علوم قرآنی

معناى تحریف، اقسام آن و دلایل تحریف ناپذیرى قرآن را بیان نمائید.

معناى تحریف، اقسام آن و دلایل تحریف ناپذیرى قرآن را بیان فرمایید.

تحریف از ریشه «حرف» به معناى گوشه، کنار و طرف است213.
چون تحریف از باب تفعیل است، به معناى کناره بردن و به گوشه کشاندن خواهد بود؛ از این رو تحریف گفتار به این معناست که با تغییر و جابه جا کردن کلمات و جملات یا تفسیر نادرست، مفهوم مورد نظر متکلم را از بستر صحیح و مطلوب خارج ساخته، به مفهومی کناره بکشاند که در حاشیه معناى اصلى جاى داشته باشد214.
تحریف در اصطلاح به هفت معنا آمده است:
1. تحریف معنوى: یعنى گفتار، به غیر وجه و طریق آن تفسیر شود و مدلول لفظ به معنایى که به دلالت وضعى یا بر حسب قرائن متداول در آن ظهور ندارد، تأویل گردد؛ به همین علت است که این گونه تأویل مردود است و در لسان شریعت مقدس تحت عنوان تفسیر به رأى، یاد شده و از آن نهى شده است. پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «هر کس قرآن را به رأى [و دیدگاه شخصى] خود تفسیر کند، جایگاه خود را در آتش فراهم می نماید.»215
2. تحریف موضعى: بدین معنا که ثبت آیه یا سوره بر خلاف ترتیب نزول آن باشد. این امر در آیات به باور بیشتر مفسران و قرآن پژوهان رخ نداده و برخى در آیات انگشت شمارى به جابه جایى قائل شده اند، ولى ترتیب سوره ها به اتفاق علما بر اساس ترتیب نزول نبوده و در توقیفى بودن یا عدم توقیفى بودن ترتیب فعلى بین دانشمندان اختلاف نظر است.
3. تحریف در قرائت قرآن: یعنى کلمه اى بر خلاف قرائت متداول بین عموم مسلمانان تلاوت گردد. این نوع تغییر رخ داده، ولى به تحریف قرآن نینجامیده است.
4. تحریف در نحوه اداى کلمات: مانند لهجه هاى قبایل عرب که هنگام تکلم در نحوه حرکات و اداى یک حرف یا کلمه با هم اختلاف داشتند. این اختلاف مادامی که بناى اصلى کلمه فرد نباشد و معنایش دگرگون نشود، رواست، ولى اگر موجب خطا شود و با قواعد عربى ناسازگار باشد، مجاز نیست؛ هم چنین اگر تحریف در لهجه موجب تغییر در معناى کلمه گردد، جایز نیست.
5 . تحریف به تبدیل کلمه: این نوع تحریف نیز نیست و در طول تاریخ اسلام نیز رخ نداده و اگر هم از سوى بعضى چنین تغییراتى انجام شده باشد، در حاشیه و حالت انزوا بوده و با گذر زمان به طور کلى از میان رفته است و جز خاطره، هیچ اثرى از آن باقى نمانده است.
6 . تحریف به زیادت: این نوع تحریف به اتفاق دانشمندان و مفسران رخ نداده و اگر کلمه یا عبارتى در برخى روایات نقد شده که بین آیات آمده، توضیح ها و تفسیرهایى بوده که مفسر یا راوى براى آگاهى مخاطبانش بر آیه افزوده است. (مانند تفسیرهاى مزجى)
7. تحریف به کاستى: یعنى چیزى از قرآن حذف و ساقط شده باشد. این نوع تحریف محل بحث است و به اعتقاد اکثر قریب به اتفاق علماى شیعه و سنّى و محققان قرآن پژوه و نیز به دلایل عقلى و نقلى و تاریخى رخ نداده است216.

گذرى بر دلایل تحریف ناپذیرى قرآن

الف) دلایل عقلى
1. ضرورت اتمام حجت:
ضرورت ابلاغ احکام الهى و اتمام حجت بر مردم از برنامه هاى رسالت پیامبران است که قرآن بر آن تأکید کرده است و خداوند بر اساس چنین حکمتى است که پیامبران را براى هدایت و ابلاغ پیام هاى الهى به سوى مردم گسیل داشته است و کتاب هاى آسمانى نیز چنین وظیفه اى را بر عهده دارند؛ یعنى با ابلاغ اوامر و نواهى خداوند، حجت را بر مردم تمام می کنند. قرآن در این باره می فرماید: (… لِیهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَینَه ویحیى مَن حَىَّ عَن بَینَه)217 … تا کسى که [باید]هلاک شود، با دلیلى روشن هلاک گردد و کسى که [باید] زنده شود، با دلیلى واضح زنده بماند …
حال اگر کسى تحریف را، هر چند به معناى کاستى در آیات قرآن، احتمال دهد، حجیت قرآن مخدوش می شود و حیثیت هدایت گرى آن زیر سؤال می رود؛ زیرا احتمال تحریف به کاستى به معناى در دست رس قرار نگرفتن بخشى از پیام هاى الهى است، و با حذف بخشى از آموزه ها همه آنها از حجیت ساقط می گردد. حال اگر بر این استدلال بیفزاییم که معمولا آیاتى مورد تعرض و تحریف قرار می گیرند که از حساسیت بالایى برخوردار باشند و یا ویژگى منحصر به فردى داشته باشند که با تصور این مطلب، دلیل عقلى یاد شده بیش از پیش جلوه گرى می کند.
خاتمیت دین اسلام و پیامبر گرامی(ص) و ضرورت وجود حجت الهى و پیام آسمانى تا پایان دنیا، این دلیل را مستحکم می نماید.
2. اعجاز و تحریف ناپذیرى قرآن
اعجاز قرآن نظریه تحریف را هم در زیاد و هم در کاستى باطل می گرداند. تحریف به افزودن بر قرآن به دلیل اتفاق علماى شیعى و سنى بر بطلان آن، بى نیاز از هر گونه توضیح است، ولى در خصوص تحریف به نقصان، اعجاز قرآن به دو گونه احتمال تحریف را از میان بر می دارد:
1 ـ 2. می دانیم که قرآن به آوردن حتى سوره اى کوتاه تحدى کرده است. حال با فرض تحریف به کاستى، این هماوردطلبى ناتمام می ماند، زیرا مبارز می تواند ادعا کند که شاید بتوان با سوره هاى حذف شده هماوردى کرد، هر چند هماوردى با سوره هاى موجود منتفى باشد، و همین احتمال اعجاز قرآن را مخدوش می سازد.
2 ـ 2. یکى از مواردى که قرآن بر اعجاز خود تأکید کرده، نفى اختلاف میان آیات متعدد آن است. حال با فرض کاستى، ممکن است ادعا شود که در بخش هاى حذف شده تناقض هاى آشکار و ناهماهنگى وجود داشته است؛ بنابراین، با فرض تحریف به کاستى، این وجه اعجاز نیز مجال ظهور و تمامیت نمی یابد.

ب) دلایل نقلى
1. قرآن: آیاتى از قرآن بر تحریف ناپذیرى قرآن دلالت دارند؛ از جمله:
1 ـ 1: آیه حفظ: (اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ واِنّا لَهُ لَحـفِظون)218 ما قرآن را فرو فرستادیم و خود از آن نگه دارى و محافظت می کنیم.
این آیه به صراحت و با تأکیدهاى متعدد بر حفظ قرآن از هر گونه تحریف (به دلیل اطلاق آیه) دلالت دارد. درباره این آیه لازم است به نکات ذیل توجه شود:
ـ اثبات تحریف ناپذیرى قرآن با قرآن مانعى ندارد، زیرا هیچ کس در صحت آیات موجود قرآن شک نکرده است؛ بنابراین با استفاده از همین آیه، همه آیات از شبهه تحریف خارج می شوند.
ـ برخى ممکن است بگویند این آیه شامل دوران غیبت نمی شود، زیرا قرآن اصلى نزد امام زمان(ع) محفوظ است؛ یعنى هم آیه درست است و هم می توان قائل به تحریف شد. در پاسخ گفته می شود: اولا: قرآن براى هدایت عموم نازل شده و این که در لوح محفوظ یا نزد امام عصر(ع) محفوظ باشد، با عمومیت آن منافات دارد (به ویژه که پیش تر گفتیم با فرض تحریف، اساساً اعجاز قرآن نیز زیر سؤال خواهد رفت)؛ بنابراین، این ادعا نمی تواند از جایگاه استوارى برخوردار باشد. ثانیاً: ظاهر آیه اطلاق دارد به زمان و شخص خاصى مقید نشده است؛ از این رو فرض حفظ آن به وسیله یک شخص و تحریف آن در یک دوره، با اطلاق منافات دارد، و اساساً باید دانست که این گونه حفظ کردن از شأن ادعاى صریح و همراه با تأکیدهاى متعدد در آیه حفظ به دور است؛ چنین حفظ کردنى اساساً نیاز به چنین ادعایى ندارد. ثالثاً اهل بیت(ع) یکى از راه هاى اثبات حجیت یا ترجیح یک روایت بر روایتى دیگر را معارض بودن یا هم آهنگى بر عدم تعارض با آیات قرآن بیان کرده اند؛ حال با فرض تحریف چگونه می توان به عرضه کردن روایات بر آیات نایل شد؟!
شاید آیه اى که از قرآن حذف شده با این روایت معارض باشد بنابراین، هیچ گاه نمی توان با فرض تحریف، بر نتیجه عرضه روایات بر آیات اطمینان یافت.
1 ـ 2. آیه نفى باطل: (اِنَّ الَّذینَ کَفَروا بِالذِّکرِ لَمّا جاءَهُم واِنَّه لَکِتـبٌ عَزیز * لا یأتیهِ البـطِـلُ مِن بَینِ یدَیهِ ولا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِن حَکیم حَمید)219 کسانى که به این ذکر [قرآن]هنگامی که به سراغ شان آمد، کافر شدند [نیز بر ما مخفى نخواهند ماند]و این کتابى است قطعاً شکست ناپذیر که هیچ گونه باطلى نه از پیش رو و نه از پشت سر به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوى خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.
اگر کتابى در اثر شبهه یا تحریف نابود شود یا از حیثیت انتفاع ساقط گردد، نفوذپذیر بوده و عزیز نیست و تنها در صورتى به طور مطلق عزیز است که از همه گزندها مصون بماند.
گفتنى است عکس (لا یأتیهِ البـطِـلُ مِن بَینِ یدَیهِ ولا مِن خَلفِه) زمانى تحقق می یابد که تحریف لفظى رخ می دهد؛ زیرا در فرض تحریف معنوى باطل به قرآن راه نمی یابد؛ در واقع تفسیر و رأى باطل در کنار تفسیر صحیح خود می نمایاند و به افول می گراید، ولى اگر لفظ تحریف شود، آن چه در میدان مجال بقا می یابد، تنها باطل است، چه این که تفسیر و آموزه صحیح در فرض تحریف پایه و اساسى ندارد که با اتکاى به آن برقرار باشد.
افزون بر دو آیه یاد شده، به آیات دیگرى نیز استدلال شده است که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خوددارى می کنیم220.
2. روایات
بسیارى از روایات اسلامی بر عدم تحریف به زیاد شدن و تغییر معارف و آموزه هاى قرآن دلالت دارند که حدیث ثقلین و احادیث عرضه روایات (به منظور ارزیابى آنها) بر آیات از آن دسته اند.
در این میان روایات عرضه بر قرآن، افزون بر تغییر و افزایش، تحریف به کاستن را نیز شامل می شود، زیرا در فرض کاسته شدن از آیات ما نمی توانیم به قطع دریابیم که روایتى با آیات قرآن در تعارض نیست. آیه الله جوادى آملى در این باره آورده است:
«از روایات عرضه می توان براى اثبات مصونیت قرآن از تحریف به دو گونه استفاده کرد: 1. بر اساس این روایات، قرآن معیار بازشناخت روایات صحیح از ناصحیح معرفى شده است و معیار «مقیس علیه» می بایست قطعى باشد و با احتمال تحریف در قرآن نمی توان از قرآن براى ترجیح روایات در مقام تعارض بهره جست، زیرا چنین کارى به معناى استناد به دو لا حجت براى ترجیح یکى از دو روایت متعارض بر دیگرى است که عقلا قبیح است.
2. از روایات عرضه می توان نتیجه گرفت که روایات دال بر تحریف فاقد حجیت اند، زیرا طبق روایات عرضه وقتى روایاتى که ظاهرشان بر تحریف دلالت دارند، بر قرآن عرضه شوند، مخالف آیات قرآن خواهند بود؛ چون چنان که گذشت ـ برخى از آیات به خوبى بر پیراستگى قرآن از تحریف دلالت دارند؛ پس روایات تحریف فاقد حجیت اند؛ حتى اگر معارض هم نداشته باشند.»221
3. تواتر و شهرت قرآن
مسلمانان اتفاق نظر دارند که قرآن نسل به نسل از پیامبر نقل شده و به وسیله حفظ و قرائت مستمر آن و نیز کتابت آن و جز اینها از هر گونه تحریف مصون مانده است. این نظر بین دانشمندان شیعى و سنى شهرت دارد و بسیارى بر آن تصریح کرده اند.
افزون بر تصریح بزرگان، شواهدى تاریخى نیز بر اهتمام مسلمانان به حفظ قرآن از هر گونه تحریف دلالت دارند. در این خصوص به دو نمونه اشاره می نماییم:
نمونه اول: سیوطى در الدرالمنثور222آورده است: «هنگام کتابت مصاحف در زمان عثمان، اشخاصى می خواستند حرف «واو» را در آیه (والَّذینَ یکنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّه) حذف کنند. در این هنگام ابى ابن کعب اعلام کرد: یا «واو» را سرجایش می گذارید یا شمشیر می کشم و با شما به جنگ می پردازم. آنها دیدند سخن از شمشیر است، حرف «واو» را سر جایش گذاشتند.»
نمونه دوم: همو در ذیل آیه 100 توبه آورده است:
«عمر اعتقاد داشت که در آیه (والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرینَ والاَنصارِ والَّذینَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن) «واو» نباید در «و الذین» باشد و آیه می بایست چنین قرائت می شد: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرینَ والاَنصارِ الَّذینَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن» در این صورت «الانصار» به صورت مرفوع خوانده شده، بر «المهاجرین» عطف نخواهد شد ـ او شاید می خواست بگوید: تنها مهاجران سابقان اولین هستند، زیرا خودش از مهاجران بود و انصار جزء این دسته نیستند؛ بلکه جزء تابعان اند ـ در این هنگام زید بن ثابت گفت: آیه با واو است نه بدون واو، و به عمر گفت: «والذین» درست است نه «الذین». عمر گفت: «الذین» بدون واو درست است. زید گفت: شما با فشار و زور می گویید، حال ما چه بگوییم!
عمر گفت: ابىّ بن کعب را حاضر کنید تا نظر او را بدانیم. وقتى ابىّ آمد، عمر موضوع را از او پرسش نمود و ابىّ بن کعب گفت: «والذین» درست است نه «الذین». با این سخن، عمر دیگر مخالفتى نکرد.»223
سیوطى این جریان را به صورت دیگرى نیز نقل کرده است224.
این گونه آگاهى و پافشارى نسبت به الفاظ قرآن کاملا فراگیر بود و به دلیل وجود حفّاظ و قریب العهد بودن نزول قرآن، تا زمان عثمان و پس از او نیز بر جاى ماند. گفتنى است شبهه تحریف تنها به دو سه دهه اول پس از رحلت مربوط می شود و هیچ کس، حتى قائلان به تحریف، نسبت به عدم تحریف قرآن پس از توحید مصاحف در زمان عثمان هیچ شکى ندارد؛ با این وصف، عدم تحریف قرآن امرى مسلم به شمار می رود.
—————
213. جوهرى، صحاح اللغه، ج 3، ص 1342؛ لسان العرب، ج 9، ص 43.
214. براى آگاهى بیشتر ر.ک: عبدالله جوادى آملى، نزاهت قرآن از تحریف، ص 15 ـ 16.
215. ابن ابى الجمهور، (محمد بن على)، عوالى اللئالى، ج 4، ص 104، شماره 154.
216. براى آگاهى بیشتر از اقسام تحریف ر.ک: محمد هادى معرفت، تحریف ناپذیرى قرآن، ترجمه على نصیرى، ص 23 ـ 27.
217. انفال، آیه 42.
218. حجر، آ?ه 9.
219. فصلت، آیه 41 ـ 42.
220. ر.ک: نزاهت قرآن از تحریف، ص 69 ـ 75.
221. همان، 102.
222. ج 3، ص 232، ذیل آیه 34 سوره توبه.
223. الدرالمنثور، ج 3، ص 269.
224. الدرالمنثور، ج 3، ص 269.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا