در این زمینه بحث کرده و مساله را به صورت کتاب یا یک رساله‏در آورده-طبق گفته ابن ندیم (1) -محمد بن زید واسطی(متوفای 307)است.وی ازبزرگان اهل کلام می‏باشد و کتاب‏هایی در این زمینه به نام‏<الامامه‏»و<اعجاز القرآن‏فی نظمه و تالیفه‏»نگاشته است.برخی پیش از او،ابو عبیده‏معمر بن المثنی(متوفای 209)را یاد می‏کنند،او کتابی در دو مجلد درباره اعجازقرآن نوشته است.هم چنین ابو عبید قاسم بن سلام(متوفای 224)کتابی در اعجازقرآن دارد.اما این نوشته‏ها اکنون در دست نیست. قدیمی‏ترین اثری که در این زمینه در دست است،رساله‏<بیان اعجاز القرآن‏» نوشته ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم خطابی بستی (2) (متوفای 388)است. این اثر ضمن مجموعه‏ای با عنوان‏<ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن‏»اخیرا به چاپ‏رسیده است.مؤلف این رساله،مساله اعجاز القرآن را از بعد<بیانی‏»با شیوه‏ای‏جالب مطرح ساخته و درباره انتخاب واژه‏ها در قرآن و نکته سنجی‏ها متناسب وهم آهنگ سخن گفته و برجستگی قرآن را در این انتخاب و چینش شگفت آور کاملاآشکار ساخته و به خوبی از عهده آن بر آمده است. دو رساله دیگر این مجموعه یکی تالیف ابو الحسن علی بن عیسی‏رمانی(متوفای 386)از بزرگان اهل کلام و اندیش مندان جهان اسلام است. نوشته‏های او در زمینه‏های قرآنی بسیار ارزش‏مند و مورد عنایت‏شیخ الطائفه‏ابو جعفر طوسی در تفسیر گران قدرش‏<التبیان‏»قرار گرفته است.دیگری رساله‏<شافیه‏»نوشته شیخ عبد القاهر جرجانی(متوفای 471)است.جرجانی پایه گذارعلوم بلاغت،به صورت علم مدون می‏باشد.این شخصیت‏بزرگ جهان علم وادب،سه نوشته ارجمند-در این زمینه-برای همیشه به یادگار گذارده است:اسرارالبلاغه،دلایل الاعجاز و آخرین آن‏ها رساله‏<شافیه‏»است.رساله شافیه خلاصه وچکیده مباحث دو کتاب پیش را-که به مثابه مقدمه برای وصول به اعجاز می‏باشدبه گونه‏ای موجز و فشرده عرضه کرده است.وی خدمتی شایسته به عالم ادب در راه‏رسیدن به اعجاز قرآن انجام داده است. ابوبکر باقلانی(متوفای 403)و امام فخر رازی(متوفای 606)،و کمال الدین‏زملکانی(متوفای 651)هر یک کتابی مبسوط در این زمینه نوشته و مساله اعجازقرآن را به گونه تفصیلی مورد بحث قرار داده‏اند.امام یحیی بن حمزه بن علی علوی‏زیدی(متوفای 749) کتاب‏<الطراز فی اسرار البلاغه و حقائق الاعجاز»را در سه‏مجلد نوشته که در جلد سوم تمامی نکات بلاغی و اسرار بدیع را بر آیه‏های قرآن‏پیاده کرده،و به خوبی از عهده این کار بر آمده است.جلال الدین سیوطی(متوفای 910)نیز به طور گسترده کتابی در سه مجلد ضخیم با عنوان‏<معترک‏الاقران فی اعجاز القرآن‏»به رشته تحریر در آورده است. اخیرا کتاب‏ها و رساله‏های فراوانی در زمینه اعجاز قرآن نوشته شده که‏مشهورترین آن‏ها عبارت‏اند از:<المعجزه الخالده‏»علامه سید هبه الدین شهرستانی،<اعجاز القرآن‏»استاد مصطفی صادق رافعی،<النبا العظیم‏»استاد عبد الله دراز،<اعجاز قرآن‏»علامه طباطبایی.علاوه بر نوشته‏هایی نیز به عنوان مقدمه تفسیر نوشته‏اندمانند مقدمه تفسیر<آلاء الرحمان‏»شیخ محمد جواد بلاغی و<البیان‏»استاد آیت الله خویی. معجزه یک ضرورت دفاعی بدون شک معجزه برای پیامبران-به ویژه اولو العزم (3) -یک وسیله اثباتی به شمارمی‏رود تا سند نبوت و شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و گواه آن باشد تا که ازجهان غیب پیام آورده‏اند.لذا معجزه‏ای که به دست آنان انجام می‏گیرد باید نشانه‏ای‏از<ما ورای الطبیعه‏»باشد،یعنی کاری انجام گیرد که طبیعت این جهان از عهده‏انجام آن عاجز باشد،به همین جهت آن را<خارق العاده‏» (4) توصیف می‏کنند،یعنی‏بیرون از شعاع تاثیرات طبیعی مالوف(عوامل طبیعی شناخته شده و معروف)قرارگرفته است. اکنون این سؤال پیش می‏آید که معجزه یک ضرورت تبلیغی است‏یا ضرورت‏دفاعی؟یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست‏با معجزه آغاز می‏کنند،یا موقعی که با شبهه‏های منکرین رو به رو می‏شوند معجزه ارائه می‏دهند؟سیره‏پیامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد.اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز،دعوت خود را با معجزه هم راه ننمود،ولی هنگامی که با منکران رو به رو گردید ودرخواست معجزه نمودند-یا بدون در خواست و صرفا برای دفع شبهات آنان‏معجزه آورده است.دعوت انبیا عین صراحت‏حق است که با فطرت اصیل انسان‏دم ساز و با عقل سلیم هم آهنگ می‏باشد.چیزی را می‏گویند که فطرت و عقل‏بشری بی‏درنگ و آزادانه آن را می‏پذیرد. و بالحق انزلناه و بالحق نزل (5) ،ما قرآن را که عین حقیقت است فرو فرستادیم[یعنی حقیقتی آشکار و انکار ناپذیر]و همین گونه‏فرود آمد». له دعوه الحق (6) ،خدا را دعوتی است‏حق و روشن‏». فتوکل علی الله انک‏علی الحق المبین (7) ،بر خدای خود تکیه کن.راهی که می‏روی حق و آشکار است‏». ذلک الکتاب لا ریب فیه (8) ،این کتاب جای تردیدی در آن نیست‏»،یعنی آن اندازه‏شواهد صدق،آن را فرا گرفته که راه تشکیک و تردید در آن را بسته است. لقد جاءت‏رسل ربنا بالحق (9) ،پیامبران همگی حق آور بودند». یا ایها الناس قد جاءکم الحق من‏ربکم (10) ، ای مردم!آن چه را که برای شما آمده صرفا حقیقت آشکاری است‏». الله‏الذی انزل الکتاب بالحق و المیزان (11) ،خداوندی که کتاب و شریعت را حقیقتی آشکار ومعیار سنجش حق از باطل قرار داد». از این‏رو در جای جای قرآن تصریح شده که صاحب نظران اندیش‏مند،بی‏درنگ‏دعوت حق را می‏پذیرند و به ندای حقیقت لبیک می‏گویند.تنها کسانی که حق راخوش آیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمی‏بینند،آن را نمی‏پذیرند،گر چه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند. و یری الذین اوتوا العلم الذی‏انزل الیک من ربک هو الحق و یهدی الی صراط العزیز الحمید (12) ، دانش مندان اندیش‏مندبه خوبی در می‏یابند آن چه بر تو نازل گشته،صرف حقیقت است و به سوی راه حق‏تعالی که عزیز و حمید است هدایت می‏کند».مقصود از عزیز،یگانه قدرت قاهره‏حاکم بر جهان هستی است و حمید به معنای ستوده و پسندیده است. و لیعلم الذین‏اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم (13) ،تا دانش وران بدانند که‏شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل‏های شان در برابر آن خاشع وحالت نرمش پیدا کند». درباره فرهیختگان از ترسایان نجران در پیش‏گاه قرآن،با ستایش از آنان،چنین‏گوید: و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق (14) ، همین که بشنوند آن چه را که بر پیامبر نازل گشته،می‏بینی دیدگانشان[از شدت‏شوق و وجد درونی]لبریز از اشک گردد،زیرا حق را دریافته‏اند». آری،کسانی که حق ستیزند در برابر آن ایستادگی می‏کنند: لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحق کارهون (15) ،ما آن چه که آوردیم حقیقت آشکاری است،ولی بیش‏ترشما حق را خوش ندارید». و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا (16) ،گر چه[بازبان] آن را انکار نموده،ولی در دل آن را شناخته،باور داشته‏اند و این انکار ناشی ازحالت ظلم و استکبار آنان است‏».لذا طبق منطق قرآن، هم واره حق آشکار است وباطل خود نما و برای پذیرفتن حق دلیلی جز فطرت و حجتی جز خرد حاجتی‏نیست.برای حق جویان و حقیقت پویان دلیلی روشن‏تر از بیان خود حق نمی‏باشدو به حجت و برهان نیاز ندارد،زیرا حق،خود آشکار است و فطرت پاک آن را پذیرااست. امام صادق علیه السلام در این زمینه می‏فرماید:<سنت الهی بر آن جاری است که هرگزحق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلی‏به صورت حق نمود نکند».یعنی حق خود جلوه‏گر است و جای شبهه نمی‏گذارد. آن گاه فرمود:<و لو لم یجعل هذا هکذا ما عرف حق من باطل‏» (17) .یعنی اگر چنین نبودکه هم واره حق خودنما باشد و از باطل خود را جدا سازد،هرگز راهی برای شناخت‏حق از باطل وجود نداشت.بدین معنا که شناخت‏حق و جدا ساختن آن از باطل‏یک امر فطری و بدیهی است و گرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجودنداشت.این یک اصل است که پایه‏های تمامی شناخت‏ها بر آن استوار است،از جمله،شرایع و پیام‏های آسمانی که بر دست پیامبران عرضه می‏شود،حقایق‏آشکاری است که فطرت پاک،آن را پذیرا می‏باشد. در قرآن آن جا که از<تحدی‏»و<اعجاز»سخن به میان می‏آید،با جمله و ان کنتم‏فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسوره من مثله (18) آغاز می‏شود.هم چنین آیات دیگر که حالت‏شک و تردید یا به عبارت روشن‏تر حالت تشکیک مشرکان و منافقان ومقابله کنندگان با قرآن و اسلام را در نظر می‏گیرد. ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون.فلیاتوا بحدیث مثله ان کانوا صادقین (19) . ام یقولون‏افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله (20) . ام یقولون افتراه قل فاتوا بسوره مثله (21) . لذا مخاطبین به این گونه هم آوردی خواهی(تحدی)،تنها کسانی‏اند که گفته‏اند: و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین (22) . فقال ان هذا الا سحر یؤثر (23) . و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر (24) قالوا ما انزل الله‏علی بشر من شی‏ء (25) . این گونه سخنان بی‏رویه هرگز از کسانی که به راستی،ایمان آوردند و از همان‏آغاز دعوت آن را پذیرفتند،صادر نگشته و هرگز این گونه تحدی‏ها وهم آورد خواهی‏ها به آنان متوجه نبوده است،زیرا نیازی نبوده و اینان با فطرتی پاک‏و سرشتی ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پذیرفتند.اساسا کسانی‏از پیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست معجزه می‏کردند که خواهان ایجاد شبهه‏و حالت تردید در درون مردم بوده‏اند. و قال الذین لا یرجون لقاءنا ائت‏بقرآن غیر هذا او بدله (26) . و قالوا لن نؤمن لک حتی‏تفجر لنا من الارض ینبوعا.او تکون لک جنه من نخیل و عنب فتفجر الانهار خلالها تفجیرا.اوتسقط السماء کما عمت علینا کسفا او تاتی بالله و الملائکه قبیلا.او یکون لک بیت من‏زخرف او ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیک حتی تنزل علینا کتابا نقرؤه.قل سبحان ربی هل‏کنت الا بشرا رسولا» (27) . حضرت موسی علیه السلام با آن که عصا و ید بیضاء هم راه داشت،آن را موقعی ارائه دادکه با انکار فرعونیان و مقابله قبطیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویش‏دلیل و نشانه خواستند.خداوند به موسی و هارون دستور می‏دهد: فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین ،نزد فرعون رفته به او بگویید:ما پیامبران پروردگارجهانیانیم‏».فرعون به آنان گفت:<و ما رب العالمین،پروردگار جهانیان چیست؟». موسی گفت:<رب السماوات و الارض و ما بینهما ان کنتم موقنین،پروردگار آسمان‏ها وزمین و آن چه در میان آن دو می‏باشد.اگر دارای باور درونی باشید».یعنی اگر به‏درون خود بنگری،شاهد صدق این مدعا را در خود می‏یابی. فرعون از روی تمسخر به اطرافیان خود روی کرده گفت:<الا تستمعون،آیانمی‏شنوید»که موسی چه مطالب ناباوری را مطرح می‏سازد؟موسی روی به آنان‏کرده و گفت:<ربکم و رب آبائکم الاولین،پروردگار شما و پدران پیشین شما»نه مانندفرعون که دعوی ربوبیت را تنها در این برهه زمانی دارد. آن گاه فرعون با خشم و تمسخر گفت:<ان رسولکم الذی ارسل الیکم لمجنون،پیامبری که به سوی شما فرستاده شده دیوانه‏ای بیش نیست‏».موسی گفت: <خدایی را که من می‏خوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است‏»کنایه‏از آن که ادعای ربوبیت تو صرفا به جهت‏سلطه بر ملک مصر و رود نیل است و بسی‏محدود و هرگز با گستره خدایی پروردگار جهان قابل قیاس نیست و هرگز سلطه‏محدود با سلطه نامحدود قابل قیاس نیست‏<قال رب المشرق و المغرب و ما بینهما ان‏کنتم تعقلون‏».لذا به اندیشیدن دستور می‏دهد.این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگی‏است که فرعون به موسی داده است. باز هم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع کننده‏ای گفت:<لئن‏اتخذت الها غیری لاجعلنک من المسجونین،اگر جز من،خدایی برگزینی تو را از[جمله]زندانیان خواهم ساخت‏».موسی با ملایمت گفت:<اولو جئتک بشی‏ء مبین،گر چه‏برای تو دلیل آشکاری[بر صحت دعوی خویش]بیاورم؟!».فرعون گفت:<فات به‏ان کنت من الصادقین،بیاور اگر راست می‏گویی‏».آن گاه حضرت موسی،عصا و یدبیضاء را ارائه داد<فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین.و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین‏».باافکندن عصا و تبدیل آن به ماری عظیم الجثه و هول‏ناک و بیرون آوردن دست ازآستین و درخشیدن آن با نور سفیدی خیره کننده،معجزه خود را ارائه داد که در این هنگام فرعون از وحشت آن را سحر خوانده در صدد مقابله بر آمد (28) . در سوره ابراهیم به طور عموم تقاضای معجزه را از جانب کسانی یاد آور شده که‏حالت انکار داشته‏اند،همان گونه که درباره پیامبر اسلام یاد آور شدیم.حضرت‏موسی علیه السلام آن جا که با قوم خود و نافرمانی‏هایی که می‏کردند روبرو شد به آنان یاد آورمی‏شود: ا لم یاتکم نبؤ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم،لا یعلمهم الاالله.جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا کفرنا بما ارسلتم به،و انالفی شک مما تدعوننا الیه مریب.قالت رسلهم‏ا فی الله شک فاطر السماوات و الارض‏یدعوکم لیغفر لکم من ذنوبکم و یؤخرکم الی اجل مسمی.قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون‏ان تصدونا عما کان یعبد آباءنا فاتونا بسلطان مبین.قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلکم ولکن الله یمن علی من یشاء من عباده و ما کان لنا ان ناتیکم بسلطان الا باذن الله،و علی الله‏فلیتوکل المؤمنون.و ما لنا ان لا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا... (29) ،آیا سرگذشت‏پیشینیان را نشنیده‏اید که پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند،ولی آنان از روی‏تمسخر خنده‏وار دست‏بر دهان نهاده (30) و گفتند:ما به آن چه آورده‏اید باور نداریم ودر شک و تردید می‏باشیم.پیامبران به آنان گفتند:مگر درباره صانع متعال جاری‏شکی وجود دارد؟او شما را می‏خواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی است‏که در اختیار شما قرار داده است.گفتند:شما همانند ما بشر هستید و می‏خواهید مارا از آن چه پدرانمان می‏پرستیدند باز دارید،پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید که‏پیامبرید.پیامبران به ایشان گفتند آری ما بشری بیش نیستیم و از خود مایه‏ای‏نداریم.خدای بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هر آینه معجزه‏ای که نشان‏گر صحت‏گفتار ما باشد،ارائه خواهیم داد و به خدا پناه می‏بریم که راه را به ما نشان‏داده است‏». شواهد بر این واقعیت‏بسیار است که ارائه معجزه هنگامی بوده که انبیا علیهم السلام با شبهات منکرین و تشکیک معاندین رو به رو می‏شدند که برای رفع شبهه و دفع‏تشکیک،ارائه معجزه ضرورت می‏یافت و گرنه در رویارویی با پاک اندیشان روشن‏ضمیر،نیازی به معجزه نبوده بلکه همان ارائه حق،بزرگ‏ترین شاهد صدق آنان‏محسوب می‏گردید. از این‏رو معجزه هم چون شمشیر برای شکستن سدهای ایجاد شده در سر راه‏پیش رفت دعوت حق به کار رفته است.شمشیر برای زدودن موانع خارجی است که‏دشمن از روی عجز و نداشتن منطق صحیح به وجود می‏آورد و در صدد ایجادمحاصره یا ریشه کن کردن بنیاد حق بر می‏آید و معجزه برای درهم فرو ریختن تمامی‏شبهاتی بوده که دشمنان-به گمان خود-از آن حصاری به وجود آورده بودند. پس کاربرد معجزه و شمشیر اساسا برای ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده،بلکه در رتبه دوم و هنگام برخورد با موانع از آن‏ها استفاده شده است.لذا هر دو،وسیله دفاعی به شمار می‏روند نه وسیله تبلیغی محض. پی‏نوشتها: 1- ر.ک:الفهرست،ص 63 آن جا که از علوم قرآنی سخن می‏گوید و ص 259 آن جا که از مذاهب اهل اعتزال بحث می‏کند.(چاپ قاهره-الاستقامه). 2- بست:شهرکی در نزدیکی کابل محل اقامت وی بوده است.ر.ک:مقدمه کتاب‏<ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن‏».و نیز مقدمه التمهید،ج 1،ص 8. 3- پیامبران اولو العزم پیامبرانی‏اند که دارای شریعتی نو و کتابی تازه باشند،آنان پنج نفرند:نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیه و آله. 4- یعنی خارج از محدوده عوامل مؤثر که متعارف و شناخته شده است.ولی هرگز بر خلاف ناموس طبیعت نیست،چه این که قانون علیت،طبیعی و خدشه بردار نیست.تنها علت‏به وجود آمدن معجزه،غیر متعارف بودن آن است ولی برای بشریت امکان شناخت آن بر اساس موازین طبیعی هرگز میسر نیست و گرنه هیچ پدیده‏ای در صحنه هستی بدون علت متناسب خود،امکان وجود ندارد و علت العلل اراده خداوندی است و چگونگی تاثیر در باب علیت نیز تحت اراده او است که می‏تواند دگرگون سازد یا سرعت‏بخشد و معجزه از همین طریق صورت می‏گیرد.لذا خارق العاده می‏گویند نه خارق الطبیعه. 5- اسراء 17:105. 6- رعد 13:14. 7- نمل 27:79. 8- بقره 2:2. 9- اعراف 7:43. 10- یونس 10:108. 11- شوری 42:17. 12- سبا 34:6. 13- حج 22:54. 14- مائده 5:83. 15- زخرف 43:78. 16- نمل 27:14. 17- برقی،محاسن،کتاب مصابیح الظلم،ج 1،ص 432،شماره 998/400. 18- بقره 2:23. 19- طور 52:34-33. 20- هود 11:13. 21- یونس 10:38. 22- انفال 8:31. 23- مدثر 74:25-24. 24- نحل 16:103. 25- انعام 6:91. 26- یونس 10:15. 27- اسراء 17:93-90. 28- ر.ک:سوره شعراء آیات(34-16)و سوره اعراف آیات(110-103). 29- ابراهیم 14:12-9. 30- این حالتی است که برای تمسخر انجام می‏دهند،مانند آن که خنده‏شان گرفته دست‏بر دهن می‏نهند. علوم قرآنی صفحه 342 آیت الله محمد هادی معرفت مترجم: محمد حسن معصومی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا