معارف اسلامی

اعتبار کشف و شهود به عنوان منبع کسب معرفت

آیا قرآن«کشف و شهود» را به عنوان منبع کسب معرفت تایید می کند؟

در آیه 75 سوره «انعام» سخن از مشاهده ملکوت آسمان و زمین توسط ابراهیم(ع) است، که جز با کشف و شهود امکان پذیر نبود. آیه 105 سوره «توبه» نیز بیانگر این حقیقت است که پیامبر(ص) و امامان، درک و دیدى دارند که اعمال انسان ها را از نیک و بد مشاهده می کنند. در سوره «نجم» طبق عقیده جمعى از مفسّران، شهود جبرائیل توسط پیامبر(ص) مورد اشاره قرار گرفته و طبق نظر برخی دیگر، آن حضرت ذات مقدس الهی را شهود می کند. در سوره های «تکاثر، فرقان، انفال، یوسف و مریم» نیز به کشف و شهود اشاره شده است.

در آیاتی چند از قرآنکریم به کشف و شهود به عنوان یکی از راههای کسب معرفت اشاره شده است که به توضیح بعضی از آنها می پردازیم:
1- در آیه75 سوره«انعام» می خوانیم: «وَکَذلِکَ نُرِى اِبْراهِیْمَ مَلَکُوتَ السَّمَوْاتِ وَالاَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوْقِنِینَ»؛ (این‏ چنین ملکوت آسمان‏ ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا اهل یقین گردد).
قرآن کریم در آیهفوق بعد از اشاره به مبارزه ابراهیم(علیه السلام)، قهرمان توحید، با شرک و بت پرستى، از «مقام والاى یقین و ایمانابراهیم(علیه السلام)» و دلیل آن سخن می گوید؛ شاید این پاداشى بود که خدابه ابراهیم(علیه السلام) در برابر مبارزه با بت پرستى عطا کرد که ملکوت آسمان ها و زمین را به او نشان داد و ابراهیم(علیه السلام) «اهل یقین» شد یعنى به مقام «عین الیقین» و «حق الیقین» رسید.
با توجّه به این که «السموات» به صورت جمع همراه با «الف و لام» ذکر شده، و می دانیم به معناى عموم است، معلوم می شود که خداوند ابراهیم(علیه السلام) را از ملکوت، یعنى حاکمیت خداوند بر تمام آسمان ها و کواکب و ستارگان ثابت و سیّار و کهکشان ها و غیر آنها، و همچنین حاکمیت خویش بر تمام پهنه زمین، اعم از ظاهر و باطن، آگاه ساخت، و قرآناز این آگاه سازى تعبیر به «ارائه» (نشان دادن) می کند.
با توجّه به این که انسان با چشم ظاهر و استدلالات عقلى نمی تواند همه این حقایق را مشاهده کند، پس معلوم می شود که خداوند از طریق شهود درون و کنار زدن پرده هایى که در حال عادى در برابر چشم ما افتاده و بسیارى از حقایق را مکتوم می دارد، این حقایق را بر ابراهیم(علیه السلام) ارائه داد.
فخر رازى در تفسیرخود درباره این «ارائه» دو احتمال ذکر می کند: نخست این که مراد ارائه حسّى است، و دیگر ارائه از طریق دلایل عقلى، سپس با نُه دلیل مختلف احتمال دوم را در تفسیر آیهتوضیح می دهد.(1)
ولى انسان نه از طریق حس، و نه از طریق عقل نمی تواند به تمام اسرار حاکمیت خداوند بر همه جهان احاطه پیدا کند، و این موضوع درک و دید دیگرى لازم دارد، و لذا در تفسیر«فى ضلال القرآن» می خوانیم که منظور آگاه ساختن ابراهیم(علیه السلام) بر امر پنهانى آفرینش و پرده بردارى از آیاتى که در اوراق کتاب هستى نشر شده است، می باشد تا ابراهیم(علیه السلام) به درجه یقین کامل برسد.(2)
به تعبیر دیگر ابراهیم(علیه السلام) نخست مراحل توحیدفطرى و استدلالى را از مشاهده طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگان دریافت، و به مبارزه با بت پرستان شتافت، و پیوسته مدارج توحیدرا در پرتو این جهادبزرگ یکى پس از دیگرى پیمود تا به مرحله اى رسید که خداوند پرده ها را از قلب اش کنار زد، و او را به مرحله شهود باطن عالم رسانید.
لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که در تفسیراین آیهفرمود: «کُشِطَ لاِبْراهِیْمَ السَّمَواتُ السَّبْعُ حَتّى نَظَرَ مافَوْقَ الْعَرْشِ وَ کُشِطَ لَهُ الاَرَضُوْنَ السَّبْعُ وَ فُعِلَ بِمُحَمَّد(صلى اللهعلیه وآله)مِثلُ ذلِکَ … وَالائِمَهُ مِنْ بَعْدِهِ قَدْ فُعِلَ بِهِمْ مِثْلُ ذلِکَ»(3)؛ (خداوند پرده ها را از آسمان هاى هفتگانه از برابر دیدگان ابراهیم کنار زد تا نگاه به مافوق عرش افکند، همچنین پرده ها را از زمین هاى هفتگانه براى او کنار زد، و همین کار را با محمد[صلى اللهعلیه وآله] انجام … و با امامان بعد از او).
در تفسیر«برهان» احادیث متعدّدى در این زمینه نقل شده است که همگى نشان می دهد این درک و دید، نوع دیگرى غیر از درک و دید حسّى و عقلائى است؛ در تفسیر«المیزان» نیز آمده است که «ملکوت» اشاره به وجود اشیاء از جهت انتساب آنها به خداوند و وابستگى آنها به ذات پاک او است، و این همان چیزى بود که ابراهیم(علیه السلام) آن را مشاهده کرد و از آن به توحیدخالص آشنا شد.(4)
در تفسیر«دُرالمنثور» نیز روایتى از پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) و روایتى از ابن عباسنقل شده که نشان می دهد خداوند پرده ها را کنار زد، و ملکوت آسمان یعنى اسرار قدرت و حاکمیت خود را بر سراسر عالم هستى به ابراهیم نشان داد.(5)
2- خداوند در آیه105 سورهتوبه پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) را مخاطب ساخته و بعد از ذکر دستور زکاتو صدقات و توبه می فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُوْمِنُونَ …»؛ (به مومنان بگو عمل کنید که خداو رسول او و مومنان اعمال شما را می بینند …).
بدون شک مراد از مشاهده اعمال از سوى خداوند مشاهده همه اعمال انسان ها است، اعم از آنچه از نیک و بد در حضور جمع انجام می دهند و یا در پنهانى، به همین دلیل باید – به خاطر اتحاد سیاق – مشاهده پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) نیز همین گونه بوده باشد، چرا که آیهمطلق است و هیچ گونه قید و شرطى در آن نیست، و امّا منظور از «مومنان» با توجّه به قراین مختلف همان «جانشینان معصوم» پیامبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) است نه همه مومنان.
با توجّه به این که با مشاهده حسى، یا دلایل عقلى، نمی توان از همه اعمال انسان ها آگاه شد، این نیز بیانگر این حقیقت است که پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) و امامان(علیهم السلام) درک و دید دیگرى دارند که اعمال مومنان را از نیک و بد مشاهده می کنند.
این که فخر رازى در تفسیرخود می گوید: «منظور همه مومنان است»، و بعد گرفتار این مشکل می شود که همه مومنان از اعمال نیک و بد یکدیگر آگاه نمی گردند، سپس در پاسخ می گوید: «منظور این است که خبرش به آنها می رسد»، تکلّفى است بى حاصل، و توجیهى است کاملا برخلاف ظاهر.
علاوه بر این، روایات فراوانى از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) در ذیل این آیهنقل شده است که همگى نشان می دهد اعمال بندگان هر صبحگاهان [یا بدون ذکر صبحگاهان] بر پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) عرضه می شود، و آنان این اعمال را می بینند، اگر معصیت باشد ناراحت می شوند [و اگر اطاعت باشد خوشحال می گردند].(6)
این آیهبا این همه روایات درس بزرگى به همه رهروان راه حق می دهد که بدانند مراقبین بزرگوارى همواره مراقب اعمال آنها هستند. ایمانبه این حقیقت می تواند اثر تربیتى فوق العاده اى داشته باشد، و لذا در روایات متعدّدى از امام صادق(علیه السلام) این مضمون نقل شده است که درباره امام معصوم می فرماید: «اِذا صارَ الاَْمْرُ اِلَیْهِ جَعَلَ اللهُ لَهُ عَموُداً مِنْ نور یُبْصِرُ بِه ما یَعْمَلُ بِه اَهْلُ کُلِّ بَلْدَه»(7)؛ (هنگامی که امامتبه او می رسد خداوند ستونى از نور براى او قرار می دهد که به کمک آن می تواند اعمال اهل هر شهرى را ببیند!).
3- خداوند در سورهنجم آیات 2- 10 می فرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَىٰ * وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ * اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ * ذُو مِرَّهٍ فَاسْتَوَىٰ * وَهُوَ بِالْاُفُقِ الْاَعْلَىٰ * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ * فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَىٰ * َاَوْحَىٰ اِلَىٰ عَبْدِهِ مَا اَوْحَىٰ»؛ (هرگز دوست شما (رسول خدا) گمراه نشده و منحرف نگردیده است، * و هرگز از روى هواى نفس سخن نمی گوید. * آنچه می گوید چیزى جز وحى (الهى) که بر او القا شده نیست. * آن کس که قدرت عظیمی دارد (جبرئیل امین) او را تعلیم داده است؛ * همان کس که توانایى فوق العاده دارد؛ آنگاه او (پیامبر) به حدّ کمال رسید، * در حالى که در افق اعلى بود. * سپس نزدیک و نزدیکتر شد، * تا آن که فاصله او (با جبرئیل) به اندازه فاصله دو قوس کمان یا کمتر بود؛ * در این جا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده اش وحى نمود).
در این آیات طبق عقیده جمعى از مفسّران، به شهود جبرئیل توسّط پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) اشاره شده است؛ وی جبرئیل را دو بار در تمام عمرش در صورت اصلى اش مشاهده کرد: مرتبه اوّل در آغاز بعثت بود که جبرئیل در افق بالا ظاهر گشت، و تمامی شرق و غرب را پوشاند، و آن چنان با عظمت بود که پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) به هیجان آمد. مرتبه دوّم جریان معراجپیامبر(صلى اللهعلیه وآله) واقع شد، که در آیات سورهنجم به هر دو دیدار اشاره شده است.
تفسیر دیگرى که در زمینه این دو مشاهده وجود دارد شهودى است که پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) نسبت به ذات پاک خداوند پیدا کرد، شهودى نه با چشم ظاهر که با چشم باطن، و مصداق روشنى از «لقاء الله» در این جهان بود که شرح مفصّل آن در تفسیرنمونه ذیل آیات سورهنجم بیان شده است.(8)
به هر حال آیهمورد بحث می گوید آنچه را که پیامبر(صلى اللهعلیه وآله) با چشم دل دید واقعیت داشت، و قلب اش در آنچه دیده بود صادق بود و هرگز دروغنمی گفت.
این تعبیر به هر حال شاهدى است بر مساله کشف و شهود باطنى که یکى از منابع معرفت انسان است، انسانى همچون پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله).
در تفسیر المیزانمی خوانیم تعجّب ندارد که خداوند در این جا مشاهده را به قلب نسبت داده است، زیرا انسان داراى نوع دیگرى ادراک شهودى است که ماوراى ادراک با حواس ظاهر و تخیّل و تفکّر با قواى باطن است، چنان که با همین شهود، وجود خودمان را در می یابیم، می دانیم که موجود هستیم. این آگاهى بر وجود خویش نه با چشم ظاهر است و نه از طریق تفکّر؛ بلکه نوعى حضور و ظهوردر برابر نفس است که در قرآنمجید از آن تعبیر به «فواد» شده است.(9)
بعضى از مفسّران دیگر نیز صریحاً گفته اند که منظور از «رویت» در این آیههمان مشاهده با چشم دل است.
در حدیثى از ابوالحسن امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) می خوانیم که یکى از یارانش سوال کرد: «هَلْ رَاى رَسوُلُ اللهِ(صلى اللهعلیه وآله) رَبَّهُ عَزَّوَجَلِّ؟»؛ (آیا پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) پروردگار خویش را مشاهده کرد؟)، فرمود: «نَعَمْ بِقَلْبِهِ رَآه، اما سَمِعْتَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: «مَا کَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَاَى»، لَمْ یَرَهُ بِالْبَصَر وَلکِنْ راهُ بِالْفُوادِ»(10)؛ (آرى او با چشم قلب خدارا دید آیا نمی شنوى خداوند می گوید: قلب آنچه را دید دروغنمی گوید، آرى پیامبر، خدارا با چشم ظاهر ندید، ولى با چشم دل مشاهده نمود).
مسلّماً منظور از مشاهده قلبى تفکّر و استدلال نیست؛ چرا که این معنا براى همه خداپرستان جهان و همه مومنان واقع می شود و اختصاصى به پیغمبر اکرم(صلى اللهعلیه وآله) ندارد.
4- خداوند در آیات 5 و 6 سورهتکاثر مومنان یا همه انسان ها را مخاطب ساخته می گوید: «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»؛ (این چنین نیست که شما می پندارید اگر شما علم الیقینمی داشتید * جهنم را مشاهده می کردید). سپس می افزاید: «ثُمَّ لَتَرَوْنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ»؛ (سپس شما بعد از آن جهنم را به عین الیقینخواهید یافت!).
در این که آیا این مشاهده در دنیا روى می دهد یا آخرت، و یا اوّلى در دنیا و دوّمی در آخرتاست؟ میان مفسّران گفتگو است؛ آنچه از ظاهر آیات به نظر می رسد این است که آیهدوّم «ثُمَّ لَتَرَوْنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ» اشاره به مشاهده دوزخ در آخرتاست، چرا که بعد از آن می فرماید: «ثُمَّ لَتُسْاَلُنَّ یَوْمَئِذ عَنْ النَّعِیمِ»؛ (سپس در آن روز از نعمت هاى الهى از شما سوال می شود).
بنابراین آیهقبل یعنى «لَتَرَوْنَّ الْجَحِیمَ» قاعدتاً اشاره به دنیا است.
در تفسیر المیزاننیز آمده که ظاهر این آیهمشاهده دوزخ قبل از روز قیامتاست؛ مشاهده اى با چشم دل که از آثار ایمانو یقین می باشد؛ آن چنانکه در داستان ابراهیم(علیه السلام) درباره مشاهده ملکوت آسمان و زمین آمده است.(11)
البتّه همان گونه که گفتیم بعضى هر دو رویت را مربوط به قیامتمی دانند، ولى در بیان تفاوت میان آن دو سخت به زحمت افتاده اند، چنانکه از مطالعه گفته هاى فخررازى در تفسیرش این مطلب به وضوح معلوم می شود.(12)
به هر حال ظاهر آیهمورد بحث نیز تاکیدى است بر این واقعیت که انسان ممکن است به مرحله اى از یقین برسد که پرده ها از مقابل چشم اش کنار رود و بعضى از حقایق عالم غیب را ببیند.
5 – در آیات 21 و 22 سورهفرقان آمده است: «وَقَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا اُنزِلَ عَلَیْنَا الْمَلَائِکَهُ اَوْ نَرَىٰ رَبَّنَا ۗ لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی اَنفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا کَبِیرًا * یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَهَ لَا بُشْرَىٰ یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَیَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا».
خداوند در این آیات به تقاضاى مکرر کافران اشاره می کند که آنها می گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نمی شوند؟ یا چرا خدارا نمی بینیم؟».
قرآن در پاسخ این سئوال می گوید: «آن روز که فرشتگان را می بینند دیگر کار از کار گذشته، و در چنگال عذاب و مجازات الهى گرفتار شده اند، و در آن روز بشارتى براى مجرمان نخواهد بود».
در این که منظور از آن روز کدام روز است؟ در میان مفسّران دو عقیده وجود دارد: جمعى آن را اشاره به روز قیامتمی دانند که انسان ها فرشتگان را مشاهده می کنند، ولى بعضى دیگر با توجّه به آیاتى که درباره فرشتگان قبض ارواح سخن می گوید از جمله این آیهکه می فرماید: «وَلَوْ تَرَى اِذْ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِکَهُ بَاسِطُوا اَیْدِیهِمْ اَخْرِجُوا اَنفُسَکُمُ»(13)؛ (اگر ظالمان را ببینى هنگامی که در امواج مرگ قرار گرفته اند و فرشتگان دست هاى خود را گشوده و به آنها می گویند جان خود را بیرون کنید)، معتقدند که منظور مشاهده فرشتگان در لحظه جان دادن، یا بعد از مردن و قبل از روز قیامتاست. این عقیده از ابن عباسمفسّر معروف نقل شده است.(14)
در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم: هنگامی که جان به گلوى کفار می رسد فرشتگان به صورت و پشت آنها می زنند و می گویند: جان هاى خود را خارج کنید … و این است معناى آیه«یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلاَئِکَهَ لاَ بُشْرَى یَوْمَئِذ لِّلْمُجْرِمِینَ».(15)
مطابق این تفسیر، در آستانه مرگ پرده ها از مقابل چشمان انسان کنار می رود و فرشتگان خدارا می بیند و حالت کشف و شهودى به او دست می دهد.
6- آیه94 سورهیوسف اشاره به داستان یوسف(علیه السلام) می کند، در آن زمان که فرزندان یعقوب با خوشحالى تمام همراه کاروانى از مصر حرکت کردند، و پیراهن او را با خود برداشته، براى چشم روشنى و روشنى چشم پدر، به سوى کنعان می آمدند. همین که کاروان از مصر حرکت کرد، یعقوب(علیه السلام) به اطرافیان خود گفت: «… اِنِّی لَاَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ ۖ لَوْلَا اَن تُفَنِّدُونِ»؛ (من بوى یوسف را می شنوم اگر مرا به نادانى نسبت ندهید).
مسلّماً یعقوب(علیه السلام) راست می گفت، و بوى پیراهن یوسف(علیه السلام) را از فاصله زیاد می شنید، کارى که با شامه معمولى ممکن نیست، به همین دلیل هیچ یک از اطرافیان او این امر را باور نکردند، چون این احساس براى آنها حاصل نشده بود، تا آن جا که پیر کنعان پیغمبر بزرگ الهى را به گمراهى نسبت دادند و گفتند: «تَاللهِ اِنَّکَ لَفِى ضَلاَلِکَ الْقَدِیمِ»(16)؛ (به خداسوگند تو در همان اشتباه و گمراهى سابق خود هستى؟). امّا هنگامی که برادران آمدند معلوم شد حق با پیر کنعان بود.
در بعضى از روایات آمده است که فاصله میان مصر و کنعان ده روز، و در بعضى هشت روز راه، و در بعضى هشتاد فرسخبوده است.(17)
هیچ دلیلى ندارد که ما این آیهرا حمل بر مجاز کنیم و بگوییم شنیدن بوى پیراهن یوسف(علیه السلام) کنایه از لقاى قریب الوقوع او بوده که به قلب پدر الهامشده بود. – مثل این که گاه می گوییم بوى پیروزى اسلامبر دشمنان، به مشام می رسد – چرا که طبق قواعد مسلّم ادبیات تا الفاظ را ممکن است بر حقیقت حمل کنیم حمل بر مجاز جایز نیست.
نتیجه اینکه براى یعقوب(علیه السلام) مکاشفه اى واقع شد، پرده ها کنار رفت و با احساسى مافوق این احساس ظاهرى توانست بوى پیراهن فرزند را از آن فاصله دور بشنود.
7- در آیات 15 – 20 سورهمریم به داستان تمثّل و تجسّم فرشته الهى در برابر مریم(علیها السلام) می رسیم که قرآنصریحاً می گوید: مریم(علیها السلام) از خانواده اش جدا شده، و در ناحیه شرقى (بیت المقدس) قرار گرفته بود، حجابى میان خود و مردم افکند – این حجاب یا براى این بوده که با فراغت خاطر کامل به عبادت پروردگار و راز نیاز با او پردازد، و یا براى شستشو و غسلکردن – هرچه بود در این هنگام روح الهى، آن فرشته بزرگ، به سوى او آمد، و در حالى که در شکل انسان کامل و بى عیب و نقص و خوش قیافه اى بود بر مریم ظاهر شد. مریم نخست وحشت کرد؛ امّا به زودى فهمید که او رسول الهى است و براى بشارت تولّد مسیح آمده است، و با او در این زمینه به گفتگو پرداخت. که داستان اش مشروحاً در تفسیرآیات سورهمریم آمده است.(18)
بعضى گفته اند: فرشته الهى در حسّ بینایى مریم(علیه السلام) چنین مجسّم شد [و نه در خارج!] ولى این سخنى است مخالف ظاهر آیهکه هیچ دلیلى بر آن نیست. قرائن نشان می دهد که این شهود فقط براى مریم واقع شد، و اگر دیگرى در آن جا حاضر بود شاید قادر بر دیدن نبود. بنابراین آیهفوق ممکن است قرینه دیگرى بر مساله امکان شهود حتى براى غیر پیامبران باشد.(19)
پی نوشت: (1). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 13، ص 35، سوره أنعام، آیه .75
(2). فى ظلال القرآن، سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، دارالشروق، بیروت و قاهره، 1412 قمری، چاپ هفدهم، ج 2، ص 1139، سوره أنعام، آیات 74 الى 94.
(3). البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى سید هاشم، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه موسسه البعثه، بنیاد بعثت، تهران، 1416 قمری، چاپ: اول، ج 2، ص 432، سوره أنعام، آیات 74 الى 81، حدیث 2. (حدیث 3 و 4 نیز همین معنا را می رساند).
(4). المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417 قمری، چاپ: پنجم، ج 8، ص 348 .
(5). الدر المنثور فى تفسیر المأثور، سیوطى، جلال الدین، کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى، قم، 1404 قمری، ج ‏3، ص 23، (قوله تعالى و کذلک نری إبراهیم الآیات …) .
(6). در البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى سید هاشم، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه موسسه البعثه، بنیاد بعثت، تهران، 1416 قمری، چاپ: اول، ج 2، ص 841، سوره توبه، آیه 105؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق/ مصحح: جمعى از محققان‏، دار إحیاء التراث العربی‏، بیروت‏، 1403 قمری‏، چاپ: دوم، ج 23 ، ص 349، باب 20 (عرض الأعمال علیهم ع و أنهم الشهداء على الخلق). ده ها روایت در این زمینه نقل شده است که می توان گفت مجموعاً به حدّ تواتر می رسد؛ این نوع روایات در کتاب الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‏، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ‏ ‏1407 قمری، چاپ: چهارم، ج 1، ص 219، باب (عرض الأعمال على النبی ص و الأئمه ع) به طور مشروح آمده است.
(7). منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، هاشمی خویى، میرزا حبیب الله/ حسن زاده آملىٍ، حسن و کمره اى، محمد باقر، محقق/ مصحح: میانجى، ابراهیم‏، مکتبه الإسلامیه، تهران‏، 1400 قمری‏، چاپ: چهارم‏، ج ‏5، ص 200، (و اما الثانی …). همان گونه که در بالا گفته شد احادیث به این معنا متعدد است که در البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى سید هاشم، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه موسسه البعثه، بنیاد بعثت، تهران، 1416 قمری، چاپ: اول، ج 2، ص 841، سوره توبه، آیه 105، به بعضى از آنها اشاره شده است.
(8). تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1374 شمسی، چاپ: اول، ج 22 ، ص 484 ـ 494.
(9). المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417 قمری، چاپ: پنجم، ج 19، ص 30.
(10). تفسیر نور الثقلین، عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، تحقیق: سید هاشم رسولى محلات، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415 قمری، چاپ: چهارم، ج 5، ص153، سوره نجم، آیات 5 الى 31 ، ح 34.
(11). المیزان فى تفسیر القرآن، طباطبایى، سید محمد حسین، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1417 قمری، چاپ: پنجم، ج 20، ص 352.
(12). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 32، ص 276، سوره تکاثر، آیه 8.
(13). سوره انعام، آیه 93.
(14). مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 24، ص 450، سوره فرقان آیات 21 الى 24.
(15). البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى، سید هاشم، تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه موسسه البعثه، بنیاد بعثت، تهران، 1416 قمری، چاپ: اول، ج 4، ص 117، سوره فرقان، آیه 22.
(16). سوره یوسف، آیه 95.
(17). مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 شمسی، چاپ: سوم، ج 5، ص 402؛ مفاتیح الغیب، فخرالدین رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420 قمری، چاپ: سوم، ج 18، ص 507، سوره یوسف، الآیات 94 الى 98.
(18). تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، ناصر، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1374 شمسی، چاپ: اول، ج 13، ص 32 به بعد، سوره مریم، آیات 16 تا 21 مراجعه فرمایید.
(19). گرد آوری از کتاب: پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386 شمسی، چاپ نهم، ج 1، ص 250.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا